گروه ادبیات خبرگزاری هنرآنلاین - انسانهای بزرگ و تاثیرگذار برای ثبت در تاریخ روایت میشوند. یکی از زوایای این روایت، استنباط نویسنده از رفتار و منش آن شخصیت والاست. گاهی هم به آن انسانِ بزرگ از زوایای بیرونی زندگی نظاره میشود. اما برای این که دریابیم که چرا یک شخص اعتلا می یابد و تاثیر شایانی بر جهان هستی میگذارد، نیاز است تا زوایای پنهان و خصوصی حیات او را واکاوی کنیم.
در مسیر انقلاب اسلامی، انسانهای شگرفی زیست کردهاند که با مجاهدت خود، فرهنگ متعالیِ منبعث از انقلاب را به جای جای جهان هستی رساندهاند. طبیعتا نفوس فراوانی جان خود را در راه این انقلاب و کشور فدا کردهاند که نامشان بر سر زبانها افتاده است و هر دستهای از شهدا را با عنوانی میشناسیم. شهدای دفاع مقدس، شهدای امنیت، شهدای مدافع حرم، شهدای هستهای از جمله این عناوین هستند. اما برخی از شهدا مسیر متفاوتی را برگزیدهاند و در راه عمل به تکلیف به دور دستها رفتهاند. یکی از این شهدا شهید سید محمد علی رحیمی است که برای تبلیغ انقلاب اسلامی بخشی از سالهای زندگی خود در شبه قاره هند سپری کرد تا مشام مردم آن دیار را به عطر فرهنگ والای انقلاب اسلامی آشنا کند. شاید بتوان امثال شهید رحیمی را شهدای صدور فرهنگی انقلاب نامید.
شهید سید محمد علی رحیمی در ۱۹ تیرماه ۱۳۳۶ در شهر اهواز متولد شد. در همان سنین کودکی به دلیل شغل پدر ساکن تهران شد. از نوجوانی فعالیتهای فرهنگی-انقلابی خود را آغاز نمود و پس از انقلاب در مراکزی مانند کمیته انقلاب اسلامی، کانون بعثت، وزارت ارشاد و سپاه فعالیت نمود و نهایتاً در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی به عنوان کارمند رسمی شروع به کار کرد. شهید رحیمی در طی فعالیت خود در سازمان، ماموریتهای مختلفی به کشورهای آسیایی و آفریقایی از جمله هندوستان، پاکستان، افغانستان و نیجریه، جهت بررسی اوضاع مسلمانان، به خصوص شیعیان، داشت. و آخرین مأموریتش سال ۱۳۷۴ به کشور پاکستان به عنوان رایزن فرهنگی و مسئول خانه فرهنگ جمهوری اسلامی ایران بود که پس از گذشت یک سال و شش ماه از مأموریت، در دفتر کارش به دست گروهک وهابی ‘جهنگوی’ به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
برای این که شهید سید محمد علی رحیمی را بیشتر بشناسید، کتاب «رسول مولتان» که روایت این شهید عزیز از نگاه همسرش است را بخوانید. این کتاب به واسطه زحمات خانم زینب عرفانیان در سال 1394 به سرانجام رسیده و توسط نشر «سوره مهر» راهی بازار شده است. «رسول مولتان» هفت فصل دارد که از زمان آشنایی خانم مریم قاسمی زهد با محمد علی رحیمی تا زمان شهادت این بزرگمرد را از نگاه این همسر فداکار و صبور روایت میکند. بخشی هفتم کتاب را شاید بتوان تاثیرگذار ترین بخش کتاب نامید که بخشی از روزهایی که خانم قاسمی و سه فرزندش، روزهای بدون علی را تحمل میکنند به تصویر میکشد.
بخش هایی از متن کتاب:
ساعت از ۱۰ شب که میگذشت و علی به خانه نمیآمد میرفتم و در دفترش سری بهش میزدم هر کس مشغول کاری بود. لامپ همه اتاقها روشن و کارمندها مثل سر صبح کار میکردند. از مسئول اتاق کامپیوتر و دوبلاژ گرفته تا زهیر که از کنار دست علی جنب نمیخورد.
_تورو خدا ببخشید. میدونم آقا چقدر کار بهتون میده و خسته میشید. این را به هر کدام که میگفتم زود سر بلند میکردند که نه، خسته نیستیم. اوایل فکر میکردم تعارف میکنند. کمی که گذشت، فهمیدم راست میگویند. دوست دارند علی تا هر وقت کار میکند کنارش باشند زهیر و حبیب بیشتر از همه کنار علی بودند. حبیب شبها دراطلاعات چرت میزد؛ اما تا علی نمیآمد خانه، او هم نمیرفت.
_مگه آقا تا این وقت شب کار میکنه خسته میشه که من خسته شم؟
قصد این را که میگفت میفهمیدم اصرار بیفایده است و حبیب قصد خانه رفتن ندارد. همهشان از کار کردن علی انرژی میگرفتند. علی هم خیلی دوستشان داشت. به خصوص زهیر را میدانست غذای ایرانی دوست دارد. هر روز به من سفارش میکرد که هر چه برای خودمان درست میکنم یک پرس هم بدهم خانه زهیر. بعضی روزها همسرش میآمد کنار من در آشپزخانه میایستاد. من غذای ایرانی درست میکردم و او هم یادداشت میکرد و یاد میگرفت.