به گزارش هنرآنلاین، سریال «بازنده» در اولین قسمت نه خیلی خوب و قوی و نه خیلی ضعیف و پیش پاافتاده به چشم آمد. همه چیز سریال بر روی مدار استانداردی از متوسط بودن پیش رفت و باید دید در ادامه کدام کفه سنگین‌تر می‌شود. پخش چند قسمت دیگر بهتر مشخص می کند با سریال خوبی و قابل قبول روبروییم یا سریالی بد و ضعیف.

قسمت اول سریال نشان داد با اثری عامه‌پسند برای همه سلیقه‌ها طرف نیستیم. «بازنده» سریالی کارگاهی با فضایی شبیه به فیلم‌های نوآر است که بیشتر مخاطبان خاص را درگیر خودش می‌کند. البته این نکته بدی نیست. پس از ساخت پشت سر هم سریال‌هایی با مضامین دعوا و درگیری و زد و خورد، بد نیست شبکه نمایش خانگی در سریال‌هایش تنوع ژانری را تجربه کند.

سریال در قدم اول ما را با زوجی آشنا می‌کند که درگیر گم شدن فرزند کوچکشان شده‌اند. زنی افسرده و درهم فرورفته با بازی سارا بهرامی به همراه مردی مرموز با بازی صابر ابر که انگار چیز‌های زیادی برای پنهان کردن دارد، شخصیت‌های اصلی سریال هستند. همچنین زن همسایه با بازی صدف اسپهبدی و برادرش و پلیسی که درگیر ماجرای دزدیده شدن بچه شده دیگر شخصیت‌های سریال را تشکیل می‌دهند.

بیشتر فضای داستان در یک خانه قدیمی می‌گذرد و همین باعث می‌شود به لحاظ لوکیشن با اثری محدود مواجه باشیم. بیشتر نما‌ها داخلی است و خیلی از نما‌های بیرونی و کوچه و خیابان خبری نیست. تا اینجا نمی‌توان این موارد را جزو نقاط ضعف یا قوت سریال به حساب آورد، ولی نکته مهم در چنین آثاری به طولانی و خسته کننده شدن سکانس‌ها می‌رسد.

در همین قسمت اول هم دیالوگ‌های طولانی پلیس و سوال و جواب‌های مداوم سریال را تا مرز افتادن ریتم پیش می‌برد که فلش‌بک‌ها به داد قصه می‌رسد. معمولا در سریال‌های کارگاهی یک حادثه، جرقه اتفاقات و حوادث بعدی را می‌زند و موجب می‌شود تا در جریان پیدا شدن حقیقت دست خیلی‌ها رو شود.

سریال‌های جنایی و کارگاهی از محبوبیت زیادی بین مردم برخوردار هستند و مخاطبان ایرانی همواره از سریال‌های خارجی این ژانر استقبال کرده‌اند. نمونه اخیرش به سریال «اصل برائت» برمی‌گردد که تماشاگران زیادی در ایران داشت.

«بازنده» نیز قطعا از قواعد این ژانر پیروی خواهد کرد و چند برگه برنده در دستانش دارد. اینکه سریال با برداشتی آزاد از کتاب «زن همسایه» شاری لاپنا نوشته شده موجب استحکام و قوی شدن بنیه فیلمنامه می شود. معمولا هرگاه ادبیات به یاری فیلم و سریالها آمده، خروجی کار قابل قبول تر و موردپسندتر بوده است. به ویژه آنکه فیلم و سریالهای ایرانی همواره از فقر داستان و کمبود ایده و ضعف فیلمنامه رنج برده اند و کمک گرفتن از یک کتاب مشهور، می تواند این ضعفها را بپوشاند.

همچنین کارگردانی سریال چشم نواز و قابل قبول است و مخاطبش را هنگام تماشا اذیت نمی کند. نحوه دکوپاژ دوربین و رنگ بندی نماها همه به خوبی در خدمت فضای رازآلود داستان در آمده است. فقط توجه نکردن به یکسری نکات ریز مثل بارش باران که قرار بوده با جلوه های ویژه دربیاید و در سینما کار ساده ای به نظر می رسد کاملا مصنوعی شده و توی ذوق می زند.

حال باید منتظر ماند و دید «بازنده» در ادامه می تواند در قصه پردازی روند رو به جلویی داشته باشد و خودش را از حد متوسط بودن بالاتر ببرد.