گروه سینما«هنرآنلاین»: این روزها فیلم سینمایی «تارا» به نویسندگی و کارگردانی کاوه قهرمان که پیشتر در گروه هنر و تجربه اکران شده بود، در حال اکران آنلاین از پلتفرم فیلیمو است. قهرمان سابقه طولانی در سینمای فیلم کوتاه دارد. «تمام چیزهایی که جایشان خالی است»، «دوردست»، «مونولوگ» و«کودتای 28 مرداد» از جمله آثار سینمایی کوتاه او است. او به بهانه اکران آنلاین اولین فیلم بلندش، میهمان خبرگزاری «هنرآنلاین» بود و با او به گفتگو پرداختیم که بخش اول آن را در ادامه میخوانید:
با توجه به سابقه شما در سینمای کوتاه و با توجه به این که فیلم «تارا» در سه بخش روایت شده است که در هم تنیده شدهاند، آیا میتوان گفت هر بخش به طور مجزا میتواند یک فیلم کوتاه باشد؟
کاوه قهرمان_خیر. من بسیار فیلم کوتاه را دوست دارم و تجربه زیادی هم در آن دارم.بسیاری از نکاتی که در فیلم «تارا» وجود دارد برگرفته از همان تجربه است اما نمیتوان هرکدام از بخشهای این فیلم را فیلم کوتاه مستقلی دانست. بسیاری از فیلمهای بلندی وجود دارند که میتوان گفت این گونه هستند اما «تارا» به گونهای طراحی شده است که پازلهایش همدیگر را تکمیل میکنند و هر بخش و زمان به تنهایی شاید حال خوبی داشته باشد اما معنا ندارد.
چرا این سه بخش که در زمانهای مختلف هستند را در بستر یک زمان روایت کردید؟
کاوه قهرمان_شاید نتوان درمورد فیلمی که ساختار قصهگویی دارد گفت که به استنباط تماشاگر متکی است. چرا که مشخصا تماشاگر را با اطلاعات به یک نقطه مشخص میرسانیم. اما درمورد فیلم من و فیلمهای شبیه به آن میتوان این نظر را داشت. این گونه فیلمها مخاطب را با فضای فیلم و حس و حالش درگیر میکند و تماشاگر بخشهایی از خودش را در آن فیلم پیدا میکند و در نهایت هم قصهای روایت نمیشود.
برای من در این فیلم فقط زمان حال وجود دارد. اسم فیلم هم در ابتدا «لحظهای و دیگر هیچ» بود که به پیشنهاد تهیهکننده تغییر کرد. ماجرای این فیلم برای من همین است که شاید چیزی به جز آن لحظهای که در آن زندگی میکنیم وجود ندارد. حتی اگر خاطرات ما، واقعی باشند، بخشی از آن ساخته ذهن ما است و در طول زمان این خاطره تغییر میکند. بنابراین من فیلم را بیشتر شبیه خواب میبینم. شاید همه ماجرای فیلم خوابی آشفته است.
شعار این فیلم ماندن در لحظه است اما شخصیت«تارا» در هرجایی غیر از زمان حال است. یا در گذشته است و یا دغدغه آینده را دارد.
کاوه قهرمان_این یک تلنگر است که باید همین لحظه که در آن هستیم را دریابیم و شاید این تفکرموجب اتفاقات بهتری شود. ضمن این که این گذشته و آیندهای که ما به تصویر کشیدیم هیچ جایی نمیتوان با قطعیت گفت که این سه زوج درواقع یک زوج در زمانهای مختلف هستند. چون دیگر شباهتی با قبلشان ندارند.
البته این که در یک زمان روایت میشود، بخشی از آن یک بازی فرمی است و بخش دیگر نمایش یک میکس از چیزی که اکنون هستیم، یادآوری خاطرات و تصورات درمورد آینده است. کمی پیچیده است. من اصولا راحت حرف زدن را دوست ندارم. پیچیده کردن اتفاقات را بیشتر دوست دارم.
اتفاقا فیلم اصلا راحت حرف نمیزند. مثلا همان نوشتههای میانی فیلم و ربطش به ماجرای فیلم، نیاز به تعمق و تامل بیشتری داشت.
کاوه قهرمان_ اعتراف میکنم که بخشی از آن ضعف فیلم است. وقتی اطلاعاتی را به تماشاگر میدهید باید فرصتی باشد تا آن را هضم کند. هر انسانی یک پهنای باند اطلاعاتی دارد. این مهم است که من به عنوان فیلمساز چطور میتوانم به درستی با این پهنای باند رفتار کنم و این بخشی از حرفه من است. نکته دیگر هم این است که ما به عنوان تماشاگر کمی تنبل شدهایم. آنقدر که در طول روز با دیتاهای تصویری سر و کار داریم، ساختار ذهنی ما این گونه شده است که مانند اسکرول کردن صفحه اینستاگرام فقط رد شویم و اطلاعات را به دست آوریم.
ما متوجه این هستیم که مابین این زوج صمیمیت سابق وجود ندارد. اما این که ما هیچ اطلاعاتی درمورد این که مشکل این زوج چه چیزی است هم از ضعف اثر است یا تعمدا اتفاق افتاده است؟
کاوه قهرمان_این انتخاب من بوده است. در نسخه ابتدایی فیلمنامه در سکانسهای پایانی ما متوجه میشویم که این زوج فرزندی داشتند که آن را از دست دادند و بعد از آن دچار چالش شدند. در واقع اقتباسی کاملا آزادی از یک داستان خارجی به نام مسئله موقتی از جومپا لاهیری است.اما این نکته را در نسخه بعدی آن را حذف کردم. چرا که گمان کردم اتفاق مهم نیست. من به عنوان تماشاگر قرار است خودم را با اتفاقاتی که در زندگیام رخ داده است، با نتیجه این فیلم همسان کنم.
نتیجهای هم درکار نیست. هیچ چیز در این فیلم قطعی نیست،حتی پایانبندیاش.
کاوه قهرمان_اگر بخش سوم که آینده است را واقعی در نظر بگیریم، میبینیم تارا که در زمان حال قصد رفتن کرده بود، در آینده همچنان هست.
ولی در آینده هم رابطه جذابی بینشان نیست.
کاوه قهرمان_جذاب نیست اما شاید ما آدمها گاهی به این فکر میکنیم که بخشی از این سردی و پرخاش، بیهوده و قابل حل کردن است و انتخاب بهتری غیر از فرد مقابلم ندارم. اگر این فیلم به عنوان فیلم قصهگوی کلاسیک ساخته میشد، قصه به این میپرداخت که چگونه تارا میرود و در نهایت چگونه دوباره به بهرام بازمیگشت. در این فیلم اما به دلیل شکل قصهگویی متفاوتش تنها نتیجه عمل را میبینیم. تارا فکر میکند چیز واقعی که یکبار به وجود آمده است نباید تغییر کند و صرفا آن علتهای بیرونی نامعلوم او را دچار تلاطم کرده است. شاید کمی مدارا و فاصله منطقی باعث نزدیکتر شدن شود.
البته کمی از این ماجرا سختی فیلمسازی در ایران است. سختی این سبک فیلمها در ایران همین است که گاهی یک لمس ساده لازم است اما نمیتوانیم. من داستان یک زوج را در یک خانه روایت میکنم که با فاصله از یکدیگر مینشینند.
کسی از من میپرسید اگر این فیلم در خارج از کشور ساخته میشد چه فرقی با الان داشت. باید بگویم که هیچ فرقی نداشت فقط جدا از بحث حجاب درون خانه که ما با سردی هوا و کلاه برطرفش کردیم، تنها جایی که تغییر میکرد آن جایی است که زن سرش را روی مبل میگذارد و میشد سرش را روی پای مرد بگذارد. همین مقدار هم مفهوم دارد. یعنی درست است که مابینشان سردی وجود دارد اما آنها به پختگی در رابطه رسیدند که کنار هم زندگی میکنند اما میدانند که نمیتوانند چیزی که در 25 سالگی داشتند را تجربه کنند. از نظر من در بخش آینده هم صمیمیتی وجود دارد از جنس صمیمیت در 45 سالگی که جنس آن با 25 سالگی متفاوت است.
پس میتوان گفت فیلم درمورد روابط آدمها است و خب این رابطه در طول زمان شکل و مدلش تغییر کرده است.
کاوه قهرمان_ دقیقا همین است.
در فیلم، برخی نکات تکرار میشد و گویا بر آن تاکید داشتید. مانند موزهها و داستانهایشان.کنار هم چیدن این موزهها چگونه اتفاق افتاد؟
کاوه قهرمان_ من با این که فیلمنامه را خودم نوشتم اما فیلمنامهنویس خوبی نیستم. پروسه نگارش فیلمنامه برای من مانند فیلمنامهنویسان حرفهای نیست. چون من از یک حس و ایده شروع میکنم و بعد دورش پیلهای میتنم. الان ممکن است خاطرم نباشد که مثلا همین موزه از کجا آمد. ممکن است فیلم با ایده جمله کتاب موزه معصومیت شروع شده باشد یا حتی درون خود موزه معصومیت در استانبول بود که ایده در ذهنم شکل گرفت.
در نگارش فیلمنامه و در تحقیقات به موزههای دیگر مواجه شدم و این پازل تکمیل شد و پیله را درستتر تنیدم. نگاهم این بود که ما در این فیلم از زمان حال حرف میزنیم و در موزه هم تمام تلاشمان این است که یک زمان "حال"ی را فریز کنیم. مانند کار یک عکاس. این کمی از شکل داستانگویی کلاسیک در سینما فاصله میگیرد و غالبی است که در رمان و یا داستانکوتاه راحتتر قابل پرداخت است.
«تارا» بیشتر از این که فیلم باشد، یک رمان است که دیالوگهایی دارد که باید بسیار بر آن تامل کرد. گمان نمیکنید حجم دیالوگ زیاد بوده است؟ به عقیده من اگر تصویر را قطع کنیم و تنها فیلم را بشنویم غالب محتوای فیلم را دریافت میکنیم. قابهای فیلم دیدنی است اما کلیت فیلم بیشتر از آن که دیدنی باشد، شنیدنی است.
کاوه قهرمان_درمورد دیالوگها نظرتان را میپذیرم. این اشتباه شاید از همان فیلمنامهنویس نبودن من میآید. وقتی دیالوگی گفته میشود باید یک زمانی را برای فکر کردن تماشاگر قرار دهم تا نفس بکشد. ممکن است من ساختار ذهن تماشاگر بسیار دست بالا گرفتم.این فیلم شاید باید سه ساعته میبود اما چنین چیزی ممکن نبود. همین الانش هم فیلم به نوعی رد شده است.
اما با این که شنیدنی است، موافق نیستم. من فردی هستم که زبان سینما برایم مهم است. فیلم بر این که حسها به تصویر کشیده شود بسیار تلاش کرده است. من با پیمان واحدی که از نظرم از بهترین صداگذاران حال حاضر سینما است، پنج ماه کار صداگذاری فیلم را انجام دادیم.چون همه چیز باید به اصوات و تصاویر هم معنا تبدیل میشد.«تارا» فیلمی نیست که سینماتیک نباشد. مثلا در کل فیلم رنگ سبز، قرمز و قهوهای که پالت رنگی فیلم است، هیچ رنگ دیگری نداریم.این به دلیل اهمیت تصویر است. ماهیت این گونه فیلمها همین است که به جزییات توجه شود.
بخش دوم این گفتگو به زودی از هنرآنلاین منتشر خواهد شد.