سرویس تجسمی هنرآنلاین: چارلز آزل ادواردز معروف به "Pure Evil" متولد ولز که سالهاست در حوزه هنر خیابانی فعالیت میکند، در مطلبی در روزنامه بریتانیایی تلگراف به کسانی که میخواهند هنرمند خیابانی باشند نکاتی را یادآوری کرده است.
1- همه فکر میکنند شما بنکسی هستید
در هر شهر این دنیا مشغول کار باشید، قطعا یک نفر نزدیک میشود و ازتان میپرسد شما بنکسی هستید؟ این اتفاق همیشه میافتد. من اینجور مواقع فقط میگویم اگر بودم به شما نمیگفتم. همین که میخواهند بدانند شما بنکسی هستید یا نه نشان میدهد که هنر خیابانی بخش بزرگی از فرهنگ مدرن است. هر هنرمند خیابانی که در قرن بیست و یکم از این راه پول درمیآورد باید واقعا از بنکسی ممنون باشد. اشتباه گرفته شدن با او، هزینه بسیار کمی است.
2- هیچوقت نمیتوانید بنکسی باشید (مگر اینکه خود بنکسی باشید)
نسلی از فرزندان بنکسی این روزها در حوزه هنر خیابانی مشغول کار هستند. آنها دیدهاند که این آدم، بازیگر بزرگ دنیای هنر شده است و فکر میکنند با تکرار هنر او میتوانند موفقیتش را تکرار کنند. فرزندان بنکسی درک نمیکنند که او برای رسیدن به این جایگاه چقدر کار کرده است. آنها فکر میکنند اگر بیرون بروند و چند کار در خیابان انجام بدهند، ناگهان کلی اتفاق برایشان میافتد، اما اینطور نیست. هنر خیابانی یعنی نوآوری، یعنی ایده. شما نمیتوانید بگویید: "اوه، او یک میمون با سر یک پلیس کشید، پس من یک پلیس با سر یک میمون میکشم." کارهای آنها میتواند به طور هولناکی تقلیدی باشد. چند بار تصویر یک دختر کوچک را دیدهاید که بندی در دست دارد که سمت دیگرش به چیزی وصل است؟ وقتی بنکسی این کار را کرد، بامزه بود. الان خستهکننده شده است. خود آن دختر کوچک هم خسته شده است. فقط یک بنکسی میتواند باشد. فقط یک بنکسی.
3- سلامتی شما به خطر میافتد
رنگ اسپری بسیار سمی است. برای ریههای شما ضرر دارد، داخل چشمها و زیر ناخنهایتان میرود. این رنگها وارد جریان خون شما میشود. آدمهایی را میشناسم که از عوارض آن مردهاند. با این حال، رنگ اسپری واقعا زیباست. یک روز یک نفر نوعی اسپری اختراع میکند که از دانه کینوا ساخته شده است. هر بار که اسپری میکنید حالتان بهتر میشود و پوستتان برق میزند. تا آن موقع از همان ماسکهای سریال "بریکینگ بد" به صورت بزنید و آماده باشید همه جای استودیوی خود لایهای ارغوانی از غبار پیدا کنید. این رزین همه رنگهایی است که استفاده میکنید.
4- به دزدی عادت میکنید
قرار دادن یک اثر در خیابان مانند نمایش آن در یک گالری نیست. نه ماموران حفاظت هستند که مراقب آن باشند و نه زنگ خطر که اگر کسی آن را برداشت، به صدا دربیاید. گم شدن اتفاقی است که همیشه میافتد، اما نباید حساسیت نشان بدهید. همین که یک کار روی دیوار رفت، این احتمال هست که پاک شود یا روی آن یک نقاشی دیگر کشیده شود. زمانی شکنجه میشوید که یک کار زیبا انجام دادهاید، اما در عین حال هیجانانگیز هم هست. در نهایت همه چیز محو میشود. رسانه ما بیش از هر چیز دیگر در معرض فراز و نشیب زمان قرار دارد.
5- با بنگاههای معاملات ملکی رابطه پرتنش خواهید داشت
ساختمانها دوست شما هستند. دیوارهای بزرگ، زیبا و تمیز با خود به همراه دارند، یعنی شهد هنرمندان خیابانی، اما هر جا که ساختمان هست، کارمندان بنگاههای معاملات ملکی هم هستند. همین که اسم و رسمی برای خود به هم زدید، آنها به شما نزدیک میشوند تا از تصاویر کارهایتان روی بروشورهای خود استفاده کنند که نشان بدهند روی چه جاهای خوبی کار میکنند. به عنوان یک هنرمند خیابانی از گسترش طرحهای شهری سود میبرید، اما این گسترش در نهایت میتواند شما و همکارانتان را از منطقه دور کند. روند کار حسی از تعارض در شما ایجاد میکند، اما خود این تعارض هم میتواند جالب باشد.
6- باید با آغوش باز به استقبال تکنولوژی بروید
دیدگاهی رمانتیک و اساسا غلط درمورد هنر خیابانی هست که آن را خردهفرهنگ، یک نیروی زیرزمینی، یک سایه بین شکافهای شهر و دوربینهای مداربسته میداند، اما تکنولوژی در کنار ما است: با اینترنت میتوانید خود را به عنوان یک هنرمند خیابانی مطرح کنید. اینستاگرام بهترین دوست شماست. اینکه یک وبسایت شخصی داشته باشید هم خیلی مهم است. تکنولوژی باعث پیشرفت هنر شد. رنگ روغن چیزها را عوض کرد، اکریلیک چیزها را عوض کرد، نئون چیزها را عوض کرد. اگر بتوانید پرواز کنید و همزمان در دو خیابان کار کنید که دیگر عالی است. میخواهید در بازی جلو باشید، باید تلاش کنید. این دست خود هنرمندان خیابانی است که با کارهای بزرگ باعث شوند کارشان به سطح بالاتر برود.
7- فردی از عصر رنسانس باشید
خیلی از هنرمندان خیابانی عمر هنری کوتاهی دارند، برای اینکه دست از نوآوری برمیدارند. من وقتی از خواب بلند میشوم، کار میکنم، فکر میکنم و تا جایی که بتوانم مطالعه میکنم. میتواند مطالعه درباره پاپ آرت باشد یا دیدن ویدیوهای
اسلاوی ژیژک (فیلسوف، نظریهپرداز، جامعهشناس و سیاستمدار اسلوونیایی) در یوتیوب. شاید هم درمورد کندهکاریها در قرن هجدهم تحقیق کنم یا درمورد حروفچینهای فرانسوی. همه اینها به نوعی وارد کردن اطلاعات است؛ آتش هنری را شعلهور میکند.
8- یاد میگیرید چگونه در انظار عمومی پنهان شوید
هنر خیابانی یک روند خلاقانه دو بخشی است. همین که ایدهای به ذهنتان رسید باید به این فکر کنید که چطور میتوانید آن ایده را عملی کنید. قدم دوم میتواند به اندازه قدم اول طول بکشد. کسی که وسط روز ابزار خود را میچیند احتمالا قبل از اینکه اولین اسپری را تمام کند گیر میافتد. اینکه سعی کنید در معرض دید باشید بهتر از این است که خودتان را پنهان کنید.
9- شرایط بد آب و هوایی برای شما بد نیست
نه تنها به کار کردن در هوای سرد و خیس عادت میکنید، بلکه یاد میگیرید قدر آن را بدانید. هر چه هوا بدتر باشد، آدمهای کمتری در خیابان هستند که به شما زمان بیشتری میدهد تا کار خود را انجام بدهید. یادم میآید در پایان یک باران سیلآسا در سائوپولو به خیابان رفتم. ساعت دو صبح بود. شهر کاملا آرام و امن بود. در مسکو خیلی وقتها با کولاک روبرو هستید. به زحمت میتوانید شش متر جلوی خود را ببینید. انگار ماسک زده باشید.
10 - استعداد وراجی به کمک میآید
آنقدر در حوزه هنر خیابانی کار کردهام که دیگر میدانم در کشمکش با یک پلیس چگونه برنده شوم. قیافهام واقعا شبیه یک هنرمند خیابانی نیست که خود این کمک میکند. یاد گرفتهام وقتی یک نفر در خیابان به من نزدیک شد به پرسشهای او جوابهای معقول بدهم. هیچوقت با حالت تهاجمی با پلیس صحبت نکنید، حتی اگر شما را با دستهای سرخ گیر انداخت. همان کاری را انجام بدهید که آنها میگویند، حتی اگر به معنای از دست دادن قوطیهای رنگ محبوبتان باشد. رنگ جدید را میشود همیشه خرید، اما "عدم سوءپیشینه" را نمیتوانید بخرید.
11- نمایشگاهها ترسناک هستند
نمایشگاهها میتوانند ترس را در دل هنرمندان خیابانی بیندازند، حتی بهترین آنها. هنرمندان خیابانی به گمنامی عادت کردهاند. امنیتی که در خیابانها هست در نمایشگاهها نیست. نمایش یک اثر در یک گالری میتواند باعث ذوب شود. حتی اگر کار خود را موفق ارزیابی کنید یا گالریدارها به کار شما توجه نشان بدهند، باز هم نمایشگاهها همیشه باعث افت کاری هستند. همیشه ناامید میشوید.
12- مفرحتر از چیزی است که فکرش را میکنید
سخت کار میکنید، اما وقتی عملا این اتفاق میافتد، فوقالعاده است. در قطار مینشینم و به مسافران هر روزه نگاه میکنم که کیفهایشان را مثل طوق لعنت در دست دارند و برای اینکه خرج زندگیشان را دربیاورند به کارشان چسبیدهاند، اما من میتوانم تصاویر زیبا خلق کنم. واقعا احساس میکنم خوشبخت هستم.
تلگراف / 6 نوامبر
علی افتخاری