گروه تئاتر خبرگزاری هنر ایران: نمایش«رستم و سهراب» به کارگردانی حسین پارسایی این روزها در استادیوم تنیس باشگاه انقلاب در حال اجراست. پارسایی که به انجام پروژه‌ها و اجرای نمایش‌ها بزرگ و پرهزینه معروف است، بعد از نمایش «هفت خوان اسفندیار» ، دوباره به سراغ یک اثر ملی و متناسب با فرهنگ و هویت ایرانی رفته است. در کنار عوامل شناخته دشده این اثر، نام محمدرضا مقدسیان نویسنده و مدرس سینما و تئاتر، به عنوان مشاور کارگردان و دراماتورژ در این پروژه به چشم می‌خورد. به بهانه اجرای «رستم و سهراب» با محمدرضا مقدسیان پیرامون تجربه همکاری با حسین پارسایی و همچنین هزینه‌ها و بحث کم‌فروشی در تئاتر پرداخته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

 

آقای مقدسیان، حضور شما در پروژه «رستم و سهراب» چگونه و تحت چه عنوانی رقم خورد؟

حضور من در پروژه «رستم و سهراب» به واسطه دعوت آقای پارسایی در حوالی بهمن ماه سال گذشته، اتفاق افتاد. این پروژه از مدت‌ها قبل آغاز شده بود و متن اولیه را که متن خوبی هم بود، آقای متین ایزدی بر اساس اقتباسی از داستان رستم و سهراب نوشته بود. من از مرحله‌ای به کار اضافه شدم که قرار بود کار به سمت اجرا برود.

نقشی که برای من تعریف شده بود، مربوط به دراماتورژی و مشاور بود. کارکرد آن هم این بود که در آستانه اجرا تغییراتی در متن اتفاق بیافتد؛ مثلا ساختار کلی متن بدون تغییر در اصل ماجرا، روان‌تر شود و یا تعداد شخصیت‌ها و نقش آن‌ها تغییر کند و رگه های روانشناختی و امروزی آن پررنگ تر شود.

دراماتورژ پشتیبان نویسنده و کارگردان اثر است تا بهترین نتیجه روی صحنه حاصل شود. من به عنوان دراماتورژ تلاش کردم با نویسنده که صاحب متن و آقای پارسایی که صاحب اثر بود، همراهی و در بازنویسی متن، تحلیل موقعیت‌ها و شفاف و روان شدن زاویه نگاه به موضوع کمک کنم. در ادامه کار هم در هدایت بازیگران با نظارت آقای پارسایی و اجرایی شدن متن سعی کردم کنارشان باشم. خیلی مهم بود که لایه‌های چند وجهی متن بررسی و واکاوی شود و در ادامه در قالب تحلیل موقعیت و تحلیل شخصیت به بحث گذاشته شود تا همه گروه به درکی مشترک از نمایشی که بنا بود روی صحنه برود برسند.

در این بین پیوند میان شیوه بیان دیالوگ‌ها، شیوه بازی بازیگران و کنش فیزیکی آن‌ها، فهم‌شان از شخصیت‌ها و همخوانی این همه با طراحی هنری و کارگردانی که آقای پارسایی مدنظر داشتند، نقشی کلیدی بازی می‌کرد. اینجا بود که مطالعات میان رشته‌ای و فهم از مفاهیم روانشناختی، تاریخی، جامعه شناختی در کنار دانش روایت‌گری و بیان نمایشی به کمک پروژه می‌آمد.

IMG_20240813_150825_152

من جدای از فعالیت در حوزه سینما و تئاتر به شکل آکادمیک تحصیلات مربوط به روانشناسی شخصیت را هم دنبال کرده‌ام. این تلاش بنده به دلیل احساس فقدان عدم حضور مطالعات بین رشته‌ای در حوزه نگارش متن و خلق اثر سینمایی و نمایشی در کشورمان صورت گرفت. فقدانی که باعث شده در نگارش متن سطحی رفتار کنیم و حتی اگر متنی عقول به کار است، در فهم آن متن و تبدیل کردنش به اثر در تمام وجوه از کارگردانی گرفته تا بازیگری و ... دچار نقصان شویم. امیدوارم در ادامه تبدیل به یک روش و منش شود و فعالان حوزه هنر از اصل مطالعات میان رشته‌ای غفلت نکنند. خوشبختانه آقای پارسایی جزو کارگردانانی هستند که اهل مطالعات میان رشته‌ای هستند. این باعث شد همکاری روان و پیش رونده‌ای میان بنده و گروه دوست داشتنی نمایش رقم بخورد.

 

در نگارش متن و بعد در دراماتورژی چقدر زبان و داستان منطبق بر آن چیزی است که در شاهنامه وجود دارد؟

متن اصلی که آقای ایزدی نوشته بودند، متنی متمایز با اصل داستان رستم و سهراب بوده و نعل به نعل منطبق بر آن نبود. هم به لحاظ ساختاری و هم به لحاظ محتوایی قرار بود که نگاه مدرنی داشته باشیم. چیزی که می‌خواستیم این بود که ما بتوانیم رگه‌های پررنگ‌تری از مشغله ذهنی رستم و مواجه شدنش با خاطره کشتن سهراب را معیار اصلی متن قرار دهیم. در واقع گویی رستم طی کشمکش‌هایی که در طول سال‌ها پشت سر گذاشته، باید به این نتیجه برسد که باید بپذیرد سهراب را کشته و  آن را کتمان نکند و به تعریفی برسد که چرا این کار را انجام داد. و البته مسئولیت آن انتخاب و عواقب آن را بپذیرد. این فرآیند میسر نمی شد مگر باانعطاف نویسنده متن نمایشنامه و شخص آقای پارسایی.

مسئله این است که یکی از دلایل ماندگار شدن شاهنامه مانند دیگر آثار ادبی، این است که برای همه زمان‌ها کارکرد دارد. وقتی شاهنامه می‌خوانید یک اثر ادبی اصیل تاریخی نمی‌خوانید. بلکه در دل آن اتفاقات، رگه‌هایی از مشکلاتی است که ما هر روز با آن روبرو هستیم. مانند مسئولیت، انتخاب و پذیرش مسئولیت انتخاب، تصمیم گرفتن و پای آن ایستادن، وطن و میهن و... این مسائل در هر مرز و بومی همواره مهم است.

 

با وجود این منابع غنی که به گفته شما محدود به مکان و زمان نیستند و از همه مهم‌تر متناسب با هویت و فرهنگ خودمان است، چرا هنرمندان ما میل به کار کردن بر نمایشنامه‌های فرنگی دارند؟ البته که آن نمایشنامه‌ها هم در جای خود خوب و مهم است اما سوال این است که چرا تعادلی برقرار نمی‌شود؟

ما در فضای نمایشنامه‌نویسی، فیلمنامه‌نویسی و فرهنگ و هنرمان به دلیل مشکلات مختلف، انقطاعی بین آن چیزی که فرهنگ و هویت ایرانی است و آن چیزی که زیست می‌کنیم اتفاق افتاده است. در غرب اتصال با گذشته و حضور همیشگی میراث فرهنگی فکری و اخلاقی شان در تمام سطوح زندگی از یک سو و البته پرورش پیدا کردن افراد برای حفظ وجوه تفکر انتقادی و پرسشگر نسبت به این متون و پیوند مدامشان با امر خلاقه باعث می‌شود ریشه‌های فکری و فرهنگی‌شان همیشه تازه و قابل ارائه باقی و مخاطب هم با آن ریشه‌ها متصل بماند.

نتیجه این می‌شود که غالب مخاطبان جهانی مثلا شکسپیر را می شناسند. اما ما به دلیل غلبه تفکر غاز بودن مرغ همسایه، به جای مطالعه روند حفظ اتصال با میراث فرهنگی و ابداع روش‌های مدرن نمایشنامه‌نویسی و داستان‌نویسی و فیلمنامه‌نویسی در آن کشورها و بهره گیری از آن دانش در دل فرهنگ بومی، تماما مرعوب آثار شاخص فرنگی شده‌ایم و اتصالمان با فرهنگی و هویت ملی‌مان هر روز کمرنگ و کمرنگ تر می شود.

6 Persons-insta4x5-2

در دوره‌های مختلف ما توان، سواد، جرئت و دانش سراغ گرفتن از متون ادبی خود نداشتیم و اصطلاحا به سراغ آماده‌خوری رفتیم. در دانشگاه‌های ما غالبا متون نمایشی فرنگی آموزش داده می‌شود که اشکالی هم ندارد اما نباید فقط به آن‌ها اکتفا کنیم. به هرحال ما ساختار، سبک و شیوه روایی در نمایشنامه‌نویسی را از غرب دریافت کردیم. شیوه روایت ما منظوم، منثور و یا حکایت بوده و ساختار نمایشنامه را نداشتیم.

از آن‌جایی که دانش مناسب و اعتماد به نفس نداشتیم و از طرفی آدم‌هایی را که بتوانند جرئت‌مندانه دانش نگارش نمایشنامه را به دست آورند اما مواد نگارش نمایشنامه را از داخل اقتباس کنند، تربیت نکردیم، همواره به سراغ نمایشنامه‌های آماده و ترجمه شده رفتیم. در سیستم آموزشی هم ما دانشجویان را به این سمت سوق دادیم و اساتیدمان هم افرادی نبودند که در این راستا تلاش کنند و معدود اساتیدی چون بهرام بیضایی، بهروز قریب پور، محمد چرمشیر و ... هم که در این زمینه کار کردند، یا  کم کار شدند و یا به متونشان توجهی نشد.

چون داشته‌های تاریخی و ملی خودمان به زبان امروزی در اختیار هنرمندان قرار نگرفت، هویت خود را از متون خارجی می‌گیرند. به همین دلیل است که تعداد زیادی از متون ترجمه شده که برای فرهنگ دیگری است روی صحنه می‌رود که البته اشکالی ندارد. چرا که مباحث آن متون، مباحث انسانی است اما فقدان نمایش‌های تاریخی ایرانی نقیصه‌ای است که نمی‌توان کتمانش کرد.

به دلیل بی‌سوادی، کم مطالعه بودن، ترسو بودن و جرئت‌مند نبودن و انقطاع فرهنگی فکری و هویتی با فرهنگ ایرانی تحت تاثیر فرهنگ غیرایرانی به سراغ این مهم نرفته‌ایم. اکنون هم چون خوراکش را به نسل جدید نداده‌ایم، نمی‌توانیم از این نسل خرده بگیریم. کسانی که باید این جریانات را ایجاد می‌کردند، کم‌کاری کردند. ما در «رستم و سهراب» تلاش کردیم که به اندازه سهم خودمان قدمی برداریم.

 

به نظر شما اگر ما آثار ادبی کهن خود را به نمایشنامه تبدیل کنیم، آیا قابلیت صدور آن به کشورهای دیگر وجود دارد؟

قطعا! ببینید، اگر ما نمایشنامه‌های شکسپیر، چخوف، بکت، یونسکو، کامو، نیل سایمون و یا کسانی مثل دیوید ممت و هارولد پینتر را بخوانیم، می‌بینیم که رگه مشترکی داشتند و آن پرداختن به موضوع انسان و زیست انسان است. این مباحث در طول تاریخ ثابت است. ممکن است که شکل بیرونی و ساختار روایی آن تغییر کند اما به لحاظ محتوایی بین همه انسان‌ها مشترک است. مثلا مسئله عشق، انتخاب، گناه، قهرمانی و به هدف ملی و میهنی رسیدن مسائلی است که در همه فرهنگ‌ها وجود دارد.

در دل آثار تاریخی خودمان از جمله شاهنامه که منبع بسیار غنی است، تذکره‌الاولیا و منطق‌الطیر عطار، مجموعه آثار نظامی، بوستان و گلستان سعدی، حافظ، خیام و مولانا، رودکی، باباطاهر، سنایی و حتی نویسندگانی چون چوبک، هدایت، جمال زاده، احد محمود، بزرگ علوی و دیگر بزرگان نیز رگه‌های انسانی و دغدغه‌های همیشگی بشر که زبان بین‌المللی است و فقط مربوط به مرز و بوم ما هم نمی‌شود، وجود دارد.طبیعتا اگر بتوانیم با مطالعه، دانش، تلاش و آشنایی با تکنیک‌های نگارش نمایشنامه به مرحله‌ای برسیم که بتوانیم آن‌ها را به زبان  امروز مطرح کنیم، دنیا به سراغش می‌آید.

یادمان نرود که خیام را نویسنده غیر ایرانی کشف و به دنیا معرفی کرد؛  یادمان نرود که کم‌کاری‌های ما باعث شده است که ترکیه، مولانا را به نام خود ثبت کند. اگر به این کم‌کاری ادامه دهیم این میراث فرهنگی را کشورهای دیگر به نام خودشان می‌زنند. چون به ارزش آن‌ها پی برده‌اند. قطعا این آثار می‌توانند در دنیا عرضه شوند. هم به شکل مکتوب و هم این که دست کم در کشورهای فارسی‌زبان اطرافمان به اجرا درآید و یا حتی به عنوان نمایشنامه ترجمه شده مورد اقتباس قرار گیرد. این که چرا این اتفاق نیفتاده قطعا به ضعف خودمان است. ما ترسو، تنبل هستیم و همواره می‌خواهیم از محصولات آماده استفاده کنیم. برای این مشکل باید در سطح مدیریتی و بدنه فرهنگی و سینمایی و نمایشی فکر جدی کنیم.

 

یکی از نقدهایی که این در این روزها به نمایش «رستم و سهراب» وارد شده است، گران بودن قیمت بلیت آن است. آیا برای این اثر که ملی است، این گرانی موجب محدودیت در طیف مخاطبان نمایش نمی‌شود؟

همه تلاش‌ها صورت گرفته تا طیف وسیعی از مخاطبان با توانایی اقتصادی مختلف بتوانند این نمایش را ببینند. در عین حال به نقل از آقای پارسایی، ما در برابر کسی که بلیط می‌خرد تا نمایش ببیند، وظیفه داریم که محصول بی‌کیفیت تحویل مخاطب ندهیم.

 اکنون متوسط قیمت بلیت نمایش‌ها بین 300 تا 500 تومان است. بیایید یک بار به جای گران یا ارزان بودن قیمت اثر، به این نگاه کنیم که به ازای عدد پرداختی چه محصولی دریافت می‌کنیم. مشکلی که در فضای تحلیلی وجود دارد این است که اگر بلیت نمایشی ارزان‌تر باشد و مردم بتوانند آن را تهیه کنند، دیگر به این فکر نمی‌کنند که برای این نمایش ارزان، چقدر به کیفیت کار و شعور مخاطب اهمیت داده‌اند و یا این که از چه بازیگرانی و چه کیفیتی و با چه تعدادی استفاده شده است. بهتر این است که قیمت‌گذاری آثار نمایشی را براساس کیفیتی که به مخاطب داده می‌شود قضاوت کنیم.

 

IMG_20240813_150820_527

بخش زیادی از نمایش‌هایی که روی صحنه است، کاملا مصداق کم‌فروشی است و ما به لحاظ اخلاقی موافق این مسئله نیستیم. در این وضعیت اقتصادی می‌دانم که بخش زیادی از دانشجویان و علاقه‌مندان تئاتر که اتفاقا باید بیایند این آثار مرتبط با فرهنگ خودمان را ببینند، امکان خرید بلیط یک میلیونی را ندارند. به همین جهت، آقای پارسایی و گروه تهیه تلاش کردند که قیمت بلیط را از ۴۵۰ هزارتومان درنظر بگیرند. بعضا این تصور می‌شود که کسی که بلیط ارزان می‌خرد، از کیفیت نمایش نمی‌تواند بهره ببرد اما مطمئنم که شکل میزانسن، طراحی نور، طراحی صحنه و حتی مدل کنش بازیگران طوری تنظیم شده است که همه افراد به یک اندازه بتوانند استفاده کنند.

ضمن این که برای دانشجویان و اهالی فرهنگ و هنر که باید این اثر را ببینند تا این مسیر را ادامه دهند، از روز اول تمهیداتی در نظر گرفته شده که بتوانند این نمایش را تماشا کنند. نمایش «رستم و سهراب» قریب به 100 بازیگر ایفای نقش می‌کنند که دست کم  10 بازیگر آن چهره های توانای تئاتر و سینما هستند. این را در کنار نمایشی  بگذارید که 2 بازیگر دارد و 50 دقیقه نمایش است و در طراحی نور و صحنه  و متن حداقل امکانات به مخاطب ارائه می‌شود و در نهایت مخاطب پشیمان می‌شود که آن را تماشا کرد. نمی‌گویم همه کارها این مدل است اما باید برای ارزیابی گران یا ارزان بودن نمایش، کیفیتی که به مخاطب ارائه می‌دهد را در نظر بگیریم.

در هر صورت ما قرار نیست کاسبی کنیم و گروه ما هم در کنار این که باید هزینه‌های تولید را جبران می‌کرد، یک رسالت فرهنگی در راستای انسجام و وحدت ملی و هویت ایرانی داشت. همه جای دنیا مجموعه‌ای از آثار هنری برای طیف‌های مختلف مخاطبان ارائه می‌شود. اینطور نیست همه نمایش‌ها برای همه مخاطبان باشد. اما باز ما این اصل را زیر پا گذاشتیم و چون اثر یک اثر ملی و میهنی است تلاش کردیم همه بتوانند لذت ببرند و از این که شاهنامه دارند به خودشان ببالند.

 

به کم‌فروشی در تئاتر اشاره کردید. پیش‌تر نیز در گفت‌وگویی در این باره صحبت کردید. منظورتان از کم‌فروشی در تئاتر چیست؟

تئاترهایی که اکثرا روی صحنه می‌رود در مرحله انتخاب متن به شدت سست و کم دقت است که غالبا هم متن‌های ترجمه شده است. در مرحله نگارش متن و ایرانی‌سازی و بومی‌سازی نیز نقیصه بزرگ دانش محدود و درک محدود وجود دارد؛ چیزی که آقای پارسایی در این پروژه تلاش کردند با حضور یک دراماتورژ و مشاور تا حدی آن را برطرف کنند.

گروه‌های نمایشی برای کاهش هزینه‌ها از متن آماده استفاده می‌کنند. در مرحله بعد آن متن را دقیق درک نمی‌کنند و بعد از یک تمرین کوتاه مدت روی صحنه می‌برند. با مدت کوتاه تمرین آن چیزی که باید روی صحنه رقم نمی‌خورد. در بهترین حالت بازیگران به شکل مکانیکی آن دیالوگ‌ها را ادا می‌کنند. در طراحی صحنه و دکور عنوان طراحی صحنه و اجرای کمینه گرا (مینیمال) را می‌گذارند که این واژه در نمایش ایران دستمالی شده است. مینیمالیسم یک مکتب و تفکر است که از دل محتوا و متن بیرون می‌آید. نمی‌توانیم به دلیل این که نمی‌خواهیم هزینه طراحی و دکور ندهیم، اسم مینیمال بگذاریم و در مرحله اجرا کم‌فروشی کنیم. کم‌فروشی یعنی این که چون نمی‌توان قیمت بلیت را از یک سطحی بالاتر ببریم، به جای آن از محتوا کم می‌کنیم. مانند اتفاقی که برای برخی از محصولات در بازار رخ می‌دهد.

 

این مسئله بالا رفتن هزینه بهانه‌ای شده است تا فضای تئاتر یک فضای کاسب‌کارانه شود و بعضا به همین بهانه ما شاهد ورود چهره‌های مجازی غیرمتخصص در فضای تئاتر هستیم. شما این مسئله را چگونه تعبیر می‌کنید؟

اگر من به عنوان تولید کننده و خالق اثر هنری توان ارائه محصول باکیفیت را نداشته باشم، همواره باید از میانبرهایی استفاده کنم تا ضعف‌های کار خود را بپوشانم و در عین حال بتوانم فرآیند اقتصادی تولید اثر هنری را هم طی کنم. چیزی که در مجموع آثار نمایشی در جریان است، مصداق همین میانبر زدن است. وقتی من توان نگارش متن قدرتمند، تحلیل دقیق متن، دراماتورژی عمیق و کارگردانی و هدایت بازیگران را ندارم، تلاش می‌کنم که تمام نقیصه‌ها را پشت نام یک نمایشنامه شهیر و نام افراد مطرح فضای مجازی پنهان کنم.

حقیقت این است که هزینه‌ها در تمام بخش‌های کشور تغییر کرده و تئاتر هم از این قاعده مستثنی نیست اما همه افت کیفیت‌ها و کم‌فروشی کردن‌ها به دلیل افزایش قیمت‌ها نیست بلکه به دلیل شهوت انسان‌ها برای راحت پول به دست آوردن و کم‌تر زحمت کشیدن است. درصورتی که هنر نمایش بسیار پرزحمت است.

متن« رستم و سهراب» نزدیک یک سال کار شده است و ما برای آن مقالات مختلفی را خواندیم. چند نمایش می‌شناسیم که متن نوشته شده را به فردی تحت عنوان دراماتورژ بدهند تا چیزی به آن اضافه کند. این کار را انجام نمی‌دهند چون هزینه‌بر است. به همین جهت اینفلوئنسر و چهره مجازی می‌آورند که ربطی به تئاتر و اصلا توانایی آمدن روی صحنه را ندارند اما مردم برای آن پول می‌دهند.

 ما کم‌کاری‌های خود را پشت این گران شدن و هزینه‌ها پنهان می‌کنیم. واقعیت این است که این‌ها دروغ و کم‌فروشی است. اشکالی ندارد که چهره‌های جدید روی صحنه بیایند اما مهم این است که توان آمدن روی صحنه، توان اضافه کردن یک ویژگی به آن نمایش و فهم نقش و متن و اجرا را داشته باشد تا در نهایت مخاطب حس نکند نمایش را به او انداخته‌اند!

در قدم اول ما خودمان را فریب می‌دهیم و عدم توانایی خود را نادیده می‌گیریم و بعد برای فریب مخاطب به سراغ افراد بی‌ربط به تئاتر می‌رویم. تئاتر باید گردش مالی به شیوه حرفه‌ای داشته باشد. باید جنس خوب به مخاطب ارائه دهیم تا در نهایت فرهنگ کشور اعتلا پیدا کند.

 

خبرنگار: هانیه علی‌نژاد

 

بیشتر بخوانید»»محمد برهمنی: در تئاتر به دنبال تصاویر زیبا هستم/ «تاری» درمورد مبارزه با زوال است