گروه ادبیات خبرگزاری هنر ایران خاطره‌نگاری یکی از گونه‌های پرطرفدار ادبی است که در سه دهۀ اخیر، سهم بزرگی از کتاب‌های تولید شده در حوزۀ ادبیات حماسه و جهاد و شهادت را به خودش اختصاص داده و این روند هم‌چنان ادامه دارد.

شاید این‌طور به‌توان گفت که اولویت نویسنده‌ها و ناشرین برای تولید اثر در این حوزه خاطره‌نگاری است. تعجبی هم ندارد! به‌هرحال خاطره‌ فصل مشترک زندگی آدم‌ها محسوب می‌شود و همۀ ما از شنیدن و تعریف کردن خاطره لذت می‌بریم. جدای از این خاطره‌نویسی بهترین شیوه برای معرفی یک شخصیت و روایت رویدادهاست. وقتی چند نفر خاطراتشان دربارۀ جنبه‌های مختلف زندگی فردی و اجتماعی یک شهید را بازگو می‌کنند، تصویر کاملی از او در ذهن خوانندۀ کتاب تشکیل می‌شود. روایت رویداد هم دور این قاعده نیست.

قطعاً خاطره‌نویس‌ها باید به اصول و چارچوب‌های نگارش خاطره مسلط و پایبند باشند تا آثار منتشر شدۀ آنها هم از کیفیت فنی لازم برخوردار باشد و هم به بیان بدون تحریف واقعیت متعهد بماند. اگر این‌گونه بنویسیم، بی‌تردید آثارمان کارکرد لازم در حوزۀ تربیت و انتقال مفهوم به مخاطب را خواهند داشت و می‌توانیم به ماندگار شدن فرهنگ جهاد و شهادت در جامعه دل‌خوش باشیم.

از سوی دیگر خاطره رابطۀ مستقیمی با تاریخ مملکتمان دارد. همۀ ما می‌دانیم که خاطره تاریخ نیست با این حال نمی‌توانیم و نباید از تأثیر خاطره‌نگاشت‌ها و روایت‌های عامه بر تاریخ شفاهی و مکتوب کشورمان چشم‌پوشی کنیم.

با این مقدمه و به‌سبب آشنایی بیش‌تر با کتاب «پرسمان یاد» اثر مشهور استاد علیرضا کمری، بد نیست که بخش‌هایی از این کتاب را با هم مرور کنیم. پرسمان یاد تلاشی است در جهت بهبود کیفی خاطره‌نگاری و آموزش علمی خاطره‌نویسی.

 

یک

ما خیال می‌کنیم مجموع داشته‌های ذهنی و اطلاعاتی شخص مساوی با خاطره است؛ این‌جور نیست. خاطره بخش پردازش و گزینش‌شده‌ای از مجموع اطلاعاتی است که شخص خاطره‌مند آن را اظهار می‌کند. این‌هایی که درباره‌ی جنگ تعریف می‌کنند، بعضی از ایشان سؤال می‌کنند خاطره‌ای هم اگر دارید بگویید. یعنی خاطره در متن روایت واقعه یک چیز قابل اعتنای دل‌پسندانه‌ی به یادماندنیِ است که برای گوینده‌ی آن برجسته است. خاطره اخصِ اعمِ داشته‌های ذهنی صاحب‌خاطره است. چرا رویکرد و خوانش ما به جنگ و دفاع مقدس، صورت خاطره‌ای پیدا کرد؟ چون این واقعه از نظر خاطره‌مندانش، سازنده‌ی خاطرات یک رویداد خواستنیِ پسندیدنیِ خارج از وضع متعارف بود. یعنی ما اخص خاطرات را تبدیل کردیم به اعم روایت جنگ. یک نکته در تفاوت تاریخ شفاهی و خاطرات در اینجا پیدا شد: ما در تاریخ شفاهی فقط با خاطرات به این معنا سروکار نداریم؛ با مجموع داشته‌های ذهنی و اطلاعات سروکار داریم، چه خاطره باشند چه نباشند، که در فرایند گفت‌وگو آنها را به‌سان یک جستجوگر در یاد خاطره‌دار به‌مثابه آرشیو می‌کاویم و برگ برگ بیرون می‌آوریم. در حالی‌که شخصی که خاطره می‌گوید به تلقی خودش، رویدادهای انتخاب‌شده‌ی ذهنی‌اش را برای ما روایت می‌کند. در تاریخ شفاهی مورخ پُرسا مرجع روایت را به گفت و اظهار سوق می‌دهد تا او تک تک آن برگ‌ها را بیاورد بیرون؛ مورخ شفاهی به مجموع داشته‌های صاحب‌خاطره ـ از هر قسم ـ کار دارد نه صرفاً به خاطرات او. برای این‌که منشأ هر دو ـ تاریخ شفاهی و خاطره ـ ذهن/ یاد است، لذا می‌گویند بین‌شان رابطه است؛ یک دفعه یادی است که خود صاحب‌یاد اظهار می‌کند، یک دفعه یادی است که دیگری در او برمی‌ا‌نگیزد.

 

دو

خاطره‌گیری از طریق مصاحبه را با تاریخ شفاهی نباید اشتباه گرفت ـ که گرفته‌اند. در تاریخ شفاهی، مورخ شفاهی از خاطر صاحب‌خاطره آغاز می‌کند آن‌گاه به صید خاطره‌ها اهتمام می‌ورزد؛ منتها در خاطره‌گیری، آن کسی که خاطره می‌گیرد خادم آن کسی است که خاطره دارد. البته اینجا فاصله‌هایی وجود دارد. نگوییم که ما در خاطره نمی‌توانیم پرسش بکنیم. ولی ما در تاریخ شفاهی، پرسش‌های مورخانه‌ی شناختیِ مبتنی بر روش می‌کنیم از کسی که با او داریم گفت‌وگو می‌کنیم؛ حول یک موضوع جزیی یا موضوعات متنوع. نمی‌گوییم «لطفاً بگویید چه خبر؟»، بلکه می‌پرسیم. وقتی ما کلمه‌ی خاطره را به‌کار می‌بریم عمدتاً منظورمان آن داشته‌ی خواستنیِ نگه‌داشته شده‌ی در ذهن است. آن نگین خواستنی یاد ماست، و نگین را معمولاً تراش و صیقل می‌دهند. مرجع خاطره چون معدن است، و خاطره‌گیرِ خُبره‌ی خاطره‌نویس چون معدن‌یابی است که آن معدن را می‌کاود، قطعاتی را احصا می‌کند و بعد به هنر خودش به اشکال مختلف درمی‌آورد. این کار خاطره‌گیر داستان‌ کار است، اما در این انتخاب و تراش، هنر زبانی و مخیّل است که سبب جذابیت اثر می‌شود. ما در تاریخ دنبال زیباسازی و جذابیت نیستیم. اما جذابیت و کشش در اینجا متوجه واقعه‌ها و ماجراهاست.

 

سه

اگر اراده کنیم که خاطره نقش داستان را ایفا کند، بدیهی است که می‌شود عناصر داستانی را به خاطره اضافه کرد و این به معنی قصد و عمل هوشمندانه و اراده شده‌ی کسی است که این کار را انجام می‌دهد. در ساخت یا سازه‌ی خاطره این اقدام موجب می‌شود که میانِ این‌همانی ذهن و زبانِ صاحب‌خاطره با آن‌چه در متن فراهم‌آمده‌ی تولیدشده اتفاق می‌افتد یک تباین و تفاوتی شکل بگیرد. یعنی در اینجا ما وارد حوزه‌ی خلاقیت می‌شویم. هر چیزی که سببِ دگرِراوی و دگرگونی روایت شود نسبت به آن‌چه صاحب راویت گفته است ـ و این دگر یا «باز»روایی و بازنگاری جنبه‌ی زیبایی‌شناختی زبانی داشته باشد ـ در واقع کار دیگری صورت گرفته که آن را از روایت اصل و اصیل مرجع روایت دور کرده است. زیرا این روایت ادبیِ‌شده با واقعیتِ روایت مرجع روایت ایجاد فرق و فاصله می‌کند، تاریخ‌کار می‌خواهد هر چه می‌تواند نزدیک‌تر بشود به ذهن و زبان مرجع روایت. هر قدر این فاصله، به سبب نقش فاصله‌انداز پیشوند «باز» بیش‌تر شود، روایت ارائه‌شده توسط بازروایان، بازسازان، خاطره‌کاران داستان‌ساز نیز از خلوص و دلالت دور می‌شود. اهل تاریخ می‌خواهند به شواهد و روایت اصل دست پیدا کنند. بحثی که در علم‌الحدیث داریم هم این است که محدث می‌خواهد به اصل روایت معصوم دست پیدا کند. حجیت و اعتبار از آنِ اصل کلام است در حدی که بتوان به آن دسترسی پیدا کرد. این همه تلاش در یک قرن گذشته روی تصحیح شاهنامه و دیوان حافظ برای این بوده است که به اصل روایت این دو شاعر دسترسی پیدا بشود. تمام تلاش‌ها در تصحیح نسخه‌های کهن برای این است که دانسته شود فی‌المثل فردوسی یا حافظ عیناً چه سروده‌اند، و الّا اشعار حافظ و فردوسی در طول قرونی که به‌وسیله‌ی کُتّاب و نسّاخ خوانده و کتابت شده‌اند، بعضاً ممکن است برخی از ابیاتشان زیباتر شده باشد. ولی این زیبایی اصالت و دلالت ندارد برای کسی که می‌خواهد به اصل نسخه برسد. از دید اصالت روایت و متن‌شناسی تاریخ‌پژوهانه ما در خاطره با همچو مقوله‌ای مواجه‌ایم. از دیدگاه تاریخ‌شناختی ما می‌خواهیم برسیم به ذهن و زبان مرجع روایت. هر چیزی که در این چرخه بازروایی فاصله ایجاد بکند ولو زیباسازی، مخدوش‌کننده‌ی اصالت است. این موجب می‌شود ما از آن اصالت و حجیّت اولیّه دور شویم؛ حجیتی که بیانگر نسبت کلام و متکلم است. ما نمی‌دانیم در این بازسازی و زیباسازی که به‌وسیله‌ی داستان‌نویس اتفاق می‌افتد، چقدرش کار بازروا و بازنگار و پردازشگر است و چقدرش برمی‌گردد به مرجع روایت. حتی دلالت‌های جنس کلام شفاهی، حرکات صورت و دست‌ها (زبان بدن) هم اهمیتِ معنایی دارند. کلمه و کلام متکلم است که ما را به اصل موضوع آشنا می‌کند. بنابراین، هر قدر فاصله و روتوش و روپوش کم‌تر باشد و بشود، متن مستندتر است به حسب محتوا و مدعا.

 

چهار

توجه بفرمایید که خود بافت و ساخت زبان بالذاته معناآفرین است، حتی وقتی ادات جمله جای‌شان با هم عوض می‌شود، مفهوم و معنای جمله عوض می‌شود. در علم معانی ـ که یکی از سه علم بلاغت و صناعات ادبی است ـ به همین مسئله توجه می‌شود، چه رسد به اینکه ما در داستان‌سازی و داستان‌کاری خاطرات، اصلاً ماهیت کلام را عوض می‌کنیم. البته من نمی‌خواهم بگویم این کار نباید بشود و قبیح است، دارم نقد می‌کنم این عمل را از حیث استناد در گزاره متن‌های تاریخی. خاطره‌ها منبع غنی‌‌ای هستند برای شناخت حوزه‌ی فرهنگ، مسائل روان‌شناسی، مسائل معطوف به زبان‌شناسی. این‌ها هنوز مطرح نشده و اگر بخواهد مطرح شود، آن وقت باید به آن نسخه‌ی اصل با توجه به نگرش تاریخیِ متن‌محور استناد بکنیم. یعنی، در نگاه تاریخ‌شناختی، اگر خاطرات با رعایت دقیق جزئیاتِ در ذهن و زبان مرجع روایت فراهم شد، در بهره‌وری ارزشمندتر است، و در این رجوع و گردآوری، به دقت و جامعیت باید توجه کرد. اهل تاریخ البته می‌توانند از روایت‌های بازسازی‌شده‌ی هنری استفاده بکنند، اما این‌ها منبع محرزِ تاریخ‌شناختیِ دست اول نیستند. به تعبیر اهل تاریخ، خلوص تاریخ‌شناختی بر این نوع گزاره‌های بازنمایی شده/ بازروایی شده مترتب نیست، ولی همان‌طور که گفتم اهل تاریخ به شعر هم می‌توانند به‌عنوان یک متن رجوع کنند، اما نه به‌عنوان یک سند محرز تاریخ‌شناختی، آنها می‌توانند از طریق تحلیل لایه‌های متن به اطلاعاتی دست پیدا کنند. مع‌الوصف من نمی‌گویم خاطرات را حتماً و الزاماً باید این‌گونه یا آن‌گونه نوشت، من در مقام تجویز و توصیه حرف نمی‌زنم. رویکرد من توضیحی، شناختی و تبیینی است، دستوری نیست.

 

پنج

خواب یک پدیده است. می‌خواهم تاریخ‌شناسانه بحث بکنم. من خواب را به‌عنوان یک پدیده قبول دارم و فعلاً کاری هم با اصل، با قبول و رد خواب ندارم. قدری الیاده‌‌وار، یونگ‌وار و از موضع کسی که کارش تاریخ‌پژوهی فرهنگی و تاریخ فرهنگی‌ست وارد این حوزه می‌شوم. شناسایی و گردآوری این باورها، خواب‌ها، رؤیاها بسیار ضروری است و به درد ما می‌خورد. چون این‌ها بخشی از چگونه نگریستن به جنگ را خصوصاً در یکی از لایه‌ها به ما نشان می‌دهد، این‌ها داده‌های قابل توضیح هستند. به‌همین دلیل یک‌بار که از من پرسیدند، گفتم این‌ها را جمع‌آوری کنید ولی با زیباسازی در آنها تصرف نکنید، زشت‌شان نکنید. آن چیزی که هست، رؤیاهای مستند را از همه‌ی خاطره‌گویان و خاطره‌داران بگیرید. ما در صحت و سقم این رویداد حرف نمی‌زنیم، ولی می‌گوییم این اتفاق افتاده است. باز ناگزیرم یک تبصره بزنم. حتی من می‌گویم دروغ را هم نباید نفی کنید. حتی اگر این‌ها را ساخته باشند، این‌ها را هم می‌آوریم، منتها این‌ها در حوزه‌ی تاریخ فرهنگی یا تحلیل‌های روانشناختی تاریخی به‌کار ما می‌آیند. کتاب‌های تاریخی پر است از این‌گونه اظهارات مبتنی بر کرامات و مشاهدات، حتی شاه (محمدرضا پهلوی) در کتاب مأموریت برای وطنم، نمونه‌هایی از این‌گونه مکاشفات را در زندگی خودش نقل کرده است.