سرویس تجسمی هنرآنلاین: همایون علی آبادی در نقدی که بر نمایشگاه کاریکاتورهای مصطفی زمانی که در تالار قندریز نگاشته؛ تصویری روشن از دغدغههای علاقمندان به هنرهای تجسمی در آن دوران را ترسیم کرده است. این نقد که در دهه 50 شمسی در مجله رودکی چاپ شده را مروری دوباره میکنیم:
پیش از تماشای آخرین کارهای مصطفی رمضانی، کاریکاتوریست جوان و شناختهشده، برداشت از کارهای او میتوانست ناتمام و مطلق و البته خوشبینی باشد. ناتمام، چون رمضانی همواره انتخاب در نوع کار سرگردان و مردد بوده، اول: کارهایی که به قصد و عمد جریان ذهنی را نمایش میدهند که یگانه خصلتشان دیدههای آسان و آتی از همه چیزهایی است که رمضانی را به خود مشغول کردهاند. این نوع به علت تعمد و خودنمایی و محبوبیتطلبی که دارند و نیز به سبب سرعت و عجلهایی که انتخاب موضوع و هم در اجرای آنها دیده در غایت امر سرنوشتی جز تکرار شدن و بودن نداشتهاند.
دوم: کارهایی که رمضانی در سطح اندیشه و کارآمدیهای فنی و هنری را صادقانه و به دور از جریانهای تحمیلشدهای امتیاز میدهد. امتیاز این نوع کارها برخورداری و روحیهای است که به علت احتراز از کارهای نوع اول، کوششهایی برای دستیابی شخصی و مستقل در آنها پیداست. کارهایی همچون، معمولاً در میان کارهای رمضانی کمیاب؛ او را بهعنوان هنرمندی که تککاریهای دارد، معرفی کردهاند. علیرغم آنکه حجم و شمار نوع اول، چیرگی واضحی بر کارهای نوع دوم دارد؛ جان مایه و جوهر کمیاب تک کارها به اندازه نیز بوده که حتی توانسته از پس شمار کثیر کارهای و معمولی برآید. خوشبینی در قبال آینده رمضانی هم معطوف به توضیح اخیر است. اما رویه آخرین کارهای رمضانی در تالار قندریز، همه ملاحظات قبلی را به خاطرهای تکانی - هرچند مختصر- نادیده گرفت. زمانی میان نمایشگاه قبلی او تا این نمایشگاه نزدیک به 2 سال و نیم است. در این فاصله، نمایشهای دوباره و چندبار هم از کارهایی مختلف یا در مطبوعات داشته که فرآورده برهه دو سال و نیمه نیستند. یا لااقل بیشترشان پس از 2 سال وقفه برای کاریکاتوریستی که بار اول است کار میکند علیالظاهر مییابد کافی باشد و دیگر کارهای او را در رابطه با نکاتی مثل به عمد ناتمام ماندن، تک کارهای درخشان و به آینده و غیره، مورد سنجش و بررسی میکند.
آخرین کارها در تالار قندریز، درعین آنکه سویهگیریهای گذشته را نشان میدهند -روشنتر- مراجعه کردنهای رمضانی به سوژههای گذشته و قدیمیترش بازیها و مراجعات مثل آنست که یک متن یک سونات مشخص به وسیله چند کارگردان ارکستر -به دفعات - اجرا شود. طبیعی است که اجرا بازتاب سلیقه و طرز تلقی آدمی است یا دفترچه نت برخورد کرده، اما ماحصلش برای عرضه یک نحوه تفکر و یک جهان نقطه نظرهای گوناگون است. منتها تفاوتی که رمضانی دارد فقط یک تن است و نگرش و نقطه واحدی دارد که او اما پیاپی با تصور اجراهای سنتی را عرضه میکند.
نکته اینکه، متن هم مخدوش است و آیا چگونه ممکن است آدمی تعلق به خویش را، -با فرض اینکه هر چه هم هنرمندانه باشد- به دفعات اجرا کند؟ برای حالا خیلی زود است که در بحبوحه آفرینش و در کشاکش میان دستیابی به شیوههای پرهیز از اثرپذیریها، رجعتهایی آشکار به دلایلی داشته باشند. یعنی همان تککارها که طرفه تا امروز آینده او را با دو صفت و "شناخته شده" تامین و تعهد کردهاند. و برای ذهن بلندپرواز یک جوان هیچ کافی نیست. از مراجعات شروع کنیم: تم هنرمندی که در گرداب فرورفته و وسیله هنریاش را از گزند موجهای - شاید بلاخیز- حفظ کرده، در کارهای چند سال پیش او هم هست. رمضانی در کار قبلیاش، نوازندهای است که سازش را در همان وضعیت حمایت میکند، ولی در کارهای جدیدش پس از چند سال فاصله، نویسندهای است که قلمش را مییابد. تم "باستانی کار"های متجدد با نیمتنههای "لی"، اگر به دام تکرار و مراجعه نمیغلتید، در شمار بارورترین دورههای کار رمضانی محسوب میشد. این تم در آخرین نمایش به علت استعمال بیش از اندازه و لزوم از درجهای تازگی و درخشندگی ساقط شده است. حالا "باستانی کار"ها با میلهای ایشان شعبدهبازی میکنند، برای کاراته بازی به هوا میپرند و لوطی غلامحسین میشوند. اما همه این عملیات برای انتقال یک فکر است. فکری که به هنگام عرضه با تیزهوشی و زیرکی و اجرای درست چند سال پیش با اقبال روبرو شد. در آخرین نمایش، طرح و نقشه نیمتنههای باستانی کارها دور درخت پیچیده میشود. فکر، وسعت یک یا دو اجرا داشت تا بدیع و تازه و هوشیارانه باقی میمانند. حال آنکه نیمتنههای پیچیده بر دور درخت، فکر را که به هیچ وجه بار تزئینی و زینتی ندارند، به شیطنتهای پیشپاافتادهای مثل "شکار کردن سوژه"، "تعقیب سوژه تا لحظه مرگ" و "مرگ سوژه" - در همین تالار قندریز- تبدیل میکند. آیا این جریان فکری برای رمضانی از لحظه کشف تا لحظه مرگ، در حکم دستبرد یا لااقل تعقیب سوژههای متفکران درجه اول که در آنها چهره هنرمندی آگاه و محیط پر چم و خمهای سنت و کنار آمدنش با جبر تجددطلبیهای کور و غیره پیداست، نبوده است؟ میدانم که این طور نیست، اما نیمتنه زینتی که درخت را با آن ستم کرده هم پیداست. از میان کارهای تازهاش میتوان سوژه مرد تنها و قاب عکس / پنجره را ذکر کرد. مرد تنها با پیراهن رکابی زندانیها و قاب عکسی که نقش خاطره سلولهای زنده را مینمایاند. مرد تنها و بقایای دست قطع شده که با سنجاق به کت متصل است با قاب عکسی که اثر انگشت "ذوالاکتاف" را دارد و چند کار دیگر با همین تغییرات جزئی بر روی تم "خاطرات و خاطرات".
رمضانی اگر میتوانست خود را از قید احساس شوق و وجد بینظیر در مواجهه با چیزهایی که معمولاً تا حد اجرای یک یا دو کار تازه است، خلاص کند و سختگیرانهتر با آنها روبرو شود، حالا صاحب ذهنی "با سلیقهتر"، "فعالتر" و "پرشورتر" و حالا صاحب چند دورهای درخشان در عرصه کاریکاتور بود و نه چند تک کار خوب. دوره به این معنا نیست که یک فکر یا یک موضوع از فرط استعمال تازگی و طراوت احتمالیاش را از دست بدهد و در ازای یک یا دو کار زنده و پرخون به چند کاره رنگ پریده و کم خون تبدیل شوند. دوره را در کار هنری – به ویژه در قلمروی هنرهای تجسمی- شاید بتوان اینطور توجیه کرد که هنرمند با استفاده از سوژههای دور یا نزدیک به یکدیگر و باتوجه به امکانات و تازگیها و قابلیتهای این موضوعها تا جایی "پیش" برود که فریفته ظواهر و تمهیدات فنی و هنری و لاجرم گوناگونیهای صوری موضوع نشده، در مرز تکرار و بیرونقی دست از کار کردن با موضوع بردارد. تکرار به وجود نمیآید مگر اینکه جریان ذهنی هنرمند دچار وقفه یا کمکاری یا کم فایده شده باشند. درباره رمضانی فقط میتواند کمکاری را -در این مورد خاص، البته- ذکر کرده که از عوارضاش همین سرسپردگی دو سال و نیمه به بارقههای افکار گذشته است. از فراز و فرودهای گاه با بخشودنی در انتخاب کارها نباید گفت. برخی از کارها علیرغم ابتلا به عارضه ذکرشده، لااقل قابل رؤیت هستند. برخی همواره به تبع ذهنهای جهل اندیش و آسان طلبند، اینگونه کارها، البته که کارهای هیجانانگیزی هستند. مثل مردی که با پاهای متورم پلههای نردبان را هنگام صعود یکبهیک قطع میکند و یا مردی که نردبان را سر و ته طی میکند و یا سجدهکنندگان که هنگام سجده خنجری بر پشت ایشان فرورفته و غیره. برخی فقط خندهانگیز هستند. تا اینکه کاریکاتور خطا در وجههای تلخ و گزنده و عالیاش نباید به اصطلاح خنده بگیرد. به زعم من، کاریکاتور در جوار همه زیباییهای کار و درخشش پیام باید بتواند عبوسترین آدمیان را هم به تبسم – لااقل - وادارد. اما این وجهی اصلی نیست. اگر این طور بود، یعنی اگر فقط تبسم و خنده و حتی زهرخند فقط معیار بود، با یکی از معیار یا یکی از معیارها بوده الان در کنار نامهای بزرگان این هنر در دنیا میباید اسامی کاریکاتور سازنده مبتلا به قانقاریای هنری را هم قطار کرد. برعکسش هم صادق است؛ این که عدهای تصور میکنند اگر کسی هنگام تماشای کاریکاتوری -مملو از پیام البته- از هنرمند جهان سوم، بزند زیر خنده، باید برایش کیفر جزایی تدارک دید، ساده لوحانه است. نه این و نه آن، هیچ کدام اصلی نیستند و نمیتواند معیار سنجش قرار گیرند. غرض این است که این گروه کارهای فقط خوشمزه هستند. آدمی میایستد، تماشا میکند، خندهاش میگیرد و میخندد و میرود، تمام. مردی که سرش را از ترس یک موشک کاغذی دزدیده، خندهدار است. یا تمام کارهایی که با سوژه اصحاب روزنامه خوان یا کلیتر وسایل نقلیه و نشر ساخته شدهاند، خوش مزه است. اما فقط همین خصلت را یدک میکشند. آیا کافی است؟ این اوج و حضیضها، اگر در نمایشهای چند سال پیش وجود داشت، شاید که منجر به برداشتهای ناتمام میشدند، اما حالا فقط به عدم سختگیری و پرکاریهای شبهای قبل از افتتاح نمایشگاه تعبیر میشود. از نقطه نظر فن و تسلط بر طرح و خط و یافتن هویت هنری کارها مانند تمها و مانند انتخابها، دچار شدت و ضعف هستند. گاه چنان دقیق و درست و شخصی و گاه هم با دست لرزان و اجراهای پیشپاافتاده.
اگرچه رمضانی در طراحی کاریکاتور -فارغ از موضوع- به پختگی نسبی نزدیک شده، اما کارهای دست دوم که عنصر غالب در آنها عجله و شتابی بهتآور است به حرکتهای حسابشده در یافتن شیوههای شخصی آسیب دیده میزند. اعتقاد دارم که رمضانی در ابزار طراحی عنصر گویایی و رسایی را کمتر بیاد میآورد و در ازایش در تمایلات ذهنی، تفاوت میان حرفهای بیدغدغه و سریع و آنی و مهیج را با سخن سلیس و اندیشهبرانگیز و ماندگار هیچ به یاد نمیآورد. اگرچه اولی هواخواه بسیار دارد و دومی معدودی تماشاگر اهل را میطلبد، اما آیا میتوان به سودای محبوب شدن میان جمعیتی که تلون عقیده و رنگ به رنگ شدن برحسب حوادث روزگار از صفتهای بارزش است، معدود دوستداران سختگیر را باخت؟
نمایش آخرین کارهای رمضانی را من در حکم نوعی اعلام حضور پس از دو سال و نیم تلقی میکنم. از اینکه در تالار قندریز، حتی تک کارهای خوب قدیمی هم نیستند ، ابداً نباید نگران بود.