گروه رادیو و تلویزیون خبرگزاری هنر ایران: استقبال مخاطبان و منتقدان از دو سریال «افعی تهران» و «در انتهای شب» که چندی پیش از فیلمنت منتشر شده بودند نشان میدهد برخلاف اظهارنظرها نسبت به کمشدن مخاطبان فیلم و سریال ایرانی، در واقع با انتخاب سوژه مناسب و پرداخت جذاب داستانی میتوان در جذب مخاطب موفق بود. از آنجا که تم این دو سریال روانشناسانه است تصمیم گرفتیم با چند تن از جامعهشناسان و روانشناسان پیرامون لزوم پرداخت به چنین سوژههایی، موانع و دلایل استقبال مخاطبان و نوع پرداخت چنین فیلم و سریالهایی صحبت کنیم. در این راستا احمد بخارایی استاد جامعهشناسی و پژوهشگر، رایحه مظفریان دکترای جامعهشناسی، فیلمساز و فعال حوزه زنان و کودکان و شهین علیاییزند روانشناس و طلاق درمانگر فارغالتحصیل از آمریکا با هنرآنلاین گفتوگو داشتهاند که در ادامه خواهید خواند.
احمد بخارایی در خصوص لزوم پرداخت به سوژههای روانشناختانه و دلایل عدم پرداخت موفق به این دست سوژهها با اشاره به اینکه برخی مشکلات فرهنگی جامعهی ایرانی ریشهی تاریخی دارد و بر اساس تئوریها، تحول فرهنگی زمانی اتفاق میافتد که نظام سیاسی، مدیریت درست داشته باشد، گفت: مدیریت سیاسی در واقع مدیریت کلان جامعه است. وزارت فرهنگ، رسانههای داخلی دولتی و غیردولتی و دیگر متولیان حوزهی فرهنگ و هنر در اشکال مختلف زیر مجموعهی دولت هستند. مخصوصا در کشور ما که حاکمیت بیرقیب است و رقابت آزاد معنادار نیست.
وی نقش نهادهای حاکمیتی متولی فرهنگ بالاخص رسانهها را در تولید آثار فرهنگی پررنگ دانست و ادامه داد:متاسفانه به علت نظارتهای شدید و ممیزیهایی که وجود دارد، فیلمهایی از فیلتر رسمی عبور میکنند که خنثی، مخاطبپسند، عوامانه و گیشهمحورند. به بیانی از هیجانات خشونتبار یا کمدی برای جذابیت آثار استفاده میشود. این آثار معمولا چه به لحاظ روانشناختی و چه جامعهشناختی حاوی محتوای عمیقی نخواهند بود و همانطور که گفته شد محتوای خنثیایی دارند.
بخارایی افزود: آنچه که مهم است ایفای نقش «نظام سیاسی» و در معنای عام آن یعنی دولت است. در این زمینه دولت مکلف خواهد بود برای تحول فرهنگی برنامه داشته باشد. اما سیاسیتهای بالادستی معمولا مانع تحولات فرهنگی بودهاند. متولیان امر فرهنگ آنقدر که به برنامههای فرهنگی با محوریت ایدئولوژی توجه میکنند به امور فرهنگی به معنای علمی آن متاسفانه توجهی ندارند و طبیعتا در مناسبهای حاکمیتی از فیلترهای تعریف شده نمیتوان به آثار موثر، عمیق و هنری دست یافت.
وی با قیاس تولیدات بستر نمایش خانگی با فیلم و سریالهای رسانه ملی بیان کرد: در پلتفرمها تا اندازهای به اقتضاء بستر فراهم شده امکان تولیداتی با محتوای عمیق وجود دارد، که آنجا هم این دست تولیدات به دلیل ذائقه تربیت نشده مخاطبان، ممکن است فقط از طرف بینندگانی خاص مورد استقبال قرار بگیرند. به عبارتی این شرایط باید از دو جهت آسیبشناسی شود. هم از جهت تولیدکنندگان که منبع ارسال پیام محسوب میشوند و هم از جهت مخاطبان که گیرندهی پیام تولیدی هستند.
این جامعهشناس سیر مطلوب تولیدات فرهنگی را به این شکل دانست که بتوان بر اساس آسیبشناسیهای اجتماعی فرهنگی و حتی اقتصادی تولیدات فرهنگی را مدیریت کرد. وی اضافه کرد: مثلا وقتی جامعه دچار بحران طلاق میشود که از تبعات احتمالی آن کودکان طلاق، زنان تنها، استقلال مالی مادر و کودک است، متولیان امر فرهنگ باید به سمت تولید آثاری با محوریت تحکیم بنیان خانواده بروند. در این گونه موارد نویسنده و کارگردان با تلاش بر محوریت روانشناسی، روانشناختی و جامعهشناختی شخصیتها، حوادث و موقعیتهایی میآفرینند که بتوان با جذابیتهای هنری به صورت غیرمستقیم محتوا را به مخاطب منتقل کنند.
دکتر احمد بخارایی داشتن تیم تخصصی روانشناسی و جامعهشناسی در پشت صحنهی تولیدات فرهنگی بالاخص فیلم و سریال را کمککار شمرد و گفت داشتن تیم کارشناسی قبل، حین و بعد از تولید کمک میکند تا با نگاهی دقیق به جزئیات پرداخته شود و این باعث ارتباط قویتر بین مخاطب و فیلم یا سریال خواهد شد. یکی از نقاط ضعف تولیدات داخلی نبود تعامل بینرشتهای برای رسیدن به پرداختی دقیقتر در آثار است. که البته دو سریال «افعیتهران» و «در انتهای شب» از حداقلهای لازم در این امر برخوردار بودند. چرا که در هر دو مورد شاهد استقبال مخاطبان از این دو اثر بودیم.
وی با پرداختن به مضامین و محتوای «افعی تهران» و «در انتهای شب» نتیجه گرفت: چه بسا بتوان محور مشترک دو سریال ذکر شده را تاثیر تعاملات والدین بر فرزند دانست. طلاق رسمی و طلاق عاطفی از جمله موارد پرتنش در هر جامعهایست. هر چند که تاخیر سن ازدواج هم از مسائل پررنگ دیگری است که امیدوارم به این موضوع هم در آینده پرداخته شود. در جامعهی ایرانی به دلیل مناسبات فرهنگیمان چنین چالشهایی به نسبت دیگر جوامع تاثیرات مخرب فزایندهای دارد.
سکانس آخر «در انتهای شب» نشاندهندهی دیالوگی منطقی و عقلانی با محوریت عنصر سوم هسته اصلی خانواده یعنی فرزند است. در این سکانس ما نگاه خودخواهانهی فرد محور نمیبینیم. زن توانمند است و میتواند برود و ادامه مسیر زندگی را به صورت خودمحور پی بگیرد. اما علیرغم همهی توانمندیها و ظرفیتها بچه برایش مهم است و البته گفتوگو میکند.
آموزش گفتوگو و تعامل در این سکانس بسیار مهم است. در حال حاضر خلاء بزرگ عدم گفتوگو در جامعه و خانواده درگیرهای زیادی را رقم زده است. نظام مردسالار، نظامی یک جهته است. از بالا به پایین باید حرف شنوی باشد. درست است که امروزه آگاهی زنان بالا رفته و در پذیرندهی محض نیستند؛ اما نمیشود فرهنگ مردسالار را در یکی دو دهه تعدیل کرد. میتوان گفت با نمایش این سکانس فیلمساز دارد به صورت روشمند گفتوگو را آموزش میدهد. عنصر فرزند را در کانون هستهی اصلی خانواده برجسته میکند. اینها مواردی است که جامعه نیاز دارد درموردشان ببیند، بشنود، و بهتر آنکه به صورت غیرمستقیم بیاموزد.
در گفتوگوی بعدی دکتر رایحه مظفریان جامعهشناس و فعال حوزهی زنان و کودکان با پرداختن به علل فاصله گرفتن مخاطبان از تولیدات داخلی گفت: ارتباط رسانه با مخاطب چه در رسانه ملی و چه در نمایش خانگی و حتی سینما دارد به سمت قطع شدن میرود. هنوز نوع برخورد ما با سوژهها به شیوهی دههی 70 80 است. در حالی که بچههای آن دهه هم بزرگ شدهاند و تفکرات متفاوتی دارند. سطح متفاوتی از نیازهای متفاوت دراند. پوشش متفاوت دارند. به شیوهی دیگری فکر میکنند که چه بسا تولیدات سمعی بصری فعلی توان برطرفسازی نیازها و تفکرات آنها را نداشته باشد. بنابراین نمیتوان انتظار داشت بتوانند جذب تولیدات داخلی فیلم و سریال شوند.
مظفریان مخاطبان فیلم و سریالهای داخلی را متولدین دهههای 50 و 60 دانست و ادامه داد: بعید میدانم در حال حاضر جوان 20 ساله بنشیند و سریالهای داخلی را ببیند. این گروه سنی دغدغههای متفاوتری دارند و به شکل دیگری به دنیا نگاه میکنند. اما اینکه نسل دهههای 50 و 60 جذب این دست سریالها میشوند به این علت است که این دهه مسائل مغفول زیادی دارند که نادیده گرفته شده است. نمیدانم هر کدام از این مسائل به چه دلیل تبدیل به خط قرمز شدهاند؛ چرا که پرداختن به آنها ممنوع است.
این فعال حوزه زنان و کودکان فیلمسازی با خطوط قرمز را سخت توصیف کرد و افزود: در این شرایط سوژهی جذاب و چالش برانگیزی باقی نمیماند که فیلمسازان به آنها بپردازند یا تحلیل و داستانپردازی کنند. البته از آنجا که سینمای جهان را دنبال میکنم میدانم سوژههایی مثل سوژهی سریال «افعی تهران» یا «در انتهای شب» که به سلامت روان یا بیماریهای اختلال روانی که مرتبط با روان افراد هستند، بسیار پرمخاطبند. فیلمهای روز دنیا به سلامت روان بسیار توجه دارند. این فیلمها به علت پرداخت دقیق و درونی جزئیات جز بهترین فیلمهای جهانند.
رایحه مظفریان با اشاره به اینکه فیلمهای پرمخاطب سینمای ایران را دنبال میکند و نسبت به زاویه دید آنها نقد دارد اضافه کرد:به اندازه کافی در جامعه خشونت داریم و البته متاسفانه هیچ دریچهای برای فعالیت علیه خشونت چه خشونت خانگی و چه خشونت اجتماعی نداریم. هیچ کانالی برای ما وجود ندارد تا بتوانیم در این حوزه فعالیت کنیم و علیهاش آگاهسازی کنیم. اما متاسفانه میبینیم که در فیلمهایی مثل «بیبدن» یا سریال «زخم کاری» در جهت ترویج این خشونت حرکت میکند. در «بیبدن» به جای تمرکز روی مسئلهی بخشش روی اعدام تمرکز شده. مادر تا لحظهی آخر بر اعدام پافشاری میکند و در نهایت ما صحنهی اعدام را هم میبینیم که جنازه را هم سوار آمبولانس میکنند. یا در «زخم کاری» ما با سلسله قتلها مواجهیم و بعد گله میکنیم که خشونت در جامعه ترویج پیدا کرده. با این اوصاف مردم چه فیلم یا سریالی را ببینند که خواهان این نوع کنش نباشند. یا از چه طریقی بتوانیم فضای فرهنگی را به سمت ببریم که سطح خشونت کاهش پیدا کند.
فعال حوزه زنان و کودکان که در کارنامه کاریاش فیلمسازی نیز بوده پرداخت به اینگونه سوژهها را مورد نیاز جامعه دانست و ادامه داد:باید بتوان سوژههایی با محوریت خانواده، زنان، کودکان و مسائل روانشناسی و روانشناختی را به صورت اصولی و درست پیش برد. این فیلمها و سریالها باید به شکلی پرداخت شود که تماشاگر را پای خود بنشاند. اما از آنجا که فیلمسازی باید در جهت چارچوبها و سیاستهای حاکمیتی انجام بگیرد امکان کار روی خیلی از سوژههای دراماتیک و شاخص حوزهی زنان وجود ندارد. مثلا به فرض اگر قرار باشد فیلمی پیرامون زنان شاعر ساخته شود با توجه به فیلترهای موجود نمیتوان به زنانی که در ردههای اول شعر هستند پرداخت.
مثلا با وجود شأن و منزلت پروین اعتصامی؛ چون پروین پوشیدگی سر دارد تقدیس میشود و فیلمی هم در موردش ساخته میشود. ولی فروغ به علت شخصیت رها و بیپروایی که داشته جز شاخصهایی نخواهد بود که حاکمیت تصمیم داشته باشد او را الگو معرفی کند. برای همین روی اهمیت این شاعر سرپوش میگذارند. این مسئلهایست که ما در همه ابعاد سینمای ایران با آن مواجهیم.
مظفریان دلیل ضعیف بودن فیلمها و سریالهای داخلی را سیاستهای بالادستی و چارچوبهای سلیقهای دانست و تکمیل کرد: اشکال به نویسنده و کارگردان و حتی آن تولیدمحتواگر هم برنمیگردد. محدودیتها زیاد است و دست و پای تولیدکنندهی فرهنگی را میبندد و از آنجا که باید به همهی خطوط قرمز پایبند بود مجبور است بسیاری از افراد شاخصی که روایتی دراماتیک را رقم زدهاند نادیده بگیرد تا بتواند شخصیتی ارائه بدهد که نتوان از آن ایراد گرفت. یا موضوعی را سوژه قرار دهد که نتوانند خط قرمزی روی آن بکشند. چرا که نمیخواهد تلاشش بدون نتیجه باشد.
در گفتوگوی آخر شهین علیاییزند روانشناس و طلاقدرمانگر فارغالتحصیل از آمریکا در خصوص آموزش غیرمستقیم و ضرورت پرداختن به سوژههایی مثل سوژهی سریال «در انتهای شب» گفت: در سریال «در انتهای شب» هنرپیشههای اصلی زن و مرد نقششان را بسیار خوب اجرا کردند. این امر باعث شد مخاطب تعامل بهتری با سریال و محتوای آن برقرار کند. وقتی طبق آمار از 5 ازدواج 2 ازدواج منجر به طلاق میشود نشانهی این است که این سوژه بسیار جای کار دارد. افراد فکر میکنند وقتی تحت عنوان طلاق از هم دورمیشوند حتما باید این فرآیند با تنش و درگیری انجام شود. این تفکر به ویژه وقتی فرزندی هم در میان باشد بسیار آسیبزا خواهد بود.
علیاییزند با پرداختن به تفاوت دو مفهوم جدایی و طلاق ادامه داد: در روانشناسی دو مفهوم در زمینه گسست ارتباط زناشویی وجود دارد. یک «طلاق» و دو «جدایی». جدایی در لاتین به معنای separation است و طلاق به معنای devorce. در سکانس آخر سریال «در انتهای شب» فضاسازی، دیالوگ و بازی به شکلی بود که مخاطب احساس میکرد این دو نفر هنوز به هم تعلق خاطر دارند و آماده طلاق نیستند. اگر یک متخصص در جریان اتفاق این خانواده قرار میگرفت بهترین پیشنهاد میتوانست جدایی در یک بازه زمانی مشخص باشد و نه طلاق. چرا که این دو نفر هنوز از هم دل نکندهاند.
وی افزود: طلاق و جدایی متفاوتند. در طلاقدرمانی از آنجا که همانطور که در ابتدا اشاره کردم از هر 5 ازدواج 2 ازدواج منجر به طلاق میشود، یکی از اشتباهات در جامعهی ما اتفاق میافتد این است که فکر میکنند طلاق آخرین مرحلهی مسیر زندگی است. در حالی که به لحاظ درمانی طلاق در ابتدای راه قرار دارد. سکانس آخر در این سریال قلب من را تکان داد.
علیاییزند در شرح بازشناسی فردی بعد از طلاق و ضرورت آموزش غیرمستقیم از طریق فیلمها تکمیل کرد: وقتی دو نفر از همدیگر طلاق میگیرند حتی اگر این طلاق توافقی صورت بگیرد، زخمهای خودش را دارد در کنار این زخمها درسها و عبرتهای خود را هم دارد. به این معنا که کاری کنیم که دیگر دچار اشتباهات گذشته نشویم. بنابراین در طلاقدرمانی، طلاق ابتدای مسیر است. شاید برای بسیاری اولین گامها در راستای خودشناسی باشد. مثلا از خود بپرسند «من کجا اشتباه کردم؛ کجا بیش از اندازه توجه کردم؛آیا من خودم را به طور نانوشته به شریک زندگیام اجازه دادم که من را قربانی کند...» اینها همه پیدا کردن زخمهاست و کمک میکند فرد به خودشناسی برسد. به ویژه اگر بچه داریم باید در همان ابتدای فرآیند بعد از طلاق از خودمان بپرسیم چگونه باید با بچهام رفتار کنم. در بسیاری از موارد بچه را تبدیل به ابزار میکنند برای آزار دادن شریک سابق زندگی. بچه با طلاق به اندازه کافی آزار دیده است. این است که طلاق را اولین گام برای بازشناسی خود و مسیر تازه زندگی نام میبرم. مسائل پیرامونی زیادی بعد از طلاق مطرح میشود. مثل استقلال مالی، استقلال مسکن، ازدواج مجدد و و و. اینها همه مسائلی است که نیاز است با پرداخت دراماتیک داستانی و تصویری در فیلمها و سریالها به جامعه آموزش داده شود.
در پایان شهین علیاییزند گفت: باید توجه داشت نویسنده و کارگردان و به طور کلی عوامل تولید فیلم یا سریال جزئی از این مردم هستند. فرهنگ ما فرهنگی بوده که خنج کشیدن به یکدیگر در طلاق عادی بوده است، البته یک هنرمند متعهد میبایست چند گام از سطح متوسط جامعه پیشتر باشد. از آنجا که دستاندرکاران قصدشان اشاعهی فرهنگی ارزنده بوده، سعی کنند مطالعه داشته باشند و با افراد متخصص جهت پرداخت اصولی، دقیق و جزئی درامِ داستان ارتباط داشته باشند.
زهرا عباسی