گروه رادیو و تلویزیون هنرآنلاین: امروز وقتی از شبکه نمایش خانگی سخن به میان میآید، قطعا این دو نام جزو نامهایی است که از ذهنمان میگذرد: فیلیمو و نماوا. دو سکویی که در آستانه ده سالگی خویش هستند و با ظهور آنها، شبکه نمایش خانگی وارد مرحلهای جدید و تاثیرگذار شد.
فیلیمو و نماوا آغازگر مفهوم نمایش خانگی در ایران نبودند و پیش از آنها، سریالهایی چون «قهوه تلخِ» مهران مدیری، «قلب یخی» و «ساخت ایرانِ» محمدحسین لطیفی و... بصورت غیرمتمرکز و غالبا بوسیله نسخه فیزیکی لوح فشرده به پخش میرسیدند و پای این عرصه را به ایران باز کرده بودند. نماوا و سپس با فاصله کوتاهی فیلیمو، تاسیس شدند تا تولید و توزیع سریالهای نمایش خانگی، شکل و شمایلی متمرکز، منسجمتر و صد البته فراگیرتر به خود بگیرد و زمینهساز گسترشی پرشتاب در این حوزه باشد.
حالا حدودا ده سال از آغاز به کار این دو پلتفرم میگذرد و آنها دو برادر کوچکتر دیگر به نامهای فیلمنت و تماشاخونه نیز دارند. حاصل این فعالیت نزدیک به دهساله این سکوهای ویاودی، ایجاد یک فضای رقابتی در عرصه فیلم و سریال و تولیدات نمایشی است. امروز میتوانیم در کنار تلویزیون که زمانی تنها مرجع پخش سریالهای ایرانی بود، از مرجعی دیگر نیز در این زمینه یاد کنیم به نام شبکه نمایش خانگی؛ مرجعی که حضورش سبب شده تا امکان مقایسه سریالهای ایرانی تلویزیون با نمونههای مشابه فراهم باشد؛ تا شاید این مقایسه و تلاش برای رقابت، موتور محرکی برای نجات کنداکتور سریال تلویزیون باشد.
پیش از این در گزارشی، به مقایسه کمی آثار نمایشی منتشرشده از تلویزیون و نمایش خانگی در سهماهه نخست سال 1402 پرداختیم. نتیجه این مقایسه حاکی از آن بود که تلویزیون در این بازه زمانی 9 سریال روی آنتن فرستاده و از این حیث، از رقیب خود که 13 سریال را در این مدت در دست انتشار داشته، چند گام عقبتر است. البته پیمان جبلی رئیس سازمان صداوسیما در واکنش به این مقایسه به «هنرآنلاین» گفته بود: صداوسیما علاوه بر تولید و پخش مجموعههای نمایشی بهصورت ۲۴ساعته، انواع و اقسام محتواهای مختلف را تولید و پخش میکند؛ از برنامههای خبری گرفته تا برنامههای معارفی، اطلاعرسانی، برنامههای سرگرمی در حوزههای تخصصی و غیرتخصصی. بر همین اساس به هیچ عنوان مقایسه صداوسیما با سکوهای نمایش خانگی که نهایت یکی دو اپیزود در هفته تولید و پخش میکنند، مقایسه درست و منطقیای به شمار نمیرود.
حتی اگر کمیت را کنار گذاشته و تنها به کیفیت آثار نمایشی این دو رقیب توجه داشته باشیم، باز هم بعید است تلویزیون بتواند گوی سبقت را از شبکه نمایش خانگی برباید. کمتر اثری در تلویزیون در این سالها توانسته نظر مخاطبان را جلب کند و به جز برندهایی چون «نونخ» و «زیرخاکی» و نمونههای موفق انگشتشماری چون «گیلدخت»، اثر میخکوبکننده و درخور توجهی در چنته تلویزیون ندیدیم. این در حالی است که شبکه نمایش خانگی از حیث راضی نگه داشتن مخاطبانش، در وضعیت بسیار بهتری قرار دارد.
جالب اینجاست که شبکه نمایش خانگی نه تنها در جذب و حفظ مخاطبانش موفقتر از تلویزیون بوده است، بلکه در جذب تولیدکنندگان محتوا هم عملکرد خوبی داشته است. تولیدکنندگان بسیاری را میبینیم که پیش از این در تلویزیون مشغول به فعالیت بودهاند اما این روزها به نمایش خانگی مهاجرت کردهاند. اینکه چه دلایلی سبب این مهاجرت شده است، موضوع تازهای نیست و بسیار به آن پرداخته شده اما قصد داریم با بازخوانی دقیقتر این دلایل، بررسی کنیم صداسیمایی که حالا با مصوبه سیام خرداد شورای عالی انقلاب فرهنگی، سکان نمایش خانگی را نیز در دست دارد، باید چه کند تا عرصه نمایش خانگی به سرنوشت تلویزیون دچار نشود!
کلیشهایترین دلیل: دستمزدها
از اصلیترین عوامل اقبال برنامهسازان و فیلمسازان به شبکه نمایش خانگی، دستمزد بالای عوامل است؛ عامل وسوسهکنندهای که تولیدکنندگان را در چرخه هزینه-منفعت بین تولید پرسودتر برای نمایش خانگی یا تولید کمسودتر برای تلویزیون، ناچار به انتخاب میکند. به انتخاب تولیدکننده هیچ خردهای نمیتوان گرفت اما به سطح دستمزدها در نمایش خانگی به طور کلی میتوانیم نقد داشته باشیم و کنترل میزان دستمزد عوامل و جلوگیری از پولپاشی بیرویه، نکتهای است که صداوسیما باید در مدیریت این حوزه بدان توجه داشته باشد.
از سوی دیگر، بخش اعظم تولیدات نمایش خانگی با سرمایهگذاری بخش خصوصی صورت گرفته و بر خلاف سریالسازی تلویزیون، در سریالسازی نمایش خانگی اسپانسرینگ قویای را شاهد هستیم. با توجه به مشکلات مربوط به بودجه که تلویزیون همواره با آن دست و پنجه نرم میکرده است، سپردن بار اقتصادی تولیدات نمایش خانگی به بخش خصوصی، اتفاق مهم و کارآمدی است که خوشبختانه تاکنون افتاده است. امید است از این پس نیز این رویه حفظ شود و حضور پررنگ بخش خصوصی در زمینه تولیدات فرهنگی را شاهد باشیم؛ اما برای استمرار تمایل بخش خصوصی به حضور در این عرصه، باید به نکاتی توجه داشت.
مدیریت خط سبزی؛ آزموده را دو بار آزمودن!
برای آنکه سرنوشت سریالسازی تلویزیون، این بار در نمایش خانگی تکرار نشود و نمایش خانگی هم پس از مدتی به بحران مخاطب برنخورد، باید از گذشته درس گرفت. هیچکس منکر رهاشدگی نمایش خانگی از منظر محتوا نیست و حتما باید چارهای برای محتوای نابهنجار این حوزه اندیشید؛ اما پافشاری سرسختانه تلویزیون بر ممیزیهایش، یکی از دافعهها و علل اصلی گریز تولیدکنندگان از تلویزیون و پناه بردن به نمایش خانگی است!
تا دو دهه پیش، پخش آهنگ پاپ عاشقانه از تلویزیون قدغن بود و تنها آهنگهایی که به عشق الهی اشاره داشتند اجازه پخش از تلویزیون مییافتند. در دوره ریاست عزتالله ضرغامی بر رسانه ملی اما این قاعده تغییر کرد و عشق زمینی هم در تلویزیون ما به رسمیت شناخته شد. این تصمیم که در دوره خود نوعی ریسک به حساب میآمد، تا به امروز هم تاثیر زیادی بر دیدگاه تلویزیون نسبت به موسیقی گذاشته است.
واژه تحول دقیقا به چنین چیزی اشاره دارد. نمیتوان مدعی تحول بود و همان ساختارهای کهنه قبلی را با رنگ و لعابی دیگر ادامه داد. یکی از بخشهای نیازمند تحول در تلویزیون همین ممیزیهاست. مدیران تلویزیون هم به این مساله وقف هستند و به همین خاطر، برای تحول در این مقوله، راهبرد «مدیریت خط سبزی» را ارائه کردهاند. در سند تحول سازمان صداوسیما که همزمان با ریاست پیمان جبلی بر این سازمان تدوین نهایی شد و به انتشار رسید، آمده است: «دستور کار اصلی مدیران نه رعایت خطوط قرمز –که امری بدیهی و عادی است- بلکه دنبال کردن و به ثمر رساندن خطوط سبز است.» چنین راهبردی که به جای توجه به خطوط قرمز و اصلاح آنها، آدرس غلط خطوط سبز را به مخاطبان میدهد، تحولی نیست. این راهبرد از زمان ابلاغ سند تاکنون در تلویزیون به اجرا درآمده است و نتیجه آن در جذب حداکثری مخاطب و فیلمساز، بر همگان روشن است و نیازی به توضیح ندارد؛ اما تلویزیون باید بداند که اگر میخواهد در خصوص مدیریت نمایش خانگی به سرنوشت مشابهی دچار نشود، باید تحول در ممیزیهای خویش را جزو اولویتها بداند.
مرجعیتی که هنوز بر باد نرفته
عدهای چند سالی است که از مرجعیت از دست رفته تلویزیون سخن به میان میآورند. صحبت از مرجعیت از دست رفته برای تلویزیون شاید منصفانه نباشد اما دست کم میتوانیم بگوییم که مرجعیت صداوسیما نزد مخاطب به شدت کاهش پیدا کرده است. صداوسیما که حالا مدیریت شبکه نمایش خانگی را نیز بر دوش دارد، باید در کنار تلاش برای بازگرداندن مرجعیت تلویزیون، بکوشد تا مرجعیت نمایش خانگی که هنوز از دست نرفته را نیز حفظ کند.
تلویزیون تحریم شدنی نیست
تلویزیون متعلق به مردم است. مخاطبان از مردم هستند؛ فیلمسازان و بازیگران هم همینطور. از آن دسته نانبهنرخروزخورها که چشمشان به دست دشمن است، بگذریم اما هنرمندانی که متعلق به همین مردم هستند، هیچگاه تلویزیون را تحریم نخواهند کرد و اگر گاهی به زبان چنین لفظی را در توجیه عدم همکاری خویش با تلویزیون بکار میبرند، صرفا به علت دلآزردگی از موارد پیشگفته است. اگر تلاش کنیم هم تلویزیون و هم نمایش خانگی را به ریل صحیح خویش هدایت کنیم، خواهیم دید که تحریم تلویزیون بیمعناست. برای تحقق این مهم، به تحول نیاز داریم. تحولی که سالهاست گمشده فضای مدیریتی عرصه فرهنگ و هنر ماست.