سرویس استانهای هنرآنلاین: در شبگردیهای سفر شیراز که با ایام فجر مصادف بود با شکارگر لحظههایی آشنا شدم که هم وجاهت خودش و هم نگاه و دریچه دوربینش سخت بر دلم نشست.
حضورش را در لحظههای چینش عکسهایش بر در و دیوار تالار و سرسرای سبز اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس از نزدیک لمس کردم. عکسهایش صمیمی، گرم و مهربانانه و از سر درد بود، نه تحمیلات و حرفهایی با پاتولوژی بیدردی و بیحرفی بچههای ایلات و عشایر، زنان قبیلههای گمشده من، مردان سبلت برافروخته و سوخته و بازو ستبر بختیاری ایلیات اساطیری ایران و در کل سرزمینی که ایرانشهر است و احسان اسلامی (با نام هنر ایما) آنها را در شاتر دوربینش ثبت کرده و چه شاعری! جایی گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم / چه بگویم چو بیایی غمم از دل برود.
شب به دیدارم در میهمانسرا آمد و چه محبتها و دوستیها. به او قول دادم که هنرآنلاین را از حس مغتم حضورش بینصیب نگذارم که ماحصلش این مسطوره است که میخوانید. باری احسان اسلامی عکاس دل آگاه و بیدار دل روزگار ما و از سویی شاعر ارجمند که شعرش را حتماً میخوانید، در کل کشف شبهای شیراز و دهه فجر است. ناگفته نماند که با همکاری مدیر کل عکسهایش در متروی شیراز به نمایش درآمد اما با دریغ در گرداگرد حافظیه که قولش را داده بودند نشد که نشد.
ایما پس از ایرانگردیهایش کفش و کلاه برای جهانگردی کرده: "اخیراً علاوه بر شروع سفرهایم به دیگر نقاط تصمیم به جهانگردی و آماده شدن به عرضه کارهایم در اماکن عمومی مانند متروها، پارکها به گذراندن زمان برای ساختن تصویرهایی متفاوتتر با توجه به تجربههای به دست آمده در آن کردهام." ایدون باد و ایدونتر باد. نیت خیر مگردان که مبارک فالی است.
"احساس میکنم که هزار هزار بار اگر بیماریها و رنجههای روحی آزارم بدهند و اگر مشقت این سفرها هر چه آزارم دهند هرگز خللی در اشتیاق من در ادامه راه پدید نخواهد آورد." کار هنر هم همین هزار توی هزار لابیرنت عشق به دیدار دوست است هر چه سختتر اما دست آخر باید محتمل و کارآمد باشد. در پایان این یادداشت سخن دوست عزیزم عکاس نازنین شیرازی احسان اسلامی را میآوریم که خطاب به من نوشته: امید است نگاه شما به من مانند یک جهانگیر باشد تا بتوانم با راهم ادامه دهم.
ایمان عزیز امروزه روز دیگر عکاسی تفنّن و یلهگردی نیست، حس است، حساسیت است. جهانگردی افشاگری و روشنگری است پس حالیا که اینگونه است تو دوست من در آثارت به همه اینها دستیافتهای. من عکسهایت را که مینگرم انگار از شمال تا بختیاری و از کوه دنا تا بینالود را مینگرم و در این گشت و گذارها همراهان میهنم را میبینم و این همه را مدیون توام که با دوربینت پیش روی من گشادی. حسن ختام این وجیزه تکه شعری از احسان اسلامی (ایما) است خطاب به دوربینش: زبان سخن او زبان لحظه است / زبان رنگ است / زبان نور است / زبان خیال است / زبان آزادی است / اما گاه حتی حرف هم نمیزند / فقط برایت میسراید / تا مبهوتت کند و به رقصت درآورد.