سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش "حرفهای" تجربهای دلچسب از یک کمدی موقعیت است. کمدی موقعیت خاصه در قالب آثاری که از اروپای شرقی ترجمه میشوند در نگاهی پیشینی کهنه به نظر میرسند اما اجرایی که موفق به زنده کردن موقعیت و جذاب اجرا کردن آن شود میتواند این شکل در ظاهر کهنه را دوباره زنده کند، درست همانطور که هر لحظه در سیاست امکان وسوسه شدن و فروختن فردیت و زنده کردن ایدئولوژیهای تمامیت خواه میسر است.
متن
نمایشنامه "حرفهای" نوشته دوشان کواچویچ را نمیتوان به سادگی متنی در انتقاد از حکومتی تمامیتخواه و پلیسی دانست. این نمایشنامه بیشتر از آنکه انتقادی به یک رژیم (رژیمهای) سیاسی باشد، انتقادی به انسان سیاست اندیش و به وجود آورنده رژیمهاست. نمایش بیشتر از آنکه از اشخاص بازی و تیپهایی که میسازد در پی ساختن فضایی کلی و جمعی در مواجهه با امر سیاسی باشد، اثری به شدت فردگراست.
نمایشنامه داستان تئودور کرای یک کارمند اداره کتاب است. نویسندهای که تنها دو اثر از او به چاپ رسیده. تئودور یک شکست خورده واقعی در کار حرفهای است که حالا در رژیم جدیدی که برای پیروزی آن تلاش کرده، به سانسور ادبیات به جای خلق آن مشغول است. در مقابل شخصیتی که پیش روی تئودور قرار دارد مردی است که در رژیم گذشته مأمور تعقیب او و زیر نظر گرفتنش بوده است. حالا لوک لاون مأمور اطلاعاتی با چند اثر از تئودور به ملاقات او آمده است. آثاری که بجای تئودور به عنوان نویسنده توسط لوک تحریر و تنظیم شده است.
تئودور در همه سالهای زندگیاش بجای نوشتن و متمرکز شدن روی آثارش، به حواشی روشنفکر ایدئولوگ بودن پرداخته است و اینجا هنرمند واقعی شاید لوک باشد نه تئودور. آنچه با آن در این متن روبرو هستیم زندگی (حتی زندگیهای) تلف شده است. شناخت مأمور امنیتی رژیم سابق از تئودور به شدت دقیقتر و عمیقتر از خود اوست. لحظات زندگی تئودور هر اندازه که برای لوک آشناست برای خودش غریب است. همه لحظاتی که لوک از زندگی تئودور روایت میکند، توسط خود او از یاد رفته است. فردیت سوخته تئودور سبب شده است تا ما با یک فرد فروخورده و ناتوان روبرو شویم؛ فردی اخته و از خود بیگانه و به همین دلیل هم آنچه نمایش در پس مبارزه تئودور و زندگیاش عیان میکند، پوچی این زندگی است. پوچی زیست انسانی که نظم زندگیاش را زمانهای فراموش شده و از دست رفته شکل داده و لذا فاقد خلاقیت و زایشی است که حتی خودش از خود انتظار دارد. وجه انتقادی نمایشنامه در همین نکته نهفته است که زندگی "فردیت باخته" در پای یک تلاش بیشتر متظاهرانه و رادیکال سیاسی، که بیشتر از خلق مبتنی بر نفی و حرف است، یک زندگی پوچ است. در اینجا نکته کلیدی رادیکال بودن، نفی و حتی وجه برونگرای مبارزه نیست، بلکه فردیت باختگی است. چیزی که حرفهای بودن به معنای تلاش مستمر در یک مسیر را پای خواست و آرزویی نیازموده و وهم آلود قربانی میکند.
اندیشههای دوشان کواچویچ نویسنده اهل یوگسلاوی "حرفهای" را به واسطه فیلمنامه فیلم مهم زیرزمین (1995) که نوشته اوست بهتر میتوان شناخت. این فیلم بارها دیده شده و برنده نخل طلای کن، داستانی دارد که به لحاظ تم و حتی موقعیت شباهتهایی به نمایشنامه "حرفهای" دارد. کواچویچ در هر دوی این آثار ریشههای رسیدن از انقلاب به تمامیتخواهی را در همین فردیت سرکوب شده میبیند، فردیتی که توسط خود انسان نابود میشود و او را به سمتی سوق میدهد که نظمی را در جامعه حمایت میکند که خود بر آن واقف نیست و همین موقعیت او را به پوچی میکشاند. افشای این واقعیت پوچ و ساختن موقعیتهای کمیک نامنتظر نکتهای است که در فیلمنامه "زیر زمین" هم مانند نمایشنامه "حرفهای" کاملاً آشکار است.
نمایشنامه "حرفهای" فضایی کمیک دارد. درست مثل فیلمنامه زیرزمین. این به دلیل موقعیتی است که آدمها در آن گیر میکنند. موقعیتی که هم در آن جابجایی شخصیتها صورت میگیرد، هم واقعیتی پوچ و نامنتظر آشکار میگردد و هم اینکه شخصیتها در رابطهای غیر عقلانی و پیشبینی ناپذیر با یکدیگر مرتبط میشوند. یک مأمور اطلاعاتی و یک روشنفکر در این متن چنان رویاروی هم قرار میگیرند که هم غالب و مغلوب در آن مدام تغییر میکنند و سرکوبگر و سرکوب شونده. آنکه موجبات سرکوب تئودور میتوانست باشد حالا ثبتکننده همه خلاقیتهای نادیده این نویسنده است، این بدان معناست که تئودور در انتها نه در برابر قدرت مأمور، بلکه در برابر ذهنیت او و احساسات او تحت تأثیر قرار میگیرد. در مقابل مأمور هم از افکار تئودور مصون نمانده، او هم از تئودور تأثیر گرفته و به او نزدیک شده، آنقدر که به نظر میرسد با توجه به شرایط سنی این دو و دور شدن فرزند لوک از او، رابطه عاطفی غلیظ و پیچیدهای بین آنها پدید آمده است.
اجرا
اجرای کیانیان از این نمایشنامه با دکوری مفهومگرا و پردهای که آشکارا برداشته شده از تصویرسازیهای هنرانقلابی و ایدئولوژیک است در مواجهه اول نوعی خوانش مطلقاً سیاسی از متن را تداعی میکند. مسیر سازهای که روی صحنه میبینیم هرچه به سمت عمق میرود و به آن پرده عظیم انقلابی نزدیک میشود تنگتر و کوچکتر میشود و آدمها را برای گذر از خود مجبور به کوچک شدن میکند. این تصویر به اندازه کافی انتقادی و روشن هست و در کنار اجرایی مبتنی بر رنگ خاکستری فضایی سرد را بازنمایی میکند.
اما این دکور که دقیق طراحی و با کیفیتی ظریف اجرا شده، از همان ابتدا در مخاطب پیش فرضی سیاسی و موضوع محور ایجاد میکند، آنچه روی صحنه رخ میدهد یک حرکت روان و گرم است با ریتمی فزاینده. یک کمدی سرحال که با شوخیهای زبانی و ایجاد موقعیتهایی دو نفره و میزانسنی به شدت واقعگرا و دور از افراط خیلی سریع تماشاگر را از مفهوم برآمده از دکور فارغ و به موقعیت خلق کنندهگان این صحنه (یعنی شخصیتها) نسبت به هم متوجه میکند. اینجا یک "موقعیت سیاسی" داریم که با دکوری کنایی تصویرگر یک اداره ایدئولوژیک در رژیمی تمامیت خواه است. همچنین یک "موقعیت نمایشی" روی صحنه داریم که میان یک انقلابی سانسورچی و یک مأمور امنیتی دقیق اما سرخورده میگذرد. "موقعیت نمایشی" در روند اجرا آنچه سبب میشود پخته شدن و تکامل آن مفهوم و پیش فرضی است که دکور سبب شده است. اگر به روند نمایشنامه و نوع اجرای آن بازگردیم آنگاه دکور برای ما تنها به مفهوم تنگ شدن زیست انسان زیر سایه ایدئولوژی تمامیتخواه نخواهد بود، بلکه برعکس به معنای به وجود آمدن ایدئولوژی تمامیتخواه به سبب تنگ شدن زیست انسانی -به تقصیر خود- هم معنا خواهد داشت. حالا کلیت اجرا، از همنشینی "موقعیت نمایشی" و "موقعیت سیاسی"، به یک مفهوم کلیتری میرسد که مرگ فردیت را در یک روند خود محور و خودمختار میبیند. در تحلیل نهایی، در روند اجرای کیانیان از متن کواچویچ آنچه تمامیتخواهی و سیستم تحقیر را تقوم میبخشد افراد "فردیت باخته" هستند، نه اینکه سیستمی تمامیتخواه و تحقیرکننده، فردیت را نابود کند. اگر در ابتدا مبدأ نمایش سیطره آن پرده عظیم که احساس قدرت را تداعی میکند به نظر میرسد، در فرایند اجرا آدمها تبدیل به مبدأ و خاستگاه این اداره سانسور و سپس استیلا یافتن این قدرت فهم میشوند.
یکی از تمهیداتی که در نمایش به کار برده شده خطاب قرار دادن مستقیم تماشاگران است. البته با توجه به اینکه نمایش از زبان تئودور روایت میشود و موقعیت در ابتدا به واسطه تکگویی و روایت او ساخته میشود این فاصلهگذاری توجیهپذیر است. اما در عین حال ظرافتی که خود کیانیان در اجرای این فاصلهگذاری انجام داده جالب توجه است. این فاصلهگذاری خاصه آنجایی که به کنایات و شوخیهای کلامی بر میگردد میتواند کمدی روان و طبیعی متن را متوقف کند و به نفع نوعی سادهانگاری در خنده گرفتن از تماشاگر سوق دهد، اما در بخش عمدهای از این نمایش چنین ضعفی- که در تئاتر ایران بارها دیده میشود- را نمیتوان دید. اینجا مهم اعتماد به نفس اجرا در ایجاد موقعیتهای کمیک است و عدم تقلیل دادن خود به آن عناصر کنایی و سیاسی برون متنی.
نمایش "حرفهای" تجربهای دلچسب از یک کمدی موقعیت است. کمدی موقعیت خاصه در قالب آثاری که از اروپای شرقی ترجمه میشوند در نگاهی پیشینی با توجه به گذر از جنگ سرد، رسوایی ایدئولوژیهای تمامیتخواه و تکنیکهای بارهای تکرارشده کمدینویسی کهنه به نظر میرسد اما اجرایی که موفق به زنده کردن موقعیت و جذاب اجرا کردن آن شود میتواند این شکل در ظاهر کهنه را دوباره زنده کند، درست همانطور که هر لحظه در سیاست امکان وسوسه شدن و فروختن فردیت و زنده کردن ایدئولوژیهای تمامیتخواه میسر است.