گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: شاید که نه! قطعاً بسیاری از علاقمندان به استاد شهید آقا سید مرتضی آوینی او را با مستندهای بینظیر و ماندگارش میشناسند؛ با حماسهنگاری تاریخی و گفتار متن رویاییاش.
نماهای جاندار و زیبا در کنار بیان و قلم جانبخش و گیرا ویژگی تکرار نشدنی مستندهای ایشان بهشمار میرود. اگر فکر کردید که این یادداشت قرار است شما را به دنیای حقیقی روایت فتح استاد ببرد، باید به عرض برسانم که اصلاً اینطور نیست. شهید آوینی علاوه بر مستندسازی و نقد فیلم، هنرشناس چیرهدستی هم بودند. هنر در نگاه ایشان زوایا و جنبههای ریزبینانه و دقیقی دارد که نظیر و همانند آن در جای دیگری یافت نمیشود.
شهید آوینی میگفت: «آزادی هنرمند در «درک تکلیف» اوست نه در «نفی و طرد التزام به همه چیز» و البته این التزام باید از درون ذات بیرون بجوشد نه آنکه از بیرون سایه بر وجود هنرمند بیندازد.
در اینجا عدم تعهد همان قدر بیمعناست که اجبار، یعنی همان طور که هنرمند را نمیتوان مجبور کرد، خود او نیز نمیتواند از تعهد درونی خویش بگریزد و هر تعهدی خواه ناخواه ملازم با تکلیفی است متناسب آن، و به این اعتبار، هیچ اثر هنری نمیتوان یافت که صبغه سیاسی نداشته باشد.
جورج اُرول در این باره میگوید: ... هیچ کتابی از تعصب سیاسی رها نیست. این عقیده که هنر باید از سیاست برکنار بماند، خودش یک گرایش سیاسی است».
استاد آوینی در مقالۀ دیگری همین مفهوم را اینگونه تبیین نمودهاند: «آزادی در نفی همه تعلقات است جز تعلق به حقیقت، که عین ذات انسان است. وجود انسان در این تعلق است که معنا میگیرد و بنابراین، آزادی و اختیار انسان تکلیف اوست در قبال حقیقت، نه حقّ او برای ولنگاری و رهایی از همه تعهدات. و مقدمتاً باید گفت که هنر و ادبیات نیز در برابر همین معنا ملتزم است».
هنرمند تکلیفگرا و تکلیفشناس گمشدۀ جهان هنری کشور ماست. این گمشدگی و فقدان علل متعدد و مختلفی دارد که خیلیها مقصر پدید آمدنش هستند. بگذریم! بهقول مرحوم میرزا حبیبالله شیرازی: «شه اگر بادهکشان را همه بر دار زند / گذر عارف و عامی همه بر دار افتد».
داشتم از ویژگیهای بارز و برجستۀ آقا سید حرف میزدم. استاد در یادداشتی با عنوان «جنگ در آینه نقاشی متعهد» آثار نقاشان دربارۀ دفاعمقدس را از دریچۀ «نشانهشناسی» و «مفهومگرایی» بررسی و معرفی نمودهاند.
آقا سید در آن یادداشت اثری از کاظم چلیپا را اینگونه توصیف میفرمایند: «یکی از زیباترین آثاری که به وظیفه عظیم زنان در جنگ و انقلاب اشاره دارد، تابلویی است اثر قلم توانای کاظم چلیپا به نام “کویر”؛ زنی با چادر سیاه و مقنعه سفید، همان زنی است که از دامنِ او مرد به معراج میرود. این زن مرواریدی است که در رحمِ پوشیده صدفِ عفت پرورش یافته است.
این زن با آن زنانی که زیباییها و اسرار وجودی خویش را به شیطان هوسپرست فروختهاند بسیار متفاوت است.
سبد شقایقی که در بغل دارد، رحمی است که نطفه نور در خود پرورده است. چلیپا کویر را چون مظهری برای کرامت انسانی و عدم تعلقات برگرفته و اگر اینچنین باشد، آن درِ چوبی راهی است که از باطن کویر به باغ آزادگی گشوده است».
بیتردید رمزگشایی استاد از یک اثر هنری قطعاً بهانهای بوده برای شناساندن کار خوب و اشاره به محتوای ارزشمند آن. چقدر جای نقاشان هنرمند و متعهد در امروز ایران ما خالی است که با زبان رنگ و نقش و سبک، ارزشهای ملّی ایران را فریاد بزنند.
حیف که دوستان به اصطلاح هنرمند دل در رهن بازار دیگری دارند و باز هم بگذریم! روح سنایی شاد که گفت: «گاو را دارند باور در خدایی عامیان / نوح را باور ندارند از پی پیغمبری».
مقالات او در حوزۀ ادبیات هم بعد از گذشت چند دهه همچنان خواندنی هستند و نکات جالبی برای مخاطب دارند. آوینی شعر را میفهمید و نظرات شگرف و جالبی دربارۀ شعر و شاعری داشت؛ «شعر حافظ آنجا گویایی میگیرد که زبان درمیماند. آنجا که پای عقل در گِل میماند، بال عشق گشوده میشود و هنر ناله عشق است نه زبان عقل؛ عقل را که بدین مقامات بار نمیدهند. عقل خاکسترنشین است و اهل مقامات نیست: بر هوشمند سلسله ننهاد دست عشق / خواهی که زلف یار کشی ترک هوش کن
ترک هوش کن که هوشیار در خودی خود اسیر است و تا خود باقی است یار از تو میرمد. بیهوده نیست این همه که عشاق از عقل مینالد؛ عقل عِقال است و جان را پای بست خاک میکند و تا عقل باقی است، خود از میانه برنمیخیزد. مستان در جست و جوی بیخودی به مستی روی آوردهاند، که مستی و بیخودی باهمند؛ مستی زوال عقل است و از این روی همرهِ بیخودی است». برای این بخش هر توضیحی اضافهگویی بهحساب میآید.
ته حرف اینکه تربیت هنرمند و استفاده از هنر بدون یک نقشۀ راه مبتنی بر اصول و ارزشهای اسلامی و ایرانی، مثل کوبیدن آب در هاون است. این ادعا ربطی یه خطوط سیاسی و گرایشهای قومی و قبیلهای آدمها ندارد؛ همانطور که جناب جامی در جایی فرمودهاند: «ذات نایافته از هستی بخش / چون تواند که بود هستی بخش». هنر انسانی که دلبستگی به مردم و آیین و فرهنگش نداشته باشد، دردی را دوا نخواهد کرد و به کار کسی نمیآید. آقا سید مرتضی در حلزونهای خانه به دوش میفرمایند: «هنر از حیث محتوا نوعی معرفت است و از این قرار، عین حکمت و عرفان. پس چگونه میتوان مظاهر مختلف حیات انسان را، علم و حکمت هنر و فلسفه و دین را، آنچنان که امروز معمول است از یکدیگر جدا کرد؟
هنرمندان هرگز در جست وجوی حکمت نیستند. آنها تنها سعی دارند که در تکنیک کار خویش مهارت بیشتری پیدا کنند. و لکن آنچه در تکنیک و قالب کار هنری آنها به مثابه محتوا اظهار میشود چیست اگر حکمت نیست؟ میگویند: «ما احساسات خویش را بیان میکنیم». اما مگر میان احساسات انسان و اعتقادات او هیچ نسبتی نیست؟». با این حساب هر حرفی که از اثر هنرمندی بهگوش ما برسد، یقیناً برآمده از جهانبینی و مسیر تربیتی اوست. کسی که سیاه میسازد حتماً قلب سیاهی دارد و آنکه برای خوشایند این و آن قدم و قلم میزند بیشک شیفتۀ غریبهها و فریفتۀ دیگران است؛ استثناء و من بمیرم و تو بمیری هم ندارد.
امیدوارم نظامهای آموزشی و نهادهای فرهنگی حوایشان به قلب آدمها باشد تا آثار بیرون آمده از دروی آنها، خوی انسانیت را از درون جامعه بیرون نکند. خدایا! آمین گوی این دعا را ببخش و بیامرز.
"حمید بناء"