"گروه سینما و تئاتر هنرآنلاین": ترکیب تابستانه اکران را حقیقتا باید ستود؛ برای مخاطب کمدیپسند جنسش جور است؛ برای اجتماعیبینها همینطور و البته در ژانر درام هم آثاری برای عرضه به مخاطب دارد. یکی از فیلمهای درامی که از 17 خرداد پا به سالنهای سینما گذاشت، فیلم «تصور» به کارگردانی علی بهراد و تهیهکنندگی جواد نوروز بیگی است.این فیلم که اولین اکران خود را در فستیوال کن 2022 تجربه کرد، تا زمان نگارش این گزارش حدود 18 هزار بلیط فروخته و جزوفیلمهای کمفروغ گیشه است.
قصهگویی در اوج سادگی
این فیلم نخستین ساخته سینمایی بهراد است که سال گذشته در بخش هفته منتقدان جشنواره کن تا حدودی توانسته بود نظر منتقدان را جلب کند. نشریه آمریکایی اسکرین این فیلم را روایت مرموز دو شخصیت معرفی میکند که زندگیشان تنها در طول تاکسیسواری شبانهشان در تهران تلاقی پیدا میکند و بیننده را تشویق میکند تا هوای اسرارآمیز داستان را در آغوش بگیرد. در ادامه نگاهی به داستان و به طور کلی ساختار این فیلم میاندازیم.
قصهگویی در اوج سادگی بخش قالب فیلم «تصور» در تاکسی میگذرد. بخش غالب آن دیالوگ بین کاراکترهای اصلی است. ایفای نقش شخصیتهای اصلی تنها بر عهده دو بازیگر است و اگرچه پرسوناژهای گوناگونی در قالب مسافران تاکسی در قصه هستند، اما نقش همه آنها را یک بازیگر (لیلا حاتمی) ایفا میکند. به طور کلی، فیلم در تلاش بوده که همه چیز را به شکلی ساده و مینیمال جلو ببرد و در این کار موفق هم بوده است.کارگردان اگر از تعدد بازیگر جلوگیری کرده، در انتخاب بازیگران حاضر دقیق عمل کرده و مهمترین نقش را به کسی چون حاتمی سپرده است. در طول فیلم چندین بازی مختلف از لیلا حاتمی در چندین موقعیت متفاوت میبینیم و با شخصیت قصه همراه میشویم. دقت در انتخاب بازیگران متناسب با هر نقش را باید جزو نقاط قوت این فیلم بدانیم.
رژه آهسته روی مغز مخاطب!
فیلم نه تنها ریتم کندی دارد و وقایع با سرعت کمی جلو میرود، بلکه کارگردان علاوه بر این آهستگی و ریتم کند، در برخی سکانسها بیش از حد توقف میکند. بارها در طول فیلم اتفاق میافتد که سکانسها به قصد القای فضای احساسی با یک موسیقی متن عاشقانه کشدار میشود و حتی بدون دیالوگ برای چند دقیقه ادامه پیدا میکند؛ در صورتیکه این کار بسیار تصنعی و افراطی انجام شده و هیچ تاثیری در القای احساسات ندارد.
«تصور» رژه رفتن با ریتم آهسته!
اینجا همان جایی است که «تصور» روی مغز مخاطب در حال رژه رفتن است؛ آن هم یک رژه با ریتم آهسته!تعلیق خوب قصه البته تا حدودی این مشکل را میپوشاند و اجازه نمیدهد مخاطب قید ادامه فیلم را بزند. اینکه در طول کل فیلم با تصورات یک روانپریش مواجهیم مبرهن است اما اینکه آخر قصه عاشقانه این روانپریش چه میشود، در منتظر نگه داشتن مخاطب برای پایان قصه عملکرد قابل قبولی داشته است.
بدون آغاز؛ بدون پایان در طول قصه
با عشقی طرف هستیم که نه میدانیم از کجا آغاز شده و نه در آخر میفهمیم که سرنوشت آن چگونه پیش میرود. زمانیکه فیلم آغاز میشود، نقش اول فیلم عاشق است و نمیدانیم این عشق کجا و چگونه شکل گرفته و در پایان این فیلم هم همچنان با عاشقی طرف هستیم که تکلیف او با خودش معین نیست! به نظر میرسد پایان باز این فیلم، پایان خوبی برایش نبوده و اگر نقطه پایانی برای آن تعریف میشد و این سیر داستانی در راستای رسیدن به آن نقطه ترسیم میشد، با فیلمی مخاطبپسندتر روبرو بودیم.