سرویس تجسمی هنرآنلاین: طبقه دوم خانهای قدیمی در یکی از خیابانهای مرکز تهران، آتلیه نقاشی است که بیش از نیمی از سال را در خارج از کشور زندگی میکند. خسرو حسنزاده با روی گشوده و رفتاری صمیمی پذیرای ما بود تا در مورد سالهای فعالیت او به عنوان یک نقاش صحبت کنیم. نقاشی که 15 سال به کار میوه فروشی مشغول بوده و میگوید ایده تمام کارهای خود را از آن محیط و ارتباط با مردم به دست آورده است. حسنزاده پس از کسب شهرت در کشورهای خارجی با دیدن تیتر " نقاش میوه فروش" توسط یک نشریه خارجی، تصمیم گرفته میوه فروشی را رها کند و همه وقت خود را به نقاشی اختصاص دهد. آخرین نمایشگاه حسنزاده در تهران ماه گذشته در گالری آن برگزار شد و هم اینک برای نمایش آثار خود در بروکسل حضور دارد.
آقای حسنزاده چه شد که به هنر روی آوردید؟
به شهادت مادرم من از کودکی در هنر استعداد داشتم و بدون آنکه بدانم هنر چیست، پرتره همه مهمانها را میکشیدم. سال 62 بود که به پیشنهاد یکی از دوستانم در کنکور هنر ثبت نام کردیم. گفتند کسی هست که برای آمادگی شرکت در کنکور هنر کلاس برگزار میکند و ما برای آنکه در کنکور قبول شویم در کلاسها ثبت نام کردیم. استاد این کلاسها آیدین آغداشلو بود و کلاس جالبی داشت که در آن بچهها باید یکی از تابلوهای هنرمندان بزرگ را کپی میکردند. دیدارم از نخستین نمایشگاه این کلاس تبدیل به یکی از بهترین نمایشگاههایی شد که در عمرم دیدهام. با خودم فکر کردم که هنر چه پدیده غریبی است. رفتم و گفتم میخواهم نقاشی یاد بگیرم و او هم خوب به من یاد داد. از سربازی که برگشتم به دانشگاه رفتم اما پس از یک سال متوجه شدم دانشگاه چیزی به من نمیدهد به همین دلیل دانشگاه را رها کردم. پس از آن به سراغ ادبیات رفتم و تحصیلات دانشگاهی را در این رشته ادامه دادم.
شما پیش از این دوره، آموزش رسمی در زمینه هنر نداشتید. این دوره به شما چه چیزهایی آموخت؟
قبل از آن کلاس و در زمان جنگ از خرمشهر تا خرمآباد تعداد زیادی نقاشی دیواری از شهدا کشیدم، اما پس از حضور در این دوره آموزشی و دیدن آیدین آغداشلو بود که من به نقاشی به عنوان هنر جدی نگاه کردم.
کمی درباره این نقاشیهای دیواری توضح دهید. اینها در همان دوران سربازی خلق شدند؟
ما در بخشی خدمت میکردیم که کار آن کشیدن پرتره شهدا بود و ما وقتی شهیدی را میآوردند پرتره او را روی دیوارهای اطراف میکشیدیم. برای کشیدن تصاویر روی دیوار از رنگ پلاستیک استفاده میکردیم، آن زمان وانتی داشتم که همیشه پر از رنگ بود. این رنگها را بسیاری از اوقات به مردم روستایی میدادیم تا برای رنگ کردن در خانههایشان از آن استفاده کنند و نیم دیگر آن برای کشیدن نقاشی دیواری استفاده میشد.
در کلاسهای نقاشی آیدین آغداشلو به چه شیوهای نقاشی آموزش داده میشد؟ آموزشها تئوری بود یا عملی؟
به نظر من آنچه یاد میداد ترکیبی از هر دو اینها بود. ابتدا به شکل کاملا آکادمیک به ما یاد میداد که نقاشی از مداد رنگی آغاز میشود و به آبرنگ، گواش و رنگ روغن میرسد. او به ما یاد میداد که چطور اشیا را مانند جنس خودشان نقاشی کنیم، کاری که خود او کاملا در آن استاد است. البته من سعی کردم مانند او نقاشی نکنم و شیوه خاص خود را داشته باشم. ضمن این آموزشها به ما تاریخ هنر را نیز درس میداد.
چه شد که تصمیم گرفتید ادبیات بخوانید؟
ادبیات را دوست دارم و یکی از آرزوهایم این است که بتوانم روزی به جای نقاشی کردن بنویسم. در واقع چنین تجربهای داشتم و دو سال نوشتم، ولی کسی برای ادبیات پول نمیدهد، با این حال من داستانها و شعرهایی مینویسم و نگه میدارم. به علاوه مدتی هم با روزنامه خرداد همکاری داشتم و مقالاتی درباره هنر مینوشتم.
شما در سال 2003 به سیته پاریس رفتید. چطور این بورسیه را دریافت کردید؟
سال 1999 در لندن نمایشگاه خیلی موفقی داشتم که اولین نمایشگاه خارجی من بود و موزه انگلستان مجموعه آثار مرا خریداری کرد. بعد از آن هم نمایشگاههای مختلفی در پاریس و لندن داشتم و شهردار پاریس که کارهایم را دیده بود و از آنها خوشش آمده بود من را برای یک دوره تحصیلی به سیته دعوت کرد. در مدت 5 ماهی که آنجا بودم با دیدن هنرمندانی از کشورهای مختلف تجربه خوبی به دست آوردم.
اولین نمایشگاه جدی شما در ایران چه زمانی برگزار شد؟
اولین نمایشگاه من یک نمایشگاه دو نفره با شاهرخ قیاسی بود. آن زمان ما هر سال به بینالها اثر میفرستادیم و مدام کار ما را رد میکردند، به همین دلیل تصمیم گرفتیم همه کارهای رد شده در بینالها را به شکل نمایشگاه در معرض دید قرار دهیم. پس از آن نمایشگاههای انفرادیام برگزار شد و آن دوران بیشتر با معصومه سیحون همکاری میکردم. کارهایم کمکم شناخته شد و در همان سالها بود که برگزاری نمایشگاههای خارج از کشور را آغاز کردم و در کشورهای مختلف اروپایی و آسیایی از فرانسه گرفته تا کامبوج نمایشگاه داشتم.
برگزاری نمایشگاه در کامبوج بسیار جالب است. هنر در آنجا چه شرایطی دارد؟
آنجا هنوز هم مستعمره فرانسه است و مردم آن هنوز مشکلات بسیاری دارند. من به دعوت خانمی که در فرانسه با او آشنا شده بودم و گالری کوچکی درکامبوج داشت آنجا نمایشگاهی گذاشتم که تجربه خیلی خوبی برای من بود.
کارهای شما ریشه در خاطرات خودتان و حتی مردم دارد. چه شد که به این شکل از نقاشی روی آوردید؟
من از ابتدا کسانی را میکشیدم که میشناختم، مثل خواهر و مادرم، کسانی که جنس آنها را میشناسم و میدانم دغدغه آنها چیست. در واقع موضوع کار من بر اساس آدمهای اطرافم شکل میگرفت. بیشتر موضوع کار من زنها هستند، شاید به خاطر ارتباطی که با مادرم داشتم. من 4 پرتره از مادرم کشیدم که الان هرکدام از آنها در یک موزه خارجی نگهداری میشود. یا موضوعاتی مثل عاشورا که برای همه مردم قابل لمس است را کار میکردم. از سوی دیگر برایم مهم بود که این کارها با مردم خارج از ایران نیز ارتباط برقرار کند.
کارهای قدیمیتر شما مثل زنهای چادری بیشتر حالت نقاشی گونه داشتند اما کارهای جدیدتان فضا و مواد متفاوتی دارد، این تغییر از کجا پدید آمد؟
به نظر خودم تغییری در کارهای من به وجود نیامده، مثلا الان به استفاده از کاشی که همیشه در مکانهای مقدس ما استفاده شده است بازگشتهام و روی آن چاپ سیلک انجام میدهم. اکنون قلمموی من به کاردک سیلک اسکرین تغییر کرده است و کاشیها در کوره پخته شده و لعاب میخورند. به طور کلی من به دنبال ارزشهایی هستم که در حال فراموش شدن هستند. مثلا مجموعه قبلی من هم یک مجموعه لایتباکس با عکس شهدا بود که باز با همین هدف کار شده بود.
از آن لایتباکسها هیچکدام در ایران به نمایش گذاشته نشده است. خودتان نخواستید که نمایشگاهی در این زمینه داشته باشید؟
اتفاقا خیلی دوست داشتم آنها را به نمایش بگذارم و حتی با موزه هنرهای معاصر نیز تماس گرفتم و موضوع مجموعه را با آنها در میان گذاشتم، ولی موافقت نکردند و در نهایت من آنها را برای نمایش به خارج از کشور بردم.
شما قبلا روی کاغذ کار میکردید و به نظر میرسد علاقه خاصی به کاغذ دارید. این علاقه شما به دلیل حس راحتتر و بهتری است که با کاغذ دارید؟
من همیشه کاغذ را دوست داشتم، زمانی که میوه فروش بودم و پول نداشتم مقوای فابریانو بخرم روی پاکتهای میوه نقاشی میکردم. این کارها چون صادقانه بود تاثیر خیلی خوبی داشت و همان پرترههایی که آن زمان روی پاکتهای میوه کشیده بودم توسط موزه لندن خریداری شد.
شما در لندن زندگی میکنید اما کارگاهتان در تهران را هنوز حفظ کردهاید. چرا در لندن کار نمیکنید؟
من در لندن هم استودیو دارم اما مگر میشود در لندن نشست و تختی کشید؟ تختی متعلق به اینجاست، من وقتی در تهران هستم میتوانم آنچه میخواهم را کار کنم.
بسیاری ازهنرمندانی که از ایران میروند یا کار نمیکنند یا کارهایی که میکنند چشمگیر نیستند...
بله بسیاری از هنرمندان بزرگ ما که به خارج از ایران مهاجرت کردهاند دیگر کار نمیکنند و به همین دلیل است که من همچنان برای کار کردن تهران را ترجیح میدهم.
کارهای شما فضای نوستالژیک دارند و موضوعاتی را نشان میدهند که امروزه حتی در ایران هم وجود ندارند. برای شما چه تفاوتی دارد که چیزی را که وجود ندارد اینجا تخیل کنید یا در لندن؟
ببینید همین صحبت کردن ما هم آنجا امکانپذیر است اما به همین راحتی نیست. من اینجا آدمها را بیشتر میشناسم، با متریالی که اینجا در دسترس من هست راحتترم و به هر حال اینجا ایران است و کار من هم خیلی ایرانی است. خندهدار است من در لندن بنشینم و چادر نقاشی کنم. در لندن به شکل دیگری کار میکنم که مناسب فضای آنجاست.
چه شد که تصمیم گرفتید روی موضوع چادر به صورت خاص کار کنید؟
کار روی این پروژه متعلق به زمانی بود که روی چادر در خارج از ایران تبلیغات منفی بسیاری وجود داشت. برای من چادر یک جنبه زیباییشناسی دارد و مانند عدهای آن را صرفا مقولهای دست و پاگیر برای زنان نمیدانم. به همین دلیل شروع به کار روی چادرهای گلدار زیبا کردم و با کلاژ کاغذ دیواریهای گلدار مجموعهای را به وجود آوردم که بسیار هم موفق بود.
مجموعه عاشورا را چه زمانی کارکردید؟
سال 2000 بود که این مجموعه را کار کردم. آن زمان نقاشان حوزه هنری دیگر عاشورا نمیکشیدند و فضای آنها در نقاشی تغییر کرده بود. برای من این موضوع بسیار جالب بود و تصمیم گرفتم از عنصر زن که در واقع همان زینب(س) است استفاده کنم، چون دوست نداشتم عاشورا را صرفا با موضوع خون و شمشیر نشان دهم.
چه موقع به سراغ چاپ سیلک رفتید؟ این تکنیک را خودتان یاد گرفتید؟
چاپ را پیش از آنکه نقاشی یاد بگیرم آموختم و میخواستم آن را یاد بگیرم تا درآمد کسب کنم، اما هیچ کس چاپ را آموزش نمیداد. من یک ماه در بازار مجانی کار کردم تا بخشی از کار را بیاموزم. آن زمان با آموختن چاپ برای شرکتی که تیشرت تولید میکرد کار کردم اما پس از ورود به دنیای نقاشی از آن به شکل دیگری استفاده کردم.
اگر بخواهیم درباره دورههای کاری شما صحبت کنیم به نظر خودتان چه تقسیمبندی برای آثار میتوان داشت؟
کارهای نخستین من بسیار رنگی هستند و حتی در آن زمان اصلا از رنگ سیاه استفاده نمیکردم. در دوره کارهای جنگ به دلیل فضای تلخی که جنگ ایجاد کرده بود همه کارها به شکل سیاه و سفید کار شد. پس از آن بود که سراغ عاشورا رفتم و چند موضوع دیگر را نیز کار کردم. در آن زمان به این فکر افتادم که ما آدمهای مفتخر و مهمی هستیم و به همین دلیل سراغ پهلوانها و لایتباکسهای شهدا رفتم.
تجربهای که در دوران جنگ داشتید بر کارهای دیگرتان تاثیر داشته است؟
من با کار روی مجموعه جنگ تلاش کردم از فضای جنگ خارج شوم و آن دوره را به پایان ببرم. البته ممکن است این فضا روی کارهای دیگر من هم تاثیر داشته باشد چون من همان آدم هستم و آدمها نیز همان آدمها هستند. موضوعاتی که من کار میکنم همه نمود بیرونی دارند. مثلا در مجموعه تروریست که کارهای بسیار بزرگی بود، شخصیتهای آن من، مادر و خواهرم بودیم که مانند سه تروریست در کارها حضور داریم. در این مجموعه بیآزارترین آدمها را انتخاب کردم و پس زمینه رویایی کارها نشان میدهد که این آدمها که به عنوان تروریست معرفی شدهاند اساسا با کسی کاری ندارند. مفهوم این نمایشگاه این سوال بود که تروریست کیست؟ چون کشورهای مختلف افراد متفاوتی را به عنوان تروریست میشناسند.
به جز کار فیگوراتیو در سبک دیگری هم کار کردهاید؟
نه، بسیاری فکر میکنند که نقاشی آبستره کار آسانی است اما به نظر من در ایران بیشتر از یکی دو هنرمند خوب در زمینه آبستره نداریم. هرگز منظره نقاشی نکردم و ترجیح میدهم آن را تماشا کنم. به طور کلی آدمها را بیشتر دوست دارم و ترجیح میدهم در مورد آنها کار کنم.
آدمهای شما تعریف شده هستند، یعنی یا اعضای خانواده شما هستند یا افراد مشهور. در بسیاری کارهای فیگوراتیو آدمها هویت خاصی ندارند ولی در کارهای شما این طور نیست.
بله، من بیشتر همان آدمهایی را که میشناختم کشیدم. موضوعات عامه برایم اهمیت زیادی داشت و از ابتدا ایده من این بود که در کارهایم چیزی که ارزش خود را از دست داده دوباره بها یابد. مثلا موضوع پهلوانی بسیار کمرنگ شده و از یاد رفته است اما من سعی کردم دوباره آن را مطرح کنم. یا مثلا با کارهای "یا علی مدد" فرهنگ معرفت و لوطیگری مطرح شد که برای مخاطبان خارج از ایران نیز بسیار جالب بود.
شما اطراف دنیا را با کارهای خود گشتهاید، با توجه به اینکه این مفاهیم بسیار ایرانی هستند و برای مخاطب خارجی نا آشنا است، کارهای شما چه بازخوردی در خارج از ایران دارد؟
واکنشها بسیار جالب است و بینندگان در کارهای من با بخشی از فرهنگ ایران آشنا میشوند که اطلاعی از آن نداشتند، چون درباره ایران همه جا فقط خبرهای بد است و کسی چیزی از فرهنگ و آنچه ایران داشته نمیداند. این کارها برای مخاطبان خارجی بسیار جالب است و موجب میشود با وجه دیگری از ایران و ایرانی آشنا شوند.
انتهای پیام/
مریم درویش