هنرآنلاین: یکی از مسائل مهمی که جامعه هنری همواره درگیر آن است، موضوع متر و معیار در نقد هنر و نحوه برخورد منتقدین با یک اثر هنری و نیز نظریهپردازی در این حوزه است. هر چند در باب نقد و نگاههای منتقدانه، کتابها و مقالات بسیاری موجود است و اهل فن، نظرات متفاوتی را در این باب مطرح ساختهاند، اما بسیار دیده شده که در محافل نقد هنر، خود منتقد به دلیل نحوه ورودش به حوزه نقد اثر، مورد انتقاد قرار میگیرد.
اکثر اندیشمندان در دهههای اخیر، نقد را بیان نقاط ضعف و قوت یک اثر دانستهاند. آنچه که مسلم است یک منتقد در حیطه کاری خود، دارای دانش، آگاهی و یا تحصیلاتی است و طبعا با اشراف به حیطه هنر مورد نظر به نقد آن میپردازد. حال اینکه تا چه اندازه انصاف و یا صرفاً سلایق شخصی در نقد منتقد تاثیر خواهد داشت، بر میگردد به نوع نگرش و نیز احساس هنرمندانه و شخصیت منتقد که غالبا جای بحث بسیار دارد.
یک اثر هنری میتواند به واسطه نقد، بیشتر و یا کم رنگتر از آنچه که هست نمود یابد و در خوشبینانهترین حالت و با رعایت انصاف، نقاط ضعف و قوت آن برجسته شود و در واقع اینهاست که جایگاه یک منتقد را خاص، ویژه و تاثیرگذار خواهد کرد.
اما مشکل از جایی آغاز میشود که منتقد به صرف سرشناس بودن و یا داشتن جایگاهی خاص و یا دسترسی به تریبون در برنامههایی پرمخاطب، به خود اجازه ورود به حوزه نقد و یا نظریهپردازی و معرفی متر و معیارهایی در حوزههای غیرتخصصی خود میدهد و هر عقیده شخصی نادرست و غیر کارشناسانهای را به مخاطب تحمیل میکند!
هر چند چنین رفتاری برای هنرمند که اهل خرد و اندیشه است، ارزشی نداشته و غالباً اهمیتی برای او ندارد. اما طبعاً اشتباهاتی اینگونه، سطح آگاهی عمومی جامعه را نازل خواهد کرد و این برای یک جمعیت پویا و جوان، خطرناک خواهد بود.
در سالهای اخیر از زبان استاد محمدرضا شجریان راجع به متر و معیار بودن صدای استاد ایرج خواجه امیری در حوزه آواز ایرانی خوانده و شنیدهایم. باید توجه داشت که اگر استاد شجریان صدای استاد ایرج را متر آواز ایرانی معرفی میکند، ایشان سلطان آواز ایرانی است که اقدام به چنین تعریفی میکند. او محمدرضا شجریان است که با وجود جایگاه رفیع خود در هنر آواز و نیز محبوبیتش در جامعه، صرفاً در حوزه تخصصی خود متر و معیار معرفی میکند. در عرصهای که سالیان سال در آن کار حرفهای کرده و استادی مسلم شده و آنگاه به درستی این حق را برای خود قائل میشود که صدای استاد ایرج خواجه امیری را به عنوان متر و معیار آواز ایرانی معرفی کند و نظر خود را اینگونه بیان میکند: "صدای ایرج در تاریخ آوازخوانی ما یک متر و معیار است و هرکس بخواهد در بالاترین حد حنجره صدایی را مثال بزند میگوید، صدا شبیه صدای ایرج است."
راجع به متر و معیار در هنر و جهت روشن شدن این مبحث، با طرح این پرسش که "متر و معیار در هنر چگونه است و چه تعریفی دارد؟ و آیا دو اثر که در ژانرهای مختلف هنری قرار دارند، میتوانند معیاری برای یکدیگر باشند و یا آنها را میتوان با یکدیگر مقایسه کرد؟" با چهار هنرمند صاحب نام در عرصه های تجسمی، سینما، موسیقی و ادبیات به گفتگو نشستیم.
متر و معیار در درون اثر هنری است
دکتر محمد باقر ضیایی؛ منتقد، هنرمند هنرهای تجسمی، پرفورمنس آرتیست و استاد دانشگاه؛ پاسخ این پرسش هنرآنلاین را بدین صورت بیان کرد: معیار کلمنت گرینبرگ که یکی از منتقدین مشهور مدرنیته است، برای مدرنیزم این است که هر کار مدرنی، متر و معیار خود را در درون خودش دارد. در واقع برای هیچ هنری نمیتوان متر و معیار ثابتی تجویز کرد. گرینبرگ میگوید: "ابزار نقد هنری به خصوص در دوران مدرن، از خود آن اثر بیرون میآید." مثلا نمیتوان کارهای جوزف بویز که در سالهای ۶۰ و ۷۰ میلادی کارکرده را با معیارهای سال هزار و نهصد و دوازده نقد کنیم؛ چرا که در این صورت چیزی به نام پیشرفت هنر و تحول معنی ندارد! به خصوص از قرن بیستم به بعد که همه چیز با سرعت هرچه تمامتر جابجا میشود.
این منتقد هنری افزود: به نظر من در هر موردی از هنر تجسمی، آن معیاری که از قبل وجود داشته، امروز دیگر ارزش خود را ندارد. البته این بدان معنا نیست که آنارشی وجود دارد، بلکه یکسری معیارها در خصوص چهارچوبهای هنرهای تجسمی همواره وجود دارد؛ مثلاً درست است که معنای رنگ در تجسمی از دوران گوته تغییراتی کرده، ولی به صورت بنیادین سه رنگ اصلی قرمز، آبی و زرد تغییری نکرده است؛ چون این یک قانونمندی طبیعی خارج از اراده بشر دارد. اما اینکه چگونه با ترکیب این سه رنگ اصلی به هزاران تونالیته برسیم، بسیار متحول شده است.
دکتر ضیایی ادامه داد: از نظر من در یک اثر هنری خود آرتیست اولین معیار است، اما تنها معیار نیست. چرا که منتقدین معاصر هم غالباً یا از مدرسین دانشگاهی هستند و یا تئوریسین و نظریهپرداز هستند؛ پس اینها هم در کنار آرتیست قرار میگیرند و در واقع خود منتقد هم حرفهای است و در رابطه با اثر، با خلاقیت و دانش خود نظر میدهد.
این استاد دانشگاه اذعان داشت: اما واقعیت این است که مثلا یک منتقد سینما غالباً در حوزههای دیگر هنر نمیتواند و نباید نظر دهد. ملاک قطعاً خود آرتیست است، چرا که پدیده شکل گرفتن اثر در مغز آرتیست اتفاق میافتد و نه در جای دیگر و این بسیار مهم است. ضمن اینکه هر آرتیستی با ابزار خودش مقایسه میشود. هرچند به نظر من مقایسه غلط است و این اتفاق بیشتر در ایران میافتد!
دکتر محمد باقر ضیایی تصریح کرد: مقایسه اثر هنری از بنیاد غلط است، چرا که هر گلی بوی خودش را دارد و هیچ چیزِ تکراری در طبیعت نیست. گل سرخ امروز بوتهای با گل سرخ سال قبل همان بوته متفاوت است و این در واقع طبیعت است که دائماً خود را کاملتر میکند.
این هنرمند عرصه تجسمی در ادامه گفت: در شکلگیری یک اثر هنری، مهمترین عنصر، حس خلاقیت آرتیست است. خلق اثر میتواند یک لحظه جهشی باشد و یا ممکن است، هنرمند سالهای سال روی یک اثر کار کند و هر لحظه آن سالها هم خلاقیت است و در واقع هر لحظه آن با لحظه دیگر متفاوت است. مثلا وقتی به کار رودن نگاه میکنیم که از مرمر میتراشد، این در یک لحظه اتفاق نمیافتد. اتودهایی میزند، طراحیهایی میکند و در نهایت تبدیل میشود به "دروازه جهنم" که بیش از هشت سال به طول انجامید و البته به قول خودش به اتمام نرسیده است؛ پس سیر این تحول برای هر آرتیستی فرق میکند.
دکتر ضیایی در پایان گفت: این را هم باید درنظر داشته باشیم، آرتیستی که کار میکند، اتفاقی آرتیست نشده است! او سالها ممارست کرده، چه به صورت خودآموز و چه در مدارس و دانشگاههای مختلف که توسط استادها پرورده شده است. پس در واقع یک هنرمند در خلق یک اثر از اندوختهها و دانش و تجربیات سالیان سال خود استفاده میکند و طبعا متر و معیار نقد اثر او، خودِ اوست.
هر اثر هنری جهان خودش را میآفریند
محمدعلی سجادی؛ نویسنده، کارگردان، تدوینگر، نقاش و مدرس دانشگاه؛ درباره متر و معیار در آثار هنری به هنرآنلاین گفت: در هر حوزهای از هنر، چه موسیقی و چه نقاشی و یا سینما، متر و معیار هر سبک و یا ژانر باید در جهان همان اثر باشد. قیاس درخت با سنگ یا آدم با ذمی دیگر چه معنا میدهد؟ در کثرت این همه پدیدههای انبوه، قیاس به نشان معیار گرفتن، شدنی است؟ اگر رود میایستد و زبان و الفبا هنوز در روز نخستین زایشش مانده، ما هم میتوانیم از یک الگوی ثابت یا یک اثر ثابت به عنوان مطلق حرف بزنیم! آنگاه باید از خود پرسید نیما بهتر است یا فردوسی؟! عجبا؟! در سینما با همین نگاه باید آثار هیچکاک را مثلا با آنجلوپولس یا یاسوجیرو اوزو مقایسه کرد؟ میشود بین نگاه حافظ و حتی هیچکاک پیوندهایی را گمانه زد، اندر همانندی جانها و جوهرها. رندیتها و رازها و رمزها بیآن که به قیاس برآییم.
میتوانیم همچون فردوسی بگوییم: کهن گشته این داستانها ز بن / همی نو شود روزگار کهن
اما با اینکه روزگار، مشترکاتی با روزگار فردوسی دارد، قابل قیاس است؟! پس هر اثر هنری به گمانم جهان خودش را میآفریند (اگر بتوان که بیافریند)، پس چگونه میتوان دست به قیاس زد؟
این کارگردان سینما افزود: در حالت کلی همه پدیدههای هستی با هم ارتباط دارند، اما این دلیل نمیشود که با هم مقایسه شوند. شاید باید گفت در کنار هم جهان را میسازند. خود سبکها با نام مختلف کنار هم واقعیت را -نه اگر همه- بخشی از واقعیت را میشناسند.
سجادی ادامه داد: به خاطر دارم در یکی از نشستهایی که برای فیلم "سیاوشان"، بین دو مهمان بحثی پیش آمده بود مبنی بر اینکه فیلم "قیصر" سبب شد تا فیلم "خشت و آینه" دیده نشود و به نوعی همین موضوع مقایسه مطرح شد و من پرسیدم:" این دو اثر ، یعنی فیلم "قیصر" چه ربطی به فیلم "خشت و آینه" دارد؟! این فیلمها هر کدام جهان خود را دارند.
این مدرس دانشگاه بیان داشت: به نظرم فهم خیلی از ماها از واقعیت بسیار محدود و تنگ است. یا تربیت ایدئولوژیکی مانع وسعت دیدمان میشود و یا جهل. شاید بتوان گفت من این اثر را دوست دارم. اگر هم منتقدانه بنگریم میشود فارغ از سلیقه یا عقیده در موفقیت و باورمندی یا عکس آن سخن گفت. دوست نداشتن ژانر جنایی یکسو به عنوان مثال و فهمیدن و درک آن ژانر سوی دیگری است. هرچند در فهم سبکها و ژانرها در دوره پسامدرنیته ما با آمیزش سبکها روبروییم. اگر کسی یک تعریف از ژانر داشته باشد حالا چه میگوید. جز آنکه آن را مردود و غلط بداند چه دارد بگوید؟
محمدعلی سجادی افزود: به هیچ وجه نمیتوان یک فیلم اکسپرسیونیستی را با یک فیلم امپرسیونیستی یا نئورئالیستی مقایسه کرد. چرا که سبک، زبان، شکل و جوهره کار از اساس و ماهیت متفاوت است. یا در حوزه نقد حتی میتوان علیرغم عدم علاقه به اثری، آن را در موفقیت یا عدم موفقیت کار بررسی کرد.
مخاطب تعیینکننده است
نادر مشایخی؛ موسیقیدان، آهنگساز و رهبر ارکستر نیز درباره متر و معیار برای نقد آثار هنری به هنرآنلاین گفت: جملهای در اواخر قرن ۱۹ در اروپا متداول شد که میگفتند: معیار باخ است. چرا که باخ و یا موتزارت اشتباه نمیکنند و البته درست هم میگفتند. اما باید در نظر داشت که آن موسیقی قرن هجدهم بود و نمیتوان آن را به عنوان معیار در موسیقی امروز قرار داد، چرا که سلایق فرق کرده است. موسیقیهایی مانند جز، راک، بلوز و غیره در ژانر موسیقی کلاسیک قرار نداشتند، اما خیلی زود به عنوان یک سبک معرفی و پذیرفته شدند و هیچیک نمیتوانند متر و معیاری برای دیگری باشند.
این رهبر ارکستر اذعان داشت: اما همه اینها به نظر من اشتباه بزرگی است و اعتقاد ندارم که تنها ساختِ موسیقی تعیینکننده کوالیتی موسیقی است؛ بلکه چگونه شنیدن موسیقی و نوع شنیدن آن مهم است. من دیدهام که باخ را میشنوند و یا یک اتریشی که در مهد موسیقی زندگی میکند، موسیقی مالر را میشنود و از موسیقی آن به مارشی سطحی و دمدستی تعبیر میکند! این نوعِ شنیدن و تفسیر آن است که سطح همچنین هنرمندی را در نظر شخص نازل جلوه میدهد.
این موسیقیدان تصریح کرد: ما نمیتوانیم با معیار موسیقی باخ، موسیقی جز چت بیکر را نقد کنیم و در واقع این دو موسیقی به لحاظ سبک و ژانر نسبت به هم بیربط هستند.به نظر من پنجاه درصد موسیقی، مخاطب است و نوع شنیدن مخاطب بسیار تعیینکننده و مهم است.
نادر مشایخی ادامه داد: فروچیو بوزونی از آهنگسازان اوایل قرن بیستم ایتالیا میگوید: "اگر شما فکر میکنید که بلیت میخرید و به کنسرت میروید و لذت میبرید و بعد به خانه میروید، سخت در اشتباه هستید؛ شما باید پنجاه درصد کار را انجام دهید، شما باید بشنوید و تفسیر کنید!" پس تاکید میکنم که کیفیت یک موسیقی به نحوه شنیده شدن آن نیز بستگی دارد و این صحیح نیست موسیقیهایی که در ژانر مرتبط نیستند، برای یکدیگر متر و معیار باشند.
آشناییزدایی یا هنجارشکنی
دکتر ابوالفضل خطیبی؛ نویسنده، شاهنامهپژوه، پژوهشگر و عضو هیئت علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی؛ درباره متر و معیار در آثار هنری به هنرآنلاینتوضیح داد: ما اصلاً نمیتوانیم ادبیات کهن را ملاکی برای ادبیات امروز قرار دهیم. طبعاً زبان تحول پیدا کرده و ادبیات نیز متحول شده است و باید کاملاً مرزبندیها مشخص باشد.
خطیبی افزود: در گذشته یک دعوای قلمی بین دکتر باطنی و مرحوم نجفی شکل گرفته بود به این دلیل که مرحوم نجفی کتابی نوشته بود به نام "غلط ننویسیم" و در آن بیان شده بود که واژههایی را امروزه به کار نبریم، به این دلیل که در متون کهن نیست و مثلاً حافظ و فردوسی و سایرین آنها را به کار نبردهاند! دکتر باطبی نقدهایی نوشت با این عنوان که: استاد اجازه دهید غلط بنویسیم!
این پژوهشگر زبان فارسی بیان داشت: یک بحثی است بین زبانشناسان که زبان دچار تحول میشود و ما نمیتوانیم به اهل زبان اصرار بورزیم که فلان واژه را استفاده کنید و یا آن واژه را به کار نبرید و هرگز نیز در این موارد موفق نخواهیم شد. پس در هر زمان، اهلِ زبان یکسری اصطلاحات و واژگان را خلق میکنند و در واقع، زبان سعدی و فردوسی نمیتواند متر و معیار باشد که ما چیزی را به کار ببریم و یا به کار نبریم.
دکتر ابوالفضل خطیبی اظهار داشت: ضمن اینکه اصلاً مقایسه و قرار دادن متر و معیار بدینگونه درست نیست، به این دلیل که زبان و ادبیات متحول میشوند و هر شخصی بسته به خلاقیت خود، دست به خلق یک اثر میزند. طبعاً ممکن است الهام گرفته شود و یا گاهی اوقات اقتباس شود. ولی اینگونه نیست که ما در ادبیات معیاری داشته باشیم، بدین صورت که اگر کسی آن معیارها را رعایت کند، هنرمند و یا نویسنده خوبی است!
این شاهنامهپژوه کشور ادامه داد: اتفاقاً یکی از مسائلی که در نقد ادبی مدرن بحث میشود، مبحث آشناییزدایی یا هنجارشکنی و یا هنجارگریزی است. این یکی از ویژگیهای هنر است که گذشتگان و نابغههای شعری ما مانند حافظ و فردوسی داشتند و امروز هم در اشعار شاملو این هنجارگریزیها را میبینیم. مثلا وقتی در شعر شاملو میخوانیم: "میخواهم خواب اقاقیها را بمیرم"، این هنجارگریزی است؛ یعنی به جای اینکه بگوید: خواب را میبینم، میگوید: خواب را میمیرم! اگر اینجا بحث متر و معیار باشد که این شعر را باید دور بریزید، چرا که در کار گذشتگان چنین چیزی را نمیبینیم ! سنایی هم مشابه آن را به کار میبرد.
خطیبی بیان داشت: هر شاعر بزرگی یک سری خلاقیتهایی دارد که نمیتوان با متر و معیار گذشتگان آن را سنجید و یا نمیتوان گفت که از گذشتگان خود اقتباس کردهاند. در مجموع اگر هم مقایسهای شکل میگیرد، نه تنها باید در یک سبک و ژانر باشد، بلکه عنصر زمان نیز در آن بسیار دخیل است. شما نمیتوانید غزل منزوی را با غزل حافظ مقایسه کنید! غزل منزوی بازتاب زمانی خودش است، چه در حوزه واژگان، چه در حوزه مضامین و چه در حوزه آرایههای ادبی و همه اینها محصول زمان است.
این نویسنده تصریح کرد: البته متر و معیار باید تعریف شود تا جمله کج و کوله نشود. طبیعی است که نثر گذشتگانی چون بیهقی میتواند برای ما معیار و متر و ملاکی باشد که امروزه به لحاظ دستور و واژگان، غلط ننویسیم. در مجموع من طرح این سوال را کلی میدانم و با آن مشکل دارم و نمیتوان پاسخ درستی به آن داد. اما اینکه کسی امروزه به سبک فردوسی شعر بگوید و حماسهسرایی کند، جواب نمیدهد. چراکه زمانه آن گذشته و اصلاً چنین ژانری در عصر فعلی نمیتواند کاربرد داشته باشد.
وی در پایان گفت: من طرفدار نقد مدرن و شالودهشکنی هستم. باید قالبها را به هم ریخت و حتی معتقدم قالبی مثل غزل نیز دیگر جوابگوی شعر معاصر ما نیست و اعتقاد دارم باید موضوع نویی آورد؛ مانند شاملو که همه قالبها و مضمونها را شکست. هنرمند واقعی باید چیزی خلق کند که نو باشد. کاری که حافظ و فردوسی در زمان خود انجام دادند و اینها اصلاً به محتوا مربوط نمیشود، بلکه بیشتر به فرم و زبان مربوط است.