سرویس تجسمی هنرآنلاین: علیرضا آسانلو متولد 1353 است و بیش از ده نمایشگاه انفرادی و جمعی در زمینه نقاشی، طراحی و مجسمهسازی برگزار کرده است. اما شاخصترین آثار او ساخت سردیسهایی از بزرگان فرهنگ و هنر ایران است. مجسمههای برنزی از ملکالشعرای بهار، عزتالله انتظامی، غلامحسین امیرخانی، مرتضی ممیز، جلیل شهناز، پروفسور رضا، پروفسور گنجی، عباس کیارستمی، سلمان هراتی و ضیاءالدین امامی از جمله آثاری هستند که در اماکن فرهنگی، هنری و دانشگاهی نصب شدهاند. گفت و گوی این هنرمند با هنرآنلاین را بخوانید.
آقای آسانلو لطفاً در شروع گفتوگو خودتان را برای مخاطبانی که ممکن است کمتر با حوزه کاریتان آشنا باشند معرفی کنید.
من هم مثل هر هنرمند دیگری از کودکی به فعالیتهای هنری به ویژه نقاشی و مجسمهسازی علاقه داشتم و گرایشام بیشتر به سمت طبیعت، خاک، گل، پرندهها و... بود که این علاقه با رفتن به مدرسه تشدید شد. در مدرسه معلمهایم احساس میکردند یک تفاوتی بین گرایشات من با بقیه دانشآموزها در نقاشی و مجسمهسازی وجود دارد. تشویق معلمها در اینکه من فکر کنم میتوانم یک هنرمند شوم خیلی مؤثر بود. وارد دانشگاه هم شدم اما دانشگاه را رها کردم چون دغدغه من کار فیگوراتیو بود و دانشگاه توجه چندانی به نقاشی فیگوراتیو نداشت. طبیعتاً به اساتیدی روی آوردم که دغدغه فیگوراتیو داشتند. به سختی کتابها و فیلمهای اساتید را تهیه کردم و توانستم هر آنچه که لازم است را از آنها یاد بگیرم.
پس از آنکه نقاشی و مجسمهسازی را آموزش دیدید، کار حرفهایتان را چطور آغاز کردید؟
کارم را ابتدا با نقاشی شروع کردم. سالهای زیادی را روی نقاشی متمرکز شدم و از 10 سال پیش هم به طور حرفهای به مجسمهسازی فیگوراتیو و پرتره روی آوردم. البته مدتها مجسمهسازی را فقط برای دل خودم انجام میدادم و با کار و تلاش شبانهروزی توانستم خودم را در این حیطه بالا بکشم. کار خیلی سختی بود چون در دهههای گذشته به علت عدم دسترسی به اینترنت و منابع آموزشی، خیلی سخت میشد هنرها را آموزش دید. خوشبختانه در 10-15 سال گذشته فضا تغییر کرده و دانشگاههای ما به طور جدیتری به مقوله آموزش نقاشی و مجسمهسازی میپردازند. با این حال همچنان مشکلاتی در این زمینه وجود دارد. من فکر میکنم هنرمند بودن در ایران تبدیل به یک مبارزه شده است، یعنی هنرمندی که میخواهد در یک سطح کیفی مناسب زیست کند و زندگی هنرمندانهای داشته باشد، باید در کنار هنری که دارد، مبارزه کند و بجنگد تا به خواستههایش دست پیدا کند.
فکر میکنید چه مشکلاتی باعث شده هنرمند بودن در ایران به زعم شما تبدیل به یک مبارزه شود؟
بزرگترین معضل هنر ما در بخشهای فرهنگی جامعه است. الان بحث درک و تمیز دادن اثر هنری فاخر از اثر غیر هنری مطرح است و بحث اقتصاد هنر هم درک بالایی میخواهد. دید مردم نسبت به هنر خیلی متفاوت است. در واقع برای مردم اینطور تبیین شده که چون هنر یک مسئله ارزشی و معنوی است، پس با پول میانهای ندارد اما باید توجه کرد که هنرمندان هم زندگی میکنند و چرخه این زندگی باید به یک طریقی بچرخد. متأسفانه بحث اقتصاد هنر در ایران به خوبی معرفی و تدریس نشده است. در این سالها آدمهایی برای اقتصاد هنر زحمت کشیدهاند که اگر حذف شوند، چیزی از اقتصاد هنر در جامعه باقی نمیماند. من فکر میکنم که روند تاریخ هنر و به ویژه تاریخ هنر معاصر در ایران نیاز به بازنگری دارد. هنرمند نسل جوان باید منابع داشته باشد تا مطالعه کند. ما باید به جای تکرار کردن گذشته، از آن درس بگیریم و اتفاقات جدیدی را خلق کنیم که بهتر از گذشته باشد. در زمینه مجسمهسازی آثار فاخر کم کاری کردهایم و در تاریخ معاصرمان جای خالی مجسمههای فاخر احساس میشود. تعداد کارهایی که انجام شده قابل قبول است اما کیفیت آن کارها هم اهمیت دارد. برای نمونه ما در زمینه شاهنامه مجسمههای زیادی را ساختهایم ولی هنوز اثری که به یاد بماند و همه آن را به عنوان یک سمبل و نماد هنری بپذیرند نداریم.
تاکنون مجسمه چه شخصیتهایی را ساختهاید و این مجسمهها در چه محلهایی نصب شدهاند؟
من از ابتدای ورودم به عرصه حرفهای نقاشی و مجسمهسازی تصمیم گرفتم نقاشی و مجسمه شخصیتهایی را کار کنم که مردم کمتر چهرهشان را دیدهاند. وقتی کارم را در نقاشی شروع کردم، تعدادی از چهرههای سیاسی، هنری و پزشکی را انتخاب کردم و پرترهشان را کشیدم. عکسهای سیاه و سفیدی از آنها وجود داشت که من با نقاشی به آن عکسها کیفیت، فرم و استایل دادم و آن مجموعه آثار را در گالری "شیرین و فرهاد" به نمایش گذاشتم. بعد از آن که وارد فضای حرفهای مجسمهسازی شدم، یک سری مجسمه ساختم که نمیدانستم آنها را چطور باید ارائه بدهم. مجسمهای از دهخدا ساختم که آن را ارائه نکردم ولی بعد از آن مجسمه دکتر منوچهر ستوده از بزرگان حوزه گردشگری و مردمشناسی را با همت فعالان حوزه گردشگری و محیط زیست ارائه کردم که الان این مجسمه در موزه مفاخر قرار دارد. بعد از آن مجسمه ملکالشعرای بهار، پروفسور محمدحسن گنجی و پروفسور فضلالله رضا را به سفارش دانشگاه تهران کار کردم که این مجسمهها هم الان در موزه مفاخر هستند.
مجسمه عزتالله انتظامی دیگر مجسمهای است که کار کردم و در خانه هنرمندان نصب شده است. سه مجسمه هم از مرتضی ممیز، جلیل شهناز و استاد امیرخانی کار کردهام که برنز کردن آنها نیاز به بودجه بیشتری دارد و ما منتظر تأمین بودجه هستیم تا این مجسمهها هم در جای خودش نصب شود. در دو سمپوزیوم هم همکاریهای محدودی را با شهرداری داشتهام. یکی برای موزه خانه شعرا بود که من مجسمه سلمان هراتی را کار کردم و این مجسمه به همت سازمان زیباسازی برنز شد و در موزه خانه شعرا نصب شده است. همکاری دومم با شهرداری هم مربوط به همکاری با شهرداری اصفهان بود که مجسمه ضیاءالدین امامی را ساختم و شهرداری در هنرستان هنرهای زیبای اصفهان نصبش کرد.
تجربه همکاری با سفارشدهندههای خارجی هم داشتهاید؟
بله. در آمریکا تجربه نقاشی و مجسمه داشتهام. مجسمه فروغ فرخزاد را برای دانشگاه مریلند آمریکا کار کردهام. چندی پیش هم در خارج از ایران مجسمه دکتر مصدق را برای دوستداران ایشان ساختم. الان هم صحبتها و توافقات لازم برای ساخت مجسمه مولانا در نیویورک انجام شده و این پروژه بزرگ پروسه اداری خود را طی میکند که فکر میکنم در سفر بعدیام به آمریکا آن مجسمه را بسازم.
از ابتدای کارتان که مجسمهسازی برای شما جنبه شخصی داشت تا زمانی که خودتان را به عنوان یک مجسمهساز حرفهای مطرح کردید و از جاهای مختلف به شما سفارش ساختن مجسمه دادند چقدر طول کشید؟
یکی دو سال بیشتر طول نکشید. چون مجسمهسازی ارتباط نزدیکی با طراحی و نقاشی دارد و من نقاش بودم و طراحی هم میدانستم، طبیعتاً خیلی سریع توانستم مجسمهسازی را یاد بگیرم و در آن پیشرفت کنم. علاقه من به تکنیک و پیچیدگیهایی که در مجسمهسازی و نقاشی وجود دارد مرا به حیطه دیگری برد. اکثر مجسمهسازان فکر میکنند که مجسمهشان هر چقدر که به شکل مدل نزدیکتر باشد، موفقیت بیشتری کسب میکنند ولی مسئله مجسمهسازی شکل مجسمه نیست و بیشتر نگاه هنرمند اهمیت دارد. در مجسمهسازی خیلی مهم است که بتوانی عشق، امید، غم، شادی و به طور کلی حس را در نگاه شخصیت مد نظرت پدیدار کنی. زمانی که دوربین عکاسی آمد، همه گفتند عصر نقاشی سرآمده است اما دوربین عکاسی هیچ تأثیری روی نقاشی نگذاشت و حتی به حیطه نقاشی کمک هم کرد. الان هم دستگاههای CNC آنقدر پیشرفت کرده که با آنها میشود از تصاویر پرینتهای سه بعدی گرفت و مجسمه ساخت ولی چرا چنین مجسمههایی را اثر هنری به حساب نمیآورند؟ چون سیر و روندی که یک هنرمند در زیباییشناسی طی میکند، خلق یک اثر هنری را نسبت به مهندسی یک اثر هنری متفاوت میکند. این نکته مهمی است که باعث میشود فکر کنیم هیچ چیزی نمیتواند برای هنر مانعتراشی کند.
در ساخت مجسمه شاعران، هنرمندان یا قهرمانانی که مردم تصویری از آنها را در خاطر ندارند، مجسمهساز میتواند با توجه به شنیدهها، شخصیتپردازی کرده و چهرهای را برای او بسازد. اما در مورد چهرههای معاصر این طور نیست و بینندگان نسبت به شباهت یا عدم شباهت مجسمه به آن شخص واکنش نشان میدهند. برخورد یک مجسمهساز با این دو نوع کار باید چطور باشد؟
شاید خیلیها فکر کنند که ساختن مجسمه آدمهایی نظیر سعدی، حافظ و مولانا که تصویری از آنها وجود ندارد، کار سادهای است ولی اصلاً اینطور نیست چون مجسمهساز نمیتواند هر کسی را با ریش و عمامه به جای حافظ ارائه بدهد. من در پارک شهرستانهای کشور به تعدد مجسمههایی دیدهام که قرار است مجسمه سعدی، حافظ، فردوسی، مولانا و... باشند اما مردم این مجسمهها را نمیپذیرند. مجسمهسازان انگشتشماری در کشورمان وجود دارد که روی کارشان تحقیق کرده باشند. آقای حمید شانس برای ساختن مجسمه سعدی مدتها راجع به این شخصیت تحقیق کرده است و حالا وقتی شما مجسمهای که ایشان ساخته را میبینید، خیلی زود میپذیرید که آن مجسمه متعلق به سعدی باشد. من نقاشی و مجسمهای از مولانا دیدهام که بسیار تکنیکی و دقیق بوده و شاید تکرار آن خیلی سخت باشد ولی تا عنوان زیر آن را نخوانید، احساس نمیکنید که آن شخصیت مولانا است. بنابراین نقاشی کشیدن یا مجسمه ساختن از شخصیتهایی که تصویری از آنها وجود ندارد کار سادهای نیست.
اما در مورد شخصیتهایی که مردم آنها را دیدهاند و به خوبی میشناسند، شرایط کمی متفاوت است. مثلاً من در مورد مجسمهای که از آقای عزتالله انتظامی ساختم، مجبور بودم بررسیهای بیشتری داشته باشم تا شخصیت، میمیک، حرکات صورت و نوع نگاه و توجه ایشان را پیدا کنم و حتی محلی که قرار بود آن مجسمه نصب شود را هم بررسی کردم تا مجسمه با آن فضا هماهنگ باشد. وقتی میخواستم مجسمه آقای انتظامی را به ایشان نشان بدهم، نکاتی را در مورد میمیک صورت آقای انتظامی به خود ایشان گفتم که خندیدند و گفتند اینها را راجع به خودم نمیدانستم. کاری که یک هنرمند باید بکند همین است. آقای انتظامی روبروی مجسمه نشستند و گفتند "خودش است" و این تمام آن چیزی بود که من از آن مجسمه میخواستم.
شما به تازگی مجسمهای از مرحوم عباس کیارستمی ساختهاید که در گالری "بوم" نصب شده است. تفاوت این مجسمه با بقیه کارهایتان این است که این مجسمه سفارشدهنده خصوصی دارد. همکاری با یک گالری چگونه بود و مجسمه زندهیاد کیارستمی را چطور ساختید؟
ساخت مجسمه عباس کیارستمی را آقای هاشمنیا مدیریت گالری "بوم" مطرح کردند. آقای هاشمنیا و دوستانشان به هنر فاخر اهمیت میدهند و من امیدوارم این حساسیت در سطح جامعه گسترش پیدا کند. در این پروژه آقای علیرضا سمیعآذر که از نظر کارشناسی با گالری "بوم" همکاری دارند هم به من کمک زیادی کردند. همانطور که میدانید آخرین نمایشگاه آثار آقای کیارستمی در گالری "بوم" برگزار شده بود که به همین خاطر مرحوم کیارستمی برای گالری "بوم" اهمیت ویژهای دارد. آقای هاشمنیا سفارش ساخت مجسمه مرحوم کیارستمی را به من دادند و من در مراحل ساختن آن از خانواده، دوستان و همکاران آقای کیارستمی کمک زیادی گرفتم. شاید نزدیک به ده بار مجسمه را از نظر شباهت و کاراکتر بررسی کردیم تا اینکه در نهایت به تعادل و حد استاندارد رسید و در گالری بوم نصب شد. از این بابت خوشحالم چون فکر میکنم آقای کیارستمی میتواند نماد و اعتبار سینمای ایران باشد و آدمهایی نظیر آقای کیارستمی مثل یک شمع میمانند که وقتی خاموش میشوند دیگر جایگزینی ندارند. بنابراین وقتی مجسمهای از این افراد ساخته میشود، آن مجسمه کمک میکند که مردم بیشتری چنین شخصیتهای مهمی را بشناسند.
اما در مورد بخشی از سؤالتان که در مورد همکاری با بخش خصوصی سؤال کردید باید بگویم که در حال حاضر امکان تولید یک اثر هنری درجه یک در مجموعههای خصوصی بیشتر از مجموعههای دولتی وجود دارد. مجموعههای دولتی سرمایهها و بودجههای کلانی را صرف پلاکاردهای نه چندان مهم در سطح شهر میکنند اما برای مجسمهها که ارزش و ماندگاری بیشتری دارند، هزینه خوبی نمیکنند و دقت به خرج نمیدهند. بنابراین من به عنوان یک هنرمند مجسمهساز نه تنها به همکاری با سفارشدهندههای خصوصی گرایش پیدا میکنم، بلکه سعی میکنم سفارشدهندههای خصوصی را برای کارهای بعدی هم تشویق کنم.
به پلاکاردهای سطح شهر اشاره کردید. فکر میکنید اقداماتی که شهرداری برای زیبایی و آرایش سطح شهر تهران انجام داده چقدر موفقیتآمیز بوده است؟
به نظرم سازمان زیباسازی شهرداری تهران یک سازمان فوقالعاده است که نگرشی عالی دارد. این سازمان دلش میخواهد شهر زیبا باشد و اقدامات زیادی را هم در این مسیر انجام میدهد. الان تهران پر از آثار حجمی شده ولی از نظر من به عنوان یک مجسمهساز، معدل این آثار پایین است. یعنی کاشیکاریها، نقاشیهای دیواری و مجسمههای زیادی در سطح شهر تهران وجود دارد ولی اینها به لحاظ کیفی چندان راضیکننده نیستند. من این نقد را به سازمان زیباسازی دارم و امیدوارم این سازمان توجه بیشتری به کیفیت مجسمهها کند. اصولاً سفارشدهندههای دولتی باید نگاهشان به مقوله هنر را جدیتر کنند چون تا وقتی که برخورد سفارشدهنده با هنر، درجه یک نباشد، آثاری که خلق میشوند هم درجه یک نخواهند بود. من معتقدم که باید برای نصب مجسمه در هر محلی یک سری ممیزی وجود داشته باشد که اگر حتی یک هنرمند صاحب نام هم اثری خلق کرد که درجه یک نیست، آن اثر در مکانهای مهم نصب نشود. در سطح جهان خیلی از هنرمندان برجسته هستند که برای حفظ سطح کیفی کارشان، زندگیشان را فدا میکنند اما در ایران چنین نیست و خیلی وقتها یک هنرمند درجه یک، کار ضعیف ارائه میدهد. به نظرم نباید تسلیم شرایط شد و هنرمند اگر میداند که سفارشدهنده ارزشی برای هنر قائل نیست، نباید تن به آن کار بدهد چون کیفیت کار خودش را زیر سؤال میبرد.
معمولاً مراحل پیش تولید و تولید ساخت یک مجسمه چقدر به طول میانجامد؟
تولید و ساخت یک مجسمه زمان زیادی نمیبرد و یک مجسمهساز در سطح من میتواند این کار را در یک هفته انجام بدهد. البته بحث برنز کردن مجسمه جداست که آن هم حدود یک ماه طول میکشد. اما بحث اصلی مربوط به همان پیش تولید یک مجسمه است که باید راجع به شخصیتی که قرار است بسازید، تحقیق کنی تا بتوانی به آن کاراکتر برسید. شما وقتی میخواهید یک مجسمه بسازید، باید برای شخصیتتان سن تعریف کنید. میشود مجسمهای از جوانی یک شخص ساخت و یا مجسمهای ساخت که مربوط به کهنسالی ایشان است. همه اینها نکاتی است که در پیش تولید یک مجسمه باید به آن فکر کرد و بعد با یک ذهنیت آماده سراغ تولید مجسمه رفت.
در مورد سردیس مرحوم کیارستمی، چه ویژگیهای ظاهری برای شما مهم بود و مجسمهای که ساختید با چه سنی از ایشان مطابقت دارد؟
آقای کیارستمی آدم سرزندهای بودند. ما در هیچ عکسی نمیبینیم که ایشان رنجور و فرتوت باشند. به همین خاطر من در ساختن سردیس آقای کیارستمی به دو نکته خیلی توجه کردم. یکی اینکه اندام ایشان را تنومندتر از اندازه طبیعی بسازم چون مردم اسطورههایشان را قوی، تنومند و سر حال میخواهند. نکته دیگر در مورد عینکی است که هیچ وقت از او جدا نمیشد. من چشمهای این سردیس را به صورت میلیمتری مطابق چشم کیارستمی ساختم تا نگاه نافذ او به آینده را بازسازی کنم. اما همانطور که میدانیم مرحوم کیارستمی همیشه و حتی روی تخت بیماستان عینک میزد. من هم به احترام چیزی که دوست داشت از روی عینک او یک عینک دیگر ساختم و روی سردیس قرار دادم. البته ساخت صورت و عینک با دست انجام شده و در هیچ بخشی از قالبگیری استفاده نشده است.
البته با قسمت پایه این مجسمه برخورد مفهومیتر و خشنتری داشتهام. در قسمت پایه سردیس نگاتیوهایی را قرار دادم که درون تنه مجسمه پیچیده شده و روی آن با چاقو زخمهایی ایجاد کردم. زخمها، خراشها و شیارهایی روی تن مجسمه قرار گرفته که با آن زخمها خواستهام روندی که آقای کیارستمی در آن زیست کردند را نشان بدهم. من فکر میکنم با آقای کیارستمی برخورد شایستهای نشد و ما از ایشان خوب مراقبت نکردیم. البته منظورم به خطاهای پزشکی و مسائل اینچنینی نیست چون در این مورد اطلاع دقیقی ندارم و نمیخواهم قضاوت کنم. فقط فکر میکنم که با آقای کیارستمی و خیلی از بزرگانمان در عرصه سینما، ادبیات، شعر، موسیقی، تئاتر و... بی مهری کردهایم و این آدمها شایسته این هستند که ارزش بیشتری برای آنها قائل باشیم. حالا فکر میکنم که شاید با کشیدن یک نقاشی خوب یا ساختن یک مجسمه فاخر بشود از این آدمهای بزرگ قدردانی کرد.
گویا گالری "بوم" قصد دارد مجسمههای دیگری را هم بسازد. در این زمینه با شما هم صحبتی شده است؟
بله. این گالری در نظر دارد مجسمه برخی دیگر از مفاخر را بسازد که در این مورد با من هم صبحت شده است و بنا دارم دوباره با این مجموعه همکاری کنم. تعدادی از مفاخر را در نظر گرفتهایم که احتمالاً ظرف چند ماه آینده مجسمه آنها را میسازم و آن مجسمهها هم در خود فضای گالری "بوم" نصب خواهند شد.
و صحبتهای پایانی؟
در زمینه هنر صحبتهای زیادی وجود دارد اما میخواهم حرفهای پایانیام در تکمیل صحبتهایم درباره قدردانی و سپاس از هنرمندان ارزشمند گذشته و حال باشد. به اعتقاد من، در کشورمان هنرمندانی وجود داشتهاند و هنرمندانی وجود دارند که تمام توانشان این بوده و این است که فرهنگ، هنر و امید را در جامعه افزایش بدهند. اینها لایق سپاس و احترام هستند. من بر این باورم که ما هیچگاه با بدی کردن و ناسپاسی کردن رشد نمیکنیم و این امید و تشویق است که باعث رشدمان میشود و جامعه را به سمت سلامت پیش میبرد. ما باید از همدیگر قدردانی کنیم و قدر کسانی که عمرشان را صرف هنر این مملکت کردند را بدانیم. عدهای هم هنرمند نیستند اما سرمایهشان را به هنر آوردند تا هنر کشور رشد کند و از بنبست خارج شود. امیدوارم قدر اینها را هم بدانیم و برای فعالان حوزه هنر در کشورمان احترام بیشتری قائل شویم.