سرویس تئاتر هنرآنلاین: اجرای "آدم، آدم است" به کارگردانی حبیب دانش از یک باورمندی قوی برخوردار است. این باور که هنوز برشت میتواند در دنیا کارآمد و موثر باشد. به هر تقدیر با نگاه اجتماعی و منتقدانه نسبت به کاستیهای جهان در آلمان فاشیستی و در زمانه نازیسم هیتلری قد علم کرده بود و اما فراتر از مرز و بومش به تمام گستاخیها و پدر سوخته بازیهای ستمگران تحت هر عنوانی دهن کجی میکرد. او در "آدم، آدم است" همان قدر در مقابل استعمارگری و امپریالیسم حساس است که مسخ شدگی در برابر قدرت روزافزون هیلتر را به ملتش دارد، گوشزد میکند.
حبیب دانش را از 74 و زمانه ورودم به دانشکده سینما تئاتر میشناسم، او بازیگر نمایش "یک نوکر و دو ارباب" کارلو گولدونی ایتالیایی بود که امیر آتشانی کارگردانیاش کرده بود و در جشن ورودیهای ما اجرا شد. پس از آن همواره پیگیر احوالش بودم و انتظار داشتم که کار کند با آنکه مدارج عالی دانشگاهی را پشت سر میگذاشت اما دیگر نمیدیدمش. منظورم بازیاش هست که سال 94 در نمایش نقرهای کار جلال تهرانی بالاخره بازی کرد که تقریبا قابل پذیرش هم بود اما این بار با اجرای سخت کوشانه "آدم، آدم است" بر این نکته تاکید میکند آنچه در این سالها آموخته و اندوخته است در کارگردانی نمود و باور بهتری یافته است. یعنی او یک کارگردان است و باید که کار کند. او با آنکه با بازیگران به نسبت آماتور و تازه کار شهر بهارستان (نزدیک رباط کریم) کار کرده است اما از هر آنچه که اجرای به اصطلاح حرفهای نامیده میشود، حرفهایتر به نظر میآید و البته دلایلی هم برای آن هست که در انرژی، هماهنگی و میزانسن اجرای "آدم، آدم است" موج میزند.
سبک فاصلهگذارانه
برشت را به عنوان برجستهترین نمایشنامهنویس تئاتر روایی میشناسند. او با ابداع سبک فاصلهگذاری در تئاتر، انقلاب بزرگی را در زمینه هنرهای نمایشی ایجاد کرد. عدم ارتباط حسی بین مخاطب و اثر و جایگزینی رابطه فکری و روایت داستان به جای وقوع داستان و قطع کردن نمایش در جایی که امکان رابطه حسی با مخاطب وجود دارد، از مشخصات اینگونه نمایش است. در واقع بازیگر و کارگردان و نویسنده بهجای تجسم کردن برای تماشاچی داستان را روایت میکنند. با استفاده از یک راوی در آغاز پرده از اتفاقات هر صحنه مخاطب را آگاه میکند تا هیجان را از او بگیرد و قوه تفکرش را برانگیزد. هدف نشان دادن یک رفتار اجتماعی خاص، در یک محیط اجتماعی خاص است تا تماشاگر با دید انتقادی به آن توجه کند. او معتقد بود که نه صحنه با وسایل سحرآمیز و نه بازیگر با چهره و اندام خود نباید تماشاگر را جذب کند و البته این توهم را هم به وجود نیاورد که چیزهایی غیرعادی میبیند. مخاطب نباید در توهم برود. معنی فاصلهگذاری این است که تمام عوامل و ارکان تئاتری از خود متن گرفته تا بازیگر و دکور باید طوری در تئاتر به کار روند که حالت تئاتری بودن آنها همیشه آشکار شود. راههای فاصلهگذاری هم تصحیح گریم بازیگر روی سن، تعویض لباس روی سن، استفاده از گروه همسرایان و یا صحبت کردن با تماشاگران و گفتن این مطلب که ما در حال بازی کردن یک تئاتر هستیم. نکته مهم از نظر برشت این بود که مخاطب نباید با دیدن نمایش دچار درگیری عاطفی و حسی شود. چون این برخورد عقل را کنار میگذارد، پس حس همذاتپنداری نباید وجود داشته باشد. او معتقد بود باید تا پایان نمایش مغز بیننده کار کند، نه عواطف حسیاش.
بنابراین بر مبنای تعریف بالا؛ باید که این فاصلهگذاری در اجرای "آدم، آدم است" مشهود باشد که هست و از همان ابتدای کار یکی میآید و در نور موضعی درخواست میکند که موبایلها خاموش شود و عکسبرداری و تصویربرداری هم نشود و بعد به سمت درامز میرود و نوازندگی میکند. یعنی موزیسین و نوازنده کار هست که فاصله میگذارد بین آنچه مشاهده میشود به نام تئاتر و واقعیت جاری در زندگی که تماشاگران به خود همراه میکنند. به دنبالش بازیگران میآیند و در میان صحنهها رودررو با تماشاگران از نقش یا رویداد و شیوه کارشان میگویند و در پایان هر صحنه باید که وسایل برچیده و وسایل صحنه بعدی آورده شود؛ موسیقی نواخته میشود و بازیگران میدوند که صحنهها را به هم بدوزند. این گره خوردگی نوعی فاصلهگذاری است که مقابل دیدگان تماشاگران اتفاق میافتد و البته هم انرژی لحظهای را بالا میبرد و هم هماهنگی بین عوامل اجرا را نمایان میسازد که از دل فاصلهگذاری نشات میگیرد و این امتیازی است برای دنبال کردن اجرا که هر تماشاگری را سر شوق میآورد که همچنان پایه کار باشد. هر چند در شبی که کار را دیدم متاسفانه یک سوم پایانی "آدم، آدم است" به اصطلاح از ریتم میافتاد و انرژی کار پایین میآمد. اما در کل گروه توش و توان برداشتن این وزنه سنگین را دارد چون تمرینهای کافی را انجام دادهاند و این ریتم افتادن برای شرایط زمانی است که ممکن است هر گروه خوبی در شبهایی به دلیل مریضی یا خستگی یا عصبانیت وارد بر گروه نتواند مثل شبهای دیگر همان اجرای دقیق را به صحنه بیاورند.
متن حماسی
مضمون "آدم آدم است"، جنگ و هویت بشری است. برشت نخستین طرحهای حماسی خود را با نگارش نمایشنامه "آدم، آدم است"، در سال ۱۹۲۵ عرضه داشت. او به جز سه نمایشنامه نخستیناش (بعل، آوای طبلها در دل شب و در جنگل شهرها) در تمامی آثار خود بر استفاده از این شیوه تأکید و اهتمام ورزید. بیگانهسازی، مفهومی که در نمایشنامههای برشت نقش اساسی دارد با طرح جنبههای تازه و غافلگیر کننده از زندگی روزمره، تماشاگر را به چالشی جهت تغییر طرز فکر فرا میخواند. اساساً برشت به دنبال تئاتری لذتبخش و سرگرم کننده نبود، بلکه او تئاتری میخواست که تماشاگر را به فعالیت و جدل وا دارد. تئاتری که جهان را همچون پدیدهای نیازمند به تغییر و نیز قابل تغییر به نمایش میکشد. هدف تئاتر حماسی این نیست که تماشاگر را با داستانی مهیج منفعل ساخته و به دنبال خود بکشاند بلکه جریان نمایش را به طور مرتب قطع میکند و درباره آنچه گذشت، بحث میکند. همان گونه که در نمایشنامه "آدم، آدم است" نخستین اثر حماسی برشت این اتفاق افتاده است.
گالی گی (با بازی عباس طباطبایی) که دلال خرده پا هست، در این نمایش تبدیل به سرباز جیپ (حسن فضلی) میشود. این استحاله و تغیر هویت دادن برای درخواست کوچکی در حد چند پاکت سیگار و بطری نوشیدنی است. معاملهای بیمقدار که در آن عملی قبیح و ضد انسانی شکل میگیرد. اگر انگلیس در هند و تا مرزهای تبت و نپال به دنبال سوداگری و دزدی کلان هست، این دلال ایرلندی نیز سوداگر چیزهای کوچک هست اما در مقابل او باید استحاله شود به چیزی که در معنای دقیقاش خطرآفرین هست. اینکه انسان توان نه گفتن را نداشته باشد میتواند دردسرهای بزرگتری را برایش فراهم کند. او بنابر خواست همسرش (فرزانه جمالزاده) برای خرید ماهی بیرون میآید و همسر زیرکش به گالی گی هشدار میدهد که در بیرون دو فرقه هستند که امکان دارد که از سادگیاش سوءاستفاده کنند؛ یکی زنان که مکار و حیلهگرند و دوم سربازان که بیرحمانه همه را از آن خود میکنند و دزدی کار روزانهشان هست. اما این مرد هالو توجهای به این نکتهسنجیها ندارد بنابراین اول ابزاری میشود برای باربری رایگان خانم بگ بیگ (فریبا رسولی) که کافهدار سربازان هست و بعد این زن از گالی گی میخواهد به جای ماهی، خیار بخرد و او میخرد و سه سرباز میبینند که او قدرت نه گفتن ندارد و از از این روی میخواهند که به ازای دریافت سیگار و مشروب به جای سرباز چهارم همراهشان به پادگان برود که از خشم گروهبان فیرچایلد یا ببر خون آشام در امان بمانند. این بازی خطرناک هست چون سربازان برای دزدی به معبد خورشید زرد رفتهاند و نفر چهارمشان گیر افتاده است. او در تله کاهنان افتاده و بخشی از موهایش کنده شده و حالا باید قیچی ببرند و بقیه موهای سرش را هم کوتاه کنند و... این قصه سر دراز دارد و با آنکه سرگروهبان زن گلی گی را برای شناساییاش میآورد اما از اصرار زن و انکار مرد، حتی همسر گالی گی نیز کوتاه میآید که او دیگر گالی گی نیست.
این سه سرباز برای اینکه گالی گی را بپیچانند و او را بینصیب بگذارند از قول و قرارهایشان، به او قول داشتن یک فیل را میدهند که انگار آرمان و آرزوی اوست چون میتواند صاحب گنج شود اما این هم یک بازی خیالی است که با همدستی بگ بیگ در نقش خریدار فیل، این فیل را از آن گالی گی و بعد به بگ بیگ میفروشند. آنگاه در دادگاهی جعلی گالی گی را محکوم به فروش فیل ارتش بریتانیا میگردانند. او زیر بار نمیرود و بعد محکوم به اعدام میشود و در زمان تیرباران شدن، به جای گلوله پتکی بر سرش میکوبند و در این ضربۀ گیجگاهی، دچار استحاله کامل میشود که همان سرباز هست و حالا میتواند بیشتر در خدمت سوءاستفاده بیشتر سربازان واقع شود.
طنز برای حبیب دانش اهمیت داشته است و این همان هدف اصلی برشت است که به هیجان و لذت در اثر حماسیاش بها میدهد و طنز در ایجاد هیجان و لذت موثر هست و این روشی برای همسویی با عامترین تماشاگران است. بازیگران نیز به دنبال چنین شیوهای برآمدهاند. گاهی گریم و چیدمان صحنه و میزانسن در القاگری طنز به کمک بازیگران میآید. بنابراین میزانسن ضمن ارائه فاصلهگذاری، از بار هیجانی به نفع بهتر دیده شدن و البته سنجیده شدن لحظات بهره میبرد. یعنی متن برشت درواقع در مسیر درست تحلیل شدن قرار میگیرد و زندگی تلخ و گمراه شونده گالی گی میتواند نمونه مثالی بشود برای همه آنانی که نمیخواهند به خواست دیگران نه بگویند. این مکافاتی در پی دارد که معادل با استحاله شدن در نیروی شر و بیگانه شدن با هویت فردی است که در پی خود پیامدهای شوربختانهای دارد. از سوی دیگر نمایش به دنبال ایجاد فضای گروتسک است و گامهایی هم برداشته شده، شاید این گامها هنوز نیاز به پیش روی دارد، یعنی ضمن ایجاد طنز باید که ترس هم بر مخاطب غالب شود و به عبارتی در لحظاتی از تماشا، مخاطب قالب تهی کند اما انگار این ترس فقط قابل تصور است اما باید اتفاق بیفتد و گروه نهراسند از اینکه باید از این استحاله به رعب و وحشتی دل انگیز و متفکر دامن بزنند. بالاخره کار تئاتر همین هست و این روزها شاید بهتر از هر کسی محمد مساوات در القای گروتسگ در نمایش "بی پدر" از بقیه پیش دستی کرده باشد چون واقعا حال تماشاگر از این همه دلهره بلعیده شدن گرفته میشود. در "آدم آدم است"، باید که فضای ترس و دلهره پیوست شود به همین لحظات نابی که تا حدودی میخندیم و لبخند میزنیم و باید که بدانیم که این مسخ شدگی ویرانگر است چون به هر تقدیر انسان عاقل و شعورمند است و در غفلت از داشتههای حقیقیاش تبدیل به عنصری ویرانگر خواهد شد، چنانچه این روزها در دنیای پیرامونیمان گروههای بسیاری از این قاعده بی پروایی بنابر نداشتن شعور انسانی بهرهمند میشوند و در ویران شدن انسانها و جهان پیرامونیشان از هر نوع اعمال خشونتی فروگذار نخواهند بود.
منابع:
اسدی، علیرضا، یادداشتی بر نمایشنامه آدم ، آدم است اثرماندگار برتولت برشت؛ سایت ایران تئاتر
بیگی، نسترن، نگاهی به نمایشنامه آدم، آدم است اثر برتولت برشت، سایت کومه هنر