گروه فرهنگ و ادبیات خبرگزاری هنرآنلاین: گفتگو با جواد کلاتهعربی حس و حال جالبی داشت؛ آرام بود و باوقار. یک ساعتی با هم دربارۀ خودش و کتابهایی که نوشته و اصول نویسندگی حرف زدیم. با اینکه خیلی دوست نداشت دربارۀ خودش حرف بزند ولی روی ما را زمین نینداخت. استاد کلاتهعربی یکی از نویسندههای صاحب سبک و منتقدین منصف ادبی است که اغلب روزهای سالش را در دنیای کتاب و کلمه میگذراند. دنیا برای او که هشتم دیماه پنجاهونه در تهران بهدنیا آمده یک چالش بیشتر ندارد؛ نوشتن و دیگر هیچ. آنچه در ادامه میخوانید بخشهایی از همکلامی با اوست. امیدواریم بخوانید و به دردتان بخورد.
شروع نویسندگی؛ سخت امّا خوشآتیه
جواد کلاتهعربی با عنوان نویسندۀ حوزۀ ادبیات جهاد و پایداری شناخته میشود. در ابتدای گپوگفت از او پرسیدیم که چگونگی ورودش به این حوزۀ ادبی و مسیر پیشرفتش را برایمان شرح بدهد. نویسندۀ کتاب «عملیات عطش» حرفهایش را اینطور آغاز نمود: ورود بنده به حوزۀ ادبیات دفاعمقدس با اراده و تصمیم اتفاق نیفتاد. یعنی در جریان یک کاری قرار گرفتم و اینطور نبود که بگویم از امروز به بعد میخواهم این کار را انجام بدهم. البتّه من به نوشتن علاقه داشتم و قبل از ورود به حوزۀ ادبیات دفاعمقدس چندین و چند کتاب نوشته بودم که تابحال دربارۀ آنها صحبتی نکردهام. من نوشتن که عشق و علاقهام بود را سال 1387 از حوزۀ انقلاباسلامی شروع کردم که آنهم در ابتدا قرار بود یک مقاله باشد امّا طرح آن با خواست خودم و تشویق دوستان تبدیل شد به طرح کتاب. نخستین کتابم «شرحی بر نامه امام(ره) به گورباچف» بود که توسط موسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره) به چاپ رسید. این کتاب پژوهشی-علمی-ترویجی، مراحل تولید خیلی خیلی سختی داشت. من باید در چندین موضوع متفاوت و جدا از هم مثل علوماسلامی، فقه سیاسی شیعه، فلسفه، عرفان و حوزههای دیگر پژوهش و مطالعه میکردم تا بتوانم فرازهای مختلف نامۀ امام(ره) را تحلیل و بررسی کنم و برای خواننده شرح بدهم. حجم کتاب 400 صفحه شد. درواقع من نوشتن را با یک کار بسیار بسیار دشوار شروع کردم. البتّه قبل از نگارش کتاب تجربۀ یادداشت و مقالهنویسی برای روزنامهها را داشتم که منجر شد به تألیف کتاب. بعد از آن هم دعوت شدم به همکاری در یک پروژه فرهنگی-اجتماعی با موضوع محلات تهران. یک کتابهایی بهنام «محلۀ ما» که بخشی از آن تولید شد ولی توزیع خوبی نداشت و بخشهایی از آن هم تا جایی که خبر دارم اصلاً تولید نگردید. در آن مقطع بنده 9 کتاب دربارۀ محلههای تهران به شیوۀ روایتنگاری نوشتم. روش کارمان هم به اینصورت بود که تاریخ محلهها را از ابتدا تا حال حاضر روایت میکردیم. تجربۀ دوسالۀ پژوهش و نوشتن در آن بازۀ زمانی تجربه و اندوختۀ خوبی برای من داشت. تألیف کتاب شهید سیدعباس جولایی از مجموعۀ سرداران برای انتشارات روایت فتح اقدام بعدی بنده بود که در سال 1392 چاپ و منتشر شد.
ورود به انتشارات 27 بعثت؛ آغاز ماجراجویی
کلاته ادامۀ حضورش در گسترۀ نویسندگی را اینطور توضیح داد: در خلال این فعالیتها یک پیشنهاد پژوهش فیلم «ایستاده در غبار» مسیر و جهت زندگی من را عوض کرد. اگرچه پیش از آن هم دربارۀ شهدا مینوشتم ولی برای پژوهش ایستاده در غبار مهمان انتشارات بیستوهفت بعثت شدم؛ دقیقاً یکم مهرماه 1392. این فیلم دو محقق داشت که یکی از آنها بنده بودم. پژوهش و تحقیقات ما در آن مقطع ششماه زمان برد. بعد از پایان این پروژه که حدوداً شش ماه طول کشید ازطرف مدیران انتشارات 27بعثت برای تصدی مسئولیت ادبیات و پژوهش دعوت به همکاری شدم. با قبول این مسئولیت هم زمان اداری و شغلی من به حوزۀ شهید و شهادت اختصاص یافت و هم زمان شخصیام که علاقه و اعتقادم بهحساب میآمد. یکی از اقدامات مهم ما در آن دوره نگارش مجموعۀ زندگینامۀ شهدای لشکر 27 بود که با جذب نویسنده و محقق و تیم تحقیق یک خط تولیدی برای تإلیف این کتابها درست کردیم. تا پایان سال 1399 بنده با همین مسئولیت در انتشارات 27بعثت مشغول به فعالیت بودم. در این مدت علاوه بر مسئولیت سازمانی چند عنوان کتاب هم نوشتم. زندگینامۀ شهید دفاعمقدس عباس ورامینی باعنوان «در هیاهوی سکوت» یکی از آنهاست که در جشنوارۀ پاسداران اهلقلم رتبه آورد. این کتاب اواخر سال 97 منتشر شد. «راهی به مجنون» هم با موضوع سرگذشت شهید عباس جولایی در سال 98 رفت زیر چاپ. از جمله تألیفات سال 98 به روایت مادر شهیدان محمد، عبدالحمید، رضا و نصرالله جنیدی با نام «مگر چشم تو دریاست» هم باید اشاره کنم. در همین راستا «ماجرای عجیب یک جشن تولد» دربارۀ شهید مدافعحرم مهدی ثامنیراد را سال 99 نوشتم که آن هم از دو جشنواره جایزه گرفت. «عملیات عطش» که شرح حماسهسازی گردان عمار لشکر27 در روزهای پس از قطعنامه است و «لباس شخصیها» که خاطرات قاسم صادقی از گروه فدائیاناسلام را روایت میکند دو کتاب دیگر بنده در حوزۀ ایثار و جهاد بهشمار میرود.
نگاه بازاری به نوشتن؛ آفت اینروزهای دنیای کتاب
کلاتهعربی برای ما گفت که سال 99 بهمدت یکسال از انتشارات بیستوهفت بعثت فاصله گرفت و بعداز همکاری با انتشارات ایران دوباره به خانۀ خودش یعنی نشر بیستوهفت بعثت برگشت؛ اینبار باعنوان مدیر انتشارات. از او دربارۀ شاخصههای یک نویسندۀ فعال در حوزۀ ادبیات پایداری گفت: نویسندۀ این حوزه با حوزههای دیگر فرقی ندارد. درواقع هرکس دربارۀ چیزی که به آن علاقه دارد مینویسد. مهم این است که ما به نوشتههایمان باور و علاقه داشته باشیم. برای من پذیرفتنی نیست که کسی بدون عشق و علاقه در حوزۀ ادبیات پایداری قلم بزند. ما هم به حوزۀ شهدا، دفاعمقدس و مسئلۀ مدافعینحرم علاقمندیم بههمین سبب در این وادی قلم میزنیم. بههرحال نوشتن یک مکانیسم عمل مرسوم دارد؛ پژوهش کتابخانهای، پژوهش سندی، مصاحبه با افراد آگاه و نظایر آن. من خودم هیچ کتابی را در بازۀ زمانی شش ماه و یکسال ننوشتم. هم به دلیل مشغولیتهای اداری و هم بهخاطر حساسیت بالایی که نسبت به کارهایم دارم. این فرصت و زمان طولانیتر به من اجازه میدهد که همنشین شهید کتابم بشوم و یک سلوکی را با او داشته باشم و یکمقدار با او راه بروم. این مسئلۀ مهمی است که به محصول تولیدی ما روح میدهد. ما نباید به نوشتن نگاه بازاری داشته باشیم و تندتند بنویسم و برویم سراغ کتاب بعدی. یکمقدار با سوژۀ خودمان همراه بشویم. من خیلی آدمی نیستم که روی اتفاقات ماورایی پا بگذارم و بروم جلو. به کسی هم توصیه نمیکنم که اینطور باشد. چونکه مواجهۀ ما با سوژه باید منطقی باشد و نباید آنقدر وارد فضاهای احساسی بشویم که شیفتگی ما به شهید روی قلممان اثر بگذارد. بهنظرم نویسندۀ شهدا و کارهای مستند باید یک رابطۀ منطقی با سوژه داشته باشد و بتواند شیفتگی خودش را مهار کند. ما نمونههایی را دیدهایم که این شیفتگی باعث شده حدود و ثغور شخصیتی که میسازیم برود در زمین دیگران. من ابایی ندارم و مثال میزنم، کتاب «یک محسن عزیز» نمونۀ کامل و جامع و اتم این ماجراست. پس ما نباید شیفتۀ شهیدمان بشویم. اگر شیفته شدیم دلمان میخواهد همه چیز را بهنام او بزنیم که درست نیست و ما را از حقیقت و واقعیت دور میکند. امّا ارتباط معقول و منطقی و همراه و همگام شدن حتماً چیز خوبی است. طبعاً شما وقتی با کسی راه میروید شناختتان از او بیشتر میشود. اگر در کارها یک فرصتی به خودمان بدهیم تا سوژه را بیشتر درک کنیم به نتایج بهتری میرسیم.
تولیدات ساندویچی
جواد کلاتهعربی ریشههای شتابزدگی در انتشار کتب مرتبط با حماسه و جهاد را اینگونه تشریح کرد: این شتابزدگی علل مختلفی دارد. شما ببینید در همین بحث شهدای مدافعحرم چقدر کار ساندویچی تولید شد. من روی این اصطلاح ساندویچی تأکید دارم. ما شاهد بودیم که نویسندهها و ناشرها وارد یک رقابت عجیبی در بخش تولید کتاب شدند تا به عقیدۀ بنده بازار فروش را از دست ندهند. این مسئله به اصل موضوع یعنی حفظ تاریخ و راه شهدا ضربه زد. ما امروزه با کتابهایی دربارۀ برخی شهدا مواجه هستیم که علیرغم نام و کارهای بزرگشان در سوریه اصلاَ درخور و شایسته نیستند. ما در انتشارات بیستوهفت بعثت این روند را دنبال نکردیم. مطلق کتابهایی که ما دربارۀ شهدای مدافعحرم نوشتیم و تولید کردیم مفصل و جامع و کامل است. ما کیفیت را فدای سرعت نمیکنیم حتا اگر تولیداتمان دیرتر وارد بازار کتاب بشوند. ما باید اصول حرفهای نگارش را رعایت کنیم. کتاب یک کالای فرهنگی بهحساب میآید و طبیعتاً تولید آن زمانبر باشد. یک فیلم سینمایی شش ماهه جمع میشود ولی تألیف کتاب دو سال طول میکشد. نویسندهها و ناشرها نباید نگاه بازاری داشته باشند. قاعدتاً ما کتاب را تولید میکنیم برای فروختن و قرار نیست آن را برای خودمان نگهداریم لکن وقتی نگاه غیر فرهنگی و صرفاً اقتصادی بر پروسۀ چاپ کتاب حاکم میشود آنموقع کیفیت آثار پیش تولید سریع و تند ذبح میگردد. ظاهر امر بسیار خوب و زیباست؛ کار فرهنگی و تولید کتاب دربارۀ شهدا ولی اگر کارمان را بر اساس قواعد و اصول آن انجام ندهیم خدمت نکردهایم. وقتی یک کتاب باید من را با زندگی مثلاً شهید متوسلیان آشنا کند اگر برای زودتر به ثمر رسیدن وارد یک پروسۀ غیرفرهنگی و غیرحرفهای شده باشد، یک چهرۀ ناقص از این آدم به مخاطب ارائه میشود. اغلب اوقات اینطور است که وقتی کتابی دربارۀ شهیدی نوشته بشود دیگران رغبتی برای نوشتن دربارۀ آن شهید نخواهند داشت. پس ما در عین حالی که به اقتصاد نشر فکر میکنیم نباید نگاه فرهنگیمان را ذبح کنیم. عرصۀ هنر دستوری و حاکمیتی نیست. روح فرهنگی حوزۀ نشر باید در گعدههای کارشناسی، جشنوارهها، بخشهای ادبیات رسانهها و جلسات نقد و بررسی توسط خود اهالی فرهنگ و ادب حفظ و نگهداری شود.
دغدغۀ اصلی زندگی من
این معلم و مربی نویسندگی در ادامه نویسندهها را مخاطب قرار داد و افزود: ما در درجۀ اوّل به آموزش و بعد به کسب مهارت نیاز داریم. اگر قرار است در حوزۀ خاطرهنگاری و زندگینامه بنویسیم برویم پیش اساتید برتر و باتجربۀ این حوزه آموزش ببینیم، کارهای خوب را بخوانیم و جلسات نقدوبررسی آثار را دنبال کنیم و مباحث نظری آن را یاد بگیریم. هرچند که در این بخش علم چندانی تولید نشده ولی تجربههای ارزشمندی منتقل شده که نزدیک به علم هستند. ما خیلی از مهارتها و تجربهها را در نشستهای نقدوبررسی میآموزیم. ما باید برویم دنبال مهارتافزایی و مهارتآموزی. این امر امکانپذیر نیست مگر برای کسی که اولویتش نوشتن باشد. شغل من سروکار داشتن و تعامل و همکاری با نویسندههاست. کسانی موفق هستند که نوشتن دغدغۀ اوّل زندگی آنهاست. دربارۀ خودم هم میتوانم با جرأت بگویم که نوشتن دغدغۀ اصلی زندگی بنده است. درواقع سبک زندگی من تحت تأثیر نوشتن قرار دارد. من مثل خیلیها شبنشینی و دورهمی با دوست و فامیل ندارم. من اصلاً فرصتی برای اینطرف و آنطرف رفتن ندارم. رفیقبازی و جلسات من در حوزۀ نوشتن است و اگر با دوستان دورهم جمع شده باشیم قطعاً در مورد مستندنگاری حرف میزنیم نه دربارۀ قیمت ارز و طلا. سالهاست که من اینطور زندگی میکنم. روزهای تعطیل من حتماً به نوشتن اختصاص دارد. اگر سبک زندگی کسی از نوشتن تأثیر گرفت و مسئلۀ اولش شد نوشتن، در مسیر موفقیت قرار میگیرد. نگاه باری بههرجهت داشتن و گاهی یک چیزی نوشتن ما را به موفقیت نمیرساند. وقتی نوشتن مسئلۀ زندگی ما باشد دربارهاش جستجو و کنکاش میکنیم. کسی که از انتقاد دیگران نسبت به اثرش ناراحت میشود نمیتواند نویسندۀ بزرگی بشود. ما باید ببینیم که چه چیزی را حذف میکنیم برای نوشتن. این یعنی اولویت دادن به نویسندگی. مگر چند کار از یک انسان ساخته است؟ این نمیشود که من روزنامهنگار باشم، مستندسازی کنم، کاروان ببرم راهیان نور و در فعالیتهای فرهنگی مسجدمان نقش ایفا کنم و کتاب هم بنویسم. چنین چیزی امکان ندارد. اگر ما ذهنمان درگیر موارد متعدد بکنیم چقدرش به کتاب میرسد؟ من گاهی بنا به دستور دوستان یا احساس نیاز اصول و قاعدههای نویسندگی را به جوانها آموزش میدهم ولی اگر بنده بخواهم تخصصاً به تدریس نویسندگی بپردازم برای تدوین متون آموزشی حتماً بهصورت موقت نوشتن را میگذارم کنار. باز هم تأکید میکنم که برای موفق شدن نوشتن باید مسئله دغدغۀ نخست زندگی ما باشد و آن را فدای چیز دیگری نکنیم.
افتخار ما؛ نوشتن برای شهدا
جواد کلاته در پایان با اشاره به اهمیت فرهنگ جهاد و شهادت و اتفاقات دوران دفاعمقدس اضافه کرد: ما در دوران جنگ موفق شدیم جلوی دشمن را بگیریم بههمین سبب تمام وقایع آن دوران برای سازنده و راهگشاست. از جزئیترین و شخصیترین تجربیات زیستی آدمها در آن دوران که برای ما درسآموز است تا دستاوردهای بزرگ صنعتی مثل ساخت گلولۀ توپ و خمپاره که به ما نمیفروختند در کارگاههای ریختهگری جنوب تهران گرفته تا احداث پلهای بزرگ با توانمندی بچههای خودمان. همهجای این دریا برای ما محصول و فرآورده دارد و ما باید بتوانیم روزی خودمان را از آن بهدست بیاوریم. شهدا راه را به همۀ ما نشان میدهند؛ از رئیسجمهور گرفته تا وزیر و وکیل و مدیران جامعه و کارگرهای محترم. هر کسی به فراخور حال خودش از این سرمایه استفاده میکند. ما مفتخریم به کار کردن در حوزهای که مخاطبش همۀ آدمهای جامعه با تفکرات سیاسی و اعتقادی مختلف هستند. در نمایشگاه کتاب من داخل غرفۀ انتشارات بیستوهفت بعثت نشسته بودم. خانمی آمد داخل که روسری هم روی سرش نبود. کتاب شهید ثامنی را نشانم داد و گفت و از این نویسنده هر کتابی دارید را میخواهم. من هم سایر کتابهای خودم را به ایشان معرفی کردم و رفتم سمت دیگر غرفه. بعد خانمهای غرفه شهدا را به او معرفی کردند. او هم کمکم برای رعایت حال ما روسریاش را انداخت روی سرش. این ظرفیت شهداست که همۀ افراد جامعه به آنها ارادت دارند. ما هم افتخار میکنیم به قلم زدن برای شهدا.
حمید بناء