گروه ادبیات خبرگزاری هنرآنلاین: بهبهانۀ روز سعدی چند دقیقهای با استاد اسماعیل آذر که به سعدی شناسی مشهور هستند گفتگو کردهایم تا از دریچۀ نگاه ایشان، مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی شاعر و نویسندۀ بزرگ قرن هفتم هجری قمری را ببینیم.
بیتردید آنچه در ادامه تقدیمتان میشود، فقط اشارهای است برای دوباره خواندن شاعر بزرگی که دنیا او را میشناسد و مردم کشورهای مختلف با آثار حیرتآور او آشنا هستند.
پرسش اساسی ما از اسماعیل آذر این بود که چهطور جوان و نوجوان امروز ایران را بهسمت سعدی خواندن هدایت کنیم. ایشان در پند بخش سعدی را برای ما به تصویر کشیدند تا خوانندۀ این چند خط، خودش شیفتۀ سعدی و آثارش بشود.
گزیدهای از گفتگوی ما با دکتر آذر در ادامه تقدیمتان میگردد به این امید که سعدی را وارد زندگیمان کنیم و با او در مسیر تربیتی اشعارش همراه شویم.
در شعرخوان کردن جوانها به دو مقولۀ «تجدد» و «تغییر روزگار» توجه کنیم
ما باید به دو موضوع باید فکر بکنیم. یکی از آنها مسئلۀ «تجدد» است و ما باید این فضای مخصوص به جوان و نوجوانمان را بشناسیم. «تغییر روزگار» دومین موضوعی بهحساب میآید که باید دربارۀ آن حرف بزنیم. بهقول حافظ: «این کارخانهای است که تغییر میکند». آدمها هر لحظه تغییر میکنند و این یکی از تجربههایی بهشمار میرود که نوروز به ما داده است. امروز و دیروز ما حتماً با هم فرق میکند. حتا ساعتها و ثانیههای ما شاید با هم تفاوت داشته باشند؛ عارفان هر دمی دو عید کنند / عنکبوتان مگس قدید کنند.
در این دالان زمان که عمر بیسر و پا با شتاب میگذرد تغییر شامل همهچیز میشود امّا یک نکاتی در عالم وجود دارد که تغییر شامل آنها نمیشود و همواره با برنایی سر جایشان ایستادهاند. مثل راستگویی که هیچوقت تغییر نمیکند و هیچگاه اینطور نمیشود که بتوانیم بگوییم شرایط تغییر کرده و دروغگوها معتبر شدهاند. اینها حقایق ثابت شدۀ عالم هستند. احترام گذاشتن و پرهیز از بیادبی و امثال آنها نمونههای دیگر این حقیقت بهشمار میروند. یکی از معانی حکمت همین است؛ دور نگاه داشتن از بدی، دروغ، فساد، بیحرمتی و نظایر آن. حاکم هم از همین حکمت سرچشمه میگیرد و به معنای کسی است که بدیها را کنار میزند تا خوبیها آشکار شوند.
برخی در دنیا بهدنبال جدا کردن انسان از خدا هستند / سعدی خدا را به زندگی انسان اضافه میکند
از دورۀ رنسانس یعنی حدود 600 سال پیش سخنی مطرح شد با عنوان اومانیزم. این تفکر دنبال اولویت دادن به هوش و خرد انسان و جدا کردن او از خداست. اومانیزم میگوید همه چیز باید با درایت انسان صورت بگیرد. این تفکر در مورد علوم موفق بود ولی دربارۀ انسان به موفقیتی نرسید. بهقول مولوی: «جان همه روز از لگدکوب خیال / وز زیان و سود وز خوف زوال ... نی صفا میماندش نی لطف و فر / نی بسوی آسمان راه سفر». راه آسمان و دعا و نگرش نامحدود را برای انسان بستند تا در پوستین محدود خودش زندانی بشود. چون ما دچار محدودیت هستیم. کرۀ زمین یک محدوده است. شعرایی مثل سعدی آمدهاند تا در ساغر نظم انسان را مضافالیه خدا بکنند. آنها میخواهند که انسان احساس محدودیت نکند.
شاگرد مدرسۀ نظامیه / سعدی یک موعظهگر شریعتمدار است
سعدی مثل رشیدالدین وطواط و نظامی گنجوی شاگرد مدرسۀ نظامیه بوده است. بنیان و و بنیاد این مدرسه بر وعظ بنا گذاشته شده بود و تا جایی که در زمان تدریس شخصیتی مثل ابوحامد امام محمد غزّالی، ملکشاه سلجوقی زانو میزده و برای استفاده کردن از مباحث ایشان. شما سایۀ این وعظ را در «گلستان» و «بوستان» سعدی حس میکنید. سعدی یک موعظهگر و شریعتمدارترین شاعر قرن هفتم بهحساب میآید. ما شاعری سراغ نداریم که اینقدر مرّ شریعت سخن گفته باشد. اتفاقاً امروز از هر روز دیگری سخن سعدی طعم و عطر بیشتری دارد. چون در روزگاری صحبت میکنیم که دنیا کوچک شده و فرهنگها در دل هم آمدهاند. در این روزگار سنّت و مدرنیته با هم در جنگ هستند. شاید اگر نیمقرن پیش با هم حرف میزدیم من صحبتهایم را اینطور آغاز نمیکردم.
حال و هوای بوستان و گلستان
بوستان سعدی شما را روی بال عشق سوار میکند و به فضاهای بیکران میبرد. در گلستان، سعدی نظام ارتباط اجتماعی را شکل میدهد. گفت که: «هندوی نفط اندازی همیآموخت. حکیمی گفت تو را که خانه نیین است، بازی نه این است». این یک مسأله اجتماعی است؛ تو که خانهات از نی ساخته شده نباید آتشبازی کنی. یا «دو عاقل را نباشد کین و پیکار»؛ هیچوقت دو انسان عاقل با هم مشکلی ندارند. «نه دانایی ستیزد با سبکسار»؛ اگر یکطرف ماجرا هم دانا باشد، آن را هدایت میکند. « اگر نادان به وحشت سخت گوید / خردمندش به نرمی دل بجوید».
خداوند در قرآن میفرماید: «وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا * و بندگان خاص خدای رحمان آنان هستند که بر روی زمین به تواضع و فروتنی راه روند و هرگاه مردم جاهل به آنها خطاب (و عتابی) کنند با سلامت نفس (و زبان خوش) جواب دهند». بعد در بیت دیگری میگوید: « و گر بر هر دو جانب جاهلانند / اگر زنجیر باشد بگسلانند». شما این سخن سعدی که یک ساختار اجتماعی دارد را بهعنوان یک منشور به «انسان» بدهید تا متحول شود. سعدی به ما یاد میدهد که اگر ما با کسی ستیز بکنیم نشانۀ بیخردی ماست.
نگاه سعدی به جهل و دانایی
سعدی در جای دیگری گفته است که اگر کسی حرف ناربطی بزند و ما ناراحت بشویم، گرفتار جهل شدهایم. چرا که ما نفهدیدهایم که او نمیفهمد. اگر بفهمیم که او نمیفهمد کمکش میکنیم. این سخن را سعدی به انحاء مختلف بیان نموده؛ مثلاً در آنجایی که سروده:
قضا زندهای را رگ جان برید / دگر کس به مرگش گریبان درید
چنین گفت بینندهای تیز هوش / چو فریاد و زاری رسیدش به گوش
ز دست شما مرده بر خویشتن / گرش دست بودی دریدی کفن
که چندین ز تیمار و دردم مپیچ / که روزی دو پیش از تو کردم بسیچ
دنیا همین است. وقتی کسی میمیرد همه بر سر میزنند و شیون میکنند. سعدی از زبان آن مرده میگوید که من رفتهام، شما هم دو روز دیگر پیش من خواهید آمد.
جهتگیری سعدی در آثارش
در بوستان سعدی مخاطبش را به خدا نزدیک میکند و در گلستان ارتباط او با مخاطب را تنظیم میکند. سعدی میخواهد خوانندۀ اشعارش محکم باشد. بوستان تقلیدی از شاهنامه است. گاهی شعرهای این دو اثر خیلی بههم نزدیک میشود. دربارۀ غزلهای سعدی هم باید بگویم که خیلیها فکر کردند که میتوانند بهمثل او شعر بگویند. غزلهای سعدی بسیار ابتکاری هستند. شاعران گذشتۀ ما پشتوانۀ علمی داشتند. وقتی شما پشتوانه علمی و ایمانی دارید آثارتان ماندگار میشوند.
هنر شاعرانه سعدی
به این داستان توجه بفرمایید که سعدی هنرمندانه در دو بیت یک داستان کامل را روایت میکند. اساتید فن معتقدند که یک نوشته سه قسمت دارد؛ ابتدا معرفی میکند، سپس بدنۀ داستان را مینویسد و در آخر نتیجه میگیرد. سعدی در دو بیت همۀ این موارد را رعایت نموده است: «یکی خار پای یتیمی بکند». در این مصرع سعدی قصهاش را معرفی میکند. در مصرع دوّم بیت اول و مصرع اول بیت دوّم او بدنۀ داستانش را تکمیل میکند: «به خواب اندرش دید صدر خجند ... همی گفت و در روضهها میچمید». و نتیجه اینکه: «کز آن خار بر من چه گلها دمید». سعدی به ما یادآوری میکند که ما حتماً پاسخ کوچکترین نیکی و بدی را در زندگیمان میبینیم.
یکی خار پای یتیمی بکند / به خواب اندرش دید صدر خجند
همی گفت و در روضهها میچمید / کز آن خار بر من چه گلها دمید
سعدی آموزگار درست زیستن
سعدی به ما میآموزد که: «گر راست بگویی و تو در بند بمانی / به زآنکه دروغت دهد از بند رهایی». میبینید که شعر و تفکر سعدی محدویتی در تاریخ مصرفش ندارد و همواره قابل استفاده است. شعر سعدی روی نوع انسان تأثیر میگذارد. در سالهای دور و نزدیک، پژوهشگرهای اروپایی متعددی، گلستان سعدی را به زبان خودشان برگرداندند که اثر فراوانی روی مردم کشورهای اروپا داشت. این نشان میدهد که کلام سعدی روی هر انسانی میتواند تأثیر بگذارد. شما به داستان «بنیآدم» سعدی نگاه کنید که تا چه مراحلی بالا رفت و در سازمان ملل جایی برای خودش باز کرد.
سعدی و قرآن
سعدی بیاندازه از قرآن بهره برده است. بسیاری از شاعران فارسی مفاهیم قرآنی را به شعر تبدیل کردهاند و سعدی در این زمینه شاهکارهای فراوانی دارد. بنده یک کتابی دارم بهنام «قرآن در شعر فارسی» که توسط انتشارات سخن منتشر شده و در آن به بازتاب قرآن در آثار سعدی هم اشاره کردهام.
پاداش و جزا در آثار سعدی
در شعر ونثر سعدی همه جزا و پاداش اعمالشان را میبینند. این واقعیت را خودش اینطور تصویر کرده است: «دو چیز حاصل عمرست نام نیک و ثواب / وزین دو درگذری کل من علیها فان». سعدی خداشناس و خدادوست بوده و خدا در شعر او بهوضوح دیده میشود. او در بیان خدایی بودن خود ترسی ندارد و شجاعانه در اشعارش این حقیقت را فریاد میزند. « کنون که نوبتِ تست ای ملک به عدل گرای»؛ ببینید که چه راحت به سلطانی که همه از وحشت دارند پند و اندرز میدهد.
چرا جوان امروز باید سعدی بخواند؟
جوان امروز اگر با سعدی آشنا بشود به مرز آرامش میرسد و به زندگی امیدوار میشود و هویت خودش را پیدا میکند و در روابط اجتماعی توفیق بیشتری خواهد داشت و بالأخره میتواند به بودن در کشوری که سعدی دارد، ببالد.
سعدی به انتخاب اسماعیل آذر
بنده اشعار سعدی را خوانده و آنها را تفسیر هم کردهام که در «ایران صدا» موجود است. علاقمندان میتوانند برای آشنایی بهتر با شعر سعدی به ایران صدا مراجعه کنند و تفسیر بنده از سعدی را آنجا بشنوند.
در پایان یک داستان طنز درسآموز از گلستان سعدی را به خوانندگان این مطلب تقدیم میکنم:
از صحبت یاران دمشقم ملالتی پدید آمده بود. سر در بیابان قدس نهادم و با حیوانات انس گرفتم.
تا وقتی که اسیر فرنگ شدم و در خندق طرابلس با جهودانم به کار گل بداشتند.
یکی از رؤسای حلب که سابقهای میان ما بود گذر کرد و بشناخت و گفت: ای فلان! این چه حالت است؟!
گفتم: چه گویم:
همیگریختم از مردمان به کوه و به دشت / که از خدای نبودم به آدمی پرداخت
قیاس کن که چه حالم بود در این ساعت / که در طویله نامردمم بباید ساخت
پای در زنجیر پیش دوستان / به که با بیگانگان در بوستان
بر حالت من رحمت آورد و به ده دینار از قیدم خلاص کرد و با خود به حلب برد و دختری که داشت به نکاح من در آورد به کابین صد دینار.
مدتی بر آمد، بدخوی ستیزه روی نافرمان بود. زبان درازی کردن گرفت و عیش مرا منغّص داشتن.
زن بد در سرای مرد نکو / هم در این عالم است دوزخ او
زینهار از قرین بد زنهار / وَ قِنا رَبَنا عذابَ النّار
باری زبان تعنّت دراز کرده همیگفت: تو آن نیستی که پدر من تو را از فرنگ باز خرید؟
گفتم: بلی! من آنم که به ده دینار از قید فرنگم باز خرید و به صد دینار به دست تو گرفتار کرد.
شنیدم گوسپندی را بزرگی / رهانید از دهان و دست گرگی
شبانگه کارد در حلقش بمالید / روان گوسپند از وی بنالید
که از چنگال گرگم در ربودی / چو دیدم عاقبت خود گرگ بودی
گلستان - باب دوّم در اخلاق درویشان