سرویس تجسمی هنرآنلاین: نمایشگاه عکس‌های نادر داوودی با عنوان "نادر داوودی با یک واو کمتر" در گالری ایوان برگزار شد. این نمایشگاه که به نوعی مرور 25 سال فعالیت عکاسی داوودی بود شامل آثاری می‌شد که با موضوعات و شیوه‌های متنوع عکاسی شده‌اند. سردبیر مجله "قهوه" که بیش از ۱۰ نمایشگاه انفرادی عکس برگزار کرده است، اعلام کرد این نمایشگاه آخرین نمایشگاه انفرادی او خواهد بود. با نادر داوودی به بهانه برگزاری نمایشگاه اخیر و دو سالگی مجله قهوه به گفت و گو نشستیم.

 

 

آقای داوودی، آشنایی‌تان با هنر چگونه اتفاق افتاد و چطور وارد حرفه عکاسی شدید؟

آشنایی‌ام با عکاسی زودتر از آشنایی با هنر اتفاق افتاد. 15-16 ساله بودم که برای اولین بار یک دوربین عکاسی حرفه‌ای دستم گرفتم و شروع به عکاسی کردم ولی قبل از آن هم به عکاسی علاقه‌مند بودم و همین علاقه پدرم را مجاب کرد تا برایم دوربین بخرد. چند سال با آن دوربین عکاسی کردم تا این‌که در خبرگزاری جمهوری اسلامی استخدام شدم و یک دوربین حرفه‌ای‌تر خریدم. بنابراین من عکاسی را از سنین نوجوانی و جوانی شروع کردم ولی آشنایی‌ام با هنر در سن 30 سالگی اتفاق افتاد. زمانی که به نیویورک رفتم اولین مواجهه‌ام با مفهوم هنر و کارهای هنری رخ داد و از آن موقع به بعد با دید هنری به عکاسی نگاه کردم.

چه آموزش‌هایی دیدید و چه روندی را طی کردید تا به یک عکاس حرفه‌ای تبدیل شدید؟

من نسبت به عکاسان جدید این شانس را داشتم که عکاسی را در دوره گذار و انتقال عکاسی آنالوگ به دیجیتال آموختم و با عکاس‌های مختلف نشست و برخاست داشتم. از سال 60 در خبرگزاری جمهوری اسلامی فعالیت می‌کردم و یکی دو سال بعد مسئول مرکز اسناد ستاد تبلیغات جنگ شدم و به همین واسطه با عکاسان بزرگ کشور ارتباط برقرار ‌کردم. عکاسان خوبی از جمله آقایان سیف‌الله صمدیان و علی رهبر از دوستان من بودند و حتی آقای محمود کلاری هم مدتی عکاسی می‌کردند و من با ایشان هم ارتباط داشتم. از همه این دوستان چیزهای زیادی را یاد گرفتم ولی شاید آقای صمدیان بیش از بقیه بر روی فهم و نگاه من در عکاسی اثرگذار بود. ایشان آدم بسیار افتاده و بی‌ادعایی است و آدم وقتی با ایشان معاشرت می‌کند، چیزهای خوبی را می‌تواند یاد بگیرد. عکاس‌های دیگری مثل محمود فرنود، جمشید بایرامی، آلفرد یعقوب‌زاده، علی فریدونی، امیرعلی جوادیان و... هم در این جمع بودند.

بنابراین عکاسی را به صورت آکادمیک آموزش ندیده‌اید؟

خیر. عکاسی را به طور خودآموخته یاد گرفته‌ام. رشته تحصیلی‌ام در مقطع لیسانس، باستان‌شناسی و تاریخ هنر بود و در مقطع فوق لیسانس هم علوم ارتباطات خواندم. زمانی که فوق لیسانس می‌خواندم، خودم یک نشریه داشتم و کار روزنامه‌نگاری می‌کردم. علاقه‌ام تاریخ و باستان‌شناسی است ولی رشته‌ای را انتخاب کردم که به دردم بخورد تا بتوانم زندگی‌ام را با آن بگذرانم.

نادر داوودی

با توجه به فعالیت مطبوعاتی شما، عکاسی مطبوعاتی در 40 سال پیش با عکاسی امروز چه تفاوت‌هایی دارد و ارزش‌گذاری عکس در نشریات چقدر بالا و پایین شده است؟

قطعاً تفاوت دارد ولی بیشتر در خارج از ایران. در داخل کشور تغییر خاصی در عکاسی ایجاد نشده و عکاس‌های ما فقط به جای عکاسی آنالوگ، عکاسی دیجیتال می‌کنند. در واقع، فقط تکنولوژی توانسته خودش را به ما تحمیل کند و ما ناگزیر به استفاده از دوربین‌های دیجیتال هستیم وگرنه به عقیده من تغییری در خروجی عکس‌های حوزه مطبوعات ایجاد نشده است. شاید از معدود حرکت‌هایی که به قصد تغییر در رویکرد عکاسی به وجود آمد، همین نشریه "قهوه" است که توسط بنده بنیان‌گذاری شد. من این نشریه را با این هدف راه‌اندازی کردم که تبدیل به یک نشریه مصور شود و حتی شعارمان را هم گذاشتیم "ما مجله مصور هستیم". ما با این شعار می‌خواهیم بگوییم که عکس مهمتر از متن است و به خودی خود حاوی اطلاعاتی است که با اضافه شدن یک مقدار متن، تکمیل می‌شود. در واقع ما در نشریه "قهوه" به دنبال رویکردی هستیم که عکس نه تنها کارش ضمیمه شدن به مطلب نباشد بلکه مدیای اصلی باشد و متن در نقش مکمل آن ظاهر شود.

از زمانی که به عکاسی به عنوان یک هنر نگاه کردید، تغییر خاصی در کارتان به وجود آمد؟

بله قطعاً. درک یک موضوع با چیزی که آدم در موردش حرف می‌زند فرق می‌کند. زندگی در شهر نیویورک این شانس را به من داد و این فضا را برایم به‌ وجود آورد که بتوانم در مورد چیزهایی که قبلاً راجع به آن‌ها صحبت می‌کردم به درک کافی برسم. البته در دوره اقامتم در نیویورک، عکاسی برایم تنها یک امر شخصی محسوب می‌شد و هنوز در زندگی‌ام تبدیل به یک مأموریت یا یک پروژه نشده بود. با عکاسی کردن در خیابان‌های شهر ارضاء می‌شدم ولی فقط در اوقات فراغت به سراغ عکاسی می‌رفتم. خیابان‌های نیویورک از طریق تصویر با شما حرف می‌زنند و شما کاملاً در احاطه تصاویر قرار می‌گیرید. در اولین مواجهه‌ام با شهر نیویورک، وقتی در خیابان قدم می‌زدم، اشل‌های بزرگی را دیدم که تبدیل به بیلبوردهای غول‌آسا شده بودند. احساس می‌کردم عکس و سوژه‌های آن‌ به طور کامل بر من احاطه پیدا کرده است. این‌ها تبلیغات و جلوه‌ای از روح سرمایه‌گذاری در شهر نیویورک بود اما من یک انعکاس دیگر از آن داشتم و آن را به شکل هنر می‌دیدم. آن تصاویر مرا آرام آرام با مقوله هنر آشنا کرد و هر چه اقامتم در نیویورک بیشتر طول کشید، چیزهای زیادتری را یاد ‌گرفتم.

پس از اقامتی که در نیویورک داشتید، چه شد که تصمیم گرفتید به ایران برگردید؟

علت سفر من به نیویورک یک مأموریت سیاسی بود و هرگز برای عکاس شدن به آن‌جا مهاجرت نکردم. بنابراین مهاجرتم طبیعتناً بازگشتی هم با خود به همراه داشت که بعد از چند سال چنین شد. زمانی که به ایران برگشتم تازه با یک سری مسائل و موضوعات مهم عکاسی آشنا شدم و تصمیم گرفتم جدی‌ترین عکس‌هایم را به نمایش بگذارم. ضمناً بعد از بازگشتم از نیویورک، آثارم را در مسابقات مختلف شرکت می‌دادم و جایزه‌های زیادی هم می‌بردم ولی کم‌کم تصمیم گرفتم در مسابقات شرکت نکنم. این را هم بگویم که قبل از سفر به خارج از کشور هم یک کتاب به نام "حماسه مقاومت" برای معرفی عکاس‌های جنگ به چاپ رساندم.

نادر داوودی

مهمترین نمایشگاه‌هایی که در آن سال‌ها برگزار کردید چه نمایشگاه‌هایی بود؟

من در نمایشگاه‌های مختلفی شرکت می‌کردم. یادم می‌آید در سال‌های 75 و 76 در چند نمایشگاه انفرادی و گروهی حضور داشتم. اساساً تا سال 79 اکثر آثاری که روی دیوار گالری‌ها می‌گذاشتم در زمینه عکس‌های مستند بود. بعضاً کارهای خبری و مطبوعاتی هم انجام می‌دادم و به خاطر این‌که نشریه "تماشاگران" را راه‌اندازی کرده بودم، در بین حلقه‌ عکاس‌ها و ژورنالیست‌ها رفت ‌و آمد داشتم. یک نمایشگاه گروهی در گالری سیحون برگزار شد و من هم در آن حضور داشتم. برای این نمایشگاه ایده‌ای به ذهنم رسید که آن را با آقای حسن کریم‌زاده (گرافیست) مطرح کردم. به آقای کریم‌زاده پیشنهاد دادم که گرافیک را به عکس‌های من اضافه کند. ایده خیلی خاصی نداشتیم و فرض ما این بود که هر دو نفر با اختیار کامل و بدون نظر یک‌دیگر این کار را انجام بدهیم. این‌جا بود که ما گونه‌ای از عکاسی به نام عکاسی فاین‌آرت را بدون این‌که خودمان بدانیم، کار کردیم.

آن موقع عکاسی فاین آرت در ایران انجام می‌شد؟

بر اساس مطالعاتی که ما داشتیم، متوجه شدیم که اساساً کسی تا آن سال دست به انجام چنین کاری نزده بود. دست‌کاری کردن عکس‌ها اولین تجربه‌ من بود که البته خودم توانایی و قدرت انجامش را نداشتم و از طریق همکاری با حسن کریم‌زاده این کار را انجام می‌دادم. ما در نمایشگاه سیحون یک عکس دست‌کاری شده گذاشتیم و تنها اثری بود که در نمایشگاه فروخته شد. سال بعد همراه با آقای کریم‌زاده نمایشگاه "جنگل‌های سوخته" را در ادامه همین ایده برگزار کردیم. در یکی از آثار نمایشگاه "جنگل‌های سوخته" عکس را کاملاً محو کردیم تا تبدیل به یک کار گرافیکی مطلق شود. پایه آثار با نگاتیو کار می‌‌شدند و عکس‌ها را بیرون می‌فرستادیم تا برای‌مان اسکن کنند و بعد روی آن‌ها کار کنیم.

اما تمام اتفاقاتی که امروز در حوزه عکاسی ‌می‌افتد، به ظهور نرم‌افزار فوتوشاپ مربوط است. فوتوشاپ با قدرت و وسعت بیشتری نسبت به گذشته مورد استفاده قرار می‌گیرد. دسترسی به اینترنت برای آدم‌ها راحت‌تر شده و همه ما در سرک‌های روزانه‌مان در اینترنت ممکن است گاهی اوقات به سرمان بزند که یک کار جدید انجام بدهیم.

اشاره کردید که تا سال 79 بیشتر عکاسی مستند انجام می‌دادید، بعد از آن چه تغییری در شیوه عکاسی‌تان اتفاق افتاد؟

در واقع کارهای من از سال ۸۵ دچار یک دگردیسی اساسی شدند و فهمیدم که چطور می‌شود مفاهیم را با عکس ساخت. تا قبل از آن فکر می‌کردم مهم‌ترین چیزی که عکس برای آدم‌ها به ارمغان می‌آورد، انتقال واقعیت با یک نگاه هنرمندانه است. همیشه جزو کسانی بودم که گفته‌ام باید عکس‌های خبری، مستند و هنری را از هم جدا کنیم. واژه هنرمند در ایران تمسخرآمیز شده و من هیچ‌وقت علاقه‌ نداشتم که کسی مرا هنرمند خطاب کند. به نظرم بازیگران و کارگردان‌ها هم الزاماً هنرمند نیستند و هرکدام عناوین خودشان را دارند. قبل از این‌که پسوند هنری را به یک حرفه اضافه ‌کنیم، باید مفهوم هنر را درک کرده باشیم وگرنه ممکن است مفهوم هنر با سرگرمی اشتباه گرفته شود. خیل عظیمی از آدم‌ها ساز می‌زنند اما فقط تعدادی از آن‌ها با تسلط‌ در موسیقی وارد مرز فعالیت‌ هنری شده‌اند.

نادر داوودی

وقتی شیوه عکاسی‌تان را تغییر دادید، چه بازخوردهایی را دریافت کردید؟

تجربیاتم در ایران تجربیات خیلی بالایی نبود و چیزی بیشتر از ثبت واقعیت از عکاسی نمی‌دانستم. کار فتوژورنالیست‌ها و عکاس‌های مستند در خارج از کشور مرا تحت تأثیر قرار داد و در آن‌ سال‌ها قوه فکری من شروع به یادگیری چیزهایی کرد که قبلا از آن‌ها آگاهی نداشتم. می‌دانستم که نقاش‌ها قدرت تخیل‌شان خیلی بیشتر از عکاسان است و چند سالی وارد حلقه نقاشان شدم و با آن‌ها گفت‌و‌گو ‌کردم تا فهمیدم دوربین عکاسی می‌تواند کار قلمو را در نقاشی انجام بدهد. هر دو صرفاً ابزاری هستند برای این‌که مفاهیم ساخته شوند. سال ۸۶ اولین نمایشگاهم را با همین دیدگاه برگزار کردم. دوستان عکاس از این‌ کار من که به شیوه عکاسی سابقم شباهت نداشت، ایراد گرفتند و نگرانم شده بودند. اما تلاش من این بود که از عکاسی به مفاهیمی برسم که ما به ازای واقعی‌شان وجود نداشت تا از آن‌ها عکس بگیریم. چندتا از این کارها را ساختم که نسبتاً خوب هم شدند و در همین نمایشگاه اخیر هم روی دیوار رفتند.

شما حدود ده سال مدیر مسئول مجله "تماشاگران" بودید، این مجله در چه زمینه‌ای فعالیت می‌کرد؟

مجله تماشاگران ابتدا یک ماهنامه ورزشی فوتبال بود که در دو سال آخر رویه و دوره انتشار آن تغییر پیدا کرد و تبدیل به هفته‌نامه فرهنگی-ورزشی شد.

چطور شد که از فعالیت‌های مطبوعاتی و عکاسی به مجله "قهوه" رسیدید؟

من فعالیتم را با کار در حوزه خبر شروع کردم و بعد وارد انتشار مطبوعات شدم. در حوزه مطبوعات حدود ۱۰ سال نشریه "تماشاگران" را در می‌آوردم که آن‌ مجله را لغو امتیاز کردند و من دیگر اجازه فعالیت مطبوعاتی نداشتم. به همین دلیل سراغ عکاسی و فیلم‌سازی مستند رفتم تا روزی که دوستی سر راهم قرار گرفت و گفت بیا یک نشریه برای صنعت قهوه منتشر کن. بسیاری از اتفاقات در زندگی به‌صورت تصادفی رخ می‌‌دهند و این‌طور نیست که برای آن اتفاق از پیش‌نقشه‌ای طرح شده باشد. اما اگر هوشمند عمل کنید می‌توانید از تمام تجربیات‌تان در خدمت این اتفاق بهره بگیرید. من درخواست یک نشریه به نام "قهوه" را ارائه دادم و خیلی سریع مجوز این نشریه را گرفتم. اما زمانی که مجوز را به دوستان پیشنهاددهنده نشان دادم، آن‌ها گفتند قدرت مالی زیادی برای اداره نشریه ندارند. بنابراین پروانه انتشار را نزد دکتر حسین خطیبی بردم و ایشان اعتماد کردند و ما شراکت خودمان را در "قهوه" آغاز کردیم. این نشریه رویکردی متفاوت از نام اولیه خود پیدا کرد و الان مجله قهوه پس از ۲ سال انتشار به اهداف خودش نزدیک شده و ما به معرفی فرهنگ و هنر ایران می‌پردازیم.

در مطبوعات ما همچنان نگاهی جدی به تصویر نمی‌شود و این موضوع حتی در نشریات تخصصی هم دیده می‌شود. ولی شما در این‌ بین مجله‌ای را منتشر می‌کنید که کاملاً متکی بر تصویر است و گاه تمام صفحه به یک تصویر اختصاص پیدا می‌کند. اهمیت تصویر را چطور درک کردید و چقدر انتظار داشتید مخاطب ایرانی چنین مجله‌ای را بپذیرد و با آن ارتباط بگیرد؟

من پیش از این‌که اینستاگرام با عکس به ما حمله کند و روزی صدها عکس را در گوشی‌های‌مان ببینیم، به دوستانم گفتم اگر می‌خواهید یک نشریه موفق داشته باشید باید آن را مصور کنید. متأسفانه مطبوعات و نشریه‌های تخصصی حوزه هنر، عکس را درست نمی‌شناسند و در تاریخ مطبوعات ایران شاید یکی دو نفر فتوژورنالیست بوده باشند که امر سردبیری را انجام داده باشند. شما نباید یک عکس را آنقدر کوچک چاپ کنید که اطلاعات و جزئیاتش از بین برود.

مجله قهوه هر ماه منتشر می‌شود و ما همان ابتدا اعلام کردیم که این مجله یک مجله مصور است و متن‌های آن تماماً در خدمت عکس قرار می‌گیرد. اما در این کار هم نباید افراط کنیم چون ممکن است متهم به بی‌سوادی در نوشتن شویم. این اتفاق باعث شده که ما محتاطانه‌تر حرکت کنیم و حتی پیش آمده که من برای یک موضوع، نوشته زیادی چاپ کردم تا متهم به بی‌سوادی نشویم.

روزنامه‌ها و مجلات عکس‌محور قبل از ورود به عصر دیجیتال هم در دنیا وجود داشتند و فتوژورنالیست‌ها در روند تصمیم‌گیری این مجلات تأثیر داشتند که این مسئله مفهوم فتوژورنالیسم را ترقی داد. آن زمان اعتراض می‌کردیم که چرا در ایران این مجلات و روزنامه‌ها وجود ندارد و وقتی عکاسی دیجیتال وارد ایران شد، با شرایط راحت‌تر و بهتری مواجه شدیم و من تصمیم گرفتم این‌ کار را انجام دهم. خیلی از افراد چون نمی‌دانستند که قرار است چه کاری انجام بدهم، به من حمله کردند و گفتند که الان چه وقت در آوردن مجلات تصویری است؟ ولی من این کار را انجام دادم و در سر مقاله چاپ اول مجله هم اعلام کردم که می‌خواهم در چه راه‌هایی قدم بردارم. ما در طول روز عکس‌های زیادی در گوشی همراه خودمان می‌بینیم و بدون این‌که متوجه باشیم، عکس‌ها را کوچک مشاهد می‌کنیم. در حالی‌که باید امکانی فراهم شود تا عکس را بزرگ ببینیم چون عکس زمانی جذاب است که بزرگ باشد.

نادر داوودی

جدا از رویکردتان نسبت به عکس، در مجله" قهوه" به طراحی و نقاشی هم پرداختید و حتی ویژه‌نامه‌هایی برای کامبیز درم‌بخش و علی‌اکبر صادقی منتشر کردید. این رویکرد چگونه شکل گرفت؟

حضور حسن کریم‌زاده به عنوان مدیر هنری باعث شد این اتفاق صورت بگیرد. کریم‌زاده نسبت به مقوله هنر شناخت کافی دارد و با هنرمندان بزرگی در ارتباط است. برادرش، مهدی کریم‌زاده، دبیر تصویرگری نشریه است و انوشه صادقی‌آزاد هم اجرای صفحات نشریه را انجام می‌دهد. تمام این‌ آدم‌ها با سواد و اهل مطالعه هستند و با آدم‌های هم‌ردیف خودشان در خارج از کشور ارتباط مستقیم می‌گیرند. در این نشریه ۵-۴ نفر دیگر هم به ما کمک می‌کنند تا ما سردبیری درستی را انجام دهیم و متکی به عقل جمعی باشیم. اهمیت دادن ما به حوزه تصویرگری و کارتون با شعار نشریه که مجله مصور هستیم مغایرتی ندارد. لغت مصور دایره گسترده‌تری دارد که عکس هم شامل آن می‌شود.

چقدر از عکس‌هایی که در مجله "قهوه" چاپ می‌شود، عکس‌هایی است که توسط عکاس‌های خود مجله و یا به سفارش مجله عکاسی شده است و چقدر از این عکس‌ها را از اینترنت بر می‌دارید و استفاده می‌کنید؟

ما در مجله "قهوه" قواعد و قوانین یک نشریه را رعایت می‌کنیم و چیزی را از طریق جستجو در اینترنت در نمی‌آوریم. برای استفاده از یک اثر به هنرمندش نامه می‌دهیم و پول اثر را می‌پردازیم تا فایل با کیفیتی از اثر برای چاپ دریافت کنیم. ما در شماره آخر مجله طرح‌هایی از "رلف استدمن" را منتشر کردیم که همه آنها را خریداری کرده‌ایم. اما بعضی‌ از هنرمندان هم مبلغ بالایی برای آثار خود درخواست کردند و از همکاری با آن‌ها صرف‌نظر کردیم.

سفارش دادن اثر به هنرمندان خارجی در نشریات ایرانی سابقه ندارد. چرا برای شما مهم است که این کار را انجام دهید؟

قطعا این کار به شکلی که ما انجام می‌دهیم در مطبوعات ایران نبوده و اگر هم چنین رابطه‌ای وجود داشته تصادفی یا به دلیل حضور اتفاقی در کنار آن هنرمند بوده است. ولی کار ما کاملا بر اساس یک متد و روش مطبوعاتی است و آثار هنرمندان را بر اساس ارتباط‌ مستقیم با عکاس‌ها و طراحان دنیا تهیه می‌کنیم. به عنوان مثال ما طراحی جلد مجله با موضوع ترامپ را به آندره کاریلیو سفارش دادیم چون می‌دانستیم بهترین آدم برای طراحی یک کار انتقادی اوست. ما برای این کار دقیقا همان فرآیند سفارش در داخل ایران را طی کردیم و پس از سفارش موضوع، کاریلیو چند اتود برای ما ارسال کرد و سرانجام طرح نهایی را انتخاب کردیم. تا جایی که اطلاع دارم چنین رویکردی را نشریه دیگری در ایران نداشته است. در حال حاضر آثار بسیار زیادی از عکاس‌های خارجی در فولدرهای ما وجود دارد که منتظر نوبت چاپ هستند و هنوز فرصت نکردیم به دلیل حجم مطالب به آنها بپردازیم.

و سخن پایانی؟

سن آدم که که بالا می‌رود، احساس می‌کند وقتش کم است. من احساس می‌کنم در این سن نمایشگاه انفرادی گذاشتن بر اساس پیشنهادهایی که گالری‌ها می‌دهند، کار غلطی است و به همین خاطر فکر کردم باید نمایشگاه گذاشتن را کنار بگذارم. آدم زمانی باید نمایشگاه برپا کند که حرف جدیدی برای گفتن داشته باشد، در غیر این صورت بهتر است یا نمایشگاه نگذارد و یا این‌که آثارش را به نمایشگاه‌های گروهی بدهد. به همین خاطر اعلام کردم این آخرین نمایشگاه من است و  گزیده‌ای از همه سال‌های فعالیتم را در این نمایشگاه ارائه دادم تا پس از آن همه انرژی خود را روی انتشار مجله بگذارم.