بهگزارش گروه ادبیات خبرگزاری هنر ایران، این داستانها خاطرات خانواده، همراهان، شاگردان و دوستداران علامه مصباح(ره) است که بهنحوی دستچین شدهاند که تا حد ممکن نمایانگر زیست علمی، معنوی، مدیریتی و انقلابی ایشان باشند.
محتوای این خاطرهها به تأیید دفتر حفظ و نشر آثار علامه رسیده و منابع آن در پیوست کتاب آمده است.
درعینحال این روایتها از مصاحبههایی سامان یافته است که ازسوی معاونت فرهنگی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) گردآوری شده و نزد آن مؤسسه محفوظ است.
این خاطرات در قالب صد داستانک و به قلم سید احمد مدقق و لیلا پارسافر در 208 صفحه گردآوری شده است و به تازگی ازسوی انتشارات کتاب جمکران با قیمت 145هزارتومان راهی بازار نشر شده است.
اشاره: آیتالله محمدتقى مصباح یزدى، یازدهمِ بهمن ماه 1313 در شهر یزد به دنیا آمد. ایشان برای تربیت نیروی انسانی متعهد، مؤمن، و متخصص در رشتههای مورد نیاز به تأسیس و مدیریت چندین مدرسه و مؤسسة حوزوی و دانشگاهی پرداخت و شاگردان بسیاری در مکتب وی پرورش یافتند. علامه آیتالله مصباح یزدی (رضواناللهتعالیعلیه) پس از یک دوره بیماری، عصر جمعه ۱۲ دیماه ۱۳۹۹ از دار فانی رحلت و به جوار رحمت الهی بار یافت. وی در حرم مطهر حضرت معصومه سلاماللهعلیها، در جوار استاد خود، حضرت آیتالله العظمی محمدتقی بهجت(رحمهالله) به خاک سپرده شد.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
پسرها یکییکی از پشت نیمکتها بلند شدند. صدایشان را صاف کردند و بلند جواب دادند. بعضیهایشان ساده و سرراست جواب دادند و بعضیهایشان با بازیگوشی و تپق. معلمشان پرسیده بود قصد دارند در آینده چه شغلی داشته باشند. یکی دوست داشت وزیر بشود. یکی صدایش را کلفت کرد و گفت: «سرهنگ.» شغل معلمی هم چندتایی طرفدار داشت. طرفداران پروپاقرص دکتری و خلبانی هم کم نبودند. حتی جواب شاگرد تنبلها هم همین شغلها بود، هرچند باعث خندۀ بقیه میشد. نوبت رسید به محمدتقی. بلند شد و گفت: «میخواهم بروم نجف و درس دین بخوانم.»