سرویس تجسمی هنرآنلاین: تابلو "ص+ ه + ص" که در پنجمین دوره حراج تهران به ارزش یک میلیارد تومان به فروش رسید، توسط هنرمند برجسته ایرانی مقیم فرانسه "حسین زندهرودی " به تصویر در آمده است. وی متولد بیستم اسفند 1316 و یکی از شاخصترین هنرمندان نوگرای ایران از دهه سی شمسی تاکنون و بدعتگذار "مکتب سقاخانه" در ایران بوده و خواهان تحولی متهورانه در رویکرد سنتی هنر است، تا آنجا که مرجعیت و معانی پایه را به کنار مینهد و پیچ و تابی بغرنجوار را در رسانه هنری خود، "خط" آشکار میسازد. زیرا برای هنرمند، خط، جوهره سیال اندیشه انسانی است که طی هزاران سال با کلام و معرفت آیینی خو گرفته و لذا به مثابه یک رویداد تاریخی حائز اهمیت است. از اینرو نمایی پرطمطراق از "الهام" و "بدیهه " را در اثر شبه سیاه مشق خود جلوهگر نموده که در کنار شالوده فرمالیستی و زیباشناختیاش، به جنبههای سحرآمیز و معنوی خط دلالت دارد و به تبع ماهیت مدرنیستیاش، واجد مشخصهای موهوم است. این اثر چنان در موقعیت هرمنوتیک و اگزیستانسیال به ثبت رسیده که به مثابه جهانی از یک تجربه فرهنگی، با ادراک پذیریِ آنی قابل قرائت و فهم نیست و گویی بیانگری آن در پرتو فرایندی غایتمند در کسب تجربهای آگاهانه و تفحصی سلوکوارانه میسر است.
اثر به مثابه گشتالت عناصر نوشتاری
زندهرودی، تخیل خلاقهاش را در ترسیم آنچه معادل "معماری فضا" اطلاق میشود، بکار گرفته تا چنین فضای گسترده مثبت و منفی در هم تنیدهای، بازتابی از نیازهای احساسی و معنوی او باشد. لذا به کرات از رنگهایی با ماهیت بیانگرا و در خاستگاه هنر معنوی ایران بهره گرفته است؛ چنانکه تابلو متشکل از انوار رنگی مسحورکننده و لاهوتی است که با نمودی از پرچم ایران، مبیّن مراحل مختلف سلوک و مرتبتهای وجودی است. در این راستا، زندهرودی از مبنای زیباشناسانه خوشنویسی در قالب خط نگارههایی بهره میگیرد که علیرغم نامفهوم بودن، در جستجوی وحدت و نظمی کیهانیاند و در کلیتی واحد و نظاممند به مثابه "گشتالت عناصر نوشتاری"، معنا و تقدس باطنی یافته و فحوای وجودی خود را باز مییابند. بدین سیاق، هنرمند به خلق اثری همت گمارده که به مثابه امر متافیزیکی، محملی برای معنا است و مرحلهای از "شَوَند" و دگرشدگی عناصر پدیدار شناختی کلام را در گذار مفهوم نومِن (امر ادراک ناپذیر) به فنومِن (امر ادراک پذیر) یا نیستی به هستی عیان میکند. به عبارتی آنچه برای هنرمند اهمیت دارد، نه صرفاً بازنمایی حقیقت مکشوف و متعالی، بلکه پروسه و مراحل این کشف و شهود است. از اینرو هنرمند، ایدهآلیسم معنوی مد نظر خود را در جلوه بیرونی کلیات نقاشانه و زیباشناسانه "خط" آشکار میکند؛ آنچه که در کلیت جامع خود، غایت مستتری از مفاهیم قدسی است و به عنوان یگانه راه گریز از بییقینی و عدم قطعیت عصر مدرنیستی تلقی میشود.
دادائیسم و بودیسم در پنداشتی پسا مدرن
معهذا برخی از منتقدان، آثار زندهرودی را فاقد معنا و هر نوع شاخصه عرفانی میپندارند. این طرز تلقی از آنجا ناشی میشود که هنرمند، رسانه خط را به عنوان تمهیدی در ایجاد ملقمهای در هم و برهم از واژگان موهوم بکار گرفته است. لیکن در محتملترین خوانش، میتوان این پراکندگی را به منزله تنزل عقلانیت و بینش ایدئولوژیکی جامعه مدرن تا حد "وهم" مورد توجه قرار داد و این پرسش را مطرح نمود که آیا فروپاشی معنای اثر، در رویکردی دادائیستی و به جهت ایجاد سیلانی از تغییرات ساختارشکن در هنر اتخاذ شده است؟
پاسخ را در بخشی از کتاب "ریچارد شپرد" (Richard Sheppard ) تحت عنوان "مدرنیسم، دادا، پست مدرنیسم" میتوان دریافت. چنانکه نویسنده، به فضای مدرنیزاسیون جدید و رویگردانی دادائیستها از شالودههای سنتی و تمایل متعاقب ایشان به تصوف شرقی نظیر بودیسم و به ویژه "تائوئیسم" اشاره و براین نکته تأکید دارد که دادائیستها به دنبال نظمی بزرگ در طبیعت، جلوه نوینی از زندگی را گرامی داشتند که به هیچ وجه نهیلیستی نبود و به عنوان یک همزیستی پویا میان تصوف غربی و پنداشت عارفانه شرقی تلقی میشد و ضرورت ایجاد ساختارشکنی ایشان در فرهنگ و هنر را توجیه مینمود.
خوانش لتریستی اثر
شواهد حاکی از آن است که جنبش لتریسم اولیه در بحبوحه جنگ جهانی دوم در کنار تأثیرپذیری از دادائیسم، از مکاتب آیینی مبتنی بر علوم غریبه در جهان غرب و به ویژه از پنداشت بنیانگذار رومانیایی تبارش، "ایزیدور ایزو"، بسیار تأثیر گرفت و با تکیه بر مضمون "نهان بودگی معنا" در طلسمها، به محتوای کاملاً مبهم و اسرار آمیز حروف و اعداد استناد کرد. این جنبش، ضمن پذیرش این عناصر نوشتاری که به منزله گرافیک تصویری به شمار میرفتند، هنر آوانگاردی را در اروپای قرن بیستم بنیان نهاد که نظام سیستماتیک زبان را با استفاده خودسرانه از نشانههای ابداعی در هم میشکست. از این جهت، لتریسم اولیه دارای اشتراکات فراوانی با دیگر مکاتبی بود که "راز" را به مثابه نمود یک خلاء ادراکی (نومِن) برمیشمردند. بعدها جریان سیتواسیونیسم انترناسیونال که از لتریسم منشعب شد؛ نه تنها نقش هنرمند، بلکه کلیه عناصر عرفانی را نیز از هنر زدود. از این جهت، طیف متنوعی از آثار زندهرودی در خوانشی از مکتب لتریسم اولیه مورد تأویل قرار گرفتهاند. لیکن این مطلب حائز اهمیت است که مکتب لتریسم در راستای مقاصد "خود ویرانگری"اش، هنر را از ماهیت زیباشناسانه زدود و نمایش هنر را در قالب کولاژی از حروف و نشانههای گرافیکی توأم ساخت. درحالیکه آثار زندهرودی همچنان دارای ماهیتی زیباشناسانهاند و از این رو دخل و تصرفی مبدعانه را فراتر از مکتب لتریسم نمود میبخشند که زمینه ساز سبک اکسپرسیونیسم انتزاعی در آثار بعدی او هستند.
ماهیت قدسی اثر در تبعیت از معرفت باستانی
لازم است تلاش و اهتمام زندهرودی را در تبعیت از پنداشت فلسفی آیینهای باستانی که به مضمون "وحدت وجود" توجهی خاص دارند و آن را بخشی از تشریفات مراقبه و طریقت میپندارند؛ در آثار اولیه وی به ویژه در این اثر مد نظر قرار داد. در مستندات موجود نیز، این مطلب حائز اهمیت است که زندهرودی بیش از تأثیرپذیری از لتریسم فرانسه، تحت تأثیر لباس باستانی در موزه ایران قرار گرفت که به زعم او منقوش به ذکرها و وردهایی بود که خاستگاه آن را میتوان به آیین باستانی ایران نسبت داد؛ سرودههایی اغلب نامفهوم که در تلقی مردم آن روزگار دارای ماهیتی قدسی و نجات بخش بودند و به هنگام جنگ و پیکار، بر روی لباس و بازوبند ایشان نقش میبستند.
از اینرو دو نگرش فلسفی ذیل، وجود عبارات موهوم، متکثر و غامض در آثار زندهرودی را توصیف میکنند: از سویی آنها نمود بصری "مانترا" بشمار میآیند؛ مانتراها، ذکرهایی هستند که در بسیاری از آیینهای باستانی رواج داشته و به مفهوم ورد، سحر و کلام جادوییاند و لزوماً از معنای قاطعی بهره نمیگیرند؛ لیکن ما را به اندیشهای ژرف واداشته و به بیداری تدریجی ذهن و پاکسازی سطح انرژی درونی میانجامند.
از سوی دیگر آنها مبیّن "تحقق نیافتگی" و "عدم تعیّن" حقیقت هستند؛ زنجیرهای از کدهای زبانی مرموز و رمزگانی شده که متضمن یک "درهم ریختگی" به عنوان مرحله نخست طریقت بوده و از آن در عرفان به عنوان "آغاز بزرگ" یاد میشود؛ یعنی زمانی که حقیقت ثابتی وجود ندارد و هر آنچه هست، صرفاً کلیتی متشکل از اجزاء تمایز نیافته و غیرقابل توصیفی است که به "شور آغازین" اطلاق میشود. در نظرگاه عرفان، تنها پس از فهم این "درهم ریختگی" و نیل به سوی "وحدت وجود" است که جوهره حقیقت، پدیدار شده و جهان هستی در عین تعدد و تکثر، به صورت نظامی منسجم ، ادراکپذیر میشود.
فهم به مثابه تجربه زیسته
از اینرو آنچه برای هنرمند اهمیت دارد، نه صرفاً بازنمایی حقیقت مکشوف و متعالی، بلکه پروسه و مراحل این کشف و شهود است. همانطور که به زعم گادامر : « "فهم" ، بیش از آنکه یک شناخت معرفت شناسانه صرف باشد، یک تجربه زیسته است؛ زیرا در یک پروسه زمانی و به شکلی از آمیزش افق های فرهنگی مختلف تحقق می یابد». در این راستا هنرمند ، مفاهیم پنهانی را به آثار خود الحاق کرده که بیننده را بر آن وا می دارد تا در ساحت بیرونی اثر ، تجربه نوینی از کشف حقیقت به مثابه "حقیقت وجودی" را بیازماید و هم در خوانشی عرفانی و هم در خاستگاهی از نظریات مدرن که شاهدی است بر میل هنر به کشف و رونمایی از مضامین بیرون از خود ، اثر را بازتعریف نماید.
درباره تابلوی "برای دسته "
در اثر دیگری از زندهرودی با نام "برای دسته" که در هشتمین حراج تهران به ارزش دویست و شصت میلیون تومان معامله شد، شاهد تغییری بزرگ در کنش نقاشانه هنرمند هستیم؛ چنانکه برخلاف رویکرد گذشته، این اثر با عناصر نوستالژیک و مفهومی دینی عجین شده است. اینبار هنرمند، سلوک معنوی خاص خود را از آیین کهن به تاریخ تشیع و به ویژه به واقعه کربلا پیوند میدهد و تأثیرگذاری آن را با تکرار مصراعی از ترکیب بند معروف محتشم کاشانی "کشتی شکست خورده توفان کربلا"، دو چندان میسازد. در واقع این توفانی است که خود را در تلاطم خطوط رنگی زمخت و نابهنگام بسان چکاچک شمشیرهای برندهای عیان میسازد که ناجوانمردانه پرده سبز عصمت و طهارت را میدرد و آن را به خون معصوم آغشته میسازد.
خطوط آشفته و ضربه قلمهای رنگی فراخ که به شیوه کنشی بر سطح بوم نقش بستهاند؛ همچنان از غوغای نهانی و شور صوفیانه هنرمند در بعدی انتزاعی حکایت دارند که ویژگی شاخص نقاشان اکسپرسیونیسم انتزاعی در ارائه هنر به مثابه محملی ایدئولوژیک و یادمانی است. هنری که شیفته جنبههای تراژیک تاریخ اساطیری بوده و آن را از معرفت باستانی گرفته تا روایات دینی به عاریت میگیرد و در خروش مهار ناشدنی ضربه قلمها پی میافکند.
وجود مصراع شعری چنین سلحشورانه اگرچه حاکی از نوعی ایرانیزه سازی نقاشی اکسپرسیونیسم غربی است؛ لیکن در کالبد هنر نوگرای ایران، امکان تجلی نوظهوری را مییابد که مؤید تعلق خاطر زندهرودی به مکاشفه گنجینه معرفت مذهبی ایران است. مکتب هنری که پیشینه تاریخی و بومی ایران را بنای تفحص خود قرار داده و در بحبوحه شرایط پیچیده مدرنیستی، همچنان مبیّن سرگشتگی برهه معاصر است و ضمن در هم آمیختن فرهنگ سنتی و مذهبی ایران و تأملات مدرنیستی غرب در شالوده به هم پیچیدهای از رنگها و خط نگارههای پر رمز و راز، بنیانی را پیریزی میکند که در برابر ایستاهای هر روزینه و روالمند قد برافراشته و خصلتی ساختار شکن بروز بدهد.
بخشی از این مقاله در روز چهارشنبه مورخ 23 اسفند 1396 در صفحه آخر روزنامه ابتکار درج گردید.