سرویس تئاتر هنرآنلاین: "نیمروز اسکاتلند" تازهترین اثر گروه تئاتر یرما، بر اساس نمایشنامه "مکبث" اثر ماندگار ویلیام شکسپیر است. شاید بسیاری بر آن هستند که نوآوری یا دریافت دراماتورژیک خود را انگیزهای برای دگرگونی متون دیگران قرار دهند. مطمئنا هیچ اشکالی بر این نوآوریها یا دراماتورژی متون دیگران نیست اما مهم این است که در این راه بشود رویدادها و تفکرات تازهای را به چالش کشید.
در این مطلب بر آن هستم که "نیمروز اسکاتلند" را چالشی برای این پدیده قرار دهم و در واقع ببنیم بازتاب این حرکت تا به کجا موثر است. میدانم که گاهی زیادهروی و روال عادی شدن هر نوع جریان و پدیدهای باعث انحرافات اساسی خواهد شد هر چند به ضرورت و اقتضای زمان چنین چیزی باب و متداول شده باشد. گاهی باعث افسوس و صد افسوس است که ما خیلی زود تصمیم میگیریم متون شناخته شده و شاهکارهای ادبی و نمایشی جهان را به چالش درآوریم. این جسارت هم نیازمند پیش نیازهایی است و هر کسی از عهدهاش برنخواهد آمد.
مکبث
مَکبِـث (Macbeth) با عنوان کامل "تراژدی مکبث" نمایشنامهای تراژیک اثر ویلیام شکسپیر است. این نمایشنامه کوتاهترین تراژدی و یکی از محبوبترین آثار اوست که بنا به اعتقاد بسیاری بین سالهای ۱۵۹۹ و ۱۶۰۶ میلادی نوشته شده است.
اساس "تراژدی مکبث" وقایع تاریخی اسکاتلند است، اما شکسپیر موافق ذوق و طبع هنری و ادبی خویش تغییراتی در آن داده و حوادث جنگها را به هم آمیخته است. این نمایشنامه جاویدان، ماجرای آسیب جسمی و آثار منفی روحی - روانی جاهطلبی سیاسی و کسانی را که بهدنبال نفس قدرت هستند، به بهترین شکل نمایشپردازی و دراماتیزه کرده است.
تراژدی مکبث شرح زندگی پرحادثه سرداری دلیر و لایق به نام مکبث است. دانکن، پادشاه شریف و مهربان اسکاتلند، او را از میان هواخواهان خود برمیکشد و به وی لقب و منصب میبخشد، اما مکبث بر اثر تلقین جادوگران و وسوسهه نفس و به اغوای زن جاهطلب خویش در شبی که پادشاه مهمان اوست او را در خواب به قتل میرساند و با این قتل جهنمی برای خویش بهوجود میآورد. مکبث از آن پس گرفتار عذاب وجدان میشود، چندان که هر آهنگی و هر در کوفتنی او را هراسان میکند.
شخصیتهای خاکستری
در نمایش "نیمروز اسکاتلند" همه اشخاص خاکستری شدهاند و خیر و شر وجودشان در شرایط مختلف آشکار میشود. این خاکستری شدن ریشه در روانشناسی نوین دارد که نزدیک به یک قرن و اندی است که پس از نظرات فروید شاخ و برگ بسیاری به خود گرفته و در هنر نیز کاربرد بسیار یافته است.
این شخصیتها در موقعیتهای مختلف رفتارهای متفاوت از خود نشان میدهند. رفتار این شخصیتها بسته به موقعیتی است که در آن گرفتار هستند. یک شخصیت Hero ممکن است به خاطر اصولی که به آن پایبند است جواب بدی را با خوبی بدهد اما شخصیت خاکستری اینگونه نیست. رفتار او در مواقعی که به نفعاش نباشد ممکن است حتی خبیثانه هم شود و گاهی هم تا حد یک قدیس پا فرا بگذارد. پدری که با فرزندانش مهربان است و برای رفاه آنها از جان مایه میگذارد اما با همسرش رفتار مناسبی ندارد، بازنمود یک شخصیت خاکستری است. شخصیتی که گاه مثبت است و گاه منفی. ( یعنی یک اندازه مثبت و منفی است ) این نوع شخصیت داستان را بهتر میتواند جلو ببرد تا یک شخصیت منفی مطلق یا مثبت مطلق قابل پیشبینی. شخصیتهای خاکستری بر خلاف شخصیتهای منفی و مثبت معمولا لایه لایه و چند بعدی هستند. پیش بینی رفتار آنها برخلاف شخصیتهای منفی یا مثبت مطلق کار راحتی نیست. شخصیتهای خاکستری در تیپسازی جایی ندارند، آنها شخصیتهایی هستند فردی و با ویژگیهای خاص خود.
البته این نگاه میتوانست بدون دراماتورژی کامل در بیان متن شکسپیر نیز با ارائه تحلیلهای روانشناسی کاربردی شود اما ندا هنگامی بر آن هست که این نگاه را به فوریت آنچه در ذهن دارد و دگرگونی متن شکسپیر ارائه کند. اینجا همان مرزهای حساسی است که ورود به آن کار را سخت از آن میکند که بدون حضور دراماتورژ کار کشته بشود به نتیجهای در خور تامل رسید. هر چند این روال دگرگونی در ظاهر قضیه با بر چسب نوآوری همراه بشود.
لیدی مکبث
در نمایش "نیمروز اسکاتلند" پنج بازیگر نمایش توامان نقش لیدی مکبث را بازی میکنند و کوشش همه این است که هر کدام از منظری متفاوت این لیدی را به تماشا بگذارند تا این تفاوت دلالت بر ابعاد پیچیده انسانی او کند.
بانو مکبث یکی از شخصیتهای نمایش مکبث اثر شکسپیر است. او در این نمایش همسر شخصیت اصلی نمایش، مکبث، نجیبزاده اسکاتلندی است که پس از ترغیب و تحریک همسرش به قتل حاکم، ملکه اسکاتلند شد، اما بعد از این ماجرا دچار عذاب وجدان شد. مرگ او در پرده آخر با اقدام به خودکشی بیان میشود.
ریشههای این شخصیت به ماجرای پادشاهی داف و دانکن به تاریخ هولینشد ۱۵۸۷ هجری میلادی بر میگردد. به نظر میرسد که بانو مکبث ترکیبی از دو پرسوناژ متمایز و جدای از هم در اثر هولینشد هست: همسر خونخوار و غرغروی دانواد در حکایت پادشاه داف، و همسر جاهطلب مکبث در حکایت پادشاه دانکن.
بانو مکبث حضور بسیار پررنگی در این نمایشنامه دارد، بویژه در دو پرده اول. هرچند در پی قتل پادشاه دانکن، نقش او در طرح نمایش کم میشود. اما در اجرای "نیمروز اسکاتلند" این حضور 5 گانه شاید دلالتی بر محتوای این جاهطلبی مکبث باشد که به نیرنگ زنانه راحتتر به نتیجه رسیده است. این هم تحلیلی جانبی است که میتواند کار ندا هنگامی را موجهتر سازد. شاید بشود این 5 را به 3 یا 7 یا هر رقم دیگری تبدیل کرد برای اینکه ابعاد پنهان و آشکار انسانی نامحدود است. به ویژه هر چه انسان پیچیدهتر میشود این لایهها و زیر سطرها نیز گستردهتر خواهد بود.
نوآوری و خلاقیت
یکی از اهداف دگرگونی متن مکبث همانا میتواند نوآوری و خلاقیت باشد. اما نوآوری هم برای خود تعریفی دارد و میتواند با مولفهها و مختصات درست تاثیرگذار باشد و در کل حال و هوای هنر را نیز به روزتر گرداند. در دنیا همواره همین نوآوری عامل اساسی در به روز شدن هنر بوده و شاید عامل عمدهای برای مخاطبسازی نیز باشد.
نوآوری، بکارگیری ایدههای نوین ناشی از خلاقیت است. در واقع به پیاده ساختن ایدهه ناشی از خلاقیت که به صورت یک محصول یا خدمت تازه ارائه شود، نوآوری گویند. در این نمایش هم نوآوری به تغییر در نگاه به شخصیتها و گستردگی اشخاص در مواجهه با همدیگر بوده است. همچنین در ترکیب لباس هم از وسایل آشپزخانه نیز بهرهمند شدهاند که این هم یک دلالت امروزی است که بیرون از تعاریف متداول انجام شده است. هر چند حضور این اشیا در نمایشهای مختلف بارها تکرار شده است. اینکه تاج را آمیخته با قاشق و چنگال بسازیم، شاید خیلی جالب باشد چنانچه بخشی از هویت زنانه در آشپزخانه خلاصه میشود که با چنین نشانههایی راحتتر این مفهوم را با خود یدک میکشد اما برای لیدی مکبث شاید بسیار دور از ذهن باشد. زنی مقتدر که نباید تن به کارهای زنانه بدهد؟! این هم تناقضی است که با چنین نشانگانی در دل اجرا ناسازگار مینماید. شاید هم نمودار خاکستری چنین چیزهایی را عادی ساخته باشد؟!