گروه سینما«هنرآنلاین»:«مادر» در فرهنگ و سینمای ایران همواره جایگاه ویژه و قصهگویی داشته است. شاید به این دلیل که در کودکی همهی ما یک مادر بوده است که برایمان قصه بگوید. «سرهنگ ثریا» اما قصهای ندارد که با آن بازی کند. قصه خود ثریاست؛ قصه اساسا خود مادرانگی است.
«سرهنگ ثریا» به کارگردانی لیلی عاج که محصول سازمان اوج بود، یکی از فیلمهای مهم جشنواره چهل و یکم بود که از زاویهای متفاوت به حضور سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در پادگان اشرف میپردازد. پیش از این کارگردانان دیگری چون محمدحسین مهدویان و بهروز شعیبی درمورد منافقین فیلمسازی کردهاند. «سرهنگ ثریا» اما به انتظار خانوادههایی میپردازد که پشت درهای بسته پادگان اشرف ایستادهاند تا عزیزانشان را در آغوش بکشند.
فیلم هرچه که خوب باشد را چه در صدا و تصویر و چه در بازی بازیگران به ویژه بازی درخشان ژاله صامتی را در چنته دارد و روی میز میگذارد. بنابراین میتوان گفت فیلم لیلی عاج از نظر کارگردانی یک فیلم با کیفیت و قابل قبول است.
چیزی که در این فیلم محل بحث است سوژههایی است که انتخاب میشوند و تنشهایی که برای خلق درام ایجاد میشوند اما چینش پازلی ندارند؛ یعنی یکی در پی دیگری نیست و همدیگر را کامل نمیکنند.
نکته مهمتر اما نادیده گرفته شدن مجاهدین خلق است. همانهایی که اهالی کمپ آزادی چشم انتظار آنها هستند. درواقع همه چیز در کمپ آزادی درست پیش میرود اما شبیه به واقعیت، دربهای پادگان اشرف به روی ما بسته است. نویسنده هیچ آگاهی نسبت به آن چه که در پادگان اشرف و افراد آن میگذرد به مخاطب نمیدهد.
اساس این فیلم بر انتظار و تکاپو در پی امید مادرانه است و قرار نیست به سراغ مجاهدین خلق برود و اطلاعاتی درباره آنها به مخاطب بدهد. اساس فیلم خود ثریاست و دنیای درونی و بیرونی که بر او میگذرد. اما فیلم در حدی از اطلاعات دادن درمورد منافقین فراری است که واکنش منافقین دربرابر خانوادههایشان در ما اتفاقی را رقم نمیزند و ما را درگیر نمیکند.
در واقع آن رنجی که ثریا بعد از شنیدن حرفهای پسرش، امیرعلی به دوش میکشد، روی دوش مخاطب سنگینی نمیکند. چرا که هیچ بینشی نسبت به آنها ندارد و به آنها نزدیک نشده است. هرچه که هست حتی در تصویربرداری هم محتاط است و تصاویر مربوط به منافقین تصاویری لانگ شات است و هیچ تصویر بستهای به جز در موارد خاص از آنها نداریم. بنابراین تناسب میان کمپ آزادی و پادگان اشرف برقرار نیست. به همین دلیل نویسنده سوژههایی را که به دست میآورد مثل نیروی فراری از اشرف به راحتی از دست میدهد.
دغدغه اساسی نویسنده و کارگردان همان مادرانگی و زنانگی است که از همان ابتدای فیلم با زمزمههای قربان صدقه ثریا آغاز میشود و با فریادهایی پشت بلندگو ادامه پیدا میکند و زیر باران و لا به لای سنگ قبرها میچرخد اما دفن نمیشود و در نهایت به موی سپید و قاب عکسی میرسد که لحظهای از دستش رها نشده است.
او تنها مادر امیرعلی خود نیست. بلکه مادر تمامی فرزندان میشود و نام تک تک آنها را فریاد میزند. زنانگی در بغضهای خفته مادر و داد زدنهایش هویداست و همه چیز درست جلو رفته است تا این بار یک صلابت تماما زنانه را شاهد باشیم. او سرهنگی است که اسلحهاش عواطف مادرانه و بلندگوهایی است که صدایش را به گوش فرزند برساند.
در خلاصه داستان آن آمده است: «این راه با گریه باز نمیشه!». این حرف مادری است که اشکهایش را کنار گذشته و با شجاعت در پی عزیزش میگردد. لیلی عاج هرچقدر در به نمایش گذاشتن شمایل یک مادر منتظر و مبارز موفق است در به تصویر کشیدن مجاهدین عاجز است و آنها را بسیار سطحی ترسیم کرده است که اتفاقا نیرو و مقاومت زیادی دارند و شکستناپذیرند.
پرونده سازمان مجاهدین خلق آنقدر سنگین است که سالها میتواند دستمایه و سوژه برای ساخت فیلم و سریال قرار بگیرد و هیچکدام هم تکراری نباشد. این بسته به توانمندی نویسنده و کارگردان است که هربار از دریچهای تازه به این موضوع وارد شوند.
«سرهنگ ثریا» با تمام نواقص فیلم شریف و محترمی است که کاملا مشهود است کارگردان کمکاری نکرده و هر آن چه در توان داشته را در فیلم اولش ارائه داده است.