سرویس استانهای هنرآنلاین: مرتضی نیکزاد لاریجانی، متولد ۱۳۵۷ آمل، مدرس و نوازنده تار، آهنگساز و سرپرست گروه موسیقی چکاوک آمل است. نیکزاد در دو رشته منابع طبیعی و نیز موسیقی شاخه آهنگسازی ایرانی تحصیلات دانشگاهی دارد. وی به آموختن سازهای مختلفی چون تار و سه تار، تنبک و عود و سنتور پرداخت و از محضر استادانی چون مجید طریقی، اسماعیل پرقوه، جلال حیدری، ارشد طهماسبی، علی بیانی، فریبرز عزیزی، محمدرضا لطفی و محمد فیروزی بهره برد. مرتضی نیکزاد از هنرمندان فعال و پرکار آملی است که کنسرتهای مختلفی را در سطح کشور و خارج از ایران، چه در جایگاه آهنگساز و تنظیم کننده و چه سرپرست و یا نوازنده اجرا کرده است. وی به همراه گروه چکاوک در سال گذشته و پس از زلزله کرمانشاه، به حمایت از مردم زلزلهزده به اجرای کنسرت و جمعآوری کمک مالی برای هموطنانمان اقدام کرد. با این هنرمند به گفتگو نشستهایم که در ادامه میخوانید.
از چه زمانی به موسیقی علاقهمند شدید و در این وادی به فعالیت پرداختید؟
من از دوران نوجوانی به موسیقی علاقهمند شدم. ابتدا ساز تنبک را خدمت استاد مجید طریقی آموختم. همزمان مدت کوتاهی در کلاس سنتور استاد پرقوه شرکت کردم. در همان ایام به دنبال سازی بودم که بیشتر مرا به خود جذب کند و به ساز تار بسیار علاقهمند شدم. به همراه زندهیاد عزت محمدی که سازنده تار در محمودآباد بودند، خدمت استاد جلال حیدری رفتیم. انرژی و قدرت و جدیت استاد حیدری در نوازندگی تار در نگرش من به موسیقی بسیار تأثیر گذاشت و پس از آن به فراگیری این ساز، به صورت جدی و مستمر خدمت ایشان پرداختم.
اشاره به این موضوع داشتید که به دنبال سازی بودید تا شما را به خود جذب کند؛ بفرمایید به نظر شما علاقهمندان به این هنر در سنین پایین چگونه میتوانند ساز مورد علاقه خود را انتخاب کنند؟
از نظر من بهترین روش این است که ابتدا هنرجو در فضای موسیقی قرار گیرد و با صدادهی و قابلیت سازها آشنا شود. معمولاً میتوان در ابتدا از سازهای سادهتر و یا سازهای کوبهای برای درک ریتم شروع کرد و با آزمون و خطا در نهایت ساز مورد نظر را انتخاب کرد. البته باید تأکید کنم که معلم خوب از انتخاب ساز مهمتر است. یک معلم خوب میتواند هنرجو را به ساز علاقهمند کند و در انتخاب ساز مناسب راهنمایی کند. معلمی که بتواند با هر سلیقهای و در هر رده سنی کار کند.
با توجه به اینکه شما در جشنوارههای موسیقی فجر جوان و نیز جشنواره موسیقی سنتی-مقامی مازندران در سال ۷۹ رتبه، کسب کردهاید؛ علاقه خودتان به کدام بخش از موسیقی است؟
من موسیقی فولک کار نکردم. جشنواره مازندران دو بخش داشت که من در بخش موسیقی ایرانی به عنوان نوازنده برتر شناخته شدم و در جشنواره موسیقی فجر جوان نیز دوم شده بودم.
آیا به عنوان یک مازندرانی هرگز راغب نشدهاید که موسیقی فولکلور منطقه را کار کنید؟
وقتی وارد فراگیری موسیقی ایرانی و ردیفهای آن شدم، اینقدر این دریا را گسترده دیدم که مجالی برای کار در حیطه موسیقی فولکلور پیش نیامد؛ اما به این حوزه علاقهمندم و آن را گوش میدهم. بارها پیش آمده آثار محلی مازندرانی را در کنسرتهایی که با استاد خوشرو یا علیزاده داشتم، با سازبندی ایرانی و تنظیمی که به مذاق علاقهمندان موسیقی ایرانی نیز خوش بیاید، آماده کردم. البته برای رنگ آمیزی و تنوع صوتی از سازهای محلی نیز در قسمتهایی از کار بهره بردم.
درباره ارتباط این دو ژانر موسیقی فولک و کلاسیک ایرانی هم صحبت کنید.
موسیقی کلاسیک ایرانی برداشتی از مقامهای موسیقی نواحی مناطق و اقوام مختلف ایران است. حتی مقامهایی از موسیقی هند و آذربایجان هم در موسیقی ما وجود دارد. مثلاً گوشه راک به قول استاد لطفی از راگا که نام مقام در موسیقی هند است، گرفته شده است. در واقع موسیقی ایرانی، ایرانیزه شده مقامها و الحانیست که در مناطق مختلف ایران توسط فرهنگ اقوام مختلف استفاده میشد. به فرض دانشمندان و استادان آن دوران که بر موسیقی کلاسیک احاطه و شناخت کافی داشتند؛ گاهی یک مقام محلی را انتخاب میکردند و از مایه و نتهای اصلی و تونالیته و فراز و فرودهای آن استفاده میکردند و با تحریرهای ایرانی و جملهبندیهای ردیف آن را بیان میکردند. به نوعی لهجه محلی را از آن میگرفتند و به آن رنگ و بوی کلاسیک ایرانی میدادند، اما فرم فراز و فرودهایی که در موسیقی محلی بوده است را در موسیقی ایرانی اجرا میکردند. مثلاً گوشه دیلمان که استاد صبا آن را از موسیقی گیلان برداشت کرده است.
شما نوازندگی سازهای مختلفی را تجربه کردهاید؛ اما نام شما در کنار ساز تار عجین شده است. دلیل این امر را چه میدانید؟ در صحبتهای شما چند بار نام استاد لطفی را شنیدیم، آیا نوازندگی تار زنده یاد لطفی در شما تأثیر گذاشته که این ساز را انتخاب کردهاید؟
عرض کردم که من ساز تار را ابتدا با استاد جلال حیدری شروع کردم و ایشان به عنوان یک استاد کامل در موسیقی ایرانی در کشور، آنقدر مطالب گسترده و قطعات متنوع و امکانات صوتی متنوعی را در ساز تار به بنده و البته تمامی شاگردانشان آموختند که من شیفته این ساز شدم. البته بعد به حضور استادان بزرگ دیگری هم رسیدم و بهره بردن از استادانی چون زنده یاد لطفی هم در شناخت من از گستردگی این ساز، خیلی تأثیر داشت و همچنین تلمذ از اساتیدی که شیوه جلیل شهناز و فرهنگ شریف را کار میکردند، سبب شد بیشتر با گستردگی امکانات این ساز آشنا شوم؛ اما در کنار آن، ساز سه تار هم میزنم. گاهی پیش میآید که مدتی راغب میشوم فقط سه تار بزنم و این بسته به حال و هوای روحی خودم دارد؛ اما اینکه در کنسرتها بیشتر تار مینوازم، شاید به خاطر قابلیت ساز تار و صدای رسای آن است که میتواند تأثیر بیشتری را در سایر نوازندگان گروه من ایجاد کند.
یک نکته بسیار جالبی که در شخصیت هنری شما دیدهام تواضع شماست! با وجودی که در بسیاری از اجراها نقش سرپرست و آهنگساز و تنظیم کننده دارید، در موارد زیادی هم فقط به عنوان یک نوازنده در کنار گروه ساز میزنید و ترسی از خدشهدار شدن جایگاه هنری خود ندارید و ما این موضوع را در رفتار برخی موزیسینهای امروز نمیبینیم!
به نظرم این معنا ندارد کسی که چند کار را سرپرستی کرده است، به خود غره شود و به عنوان نوازنده کار نکند! استادان بزرگ ما هم چنین شیوه و یا تفکری نداشتهاند. مثلاً خود استاد لطفی در کنار استاد مشکاتیان و به سرپرستی ایشان تار نواخت. یا ایشان با آن عظمت در ارکستر حنانه ساز میزدند. یا استاد اردشیر کامکار در گروههای مختلف با دیگران همکاری میکند. مهم این است که در هر کار و در هر جایگاهی بهترین هنر خود را ارائه کنیم. ما باید زحمت کشیده باشیم و آموزش دیده باشیم و ماحصل تلاش خود را در هر عنوان و سمتی، به عنوان یک سرباز، به خوبی و به درستی انجام دهیم.
شما به عنوان آهنگسازی که اجراهای بسیاری را در سطح کشور داشتید، چه تفاوتی را در موسیقی ایرانی امروز با دهههای گذشته قائل هستید؟
از دوران استاد وزیری و شاگردانی چون استاد صبا، خالقی، خالدی و سایر بزرگان، موسیقی ما از حالت نگرش صرف به تکنوازی و بداههنوازی که البته در دوران خود از جایگاه بسیار بالایی برخوردار بود، تغییر کرد. تکنوازیهای میرزاحسینقلی، درویش خان، ارسلان درگاهی و مرتضی نیداوود نمونه بودهاند و هنوز هم روی دست این تکنوازیها نیامده است؛ اما پس از آن گروه نوازی با نگاه هارمونی موسیقی ایرانی را پیاده کردند و موفقیتهای بسیار خوبی هم کسب شد. در انتخاب شعرها سعی میشد از قالبهای کلاسیک خارج شده و از اشعار شعرای بزرگی چون رهی معیری، معینی کرمانشاهی، نواب صفا و سایر شعرای به روز استفاده شود. عملاً موسیقی با روحیات عاشقانه و وطنپرستانه مردم آن دوران همخوانی پیدا کرد، طوری که مردم منتظر بودند کارهای خالقی، وزیری، تجویدی، بدیعی و خالدی را که با صدای خوانندگان گوش دهند؛ اما به نظرم حدوداً از دهه ۵۰ رادیو در دست افرادی قرار گرفت که نگاهی فالانژ به موسیقی دستگاهی داشتند و عملاً موسیقی از جریان زیبایی که در آن قرار داشت فاصله گرفت! تکنوازهایی مثل فرهنگ شریف، جلیل شهناز، لطفالله مجد، احمد عبادی و حسن کسایی به کناری رانده شدند. در واقع برنامههایی مثل گلچین هفته، کارهایی را که قبلاً ضبط شده بود را پخش میکرد. پس از انقلاب هم کلاً جریان قبلی منتفی شد و از اوایل دهه ۶۰ نگاهها، صرفاً نگاه ردیف محورانه نسبت به موسیقی ایرانی شد. مدتی سعی شده بود با موسیقی ردیفی، موسیقی پر شور وطنی و رزمی و حماسی ساخته شود. به نظرم از همان دوران، موسیقی ایرانی مخاطب خود را از دست داد و به مرور از نسلهای جدید به مرور فاصله گرفت و امروزه میبینیم کسانی که به سمت موسیقی ایرانی میآیند، به اندازه کافی تنوع دریافت نمیکنند. همچنان برخی یا نگاه کاملاً ردیف محور دارند و یا بالعکس سعی میکنند آن را با موسیقی غیرایرانی تلفیق کنند. به نظرم زیبایی کار میتواند این باشد که ما در ادامه مسیری کار کنیم که تجویدی و همایون خرم، خالدی و بدیعی و یاحقیها انجام میدادند. ما باید ترانهسراهای خوب را پیدا کنیم، کسانی را بیابیم که موسیقی ایرانی را درک کردهاند، آوازها را میشناسند و تلفیق شعر و موسیقی را خوب بلد هستند، هارمونی و ارکستراسیون مناسب این موسیقی را به درستی میشناسند و از تعصب بیجا دورند؛ تا آن زنجیر پاره شده مجدداً پیوند داده شود و رشد کند. به اعتقاد من تنها به این شکل است که ما میتوانیم آثار فنی داشته باشیم که هم از نظر کلام قوی باشد و هم از نظر تغییر مقام، خوب و پر قدرت باشد.
من از محتوای کلام شما به این نتیجه رسیدهام که موسیقی ما در این دهههای اخیر پیشرفتی نداشته است، آیا منظورتان دقیقاً همین است؟
بله، صددرصد منظورم همین است.
این روزها شاهدیم که آثار بسیاری از خوانندگان موسیقی ایرانی به سمت و سوی فضای پاپیولار نزدیک میشود و کمتر شاهد آن پیش درآمدهای طولانی دهههای قبل و ارکستراسیون تمام ایرانی هستیم. در این باره چه نظری دارید؟
چون اقبال عمومی به سمت موسیقی پاپ رفته، طبیعی است برای اینکه بتوانند ارتباط برقرار کنند و شنوندههای خود را جذب کنند، از این فضا استفاده میکنند. مثلاً شعرها را با مفاهیم و واژههای سبکتر انتخاب میکنند. البته مشکل در حذف پیش درآمد نیست! مشکل این است که ما از متن موسیقی ایرانی فاصله گرفتهایم. مثلاً در سلسله کارهایی که تولید میشود، فراز و فرودهایی که استاد یاحقی و همایون خرم میساختند؛ مثلاً از اصفهان شروع میشد و سپس مدلاسیون شده و به گوشههای چهارگاه ورود میکرد و شعر هم به تناسب آن موسیقی وارد شاهبیتهای خود میشد و تلفیق شعر و موسیقی به اوج خود میرسید، این فرمها را دیگر شاهد نیستیم و از دست رفته است!
فکر میکنید این اتفاق زاییده همان گسستی است که در این سالها دچار آن شدهایم؟
بله سبب شد که امروز فقط میخواهند با سلیقه مردم کار تولید کنند و نمیخواهند سلیقه مردم را رشد دهند!
آیا اعتقاد دارید افرادی که در این مسند نشستهاند، سبب این اتفاق شدهاند و یا سلیقه مخاطب در اثر زندگی امروزی و ارتباطات تغییر کرده است؟
به نظر من کسانی در مسند نشستهاند که خودشان شناخت کافی از موسیقی ندارند و یا اگر در دورانی این شناخت وجود داشت، تحت تأثیر جریان سیاسی خاصی بودهاند و اولویت انجام کار درست و رشد سلیقه مردم نبوده است. ما میتوانیم با یک رسانه خوب به مرور سلیقه موسیقایی مردم را رشد دهیم. چون موسیقی و شعر در موسیقی ایرانی، در هم تنیده شده است و با هم یک بافت واحد را تشکیل میدهند. طبعاً با بالابردن سلیقه موسیقایی، سلیقه شعر و شناخت و جهانبینی مردم متعالی میشود و مطمئناً یک انسان با فرهنگ، رفتار مهربانانهتری نسبت به زندگی خود و اجتماع خود دارد. در واقع کسانی که در راس هستند، سلیقه مردم را شکل میدهند. وقتی در صدا و سیما حتی از نشان دادن ساز پرهیز میشود و از اساتید بزرگ موسیقی کشور دعوت به همکاری نمیشود و تهیهکنندگان به فکر ساخت برنامههای تخصصی در مورد موسیقی نیستند، حتی از خوانندگان بزرگ کشور برای اجرای زنده و کنسرت در صداوسیما دعوت نمیشود و فقط و فقط برنامهها برای سرگرمی مخاطب به شکل طنز و غیره پخش میشود؛ خوب این قطعاً سلیقه موسیقایی مردم را پایین میآورد. دیگر مردم افراد بلند مرتبه چون شهناز و لطفی و علیزاده و ابوالحسن صبا و کسایی و ادیب خوانساری را نمیبینند تا بدانند هنرمند کیست و هنرمند بودن یعنی چه!
شاید سالها موزیسینهای ایرانی این دغدغه را داشتند که جایگاهی در موسیقی دنیا ندارند و مانند بسیاری از موزیسینهای غربی و شرقی شناخته شده نیستند، مگر در بخش موسیقی نواحی و تکنوازیها که افرادی چون حاج قربان سلیمانی و یا حسین یگانه اجراهای پربینندهای را در کشورهای دیگر داشتند. آیا فکر میکنید با حضور بزرگانی چون حسین علیزاده و کیهان کلهر که در این سالها اجراهای خوبی را در کشورهای دیگر دارند، این مشکل حل شده است و آیا ما توانستهایم در جذب مخاطب غیر ایرانی برای موسیقی خود امیدوار باشیم؟
به نظر من موسیقی ما مجالی پیدا نکرد که معروف شود! عملاً از قبل انقلاب صدا و سیمای آن دوران به دست تهیهکنندگانی افتاد که فقط به دنبال جذب مخاطب از طریق موسیقی پاپ بودند و اساتید بزرگ موسیقی نظیر شهناز و کسایی و عبادی و سایرین کنار گذاشته شدند. بعد از انقلاب هم هنرمندانی که در داخل مانده بودند کنار گذاشته شدند و کار آنها دیگر شنیده نشد. استاد جلیل شهناز و استاد کسایی فقط در محافل خصوصی با استاد شجریان اثر ضبط میکردند با این فکر که به یادگار بماند برای آیندگان! هر نوع موسیقی و یا هر هنری برای جهانی شدن ابتدا باید شنیده و یا دیده شود تا علاقهمندان و طرفداران خود را در کشور و مهد خود پیدا کند و اساتید بزرگ توسط اهل هنر و فرهنگ، مورد استقبال فرهنگ عمومی قرار بگیرد. سپس به مرور این استقبال در دنیا شکل میگیرد. موسیقی ما از موسیقی هند کم و کسری ندارد و بسیار غنی و زیباست. موسیقی هر کشوری با توجه به فرهنگ و آداب و تاریخ و تمدن آن دارای خصوصیاتی است. ولی زمینهای نبود که موسیقی ما در جهان شنیده شود. شرایطی به وجود نیامد تا هنرمندان ما آثار خود را در رسانههای داخل کشور خود ارائه کنند. امثال فرهنگ شریف و شهناز در مقابل عظمت و بزرگی هنرشان هیچ حامی نداشتند، چون به خوبی دیده نشدند. هیچ وقت اینگونه نبود که دولت و حکومتی پشت این فرهنگ و برترینهای موسیقی ما حضور داشته باشند و حامی آنها باشند! رسانهها از این هنرمندان هیچ حمایتی نکردند و هنر و توانایی آنها را به مردم نشان ندادند. اگر ما میبینیم که موسیقی هندوستان پیشرفت کرده است و قدرت پیدا کرده است، یکی از دلایلش، میتواند این باشد که دولت و تلویزیون هندوستان برای موسیقی خود ارزش قائل شده و هنرمندان خود را به رسمیت شناخته است. مردم و فرهنگ هندوستان از هنرمندان و تکنوازهای خود شناخت کافی دارند. این هنرمند با چنین پشتوانهای در قلب آمریکا برنامه اجرا میکند و هندیهای آن کشور سالن او را پر میکنند و این هجمه تبلیغاتی، آرام آرام نگاه تمام رسانهها را به سمت خود جلب میکند و به مرور این فرد دیده میشود. یکی از بزرگترین نوازندههای ساکسیفون از حسن کسایی به عنوان بزرگترین نوازنده ساز بادی دنیا اسم میبرد! شما مطمئن باشید که نوازندگان ما فرصت دیده شدن را در سطح جهان نداشتهاند. فرهنگ شریف نابغه تار نوازی قرن است، در هر صد سال سه- چهار تن از بزرگانی چون شریف و کسایی و شهناز در تاریخ موسیقی ایران میدرخشند و اثرگذار خواهند شد. صدای تار هرگز مانند صدای تار فرهنگ شریف شنیده نشد. شریف نخبهای بود که روح و ذات او اینقدر متعالی بود که توانست از ساز تار چنین صدایی بیرون بیاورد! فرهنگ شریف زادگاهش آمل است، اما در همین شهر شناخته نشد و فقط عده معدودی از اهالی هنر نام ایشان را میشناسند. واقعاً ما برای ایشان چه کردهایم؟!
حتماً مطلع هستید که ما قرار بر برگزاری جشنواره ملی تارنوازی با نشان فرهنگ شریف در آمل داشتیم که بزرگان تار کشور هم حضور و حمایت خود را اعلام کرده بودند؛ اما متأسفانه مسئولین شهرمان با ما همراه نبودند و فعلاً این کار مسکوت گذاشته شد!
متأسفانه این بسیار دردناک است! در تمامی کشورهای دنیا از آدمهای نخبه و نمونه که در تاریخ آن کشورها تأثیرگذار میشوند، به بهترین شکل تقدیر میشوند. فرهنگ شریف در تاریخ فرهنگ و هنر ایران اثرگذار است. ما همانگونه که در تاریخ سیاسی فردی به نام امیر کبیر را تأثیرگذار میدانیم، در تاریخ فرهنگی کشور، فرهنگ شریف اثرگذار بوده است. اما ما در شهرستان آمل حتی یک خیابان را به نام ایشان نکردهایم! کوچهای را به نام ایشان نداریم و این بسیار تأسفبار است!
امیدوارم مسئولین شهر و کشور هزینه در راه فرهنگ و هنر را به صورت جدی و اصولی پیگیری شوند، چرا که نتیجه آن را در جامعه خواهند دید. به پرسشمان برگردیم؛ آیا فکر میکنید با ادامه روند حضور بزرگانی چون علیزاده و کلهر در جوامع بینالمللی، موسیقی ما صاحب مخاطب غیر ایرانی خواهد شد؟
قطعاً، ولی باید واقعیت را ببینیم که این بزرگان تنها به پیش میروند. استاد علیزاده تنها به پشتوانه علاقه مردم فرهنگ دوست ایران که نسبت به موسیقی ایرانی شناخت دارند و البته تعدادشان محدود است، به این شکل میدرخشند. شما میتوانید آماری بگیرید و ببینید که چند نفر به موسیقی ایرانی گوش میدهند؟ چند نفر اسم حسین علیزاده را شنیدهاند؟! سطح فرهنگ مردم ما نزول داده شده است. تعمداً عرض میکنم که نزول داده شده است! وقتی که به مردم خوراک فرهنگی خوب ندهیم و به داشتههای فرهنگی و هنری خودمان به دلایل سیاسی و اجتماعی توجه نکنیم و یا سانسورشان کنیم، خود به خود سلیقه مردم را نزول دادهایم. متأسفانه متولیان ما پشتوانه فرهنگی هنرمندان خودشان نیستند!
جناب نیکزاد، در سال گذشته حرکت زیبا و انسان دوستانهای را در قبال زلزلهزدگان کرمانشاه از شما و گروهتان شاهد بودیم. لطفاً در این باره صحبت کنید و بفرمایید چه وظیفهای را برای یک هنرمند در چنین شرایط قائل هستید؟
بعد از زلزله هر قشری از مردم، چه جامعه فرهنگی، چه جامعه ورزشی و سایرین باید به عنوان یک موجود زنده نسبت به اطرافیان خود واکنش داشته باشند و هوشیارانه احساس مسئولیت کنند. ما در جامعه روحی پیوسته هستیم و باید نسبت به هم عاطفه داشته باشیم. مخصوصاً هنرمندان که باید بیدار باشند، زیرا هنرمندان چشمهای ریزبین هر کشور و فرهنگی هستند. وقتی میگوییم روح هنرمند حساس است، به این معناست که هنرمند به وجوهی از یک موضوع توجه میکند که شاید به چشم سایرین نیاید. مثلاً یک نقاش وقتی از پاییز یک باغ نقاشی میکند، ابعادی از زیبایی را به تصویر میکشد که ذهن بیننده را متمرکز به آن موضوع خاص میکند و این نگاه خاص هنرمند به هنرش ارزش میبخشد. به هر شکل ما به اندازه توان خودمان گام برداشتیم. بعد از آن اتفاق سعی کردیم جهت همدردی و بهبود وضعیت با گروه خودم چکاوک، کنسرتی را برای حمایت برگزار کنیم. در واقع اینطور اتفاق افتاد که یکی از دوستان من به عنوان مددکار به آنجا رفت و شرایط را از نزدیک لمس کرد و وقتی برای من از اسفناک بودن شرایط آنجا تعریف کرد و این که صدها خانواده در چادرها هستند و فرزندانشان در طول روز در این فضا سرگردانند و به نوعی روزگارشان به بطالت و ناامیدی میگذرد، ما فکر کردیم که کنسرتی برگزار کنیم و برای این بچهها بتوانیم یک مجموعه فرهنگی کوچک ایجاد کنیم. به همین دلیل به کرمانشاه رفتیم و خوشبختانه دوستانی را پیدا کردیم که چند کانکس را در کنار هم قرار داده بودند و مشغول فعالیتهای فرهنگی بودند. البته روانشناسهایی هم بودند که به این بچهها کمک میکردند. ما بعد از کنسرتمان در آمل و پس از جمعآوری پول فروش بلیت، یک آموزشگاه کوچک موسیقی ایجاد کردیم که خانوادهها خیلی همکاری کردند و استقبال خوبی از آن شده بود. هزینهای را از فروش بلیت و هدایای مردم جمعآوری کردیم و یک کانکس حدوداً ۴۰ متری گرفتیم و سازهایی مثل پیانو و تار و سه تار و سنتور و کمانچه و دف و غیره تهیه کردیم و با استادان موسیقی شهرهای اطراف صحبت کردیم و عملاً به صورت رایگان به بچهها آموزش موسیقی داده میشود. در زمانهایی که کلاس ندارند، دیوارهای کاذب بین کانکس را میگیرند و به صورت سینما برای بچههای زلزلهزده فیلم نمایش میدهند. آدمهای با صفا و با محبتی هستند که هنوز هم به صورت رایگان به آنجا میروند و خدمات مختلفی ارائه میکنند. اینها زیر نظر هیچ ارگانی هم نیستند!
پرسش آخر من راجع به برنامه آینده شماست. البته شما اینقدر پرکار هستید که اگر از برنامههایتان بپرسم، قطعاً باید ساعتها گفتگو کنیم. فقط راجع به کنسرت هفته آینده خود صحبت کنید.
این کنسرت به نام "جنگل و باران" با همکاری همای مستان، استاد علیاصغر رستمی و گروه موسیقی چکاوک آمل توسط آموزشگاه هزاردستان برگزار میشود. در بخشی آقای رستمی کارهای خودشان را که بنده آهنگسازی کردهام میخواند و در بخشی دیگر آثار همای مستان اجرا میشود و من آنها را برای ارکستر خودمان تنظیم مجدد کردم. بخش سوم اجرای قطعات محلی مازندران و گیلان است و قرار است آقای رستمی و همای باهم آن را اجرا کنند.