سرویس تجسمی هنرآنلاین: گالریهای تهران در جمعهای که گذشت میزبان 29 نمایشگاه جدید بودند. نمایشگاه نقاشیهای مریم طاهریانفر در گالری الهه، نمایسگاه نقاشیهای بیتا وکیلی با عنوان "عبور باید کرد" در گالری ایوان، نمایشگاه جواهر و زیور آلات هنری، مجسمه و کلاژهای امیرحسین دلبری با عنوان "چنین شیوههای مدارا" در گالری ثالث، نمایشگاه نقاشیهای نیلوفر وجدانی با عنوان "خلوت آیینهها" در گالری شیرین و نمایشگاه نقاشیهای علی گلستانه در گالری هور، رویدادهایی هستند که در گالریگردی این هفته به سراغ آنها رفتیم.
زنان زخم خورده در زیر پوست شهر
مریم طاهریانفر در نمایشگاه نقاشیهای خود در گالری الهه، زخمهای پیوسته محیط شهری که بر افراد جامعه تحمیل میشود را در یک رویکرد کلاژگونه به تصویر در آورده است.
او با محدود کردن تصاویر در نقطه مرکزی قاب به نوعی فشارهای حاکی از شرایط اجتماعی و محیط شهری به خصوص پیشرفتهای تکنولوژیک را در سطحی تازه از نو تعریف کرده و دیدگاههای مختلف خود را در هم تنیده است.
او البته با به تصویر کشیدن پرترههایی از زنان، اندکی نشانههای استعاری اثر را محدود میکند و برای درک مفاهیم مدنظر خود آدرس سرراستی را به مخاطبش ارائه میکند.
او در سایه بودن زن را در محیطی تعریف میکند که شکلی کلیشهای به خود گرفته است. در واقع او ایده جدیدی و نگاه متفاوتی را نسبت به موضوع حقوق زنان ارائه نمیکند و تنها لایههایی را به تصویر میکشد که به واسطه جامعه و نظام شهری، علیرغم تفاوتهایی که در نوع ساختارهای زندگی به وجود آمده است هم چنان بر زنان سایه افکنده است.
این موضوع به عنوان یک موضوع پر مخاطب نمیتواند به تنهایی برای مخاطبش جذابیت داشته باشد و از سویی او در مسیر تصویرسازیاش به واسطه رنگها و پرترهها به ایده جدید روی نیاورده است تا تازگی و شگفتی اثرش بتواند مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد و او را در مسیر کشف و شهود قرار دهد.
شرح تصویری از تولد، زندگی و مرگ
"عبور باید کرد" شرح تصویری از تولد، زندگی و مرگ است. بیتا وکیلی در آثارش به گونهای بر خورد میکند که میتوان آشفتگی دنیای ناشناخته ذهنی، بهمریختگی وابسته به زندگی مدرن شهری و حتی خیال او از جهان پیش از تولد را از آن دریافت کرد. اما هر کدام از این برداشتها در نهایت زمانی که در یک نقطه به یک دیگر میرسند ما را در فضایی معلق میکنند که برگرفته از حسی متعلق به تولد، زندگی و مرگ است.
انگار که او نگرشاش نسبت به همه وجوه هستی را در تمامی این آثار به یک شکل تعمیم میدهد. شکلی که به دلیل گستردگی نشانهها و مفاهیم حاصل از نگاه شخصی هنرمند قابلیت تفسیرهای متفاوت را در خود گنجانده است.
او البته جدای شکل ظاهری، با ایجاد زوائدی بیرون از پیکره بوم این نگرش را عمیقتر نشان میدهد. زائدههایی که او ترسیم کرده چنان امری غلو شده این آشفتگی و بهم ریختگی را تشدید میکنند و علیرغم زیبایی ظاهری که در اثر به وجود میآورند مخاطب را در تشویش فهم تصاویر دچار شوک و سردرگمی میکند.
از جهتی نوع تصاویر در این آثار به دلیل شکل دورانی که دارند تنها از یک زاویه دیدنی نیست. مخاطب اثر از هر زاویهای که به بوم چشم بیاندازد، میتواند تصاویر و المانهایی را کشف کند که به دلیل همین تغییر زاویه نگاه معنا و مفهوم خود را تغییر میدهند. در حقیقت او در آثارش به گونهای برخورد کرده است که سردرگمی را از زوایای مختلفی به تصویر بکشد و مخاطب را در دنیای خودش برای کشف نشانهها رها کند.
پوسته انسانی که با مدارا میانهای ندارد
نمایشگاه جواهر و زیورآلات هنری، مجسمه و کلاژهای امیرحسین دلبری نمایشگاهی چند وجهی است. این اتفاق به دلیل تفاوت در نوع برخورد با موضوعات و خلق اثر هنری به واسطه دوران مختلف فعالیت این هنرمند بر میگردد. با نگاهی به نوع آثار ارائه شده دلبری از روندی کاملا برگرفته از سنت فرهنگ و هنری ایرانی که البته در آن نگرش و برخوردهای شخصی هم نمایان است به سمت بیانی رفته که جهان شمولتر است و وابستگی چندانی به فرهنگ ایرانی ندارد.
او در چنین شیوهای، فیگورهای نصفه و نیمه و ناشناختهای را به تصویر کشیده که عقیم هستند و وضوح تصویری خود را از دست دادهاند. نوع تکنیکی که دلبری در خلق این آثار به کار گرفته آنها را چنان پوستهای از تجسد یک انسان به تصویر میکشد که دچار مرگ درونی شده و درونش تهی است و تنها شمایلی از آن باقی مانده است که به واسطه آن به حیات ساکن خود ادامه میدهد.
این پوستهها در واقع تصویری از حیات انسانی است که هنرمند در کنار خود میبیند و دیدههایش را در قالب پوستهها تعریف میکند که هم از لحاظ فرمی و هم از منظر تکنیک و متریال با ایده اصلی او متجانس است.
بخش دیگری از مجسمههای دلبری که بزرگ شده جواهرات او هستند به دلیل کاربرد خط و خوشنویسی به عنوان یک المان کاملا ایرانی و وابسته به فرهنگ تنها وجهی تزیینی دارند و به منظر زیباییشناسی ظاهری آن دقت شده است. هر چند او سعی کرده با از بین بردن تصویر کامل این خطوط آنها را از یک خط تبدیل به نشانهای تصویری و زیبا بدل کند اما حضور این نقوش چهارچوب این آثار را غیرقابل تفسیر و صرفا دیدنی کرده است.
او در کنار این آثار سه چیدمان نیز ارائه کرده که شاید عینیتی از ذهن آشفته و تصویری از رفتار مجسمههای پوستهای این هنرمند باشد. او با چسباندن آگهیهای فروش اعضای بدن بر یک سطح و پوشاندن آن با یک سطح سفید و نوشتن شعر مشهور "بنی آدم اعضای یک پیکرند" از دو سو نگاه خود را تعمیم میدهد. او با نوشتن این شعر در وجه غلط آن به گونهای برخورد کرده است که هم بُعد جامعهشناختی فروش اعضای بدن را به نمایش در آورد و هم غلط مصطلحی که در به کارگیری این شعر همواره وجود داشته را به بوته نقد گذارد.
او در سطحی دیگر با چسباندن آگهیهای نوشتن پایان نامه، پروپزال و مقاله و پنهان کردن این پوسترها زیر این سخن که "دانش اگر در ثریا هم باشد مردانی از سرزمین پارس به آن دست خواهند یافت" وجهی دیگر از انتقاد خود را در قالب کلاژ به نمایش در آورده است.
او در دیگر اثر خود با چسباندن بستههای سیگار بر روی هم که در دوران خلق اثرش مصرف کرده است به واسطه وسیلهای نامصرف، اثر هنری را خلق کرده که میتواند بیانگر سختیهای دوران فعالیت او باشد.
انعکاس فضاهای رازآلود در آیینه زن
نیلوفر وجدانی در آثارش فضاهای خالی را به تصویر میکشد که در آن شبح، سایه و یا نشانهای از یک زن چیره است. این حضور که در حقیقت بیرون از فضای اصلی اثر شکل میگیرد مخاطب را با راز و ابهامی مواجه میکند که در دل آن فضا وجود دارد.
فضایی که در بیشتر تابلوها در یک نظم و ظاهر هندسی ساده خلق شده است. سایه این زن و یا تصویر نصفه و نیمهای که از او به تصویر در آمده است، بهگونهای است که مخاطب برای کشف او دچار نوعی تکاپو میشود. تکاپویی که به واسطه محیط و فضای آرام و گاها چشمنواز تصاویر با تضادی رو به روست که او را دچار یک تردید میکند.
از طرفی سایهها نیز نقش مهمی در راز آلودگی و ابهام این تصاویر دارند. سایهها به دلیل اهمیتی که در ترکیببندی اثر دارا هستند به عنوان نقطه مورد توجه مخاطب و در تقابل با دیگر المانهای حاضر در اثر این تردید و ابهام در کشف رازهای اثر را دو چندان کرده است.
در حقیقت او با حذف کردن بخشی از عناصر مهم در آثارش و تغییر و یا تقلیل آنها به المانهایی رمزگونه، خاصیت متافوریکی را تولید میکند که بر وجوه ثانویه مفاهیم در زیر لایه اثرش عمق میبخشد.
فضای به حرکت در آمده در سادگی رنگها
علی گلستانه با خطوط و رنگ در عین سادگی که در اثرش برخورد میکند تصویرگر شوری است که در بطن اجسام و طبیعت موجود است.
در حقیقت نوع برخورد او با طبیعت به واسطه تکنیکی که او استفاده میکند، اجسام و فضاهای بیجان همگی به حرکت در میآیند و زنده میشوند.
در واقع هاشورهای رنگ به رنگ او که در تداوم یک دیگر نمایانگر تصویری هستند، در دل خود فضایی را به وجود میآورند که به نظر نتیجه یک خلق آنی است و یا برگرفته از حسی است که هنرمند نسبت به آن محیط و فضا داشته است.
تنوع رنگها به واسطه سوژههایی که گلستانه در شکل آثارش انتخاب میکند همزمان دلیلی است بر نگاه متفاوت او به پیرامونش. او جهان پیرامونش را همواره در قالب رنگها کشف میکند و در قالب رنگها ارائه میدهد و رنگها به دلیل ماهیت زنده بودنشان به زنده بودن اجسام و فضاها نیز کمک میکنند.
شاید نقطه قوت آثار گلستانه همین تاکید بر رنگها و نشان دادن به واسطه این رنگهاست که او را از پیچیده کردن روش و تصاویر بر حذر داشته است. اما در حالی که به نظر کار او ساده به نظر میآید او در یک روند و مسیر شخصی و با زبانی که تنها خاص اوست آثارش را خلق میکند.
علیرضا بخشی استوار