گروه تئاتر هنرآنلاین، قرار بود فوگارد و من بر روی یک کتاب با هم کار کنیم برای همین منظور به افریقای جنوبی سفر کردم. همکاری مشترک ما به خوبی انجام پذیرفت اما زمانی که با هم گذراندیم تنها معطوف به این پروژه نشد و اوقات زیادی را با هم سپری کردیم. در خانهشان ناهار میخوردم و در رستورانهای گوشه و کنار شهر با هم گپ میزدیم . قدم زدن در جنگل و در نهایت به جا آوردن رسم کهن کباب کردن گوشت به سبک مردمان آفریقای جنوبی که در آخرین شب اقامتم تا پاسی از نیمه شب طول کشید بخشی از تجربه بینظیر من در همنشینی با او بود.
روزمان با خوردن قهوه در باغ او شروع میشد. از یک اپلیکیشن در تلفنش استفاده میکردیم تا صدای تک تک پرندگانی که در باغ شنیده میشد را شناسایی کنیم. بعد برایم حکایاتی از گوشه گوشه زندگیاش تعریف میکرد. مثلا یک بار با ترس و لرز از هنرپیشه زن نمایش «آنتیگونه» خواسته بود که در حین تمرین نمایش، یک صندلی را خورد و تکه تکه کند و آن زن این کار را برای مدت نیم ساعت بی وقفه انجام داده بود. یا از سفرش از قاهره به ژاپن در سن 18 سالگیاش میگفت؛ وقتی که روی عرشه کشتی شروع به نوشتن یک رمان کرده بود. همصحبتش در این سفر دریایی یک ملوان بیسواد سومالیایی بود که وقتی برایش رمانش را خواند، آن مرد دیگر نخواست با او صحبت کند. پس آثول فکر کرد که رمانش افتضاح است و آن را به دریا انداخت.
در مدت اقامتم فقط یک بار از طرح نمایشنامهای که در ذهن برای نوشتن آماده کرد بود برایم صحبت کرد. لحن سخن گفتنش، ظریف بود و از کلمات با دقت استفاده میکرد و کلامش تا حدی حالت رسمی داشت. آهنگ کلامش به گونهای بود که گاهی میترسیدم صدای نفس کشیدنم رشتهی کلامش را منقطع کند و این آهنگ دل نشین کلمات را متوقف سازد. ما بیش از نیم قرن با هم اختلاف سنی داشتیم با این حال تجربیاتی که هر دو از سر گذرانده بودیم رابطه ما را به شکل زیبایی پیوند داده بود. او استادی بود که دیدگاه من به زندگی را به کلی تغییر داد. بیخجالت جلوی او گریه میکردم و او مرا با کلمات جادوییاش تسکین میداد. فوگارد نویسندهای بود که من را در حرفهام استوارتر کرد و در تمام زمان اقامتم به من حس رضایت و کافی بودن داد. دریافت این حس از کسی که زندگیاش بسیار گسترده و پربار بود، دیدگاه من را به شدت تغییر داد.
همسرش پائولا، رفیق تجربیات خلاقانه و مفرح او، انسان فوق العاده باهوشی است که کمتر شخصی رو چون او میشناسم. پروژهای که ما روی آن کار میکردیم در بخشی مربوط به بررسی نواقص و معایب فوگارد میشد. این زوج، در هر کاری که انجام میدادند بسیار واقعبین و تحلیلگر بودند. در عین حال روابط این دو بسیار هم رمانتیک بود و آثول در طول زندگی مشترکشان یک رویاباف پر از نقشههای پیاده نشده باقی ماند. به نظرم مهمترین ویژگی فوگارد، قدرشناس بودن بیپایان او بود و در هر لحظه، از اینکه زندگی مشترک فوقالعادهای در کنار همسرش داشت احساس خوشبختی میکرد.
من فکر میکنم مرور زندگی فوگارد برای همه ما یک آموزهی ماندگار دارد: کار او الگویی است برای همه مردمی که در جهان از شرایطشان احساس رضایت ندارند اما به میهن و خاک وطنشان احساس تعهد میکنند. فوگارد در آخرین حضور عمومیاش در پاسخ به سوال یکی از مخاطبان گفت: «به نظرم خشم همواره یک نیروی تخریبکننده است. بهتر است از روی عشق بنویسیم.»
نویسنده: بارنی نوریس؛ نمایشنامه نویس و رماننویس
Barney Norris
مترجم: سحر منصوری