سرویس تجسمی هنرآنلاین: فخرالدین فخرالدینی از جمله هنرمندانی است که به واسطه هنرش نام‌آور نشده است، او در خاندانی متولد شده که هنر در رگ و پی آن‌ها نهفته است. پدرش شاعر و عکاس بود و برادرانش نیز دستی بر هنر دارند. اما آنچه که باعث شد تا فخرالدینی علاوه بر هنر نقاشی به یک چهره نام آشنا درعکاسی تبدیل شود، شیوه کاری اوست. فخرالدینی را با نام "آقای پرتره" می‌شناسند، چرا که عمده شهرت او به واسطه خلق پرتره‌های به یادماندنی است که از چهره‌های نامدار ایران زمین خلق کرده است. کمتر کسی است که چهره باشد و در مقابل دوربین فخرالدینی ننشسته باشد. فخرالدینی بیش از نیمی از عمر خود را صرف خلق تصاویر به یادماندنی از چهره‌ها کرده است. او این روزها نمایشگاهی از آثار نقاشی و عکاسی خود در گالری شکوه و فرهنگسرای نیاوران برپا کرده است و حاصل دست رنج خود را در سه کتاب به چاپ رسانده است. در یکی از روزهای سرد پاییزی که همزمان با بارش اولین برف پاییزی نیز بود، در دفتر هنرآنلاین میزبان این هنرمند فهیم شدیم و از سال‌های دور و نزدیک و خاطراتش با او سخن گفتیم. با این هنرمند نمی‌شود گپ نزد، ما هم بدون اینکه بخواهیم مانند خودش که قبل از ثبت تصویر به همکلامی با سوژه‌اش می‌پردازد، سر صحبت‌مان با آقای پرتره ایران به این شکل باز شد.

روز گذشته از کتاب‌های شما رونمایی شد در مورد کتاب‌هایتان بفرمایید؟

دو جلد از این سه جلد کتابی که رونمایی می‌کنیم، راجع به پرتره‌هایی هستند که از پنجاه، شصت سال پیش به این طرف کار کرده‌ام، که آخرین عکس‌هایش متعلق به پروفسور سمیعی، دکتر ماندگار، پرویز کلانتری، بهمن فرمان‌آرا ، حسین علیزاده، اصغر فرهادی و دیگر دوستان است، بعضی‌ها نیز مانند سعید نفیسی و پروفسور هشترودی و ... هم متعلق به پنجاه سال پیش است. جلد سوم هم درباره نقاشی‌هایم است. اولین پرتره‌ای که نقاشی کردم بر می‌گردد به هفتاد و دو سال پیش، زمانی که ۱۱سال داشتم و پرتره‌ای از حکیم فردوسی کشیدم. آن زمان رسام میر موسوی ارژنگی که از هنرمندان به نام آن زمان بودند به تبریز آمدند و هدیه‌ای را برای شعرای آذربایجان آورده بود که تابلوی سیاه قلم بسیار زیبایی از فردوسی بود. پدرم که عکاس و شاعر و از دوستان شهریار بودند مرا هم به آن مجلس بردند و من تحت تاثیر این اثر بسیار زیبا قرار گرفتم و آن را کپی کردم، اتفاقا همان اثر را نگه داشتم و در این کتاب نیز به چاپ رسیده است. از ۱۱ سالگی با کشیدن پرتره‌هایی از ستارخان، شیخ محمد خیابانی و... شروع به نقاشی کردم. بخشی از نقاشی‌هایم از طبیعت چهارفصل ایران است؛ به طور کلی ۷۳ اثر نقاشی در این کتاب چاپ شده است، که حدود 30 اثر آن در گالری شکوه و فرهنگسرای نیاوران به نمایش درآمد.

عکس‌ها چطور ؟

تعداد عکس‌های کتاب دوم، حدود ۸۶ فریم است.

از همان پنجاه سال پیش تا الان؟

خیر آن کتاب جدا است، در کتاب دوم 86 عکس کار شده است که تقریبا متعلق به بیست سال اخیر هستند، غیر از تعداد محدودی عکس از فرامرز پایور، پرویز یاحقی و محمد نوری که متعلق به پنجاه سال پیش است الباقی آثار جدید هستند.

آقای فخرالدینی برای عکاسی شما به سراغ سوژه‌هایتان می‌روید یا سوژه‌هایتان سراغ شما می‌آیند؟

فرقی نمی‌کند، با بعضی از دوستان آشنایی و رفاقت قدیمی دارم، مانند فریدون مشیری که یک نسبت دور فامیلی نیز با او داشتم، بعضی‌ها نیز مانند غلامحسین امیرخانی خوشنویس، برای کتابش عکس می‌خواست و به سراغ من آمد، یا جلیل رسولی، آخرین عکس کتاب هم متعلق به علی شیرازی است.

پس این دوستی‌ها به شما کمک کرد برای اینکه با سوژه‌هایتان ارتباط برقرار کنید و از آنها عکس بگیرید.

یکی از ویژگی‌های عکاسی پرتره این است که شما باید بتوانید قبل از عکس با سوژه‌تان ارتباط برقرار کنید، تا عکسی که می‌خواهید بتوانید بگیرید. در واقع احساس نزدیکی عکاس و سوژه باید اتفاق بیفتد؛ اگر کسی با عکاس احساس غریبگی داشته باشد قطعا آن عکسی را که می‌خواهید نمی‌توانید بدست بیاورید. یک عکاس باید چهره شناس خوبی باشد. باید ابعاد شخصیت شناسی، روان‌شناسی و... را بشناسد و آنها را به کار بگیرد. همیشه در دانشگاه به دانشجویانم گفته‌ام که سعی کنید با سوژه‌هایتان ارتباط برقرار کنید تا بتوانید یک عکس مطلوب داشته باشید.

جدای شناختی که شما از این آدم‌ها دارید،حتما روی مسایل دیگر هم تمرکز می‌کنید،شغل‌شان، روان شناسی چهره و...

در عکاسی پرتره می‌توانم بگویم باید 30 درصد با روان شناسی آشنایی داشته باشید، آگاهی از گذشته و حال سوژه‌تان نیز به شما کمک می‌کند، اینکه بدانید چه شخصیتی روبروی شما نشسته است، نقاش است، موزیسین است، پزشک است، اینها به نظرم در عکاسی پرتره مهم هستند.

چه شد که سراغ عکاسی پرتره رفتید؟

من در خانواده‌ای هنر دوست که پدرم شاعر و عکاس و‌ برادرانم موزیسین هستند، بزرگ شدم. به یاد دارم در زمان جوانی، عکس‌های مجلات خارجی مثل ویزدوم و فتوگرافی را نگاه می‌کردم در آن زمان عکاسان معروفی چون استایلن،کارش و ... بودند و آثارشان به چاپ می‌رسید. آثار آنها مرا بسیار جذب کردند، از بچگی هم که به نقاشی پرتره علاقه داشتم، به همین دلیل تصمیم گرفتم به سراغ این حرفه بروم. در سفری که به کلن آلمان داشتم جوزف کارش، از رجال آلمان عکس می‌گرفت. وقتی علاقمندی من به عکاسی را دید و میزان اطلاعاتم را نسبت به عکاسی سنجید با هم دوست شدیم و به مانند یک پدر به من آموزش داد و حمایتم کرد. حدود یکسال و نیم من با او کار کردم و دوربینی که امروز با آن عکاسی می‌کنم نیز هدیه‌ای بود که او به من داد. من همچنان بعد از پنجاه و اندی سال با همان دوربین عکاسی می‌کنم. بعد از آن برای دوره‌های عکاسی به آمریکا رفتم، آمریکا از نظر عکاسی پیشرفته‌تر از باقی کشورهای دنیاست، چند سالی هم آنجا بودم، در سال ۵۷ تا ۶۱ در آمریکا بودم و متاسفانه در زمان انقلاب ایران نبودم. از آن زمان تاکنون حدود شصت سال است که روی تکنیک عکاسی کار می‌کنم، چرا که عکاسی 30 درصد تئوری است و 70 درصد تجربی است. تجربه برای یک عکاس بسیار مهم است. یک عکاس باید برای یافتن ضعف کارهایش خودش تمام کارهایش را انجام دهد، غیر از این کار دوگانه می‌شود. مثلا بیشتر عکاسان امروز عکس‌هایشان را برای چاپ به بیرون می‌دهند. لابراتوار هم برای چاپ عکس نمی‌داند که آن شخصیت چگونه بوده و باید تنالیته رنگ عکس چگونه باشد. این مسایل همیشه مهم بوده و من اینها را با تجربه کردن یاد گرفتم.

گفتید هنوز هم با همان دوربین قدیمی که جوزف کارش به شما هدیه داد کار می‌کنید. با دوربین دیجیتال کار نمی‌کنید...

من هنوز هم با همان دوربینی که ۵۳ سال پیش کار می‌‍کردم کار می‌کنم و از دوربین دیجیتال هرگز استفاده نمی‌کنم. عکس‌های من معمولا در سایز ۷۵ در ۱۰۵سانتی‌متر و ابعاد بزرگ هستند و کسی فکر نمی‌کند این عکس‌ها با همان دوربین آنالوگ قدیمی کار شده است، می‌گویند کیفیت عکس‌ها بسیار بالاست و این چگونه ممکن است و من در جواب به آنها می‌گویم باید خوب یاد بگیرید و بس. پایه‌های عکاسی در کار با دوربین آنالوگ است. وقتی عکس آنالوگ خوبی بگیرد با دوربین دیجیتال هم می‌توانید خوب کار کنید. عکاسی دیجیتال کارایی فوق العاده‌ای دارد، از لحاظ سرعت عمل و کپی کردن عکس‌های قدیمی و... بسیار سریع است. من کلاسی داشتم در ارتباط با بازسازی عکس‌های قدیمی که با قلم باید رنگ می‌کردیم و شکستگی‌های عکس را می‌گرفتیم کار بسیار سختی که باید ساعت‌ها زمان می‌گذاشتیم، ولی امروز با دوربین دیجیتال و با فتوشاپ به راحتی می‌توان این اشکالات را برطرف کرد. بخصوص برای کارهای تبلیغاتی بسیار خوب است. منتها مساله مهم این است که حسی که در عکاسی آنالوگ وجود دارد، در عکاسی دیجیتال نیست. من همیشه در این مورد مثال فرش ماشینی و فرش دستباف را می‌زنم. عکاسی دیجیتال، عکاس را تنبل می‌کند چرا که شما سی چهل فریم عکس می‌گیرد و در نهایت از این میان یکی دو عکس هم خوب می‌شود. در واقع عکاسی دیجیتال فکر را از کار می‌اندازد، شما در عکاسی آنالوگ مجبورید فکر ‌کنید به همین دلیل به سادگی عکس نمی‌گیرید روی تمام زوایا فکر می‌کنید و بعد اقدام به عکاسی می‌کنید.

نقاشی را اول شروع کردید و بعد به عکاسی رسیدید. کدام یک بیشتر در کار شما تاثیر داشته است؟

من نقاشی را خودآموخته یاد گرقتم ولی عکاسی را با گذراندن دوره‌هایی در آمریکا و اروپا آموختم. سبکی که دارم نمی‌خواهم عوض بشود، چرا که سبکی است بین نقاشی و عکاسی که با هم تلفیق شده است، هم نقاشی من به عکاسی کمک کرد و هم عکاسی من به نقاشی‌ام. همانطور که گفتم عکاس آنالوگ، دربخش دیجیتال نیز خوب کار می‌کند، کسی هم که نقاشی بداند عکاسی را بهتر انجام می‌دهد و بر عکس، زاویه‌ها و جهت‌یابی‌ها را درست انتخاب می‌کند.

چرا سراغ نقاشی طبیعت رفتید و طبیعت گرایی را کار کردید؟

من به پاییز علاقه زیادی دارم، به دلیل مملو بودن از رنگ‌ها، بهار رنگ ملایم‌تری نسبت به پاییز دارد، زمستان را هم دوست دارم. یک روز با مرحوم عباس کاتوزیان بحثی داشتیم درباره این که نقاشی پرتره‌های عکاسی را کمرنگ کرده است، نه اینکه عکاسی بهتر از نقاشی باشد، اما همیشه نقاشی یک درجه بالاتر از عکاسی است. مثلا شخصی برای کشیدن پرتره چند جلسه می‌آید و‌ می‌نشیند و هر بار یک قیافه‌ای دارد. یک روز خسته است، یک روز دعوا کرده، در واقع چهره ثابتی ندارد، ولی در عکاسی همه چیز در همان زمان اتفاق می‌افتد و آن را دیگر نمی‌توانید تغییر دهید. باز می‌گویم نقاشی یک پله بالاتر است و حرفی در آن نیست..

عکس‌های شما بیشتر سیاه و سفید هستند چرا از رنگ در عکاسی استفاده نمی‌کنید؟

به این دلیل که عکس سیاه و سفید ماندگاری بیشتری دارد، اگر شستشوی عکس به درستی انجام شود قول می‌دهم عکس شما ۴۰۰ سال عمر می‌کند. اما عکس‌های رنگی این گونه نیست و بعد از مدتی رنگ‌ها پخش می‌شود و رنگ عکس به قهوه‌ای متمایل می‌شود. البته اینگونه نیست که عکس رنگی کار نکرده باشم اما ترجیحم این است که سیاه و سفید کار کنم.

به نظر می‌رسد نورپردازی مهمترین رکن عکس‌های شماست ؟

بله، من بیشتر سعی کردم حالت عکس‌هایم را روز نشان دهم و از آن حالت عکاسخانه‌ای خارج شوم، سعی کردم نورها کاملا طبیعی باشند و از پروژکتورهایی که سایه روشن می‌دهد کاملا پرهیز می‌کنم. نور یکی از مهم‌ترین مسایل عکاسی پرتره است؛ من اکثرا با دیافراگم‌های بسته کار می‌کنم و این کار بسیار مشکلی است و عکس را تخت می‌کند اگر نورپردازی درست صورت گیرد، این حالت تختی را برجسته می‌کند و عکس خودش را به خوبی نشان می‌دهد.

غیر از بحث ماندگاری عکس سیاه و سفید فکر نمی‌کنید تاثیرگذاری عکس سیاه و سفید در عکاسی پرتره بیشتر است؟

بله، عکس رنگی دکوراتیو است و یک‌بار نگاه کنید از آن خسته می‌شوید، اما عکس سیاه و سفید را اگر مداوم هم نگاه کنید، خسته نمی‌شوید. در واقع عکس سیاه و سفید شما را کنجکاو می‌کند.


چقدر در عکس‌هایتان از روتوش استفاده می‌کنید؟


من کلا با بحث روتوش عکس مخالفم، با اینکه خودم یکی از رتوش کارهای خوب هستم که حتی در ابعاد بزرگ هم کارش خودنمایی نمی‌کند اما دوست ندارم در عکس‌هایم از روتوش استفاده کنم. زمانی که عکاسی به ایران آمد عکاس‌هایی از روسیه، ارمنستان و گرجستان رتوش را به ایران آوردند یک سری قیافه‌ها را شروع به روتوش کردند تا مخاطب از آن خوشش بیاید، به طور مثال چین و چروک‌های صورت را از بین بردند و... رتوش کار ظاهری است و ما به عنوان عکاس موظف هستیم این تکنیک را بدانیم، اما فقط برای موارد خاص و ضروری، مثل از بین بردن یک‌جوش موقت که برروی صورت سوژه دائمی نیست یا از بین بردن یک سایه از نورپردازی و مواردی از این دست، این رتوش‌هایی که با فتوشاپ انجام می‌شود سوژه را تبدیل به مجسمه‌ای می‌کند که هیچ حسی در صورت آن دیده نمی‌شود. خوشبختانه این اتفاق نیز در حال از بین رفتن است و مردم خیلی این تکنیک را در عکاسی دوست ندارند.

وقتی سوژه‌های شما در مقابل دوربین آنالوگ شما قرار می‌گیرند واکنشی ندارند و تعجب نمی‌کنند؟

هیچوقت در عکس‌هایم به کسی نمی‌گویم تکان نخور، در حال گرفتن عکس هستم. بلکه شروع می‌کنم با او صحبت کردن و حضور دوربین را برای او کمرنگ می‌کنم و بعد خودم شروع به عکاسی می‌کنم بدون اینکه حواس سوژه را به سمت عکاسی جلب کنم. به همین دلیل نوع دوربین برای سوژه‌هایم خیلی تفاوتی ندارد.

سخت‌ترین عکسی که گرفته‌اید چه بوده است؟

سخت‌ترین عکس، عکس مرحوم ممیز بود. چرا که در آن زمان همسرشان تازه فوت کرده بودند و ممیز حوصله‌ای برای گرفتن عکس نداشت اما برای کتابش باید این عکس را می‌گرفتیم، که نهایت آن عکس شد با چهره‌ای حزن انگیز.

سراغ چهره‌های سیاسی هم رفته‌اید؟

من به هنرمندان بیشتر علاقه داشته‌ام،برای اینکه دلم می‌خواهد هنرمند همیشه مطرح باشد، با سیاست میانه خوبی ندارم و دوست ندارم وارد سیاست شوم. در جامعه نیز هنرمندان را بیشتر دوست دارند.

هنرمندی می‌گوید که سبک کار من استفاده از رنگ است، می‌خواهد رنگ‌ در کارش دیده شود، شما این سبک را چطور ارزیابی می‌کنید؟

ببینید فرقی نمی‌کند، من خودم اوایل تحت تاثیر چند عکاس قرار گرفتم که سبک‌هایی نزدیک به هم داشتند، مثلا صبا شاگردهای مختلف داشت و از دل آنها تجویدی، یاحقی، خرم و ...بیرون آمدند که هرکدام شیوه خودشان را داشتند و دیگر صبا نبودند. عکاسی هم همین گونه است، عکس‌های من متعلق به فخرالدین است. جوان‌های با استعدادی داریم که شاید خلاق‌تر از من هم باشند، باید سعی کنند راه خودشان را پیدا کنند. کپی کردن کار خوبی نیست، عین همان را انجام دادن که استعداد نیست، باید خلاقیت به خرج داد و تحت تاثیر قرار نگرفت.

استاد هیچوقت از خودتان عکس گرفته‌اید؟

نه، فقط یکبار در سانفرانسیسکو یک عکاسی بود به نام رائول اسمیت که از من عکس گرفت، تقریبا در سن سی و پنج سالگی بودم.

 

نظرتان راجع به سلف پرتره چیست؟

برای گرفتن سلف پرتره باید بنشینی جلوی آینه و از خودتان عکس بگیرید، در آخر هم آن حسی را که می‌خواهید دریافت نمی‌کنید. حس اینکه کس دیگری تو را ببیند حس دیگری است تا خودت، خودت را ببینی.

اگر قرار باشد الان از شما عکس بگیرند حاضرید جلوی دوربین چه کسی بنشینید؟

عکسی که روی جلد کتابم گذاشته‌ام را برادرم از من گرفته است آنهم به این صورت که همه کارها را خودم انجام دادم و او تنها دکمه شاتر دوربین را فشرد.

تا حالا کسی بوده است که دوست داشتید پرتره‌اش را بگیرید اما نشده است؟

خیلی متاسفم که دکتر حسابی وقتی زنده بود من آمریکا بودم و زمانی که برگشتم فوت کرده بود. خیلی مایل بودم از دهخدا و نیما یوشیج هم عکسی داشته باشم اما این اتفاق رخ نداد.

آقای فخرالدینی شما که از طبیعت نقاشی می‌کشید، عکاسی طبیعت هم انجام می‌دهید و اگر بوده رنگی بوده یا سیاه و سفید؟

اتفاقا خیلی انجام دادم و نمایشگاه هم در فرهنگسرای نیاوران و سعد آباد گذاشته‌ام، عکس‌هایم هم رنگی بوده‌اند، تنها عکس سیاه و سفید که کار کردم از تخت جمشید بود که با دوربین رولفلکس اس ال گرفتم و کار خیلی خوبی شد که یکی از آنها را برای خودم نگه داشتم.

شما یک بخش بزرگی از تاریخ ایران را ثبت کردید.

خوشحال هستم که عکس‌هایی را که گرفتم، با کیفیت بالا و‌ ماندگار هستند، این مساله مهمی است. آیندگان هرگاه بخواهند پی به شخصیت واقعی این عزیزان ببرند می‌توانند این عکس‌ها را ببینند. ولی خوب از یکسری از چهره‌ها هم نتوانستم عکسی داشته باشم و این برایم حسرت است.

انتهای پیام/

سمیرا افتخاری- حمیده پازوکی