سرویس سینما هنرآنلاین: در دنیای امروز سینما و تلویزیون، معدود نویسندگانی هستند که در خاطر میمانند. کسانی که هنوز هم وقتی آثاری از این هنرمندان را از گوشه و کنار میبینیم و یا میشنویم، تاسف میخوریم که چرا دیگر آثاری این چنین مورد توجه سینما و تلویزیون، خلق نشد. گویی که زمان هنرمندان خلاق را هم با خود میبرد تا آثار ارزشمند آنها تا همیشه در آرشیو تلویزیون و سینما باقی بماند.
احمد بهبهانی از معدود نویسندگان و سناریستهای موفق در تولید نمایشهای رادیویی و تلویزیونی بود. کسانی که بخصوص از اواسط دهه 40 به داستانهای شب و نمایشهای رادیویی گوش فرامیدادند، حتما نام او را به یاد میآورند.
با راهاندازی تلویزیون ملی ایران مرحوم بهبهانی نیز آثار خود را از طریق این رسانه عرضه کرد و از بعد از انقلاب بود که توانست مجموعهای از بهترین آثار هنری خود را در غالب سریالهای تلویزیونی ارائه دهد. آثاری چون "مدرسه موشها"، "آرایشگاه زیبا"، "چراغ خانه"،"نگاهی دیگر" و "فروشگاه" توانستند در موقعیت او به عنوان یک سناریست موفق سریالهای اجتماعی صحه گذارند. آخرین اثر او "پنج انگشت یک دست" نام داشت که حادثه تلخ سکته قلبی او در روز پنجشنبه سوم تیر 1378 بهبهانی را مجال ادامه زایش آثار بیشتر نداد.
ویژگی مهم آثار بهبهانی روانی و سادگی آنها بود. او میتوانست عمیقترین عواطف انسانی را در سوژههای تلفیقی طنز و وجوه مختلف تراژیک زندگی مردم و بخصوص طبقه متوسط جامعه دراماتیزه کرده و در بستری از حوادث تلخ و شیرین آنها را به یکدیگر پیوند زند. کاربرد خلاقانه این روش به احمد بهبهانی قدرتی داده بود که به قول دوستانش میتوانست شهر را خلوت و خانهها را پر از ازدهام بینندگان آثارش کند.
بهبهانی متولد سال 1323 در تهران زاده شد. او از سال 1344 به عنوان نویسندهی نمایشهای رادیویی، همکاری با رادیو ایران را آغاز کرد و بسیاری از نمایشهای برنامه "داستان شب" را نوشت. او که در رشتهی ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران تحصیل کرده بود، کارش را در تلویزیون، از سال 1348 با نوشتن مجموعهی تلویزیونی "سرکار استوار" آغاز کرد که این همکاری به مدت سی سال ادامه یافت. در سالهای پیش از انقلاب، او نویسندهی برخی از مجموعههای تلویزیونی از جمله "خانه به دوش" (1352) (که بیشتر با نام "مراد برقی" شناخته میشد) و "تلخ و شیرین" (1355) بود. بهبهانی فعالیت در سینما را از سال 1351 با نوشتن فیلمنامهی "شیر تو شیر" آغاز کرد و فیلمنامه "سازش " (1355) را به همراه متوسلانی نوشت. پس از انقلاب، مجموعههای تلویزیونی "طبل تو خالی" (1362) و "اشک تمساح" (1363) را نوشت. فیلمنامهی مجموعه عروسکی "مدرسهی موش ها" را در سال 1361 به رشته تحریر درآورد. تنها تجربهاش در عرصهی کارگردانی، مجموعهی تلویزیونی "فروشگاه" (1375) بود که نویسندگی آن را هم بر عهده داشت.
فیلم شناسی: ۱ - نگاهی دیگر (۱۳۷۳) ۲ - شهر موش ها (۱۳۶۴) ۳ - مردی که موش شد (۱۳۶۴) ۴ - بر فراز آسمانها (۱۳۵۷) ۵ - خانه خراب (۱۳۵۴) ۶ - مراد برقی و هفت دخترون (۱۳۵۳) ۷ - شیر توشیر (۱۳۵۱)
درباره زندهیاد احمد بهبهانی با فاطمه معتمدآریا، مرضیه برومند به صحبت پرداختهایم که یادداشت شیرین حمید جبلی هم درباره این نویسنده خواندنی است.
فاطمه معتمدآریا: هنرمندان قدیمی، الگوی نسل امروز ما هستند
فاطمه معمتدآریا بازیگر سینما و تلویزیون معتقد است که جای هنرمندانی همانند زنده یاد احمد بهبهانی در سینمای ما خالیست. چرا که هنرمندان قدیمی، به نوعی باید الگوی نسل جوان هنرمندان امروز ما باشند.
فاطمه معتمدآریا بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون که سالهاست تجربه کار با بچهها و سینمای کودک را دارد، این روزها کیفیت آثار کودک را در این عرصه انگشت شمار میداند و فضای سالم برای سینمای کودک را آرزو می کند.
معتمدآریا درباره زندهیاد احمد بهبهانی که خالق "شهر موشهای 1" بوده است، بیان کرد: بیشترین موضوعی که در ذهنم از زنده یاد بهبهانی مانده است، در ارتباط با فیلم "شهر موشهای 1" است که من و خیلی از همکارانم با ایشان آشنا شدیم. پیش از این فیلم هم، نوشتههایی براساس کارهای عروسکی داشتند؛ اما شهر موشها باعث آشنایی ما شد.
وی در ادامه بیان کرد: چیزی که برای من در همان دوره قابل اهمیت بود، این موضوع بود که بهبهانی به عنوان یک روشنفکر به عنوان یک نویسنده، کسی که سابقه طولانی قبل از ما و بچههای فعال در آن دوره داشتند، خیلی قابل احترام بودند و همه با هم کار میکردیم. در طول کار با ایشان هیچ وقت متوجه نمیشدیم که این انسان دوست داشتنی با چه گذشتهای آمده. همیشه با تواضع صحبت میکرد و هیچ فخری در حرفهایش نمیفروخت.
این بازیگر سینما و صداپیشه چند شخصیت عروسکی عنوان کرد: احمد بهبهانی نسبت به کاری که ارائه میداد، حساسیت بالایی داشت. انگار که اولین بار یک متنی را نوشته بود و به ما میسپرد. معدل سینمای ما در آن دوره با داشتن چنین هنرمندانی واقعا بیست بود. چرا که این دسته از آدمها برای ما جذاب بودند و نسل ما هم برای این هنرمندان احترام ویژهای قائل بودند.
معتمدآریا درباره خالی بودن جایگاه چنین هنرمندانی در سینمای کودک بیان کرد: همیشه صبر اتفاقی بوده که برای اهالی هنر زیاد افتاده است. متاسفانه ما با فقر بازیگر و کارگردان در این دوره روبرو هستیم. نسل گذشته واقعا پربار بودند و پرورش یافتند تا به امروز رسیدند. و این باعث گسترش آثار درخشان سینما در دورهای شد. اما همان قدر فقدان از دست دادن این هنرمندان دردناک است که نبودن آثاری از این دوستان در این دوره از سینما؛ ای کاش کارگردانهای خیلی خوب سینما میماندند تا از دورههای گذشته الگوی نسل هنرمندان جوان امروز ما را پرورش میدادند. در سالهای اخیر شاهد فقدان کسانی همانند زندهیاد بهبهانی در عرصه هنر بودهایم؛ اما دیگر همانند این هنرمندان و این دسته از آدمها در سینما را نمیبینیم.
این بازیگر سینما که سال گذشته در فیلم "یحیی سکوت نکرد" به ایفای نقش پرداخته بود، درباره حضور کمرنگ خود در آثار کودک و نوجوان بیان کرد: البته سعی کردم در این سالها باز هم در عرصه سینما حضور داشته باشم؛ معتقدم در این چند سال اخیر کمتر به سینمای کودک پرداخته شده و تولیدات سینمای کودک خیلی انگشت شمار بودند. تعداد محدودی از فیلمهای کودک جذاب و قابل درک برای کودکان هستند همانند مجموعه فیلمهای "کلاه قرمزی" که با یک سلامت روح برای کودکان ساخته میشود و به باورهای عمیق کودکان میپرداخت. طبیعی است که وقتی باورهای غلط جای باورهای درست را در فضای فیلمهای ما بگیرند، بخشی به نام سینمای کودک ضربه خواهد خورد. به هر حال امیدوارم فضا برای ساخت فیلمهایی همانند "شهر موشها" و یا "کلاه قرمزی " همچنان فراهم باشد چون کودکان ما نیاز به این فضاهای سالم دارند.
مرضیه برومند: جز فرهیختگی در احمد بهبهانی چیز دیگری ندیدم
مرضیه برومند کارگردان مجموعه "شهر موشها" که فیلمنامه این مجموعه را با زندهیاد احمد بهبهانی نوشته است، درباره این هنرمند گفت: کسانی که فرهنگی هستند و کار فرهنگی میکنند، به نوعی برای همه الگو خواهند بود و احمد بهبهانی یکی از آنهاست. یادم هست گروهی که در "شهر موشها" با ما همکاری میکردند، مشخص بود و نمیدانم چرا عدهای سعی میکنند گذشته را کتمان و از آب گل آلود ماهی بگیرند. آن دوره من به همراه زندهیاد احمد بهبهانی و مسعود کرامتی فیلمنامه "شهر موشهای 1"را نوشتیم و خیلی از دوستان سینما از زمانی که قرار بود صدای فیلم را پیش از فیلمبرداری ضبط کنیم به ما پیوستند زیرا در کارهای عروسکی ابتدا صدای فیلم ضبط میشود و بعد فیلمبرداری را آغاز میکنیم.
او در مورد بهبهانی گفت: من تجربههای مختلفی با بهبهانی داشتم و در تمام این همکاریها جز فرهیختگی در او چیز دیگری ندیدم.
وی درباره وضعیت سینمای کودک نیز بیان کرد: کسانی که دل سوز سینمای واقعی کودک هستند، کمیاب شدهاند. بچههای امروز نیاز به حال و هوای جدید در عرصه سینما و فیلمهای کودک دارند. اما بودجه اندک دولت در برابر این سینما ناچیز است. سالیان سال است که سینمای کودک به این روز دچار شده است. تا حدی که فکر میکنم سینمای کودک همانند کاریکاتوری است که تنها چند فیلم در این عرصه ساخته و به نمایش گذاشته میشود؛ وگرنه هیچ پیشرفتی نداشته است. جا دارد در اینجا یادی کنیم از احمد بهبهانی و دوستان دیگر که در قید حیات نیستند، کامبیز صمیمیمفخم که یادش گرامی. البته در انتهای فیلم" شهر موشها ۲ " از رضا ژیان، کامبیز صمیمی مفخم و احمد بهبهانی در تیتراژ پایانی فیلم قدردانی شده است.
یادداشت حمید جبلی
دنیا ما کوچک بود. یک حیاط، حوض، باغچه و نهایتا کوچهای باریک. اگر با بزرگترها بیرون میرفتیم نگران گم شدن بودیم. ولی در خانه یک جعبه بزرگ بود با لامپ کوچکی که روشن میشد و به آن میگفتند رادیو. چند پیچ بزرگ سیاه داشت و حصیر خیلی ظریفی بالایش و جای یک گردی وسط حصیر که بلندگو بود و چند دندان بزرگ سفید که اندازه هم بودند و کانالها را عوض میکرد.
صبح شیرخدا میگفت: سلام ورزشکاران عزیز و شب موقع خواب رادیو میگفت: شب بخیر شنوندگان عزیز به داستانهای شب توجه بفرمایید.
جانی دالر هفتهای یک شب بود و داستانهای شب هر شب. هر شب باید گوش میدادیم، تا ببینم ادامه داستان دیشب چه شد؟ سازندگان برنامه را میگفت؛ نویسنده احمد بهبهانی من خیال میکردم این اتفاقات مثل یک فیلم در جریان است ولی ما فقط صدای آنها را میشنویم. غرق در لذت میشدیم و داستانها را دنبال میکردیم.
دوباره آخر قصه میگفت: نویسنده احمد بهبهانی. ولی من نمیدانستم نویسنده یعنی چه؟
وقتی بزرگتر شدم به مدرسه رفتم؛ صبح تا ظهر درس میخواندم و ظهر به منزل بر میگشتم. تا ساعت دو و نیم بعدازظهرکه دوباره باید به مدرسه میرفتم. تلویزیون هم فقط همین ساعت برنامه داشت آخه ما تازه صاحب تلویزیون هم شده بودیم. تلویزیون سیاه و سفید بلر که مثل کمد در داشت و قفل، بخاطر اینکه پدرها هر وقت دلشان میخواست تلویزیون را مثل کمد قفل کنند تا بچهها مشق بنویسند.
در این مدت کوتاه بعدازظهر یک سریال به نام "سرکار استوار" پخش میشد که بعدا صمد و لیلا و کدخدا هم به آن اضافه شدند.
باز هم در تیتراژ مینوشت؛ نویسنده احمد بهبهانی
من دیگر میدانستم نویسنده یعنی چه و برایم جالب بود بدانم نویسنده، این قصهها را از کجا میآورد؟ و بعد باید تا مدرسه میدویدم تا به موقع برسم. وقتی نوجوان شدم، قصه "تلخ و شیرین" بود و سریال "مراد برقی" که موقع پخش آن خیابانهای تهران خلوت میشد و باز هم در تیتراژ مینوشتند، نویسنده احمد بهبهانی.
کم کم بزرگ شدم و به واحد نمایش تلویزیون رفتم. کارم تئاتر بود و بعد کار عروسکی برای تلویزیون. در همان ایام نوشته سریالی به واحد نمایش رسید، اسمش بود "مدرسه موشها" و باز هم در صحنه اول فیلمنامه نوشته بود؛ نویسنده احمد بهبهانی.
بالاخره او را دیدم، مهربان بود و خندان. از دیدنش به قدری هیجان زده شدم که نتوانستم راجع به کارهای گذشتهاش با او صحبت کنم. ولی کم کم با هم دوست شدیم، البته او فقط یک دوست نبود بزرگتری بود با تجربه و همچنین راهنمای ما.
و بعد "شهر موش ها"، "آرایشگاه زیبا"، "خونه مادر بزرگه".
حالا دیگر میدانستم نویسنده از کجا قصه میآورد، فقط خلاقیت بود که قصههایش را میساخت. او بود که دهها شخصیت خلق کرد و بیشترشان ماندگار شدند. یادش گرامی، من که باورم نمیشود نباشد.
به قول دخترش ، قدیمها مردم ثروت و جواهرشان را زیر خاک پنهان میکردند و ما هم همین کار را کردیم. ثروت ما پدر بود.
حمید جبلی
یادش همواره سبز باد
انتهای پیام/
صبا شادور