سرویس تجسمی هنر آنلاین: دانا نهداران هنرمند جوان ایرانی است که اخیرا نمایشگاه نقاشیهایش با عنوان "تشنجهای لذت" در گالری شیرین به نمایش در آمد. او که هم اکنون ساکن نیویورک است نمایشگاه متفاوتی با الهام از دیوارهای مترو نیویورک در این شهر برگزار کرده است که در آن با استفاده از متریال پودرآهن دست به خلق آثار متفاوتی زده است. او معتقد است که به صورت ناخودآگاه به دیوار علاقمند است. نهداران میگوید: ریشه این علایق می تواند از خودخواهی من نشات بگیرد زیرا که دوست دارم بخشی از دیوار یک کاخ یا دیوار هر مکان دیگری که از آن خوشم میآید را در خانهام داشته باشم. دیوار ساخته شده توسط بنایی، آجرهایی با گچ پوشانده شده، گچی که توسط نقاشی رنگ شده، ناودانی که هراز گاهی تمرکز آب را بر روی آن جاری کرده وآفتابی که تن خیسش را خشک کرده. طی روزها و سال ها جای پای زمان را بر روی این دیوارها می بینیم. اصطکاکی که زمان بر روی آن داشته!
نهداران معتقد است ایده مهم است. حال این ایده چطور و با چه متریال و تکنیکی اجرا شده نیز دارای همان ارزش ایده است. او عاشق افشا کردن متریال است. او میگوید: "من در تلاشم که بخشی از مجموعه نقاشی های "تشنجهای لذت" را در آمریکا به نمایش بگذارم. خارجی بودن برای آنها جذاب است .
در ادامه گفتگوی هنر آنلاین با این هنرمند را بخوانید.
آقای نهداران شما مدتی است که به نیویورک رفتهاید و من باخبر شدم که در حال حاضر شما نمایشگاهی متفاوت در این شهر برگزار کردهاید. ایده شما در استفاده از پودر آهن از کجا نشات گرفت چرا که برخورد شما در این آثار به نوعی طرحی متفاوت اما در همان مسیر "تشنجهای لذت" است که به تازگی در گالری شیرین به نمایش در آوردید.
من 3 سال پیش و بعد ازحراج سوم تهران به اروپا و آمریکا سفر کردم. از موزههایی نظیر لوور پاریس، ژرژپمپیدو، موزه بوداپست، موزههای وین و دیگر موزهها در اروپا و در آمریکا از موزههایی نظیر موزه دیانگ سانفرانسیسکو، موزه لاکمای لسآنجلس و موزههای نیویورک دیدن کردم. در شهر نیویورک چون مدام با مترو رفت و آمد میکردم، میتوانستم دیوارهای درونی و لایههای زیرین شهر را ببینم! شهری ساخته شده از تیرآهنهای عظیم اما تیرآهنها را با سیمان، گچ و کاشی پوشاندهاند ولی به خاطر رطوبت و شرجی بودن این شهر 300 ساله، اکسید آهن از لابهلای گچها و حتی کاشیهای قوی بیرون آمدهاند. تصویر این فعل و انفعالات بین این متریالها بسیار برایم جالب بود!
بازسازی این دیوارها بر روی بوم دغدغه ذهنی من شده بود و تلاش برای هر چه نزدیکتر شدن به اصل آن. بنابراین سعی کردم که یک لایه از پودر آهن به عنوان لایه اول و رنگی ضخیم به عنوان لایه دوم طوری که لایه اول کاملا با سفید پوشانده شده بود. سپس ماهها آبش دادم و منتظر واکنش ماندم که در نهایت شروع کرد به گُل دادن. ( روند کاریش مانند گیاهانی بود که با کاشتن دانه و آب دادن مرتب گیاه, گلی در پی خواهد داشت) یک سری دانهها لای رنگهای سفید وجود داشت، آهنی بود که جنسیتش را افشا میکرد.
سپس روی بوم مثل کاشیهای مترو، به صورت چهارخانه چهارخانه روی گلها را پوشاندم و دوباره هر روز آب دادم تا در نهایت از لای آن چهارخانهها هم آهنها شروع به خودنمایی کردند.
پیشتر نیز این اتفاق را در سنگهای تخت جمشید دیده بودم که در آنجا هم روی سنگهای سیاه و خاکستری یک جاهایی دانههایی از رنگ نارنجی دیده میشد. دانههای نارنجی اکسید آهن بودند که از لابهلای نقش برجستهها خودنمایی میکردند. نام این مجموعه افایی بیست و شش (Fe26 ) هست اسم علمی آهن در جدول شیمی.
در آثار شما چه در گالری شیرین و چه آثاری که در نیویورک به نمایش گذاشتید، ایده خیلی اهمیت دارد. امروزه ایده در آرت خیلی مهم شده و میتواند یک هنرمند را از دیگری متمایز کند. به نظرم هنر معاصر با ایده گره خورده و ایده شما هم به واسطه برداشتت از جهان معاصر است. به نظرت ایده در آرت و میزان دریافت مخاطب از آن چه تاثیری دارد؟
من قبول دارم که هنر معاصر با ایده گره خورده ولی مهمتر این است که شما یک سری از مسائل را با چه دیدی و چگونه میبینید. البته خود همین هم میتواند معاصر باشد. یکی از ویژگیهای معاصر بودن است که شما یک چیزی را از تاریخ بگیرید و بیایید آن را جور دیگری اجرا کنید. مثلاً میتوانید چهلستون اصفهان را با همان متریال بیاورید و روی بوم کار کنید و در گالری بگذارید. همین میتواند معنای یک هنر معاصر باشد.
به نظرم امروز بنمایه یک اثر ایده است. در واقع شما فارغ از آنکه چه تکنیکی به کار بردهای، مهم این است که تصمیم گرفتهای دیوار شهر نیویورک را به یک اثر هنری تبدیل کنی و نمایش دهی. خود این ایده فارغ از آنکه چگونه اجرا شود هم میتواند برای مخاطب جذاب باشد؟
گفتههای شما برایم جذاب است چرا که خودم تا به حال به این فکر نکرده بودم که به دیوارعلاقهمندم. الان حتی به یادم آمد که من از دیوارها خیلی عکس میگیرم و همین موضوع علاقه من را به دیوارنشان میدهد. اما در مورد ایده به نظرم بیشتر به دید هنرمند برمیگردد. ریشه این علایق می تواند از خودخواهی من نشات بگیرد زیرا که دوست دارم بخشی از دیوار یک کاخ یا دیوار هر مکان دیگری که از آن خوشم میآید را در خانهام داشته باشم. دیوار ساخته شده توسط بنایی، آجرهایی با گچ پوشانده شده، گچی که توسط نقاشی رنگ شده، ناودانی که هرازگاهی تمرکز آب را بر روی آن جاری کرده وآفتابی که تن خیسش را خشک کرده. طی روزها و سال ها جای پای زمان را بر روی این دیوارها می بینیم. اصطکاکی که زمان بر روی آن داشته!
خودخواهیات در خصوص داشتن بخشی از کاخ در خانهات همان ایدهای است که من در موردش صحبت میکنم. این خودخواهی را خیلیها ندارند و در نتیجه ایده، آوردن بخشی از یک دیوار روی بوم به ذهنشان نمیرسد.
البته این ایده به ذهن افراد دیگر رسیده و اجرا هم شده است ولی شاید من یک جور دیگر آن را اجرا کردم.
نقاشیهای ترک خورده شهر نیویورک را در کجا به نمایش گذاشتید؟
قبل از اینکه به ایران بیایم، آن آثار را در یک نمایشگاه گروهی در منطقه چلسی شهر نیویورک به نمایش گذاشتم. خانم رویا خواجوی حیدری این کار را انجام داد. ایشان یک گالری را در آن منطقه اجاره و آثاری که کیوریت کرد را در آن به نمایش گذاشت.
نگاه مردم ایران با آمریکا نسبت به آثار شما چه تفاوتی دارد؟
چون جمعیت دانشگاههای هنر، دانشجویان، هنرمندها، روزنامهها و مجلات هنری آمریکا بیشتر از ایران است و در شهر نیویورک هنرمندان شهیر جهانی رفت و آمد دارند، طبیعی است که تعداد نفراتی که هنر را بفهمند در آنجا بیشتر است. در خیابان چلسی صدها گالری وجود دارد و هر کسی که وارد آن میشود از صبح تا عصر میتواند چندین و چند گالری ببیند در حالیکه در هنریترین خیابانهای تهران نهایتاً 10 گالری وجود دارد. در نیویورک هر نوع هنر تجسمی اعم از عکاسی، نقاشی فیگوراتیو، کانسپچوال آرت (هنر مفهومی)، نقاشی طبیعت بیجان و... مخاطب خودش را دارد و برای آثاری که کمتر قابل فهم هستند نیز توضیحاتی در مورد نام هنرمند و خود اثر همراه با لینکی که بشود راجع به آن اثر اطلاعاتی کسب کرد، قرار داده شده است و خب همه این فاکتورها شرایطی را فراهم میکند که متوجه این تفاوت میان جنس برخورد باشیم. مسلم است که نگاه مخاطبی که با چنین گستردگی به هنر نگاه میکند با نگاه مخاطبی که دیدههایش محدود است بسیار متفاوت است.
به نظر میآید که اساساً شهر و مکان شهری برایت اهمیت دارد.
من شهر تهران را خیلی دوست دارم چون یک شهر زنده است و سیستمی کاملاً شهری دارد. در آمریکا هم نیویورک مانند شهر تهران، های تک است. در نقاشی های من از نمایشگاه نقاشی "فرزندان استر" به بعد این علاقه به شهر را میشود دید. من زندگی شهری را خیلی دوست دارم البته زندگی در روستا را هم دوست دارم و این دو حتماً روبروی یکدیگر قرار نمیگیرند. در میان شهرها نیز شهرهای های تک (پیشرفته) را بیشتر دوست دارم.
شاید به خاطر آنکه در شهر پیشرفته تصویر بیشتری میتوان دید.
بله البته تصاویری معاصر. در روستا آرامش بیشتری حکم فرماست ولی شهر متروپالیتن مثل تهران و نیویورک انرژی بیشتری در آن در جریان است. به طور مثال اگر در استودیو از کار خسته شوم، میتوانم از آن خارج شده قدم زنان به کافه ی محلی بروم چیزی بنوشم و به استودیو برگردم. با همین کار ساده می توان انرژی دوباره گرفت و با جانی تازه به کار ادامه داد.
برنامهات برای آینده چیست؟ میخواهی به ترسیم این دیوارها ادامه دهی یا تصمیم داری که به پرتره برگردی؟ چون شما به پرتره بیشتر گرایش دارید.
من چون یک نقاش فیگوراتیو بودم و عاشق نقاشی پرتره، بنابراین میخواهم به پرتره برگردم و یک دوره جدید کاری را با پرتره آغاز کنم.میخواهم بعد از دیوارهای نیویورک دوباره با متریال پودر آهن، پرتره بسازم و با رنگ خیلی ضخیم آن را بپوشانم وبعد از آن آب دادن را شروع کنم تا ایندفعه پرتره هایی از جنس اکسید آهن داشته باشم. ایده انجام این کار را در ذهنم دارم ولی نمیدانم که حتماً آن را اجرا خواهم کرد یا نه. امکان دارد که فضای مینیمالیستی را تغییر دهم ولی متریال را عوض نخواهم کرد.
علیرغم آنکه مجموعه "Fe26" خیلی ساده به تصویر کشیده شدهاند ولی گستره سطح رنگی، آنها را خیلی خیالانگیز میکند. هر کدام از این سطح انگار از جهاتی نماینده وجهی از جهان امروزند. مثلاً میشود رنگ سفید یا سطح اثر را یک وجه انتزاعی از متریالی فرض کرد که امروز در جهان معاصر با آن روبرو هستیم. به نظرم آثار شما خیلی انتزاعی شدهاند، این را قبول دارید؟
من نه تأیید میکنم که مجموعه " اف ای، ۲۶" آبستره هستند و نه مینیمال. تلاش من در این آثار افشا کردن متریال است و ترجیح میدهم که خودم راجع به مینیمالیست، آبستره یا فیگوراتیو بودنشان قضاوت نکنم. من دوست داشتم نقاشی امامی اصفهانی را در مجموعه تشنج های لذت افشا کنم و بگویم که همچنین نقاشیهای فوقالعادهای در کاخ گلستان وجود دارد اما هیچکس آن را نمیشناسند.
حتی من که سالها است نقاشی میکردم نیز او را نمیشناختم. من وقتی که اثر امامی اصفهانی را دیدم، خیلی لذت بردم و دوست داشتم که آن را در مجموعه سکههایم افشا کنم.
در آثار "تشنجهای لذت" ما ابتدا با یک سادگی در دستور مواجهیم و انگار قرار نیست چیزی زیر لایههای آن وجود داشته باشد ولی هرچه که به آن بیشتر نفوذ میکنیم، میبینیم که اتفاقاً در لایههای زیرین آن خیلی چیزها وجود دارد. در واقع با ورود بیشتر به درون آثار، میتوان خیلی نکات را از ترکها فهمید و دریافت که ترکها خودشان هزاران لایه دارند. میشود گفت که این اتفاقات از طرف خودت و به صورت آگاهانه رخ میدهد؟ یا این که در روند و پروسه کار کشف میشود و حالتی ناخودآگاه دارد؟
برای من تکنیک خیلی اهمیت دارد. اگر شما نقاشی های مرا اینطور دیدهای که خیلی خوشحال کننده است. برای من جدای تکنیک، متریال هم خیلی اهمیت دارد. برای من مهم است که یک نقاشی چطور تولید میشود و چطور به مرحله آخر میرسد. همچنین افشاگری هم بعد از تکنیک و متریال یکی دیگر از مواردی است که من در کارم به آن اهمیت میدهم.
در همین نمایشگاه رنگها دچار یک اضمحلال هستند و استهلاکی در آنها به وجود میآید که مخاطب نمیتواند درست تشخیص دهد فلان رنگ، چه رنگی است. این اتفاق به خاطر متریال آثار است یا تکنیک؟ یا ترکیبی از هر دو.
بله ترکیبی از هر دوی آنها است. آنچه که رنگ را شفاف تر نشان میدهد، پایه ای از گچ سفید است . پس از گچکاری دیوار روغن برزک به دیوار زده میشود تا گچ ،آن را خورده و اشباع شود، در آن صورت رنگها هم جذابتر به نظر میآیند. اگر روغن برزک به گچ دیوار زده نشود، همه رنگ توسط گچ خورده میشود. روغن برزک یکی از قویترین بستهایی است که به خوبی به لای ترک ها نفوذ می کند وپارچه بوم و متریال های روی بوم را قوام می آورد. من یک جاهایی از نقاشی را رنگ رقیق می زنم، رنگ کاملاً لای ترکها می رود و سپس پاک می کنم. به همین خاطر شما ترکها را رنگی میبینید ولی این رنگها روی سطح دیده نمیشوند.
وقتی قرار است یک بازنمایی اتفاق بیفتد، توجه به جزئیات اثر مهم میشود و میتواند در نهایت مفهوم را جذابتر کند. خودت هم فکر میکنی این اتفاق میافتد؟
بله. به نظرم آن هنرمندی نسبت به سایرین موفقتر است که جزئیات بیشتری درک می کند. ببین من معتقدم دانستن علم شیمی، فیزیک و دیگر علم ها میتواند به تکنیک یک هنرمند کمک کند. در موسیقی آن موسیقیدانهایی که راجع به تصویر هم می دانند، موسیقیدانهای متفاوتتری هستند و برای ما هنرمندان تجسمی جذابترند. یا کارگردانی که نقاشی را میشناسد، فیلمش برای امثال من ملموستر و جذابتر است چون تصویرهایی که آن فیلم ارائه میدهد یا داستانی که روایت میکند، خیلی نقاشانهتر است.
در سری آخر پرترههایت تصویر یک سری از مشاهیر را کشیدهای که به نظرم میخواهی تصویرهای قدیمی را امروزیتر کنید. انگیزهات از کشیدن آن پرترهها چه بود؟
اتفاقا برعکس من فکر می کنم، مدل های امروزی را قدیمی کردم چون آنها را روی بافت ترک خورده نقاشی کردم جوری که هم اکنون نقاشی های رنسانسی بعد از پانصد سال دیده می شوند و حتی پرتره هایی که از مدل زنده عکاسی کردم سعی کردم از همان نورپردازی رنسانسی استفاده کنم (نور پردازی از بالا) و بعد آنها را نقاشی کردم. عکسی که من از فروغ فرخزاد کشیدم، دقیقاً مانند یکی از پرترههای داوینچی به نام زن آهنگر بود. اینجا نشان میدهد که عکاس آن عکس فروغ، این کار را کاملاً آگاهانه انجام داده است. عکسی که از صادق هدایت انتخاب کردم هم نورپردازی رنسانسی داشت.
در مدتی که در نیویورک بودید چه نمایشگاههایی برپا کردید؟
من چهار نمایشگاه گروهی در آمریکا داشتم. نمایشگاه اول مربوط به مجموعه پرتره بود که در "اِسمَش گالری " در سانفرانسیسکو به نمایش گذاشته شد. سپس نمایشگاه دیگری در لس آنجلس برپا شد که نمایشگاه نقاشی، عکاسی، مجسمه و کانسپچوال بود و نمایشگاه موفقی بود. در این نمایشگاه عکسهایی از داریوش نهداران، مجسمه های برادران شریف و آثاری از شادی یوسفیان جا داشت به کوشش خانم روشی رهنما برپا شد.یکی از عکسهای داریوش و یکی از آثار فرزاد کهن را موزه هنرهای معاصر لس آنجلس LACMAخریداری کرد. پس از آن نمایشگاه دیگری اینبار در نیویورک برپا شد که من و دو هنرمند دیگر به نامهای خانم ها آیدا ایزدپناه و معصومه مقدم به کوشش خانم رویا خواجوی حیدری به نمایش رفت. من ده عدد نقاشی به آن نمایشگاه بردم که هفت عدد از آنها به فروش رفت. در آخر نیز سه عدد نقاشی از طرف گالری شیرین در نمایشگاه هنری میامی (آرت بازل) به نمایش رفت.
به نظرت هنرمند چقدر میتواند به سلیقه گالریدار تن دهد؟
این اتفاق معمولاً در همه جای دنیا میافتد که یا گالریدار، یا کیوریتور و یا منتقد به آرتیست خط میدهند که آرتیست میتواند هیچکدام را قبول نکند و این امکان هم وجود دارد که تحت تأثیرهرسه تاییشان قرار بگیرد.
جنس فعالیت یک هنرمند در ایران چقدر باید با جنس فعالیت او در کشوری مثل آمریکا فرق میکند؟ به نظر خودت اگر آثار نمایشگاه "تشنجهای لذت" را در آمریکا به نمایش بگذاری از آن چگونه استقبال میشود؟
البته بستگی دارد به کجای آمریکا برود. فکر میکنم باید آنها را فرستاد و منتظر واکنش ماند.
آیا مکان عرضه به اثر هنری جهت میدهد؟
مطمئناً جهت میدهد. مثلاً برای آمریکاییها لباس ایتالیایی خیلی جذابیت دارد. به نظرم هر چیزی که از خارج از یک کشور بیاید برای مردم داخل آن کشور جذاب است. برای مردم آمریکا همین که یک هنرمند خارجی باشد، جذابیت دارد.
در آمریکا آدمهای مشهور هم به دیدن نمایشگاهت آمدند؟
حقیقتاً نمیدانم. روز افتتاحیه خیلی شلوغ بود و من متوجه نشدم که آدم مشهوری به دیدن نمایشگاهم آمد یا نه. وقتی یک اثری به روی بوم میآید، مردم آن را خیلی بهتر میشناسند. من این اتفاق را راجع به مجموعه "فرزندان استر" به واقعیت دیدم که توجه مردم به نقاشیهای آن خیلی بیشتر از توجه به کتابش بود که تاکنون دو بار در ایران چاپ شده است. مردم وقتی نقاشی میبینند، دوست دارند که وارد جزئیات آن شوند و از آن بیشتر بدانند چون برایشان جذابیت دارد.