سرویس تجسمی هنرآنلاین: نمایشگاه آثار صادق ادهم با عنوان «صوفی» در گالری آرتیبیشن برپاست. ادهم در گفت و با هنرآنلاین با بیان اینکه در این مجموعه ۹ اثر با متریال برنز به نمایش درآمده است که در طول دو سال آماده شدهاند، گفت: ایده اولیه آثار من از شاهنامه میآید و بیش از چهار سال است که به صورت مستمر و متمرکز روی شاهنامه کار میکنم. تا به حال در سه مجموعه به این موضوع پرداختهام که مجموعه نخست با عنوان «آکولاد» به موضوع رستم و سهراب اختصاص داشت و در مجموعه دوم با عنوان «در صفر» رستم را بعد از مرگ سهراب نمایش دادم. مجموعه سوم نیز «صوفی» نام دارد و در آن به داستان زال و سیمرغ و رستم و اسفندیار پرداختهام.
او درباره گرایش خود به شاهنامه گفت: زمانی که کودک بودم پدرم به زورخانه میرفت و من نیز با او همراه میشدم. از همان موقع به داستانها و آیینهای پهلوانی علاقه پیدا کردم و مدتها آن فضا را نقاشی میکردم، اما آن آثار نمیتوانست مرا راضی کند. پس از چندین سال اتفاقی رخ داد و ناخودآگاه شروع به طرح زدن کردم و آثاری به وجود آمد که حس آیینهای پهلوانی را داشت و خودبهخود در این مسیر قرار گرفتم.
ادهم ادامه داد: آثار من با معماری تلفیق شده و آیینهای پهلوانی و فیگور پهلوانان به صورت معماری خودشان را نشان میدهند. متناسب با فرم موردنظر خود از معماری استفاده میکنم، اما تعمدی ندارم که فرم خاصی در معماری را انتخاب کرده و به آن ارجاع دهم. آنچه امروز از معماری کهن ایرانی میشناسیم قدمتی کهن و پیش از اسلام دارد و بهترین نمونه آن ایوان مدائن است که میتوان جزئیات زیادی مانند رواقها و طاقهای ضربی را در آن دید.
او درباره نحوه انتخاب داستانهای شکلدهنده آثارش گفت: شاید به دنبال بهانهای میگردم که بتوانم المانها را به زبان خودم بیان کنم و میخواهم ادبیات کهن را به بیان امروزیتر بیان کنم. به همین دلیل به سمت مکتب سقاخانه رفتم. در سالهای پیش از انقلاب جنبش سقاخانه پا گرفته بود اما به مرور هنرمندانی که به کشورهای دیگر رفته بودند تحت تأثیر جنبشها و مکتبهای رایج در غرب قرار گرفتند و هنر ایران بدون اینکه دوران گذار را طی کرده باشد به سمت آن گرایشها رفت. در نتیجه هیچ روند و خط سیری در هنر ایران نداریم و هر کسی به شکل مجزا برای خودش کار کرده است. من به این فکر کردم که چگونه میتوانیم دوباره به آن فضا برگردیم و جنبش سقاخانه را امروزی کرده و با بیانی معاصر باعث رشد آن و انتقالش به نسل بعدی شویم. البته این کار بسیار بزرگی است و من به تنهایی نمیتوانم این کار را انجام دهم، اما در سالهای اخیر در فضاهای مختلف هنری و رشتههای گوناگون دیدهام که هنرمندان بسیاری در این فضا کار میکنند و نگاههای متفاوتی به اسطورهها و ادبیات کهن دارند.
ادهم ادامه داد: آنقدر پتانسیل و اتفاقات دستنخورده در تاریخ و فرهنگ خود داریم که میتوانیم از آنها استفاده کنیم. بسیاری از داستانهای کهن ما با کمی تغییر به فیلمها و انیمیشنهای خارجی وارد شده و به نمادهایی تبدیل شدهاند. آنها خیلی خوب این کار را انجام میدهند و نمادشناسی میکنند. در انیمیشنهای خود ذهن کودک را بارور میکنند و فیلمهای مختلف میسازند و به مرور برای خود پیشینه قوی میسازند، در صورتی که ما این پیشینه را داریم اما چون به آن پرداخته نمیشود اصلاً کودکانمان نمیدانند که چنین اسطورههایی وجود داشته است.
این هنرمند افزود: من برای اینکه بتوانم المانهای موجود در داستانها را به زبان تجسمی دربیاورم بارها داستانها را میخواندم و به مرور متوجه شدم که شاید فردوسی اصلا نمیخواسته یک شاهکار حماسی بیافریند، بلکه اثر او بیشتر عرفانی است. رستم بیش از همه شخصیتهای شاهنامه در کارهای من وجود دارد و در داستانهای شاهنامه یک سیر و سلوک شخصیتی در او دیده میشود و از خامی به سلوک و خودشناسی رسیده است. برایم جالب است که داستانهای شاهنامه بیش از آنکه حماسی باشد جنبه عرفانی و صوفی گری دارد و دیگر شاهنامه را یک اثر حماسی نمیبینم، بلکه یک اثر معنوی میبینم و احساس میکنم خواندن آن باعث میشود انسان در درون خود به کنکاش بپردازد.
او درباره دلیل استفاده از برنز گفت: برنز خاصیت رنگپذیری دارد و توانستم در این کارها از رنگهای مختلفی استفاده کنم که نمادهای عرفانی هستند. رنگ زرد طلایی نماد خرد، رنگ سبز نماد زندگی و حرکت و رنگ قرمز نماد خاک است. کنار هم قرار گرفتن اینها نمادی از آگاهی و رشد است.
ادهم درباره نظرات مخاطبان راجع به این آثار گفت: جالب است که شاعرانگی کودکان باعث شده نظرات آنها بسیار نزدیک به آن چیزی باشد که در ذهنم میگذرد و به خوبی توانستند موضوع را درک کنند. در میان افراد مسن نیز نظراتی دریافت کردم که نشان میدهد حس ابهت و رسیدن به مقصد را از این کارها دریافت میکنند. در مجموع احساس میکنم آثار توانسته است با مخاطب ارتباط برقرار کند.
ادهم ادامه داد: چه چیز بهتر از این است که آدم بتواند ریشههای خود را بشناسد و با آنها یک کار بومی درست کند تا بتواند در امتداد هنر گذشتگان خود باشد. از نگاه من هر بار که به این داستانها میپردازیم میتوان یک معنای تازه از آنها پیدا کرد.