سرویس تئاتر هنرآنلاین: آثار ویلیام شکسپیر به دلیل مضامین و نوع نگاه این نویسنده همواره زمینهای برای شکلگیری آثار متفاوت و آزمودن خلاقیت و توانایی هنرمندان مختلف بوده است. گذر زمان با وجود تاثیری که بر بعضی از این متنها گذاشته ماهیت این متون را مخدوش نکرده و همچنان آنقدر پویا هستند که بتوانند کارکردی تازه پیدا کنند. مصطفی کوشکی در "رویای یک شب نیمه تابستان" که این روزها در تئاتر مستقل تهران روی صحنه است، نگاهی خلاقانه و همراه با طنز به این اثر جادویی داشته و کوشیده با ضرباهنگی سریع و زبانی قابل فهم و جذاب این نمایش را به صحنه ببرد. نمایشی که با وجود شبهای متمادی اجرایش مورد توجه مخاطبان قرار گرفته و به نظر میرسد همچنان به اجراهای عمومی خود ادامه دهد. به این بهانه گفتوگویی با مصطفی کوشکی کارگردان، شهروز دلافکار و علی کیمنش دو تن از بازیگران این نمایش داشتهایم که میخوانید:
"رویای شب یک نیمه تابستان" به لحاظ ارتباط میان کاراکترها و خرده داستانهایش، جزو یکی از سختترین و بهترین کمدیهای شکسپیر است که اکثر منتقدین هم به آن اذعان دارند. بازی در چنین اثری، زیبایی، ظرافت و سختیهای خاص خودش را دارد. مخصوصاً آنکه شما در فرم اجرایی نمایش، شکلهایی از آکروبات و سیرک را هم به کارتان اضافه کردهاید. این شکل اجرایی از ابتدا در ذهنتان وجود داشت یا وقتی بازیگران نمایش را انتخاب کردید، بر اساس توانایی آن دست یافتید؟
مصطفی کوشکی: من قبل از آن که نمایشنامه را بنویسم، شیوه اجرائی آن را داشتم. در واقع این نمایش از یک شیوه اجرایی و صحنه آغاز شد. به این فکر میکردم که چطور میشود بازیگری از سقف صحنه به کف صحنه بیفتد و هیچ اتفاقی برایش نیفتد و در نهایت غیب شود. بنابراین به دنبال نمایشنامهای بودم که بتوانم این ساختار را در آن پیاده کنم؛ از سوی دیگر میان ایده و نمایشنامه یک شباهت تماتیک وجود داشته باشد. نمایشنامه "رویای شب یک نیمه تابستان" حالت فانتزی دارد که اگر ساختار و فرم خاصی برای آن نداشته باشید، تبدیل به نمایشنامه دمدستی میشود. برای همین، خیلیها سمت آن نمیروند و یا اگر میروند، حتماً برایش شیوه اجرایی خاص دارند. ما قبل از نوشتن نمایشنامه، زمانی که کار بدنی انجام میدادیم، میدانستیم قرار است چه کاری انجام دهیم چراکه نمیخواستیم بدنکار به این نمایش بیاوریم، بلکه میخواستیم بازیگرانی را به این نمایش بیاوریم که بتوانند کار بدنی انجام بدهند.
شهروز دل افکار: استارت این نمایش از دو سال پیش زده شد به نوعی جریان سالن ساختن هم از همانجا شروع شد. مصطفی میگفت که این نمایش باید در سالنی با ابعاد و دکور خاص اجرا شود. ما چند سال پیش در سالنی کوچک اجرا داشتیم که آن زمان، با خودم فکر میکردم چرا مصطفی اینقدر رویایی فکر میکند؟ به هر حال او باور داشت که اجرا باید در سالنی خاص اجرا شود و برای همین شروع به ساختن سالن تئاتر مستقل کرد. بعد از آن که سالن تئاتر مستقل و دکور نمایش ساخته شد، چند بازیگر به تمرینات نمایش آمدند که زمین خوردند و صدمه دیدند. سپس چند بازیگر دیگر از جمله علیرضا کیمنش را انتخاب کرد که آمادگی بدنی خوبی داشتند. بنابراین در پاسخ به سوال شما باید بگویم که مصطفی همه چیز را از ابتدا در ذهنش داشت و آنقدر مصمم بود که حتی برای نمایشش سالن ساخت.
علیرضا کیمنش: زمانی که مصطفی حضور در این نمایش را به من پیشنهاد کرد، ماکتی نشانم داد و گفت قرار است چنین نمایشی داشته باشیم، میتوانی از بالا بپری؟ گفتم میتوانم ولی باید تست کنیم ببینیم چطور میشود. به هر حال قبول کردم و کارمان را شروع کردیم. وقتی کارمان شروع شد، ابتدا با ترامپولین مشکل داشتیم چون به اندازه کافی پرت نمیکرد، مدتی بعد تیم بدلکاری را آوردم تا آن را درست کنند و ما شروع کردیم به پریدن.
آقای کوشکی دنیای جن و پری در نمایشنامه "طوفان" شکسپیر هم وجود دارد. چرا به دنبال آن نمایشنامه نرفتید و ترجیح دادید نمایشنامه "رویای نیمه شب تابستان" را به روی صحنه ببرید؟
مصطفی کوشکی: این نمایشنامه را دوست داشتم. نمایش "رویای شب یک نیمه تابستان" حسن معجونی را دیده بودم و فکر میکردم شاید برخورد رمانتیک با این متن جواب ندهد. نمایش آقای معجونی خیلی خوب و استخواندار بود ولی من بیشتر دنیای جن و پری آن را به خاطر میآورم. در حالی که قصه اصلی این نمایش، قصه چهار جوان آتنی است که اگر آن بخش از قصه حذف شود، نمایش به هم میریزد. از طرفی نمایش خیلی حال دوگانهای دارد و اگر برخورد دیگری با آن شود، ممکن است تراژیک شود چون واقعاً تم تراژیکی دارد و بر اساس کمدی اشتباهات نوشته شده است. این اشتباهات خیلی خطرناک و تراژیک هستند. نمایشنامهای که من کار کردم، آن زمان برای عروسی نوشته شده و پایان خوشی (Happy End) دارد ولی من پایان خوش آن را حذف کردهام که همین مساله کار را برایمان سختتر کرد. حس کردم که این نمایش نباید رمانتیک باشد و بیشتر باید شکل فانتزی به خود بگیرد.
ریتم و سرعتی که برای ساختار خودم در نظر گرفته بودم، هم مرا از فضای رمانتیک دور میکرد و هم بیش از هر نمایشنامه دیگری در نمایشنامه "رویای شب یک نیمه تابستان" وجود داشت. کانسپت من بر اساس سیرکی بود که نمایشنامه داشت و فقط فرم اجرایی نبود. این نکته برایم مهم بود و به همین دلیل به نمایشنامه مقید شدم و روی زبان و موقعیتهای آن کار کردم. نوشتن نمایشنامه یک سال به طول انجامید و در این مدت ده ورژن آن تغییر کرد. برایم بسیار مهم بود که در نمایشم قصهگویی وجود داشته باشد و فضای آکروبات و تصویری آن باعث نشود قصه از دست برود. من به قصهگویی مقید هستم و اعتقاد دارم که در تئاتر ما کمتر قصهگویی وجود دارد و برای همین تعداد تماشاگران تئاتر زیاد نیست. اگر در نمایشهایمان قصهگویی بیشتری داشته باشیم و تعداد تماشاگران تئاتر را از 30 هزار به پانصد هزار یا یک میلیون برسانیم، آنوقت خیلی راحتتر میتوانیم نمایشهای مختلف تجربی و آموزشی را هم اجرا کنیم.
گرایش کارگردانهای جوان بیشتر به نمایشهای ضد قصه است. شاید اینگونه تصور میکنند که کار کردن متن به ظاهر آوانگارد از تئاتر قصهگو راحتتر است چون در تئاتر قصهگو شما میتوانید هر غلطی را درست و هر درستی را اشتباه جلوه دهید. در میان موج جدیدی که کارگردانهای جوان را به سمت تئاتر آوانگارد میکشاند، چطور به تئاتر قصهگو علاقهمند شدید؟
مصطفی کوشکی: من از آن مدل تئاتر هم کار کردهام که معمولاً جامعه خاص هنری برای چنین کارهایی به شما به به و چه چه میگویند. به نظرم گرایش به سمت آن نوع از تئاتر، از فضای جشنوارهای به ما رسیده است. معمولاً خیلی از کارگردانهای جوان به صورت خواسته یا ناخواسته میخواهند که به داوران جشنواره فجر نشان دهند میتوانند کار خاص انجام دهند. همیشه جوایز به نمایشهایی داده شده که عجیب و غریبتر بودهاند. نمیگویم تئاترهای غیر قصهگو اصلاً نباید باشند ولی معتقدم نمایش قصهگو بدنه اصلی تئاتر است و برای تئاتر تماشاگر به همراه میآورد. شاید این واقعیت که مخاطب تئاتر باید خرج مرا بدهد، از دلایل اصلی بوده که بیشتر به تئاتر قصهگو فکر کردهام. تئاتر مستقل هم این مسئله را تشدید میکرد چون لازمه موفق بودن در این تماشاخانه، کشاندن تماشاگر به سالن است ولی قرار هم نیست که مخاطب بیاید و کار بیکیفیت یا بیارزش ببیند.
علیرضا کیمنش: مصطفی اعتقاد دارد مخاطب باید خرج کارش را بدهد ولی صرفاً به سمت خود مخاطب هم نمیرود و کیفیت کارش را پایین نمیآورد. او روند کاریاش را حفظ میکند و در عین حال مخاطب را هم تقویت میکند. در سالن مستقل یک سری مخاطبها را میبینم که پیشتر اصلاً نبودند. آنها اجراهای خوب سالن مستقل را با علاقهمندی میبینند و سپس اشتیاق پیدا میکنند که در جاهای دیگر هم تئاتر ببینند.
مصطفی کوشکی: اکنون شاید حدود 30 درصد از مخاطبانی که به تئاتر مستقل میآیند، مخاطبان تکراری این سالن شدهاند. ما حتی وقتی کار آقای رضاییراد را هم به سالن مستقل میآوریم، میخواهیم که قصهگویی حرف اول را بزند. به نظرم مخاطب با تئاتر قصهگو جذب تئاتر میشود. البته کیفیت آثار نمایشی هم مهم است چون شبکه Gem هم مخاطب دارد و لزوماً یک کار پرمخاطب، یک کار خوب و قوی نیست.
شما به نوعی برای تئاتر مستقل هویتبخشی داشتهاید، یعنی تماشاگر وقتی میخواهد تئاتر قصهگو ببیند، میداند که بهتر است وارد این تماشاخانه بشود
مصطفی کوشکی: دقیقاً. البته ما نمایشهای تجربی و غیر قصهگو هم داشتهایم که بازخورد خوبی داشتهاند ولی میدانیم که تماشاگران چنین نمایشهایی، اکثریت مخاطبان تئاتری را در بر نمیگیرند. در حالیکه ما با نمایشهای قصهگو ظرف شش ماه، 60،70 هزار نفر را به سالن مستقل آوردهایم.
تئاتر مستقل شرایطی را ایجاد کرده، که نمایش بعد از 30 شب نمیمیرد و میتواند ادامهدار باشد. چنین رویکردی را همچنان میخواهید ادامه دهید؟
مصطفی کوشکی: من به تعداد اجرا خیلی مقیدم. به نظرم اشتباهترین اتفاقی که طی ده سال گذشته در تئاتر ما رخ داده این بوده که تعداد اجراها به 25 یا 30 اجرا کاهش پیدا کرده است. این اتفاق بزرگترین آسیب را به تئاتر زده است. تئاتر هیچوقت فرصت تبلیغاتی خوبی نداشته و همیشه یکی یا دو هفته طول میکشد تا مخاطبینش را جمع کند. در 30 شب اجرا هیچوقت اتفاق خوبی از حیث آمدن مخاطب نمیافتد. اعتقاد دارم که یک نمایش متوسط رو به بالا ظرفیت 90 شب اجرا را دارد. اگر چنین تئاتری ساز و کار تبلیغاتی خوب داشته باشد، به راحتی میتواند 90 شب اجرا را به روی صحنه ببرد تا بتواند دخل و خرج خودش را در آورده و دیده شود.
متوسط تعداد مخاطبان نمایشهایی که در سالنهای شهر تهران اجرا میشوند، بیشتر از 2 هزار نفر هم نیست، در حالیکه سالن تئاتر مستقل، نمایشهای "دکلره"، "رویای یک نیمه شب تابستان"، "دوشس ملفی" و "باد شیشهها را میلرزاند" به ترتیب 7،18،19 و5 هزار تماشاگر داشتهاند. هر نمایشی که در این سالن اجرا شده، حداقل بالای 5 هزار نفر مخاطب داشته که رقم درستی است و میتواند هنر نمایش را زنده نگه دارد. اولین کاری که در تئاتر مستقل انجام دادم این بود که گفتم میخواهم دوره 30 شبه اجرا را حذف کنم. این کار را باید تئاترهای دولتی انجام میداند که انجام ندادند. ما میخواهیم دوره اجرایی 30 شب به بالا داشته باشیم، یعنی کف اجراهایمان 60 اجرا باشد. این اتفاق تقریباً برای همه نمایشهای سالن تئاتر مستقل افتاده است.
با چنین رویکردی هم چرخه گروه نمایشی میچرخد و هم سالن؟
مصطفی کوشکی: دقیقاً. ببینید نمایش باید وارد دل مردم شود تا آنها از وجودش با خبر شوند و بیایند آن را ببینند. قبلاً این اتفاق با نمایشهای "دندون طلا"، "سیاها" و... اتفاق افتاده است. آن زمان حتی مردم کمتر تئاتر میدیدند و فضای تئاتر به این شکل وسیع نبود. من اگر مدیر تئاتر شوم، ابتدا همه بودجهام را صرف تبلیغات میکنم و سپس بخش نمایش قصهگو را فعال میکنم. آنوقت ببینید که چطور ظرف دو، سه سال تعداد تماشاگران تئاتر از 30،40 هزار نفر به 500 هزار نفر افزایش پیدا میکند.
فکر نمیکنید که رفتن به سمت تئاتر غیر قصهگو یک سیاست بوده که تماشاگر را از سالنهای تئاتر فراری بدهد؟
مصطفی کوشکی: صد در صد اینطور بوده، شک نکنید. وقتی در دورههای مختلف یک سری بولتننویس بر ضد تئاتر آمدند و مسئولیت تئاتری گرفتند، مشخص بود که در پس ذهنشان چیز دیگری قرار دارد و آمدهاند که در تئاتر کارشکنی کند. آنها سیاستهایی را در پیش گرفتند که مخاطب تئاتر ریزش کند. مخاطب تئاتر هر چه کمتر باشد، دردسرش برای آنان کمتر است.
علیرضا کیمنش: خیلی مواقع با تئاترهای غیر قصهگو موافق هستم ولی اینکه چنین تئاتری چطور انجام میشود خیلی مهم است. تئاتر هنر وارداتی به کشور بوده ولی هیچوقت سنت آوانگارد آن به کشور ما وارد نشده است. ما هیچوقت اساتیدی نداشتهایم که از خارج از کشور بیایند و این نوع از تئاتر را به ما یاد بدهد. ما در محتوای تئاتر خیلی قوی ولی در فرم ضعیف هستیم چون کمتر استادی داریم که بتواند فرم را به صورت آکادمیک آموزش بدهد. به همین دلیل ترجیح دادم که فرم را در خارج از کشور یاد بگیرم یا در کارگاههایی شرکت کردم که استادش از کشور دیگری آمده بود.
شهروز دل افکار: کسی که در روسیه به دنیا میآید، پایش را روی شانه "کنستانتین استانیسلاوسکی" میگذارد بلند میشود و حرف میزند ولی ما در ایران نمیتوانیم پایمان را روی شانه کسی بگذاریم. افرادی هستند که در سینما و تئاتر جهتدهی میکنند که این جهت بعد از مدتی افت میکند و دوباره فرد دیگر میآید و جهت میدهد. تئاتر ما نسبت به تئاتر روسیه چندان صاحب ریشه عجیب و غریبی در تاریخ هنر نمایش نیست. من هم به مانند علی با تئاتر تجربی مخالفتی ندارم ولی به نظرم باید بفهمیم که چهکار انجام میدهیم. با این وجود دغدغه اصلی گروه ما تئاتر قصهگو است. تماشاگران تئاتری بیشتر به خاطر تعدادی چهره سینمایی به دیدن نمایشها میآیند، اگر بتوانیم آنها را به تئاتر علاقهمند نگه داریم و کاری کنیم که در نبود چهرههای سینمایی هم به دیدن تئاتر بیایند، آنوقت هنر کردهایم. من عاشق تئاتر شدم چون همیشه عاشق بازیگرهای روی صحنه بودم. همچنان علاقه دارم که در تئاتری قدم بزنم و عاشق بازیگری کسی شوم که او را نمیشناسم.
اکنون وقتی تماشاگر نمایش "رویای یک نیمه شب تابستان" را میبیند، با بعضی از بازیگران ارتباط میگیرد و با بعضیها نه، بنابراین زمان لازم است که مخاطب با بازی بازیگرهای جدید روی صحنه خو بگیرد. دو ماه پیش در سالن قشقایی برای یک نمایش فقط 15 شب به روی صحنه رفتم. برایم سوال است که آن سالن با 15 اجرا برای یک نمایش رونق پیدا میکند؟ سالن قشقایی زمانی اجر و قرب داشت ولی از رونق افتاده و تماشاگرش را از دست داده است. زمانی پشت درب این سالن صف بسته میشد، الان نمیدانم که چرا به این وضعیت افتاده است! البته مدیران آنجا هم ایده خوبی داشتند و میخواستند کاری کنند که به همه فرصت اجرا برسد ولی سیاستهای این سالن به سمت دیگری کشانده شد و در حال حاضر از رونق افتاده است.
دورهای که وارد تئاتر شدم، دولت به نمایشها بودجه میداد و ما بازیگر باقرارداد تیپ شده بودیم ولی الان نه بازیگر نسل جوان قرارداد تیپ میبیند و نه تئاترها جرأت میکنند که از دولت پول بگیرند. از زمانی که دولت دیگر به تئاتر بودجه نداد، بازیگر سینما آمد و گیشه تئاتر را پر کرد. در حال حاضر نمایشهای امروزی ما خیلی مریض هستند و تئاترمان دارد نابود میشود. دولت خودش را کنار کشیده و همه فشارها را روی سالنهای غیر دولتی انداخته است. دولت نه سالن میسازد و نه بودجهای به تئاتر میدهد. .
آقای کوشکی از چه زمانی به این نتیجه رسیدید که متن نمایش را برای بازنویسی به باقر سروش بسپارید؟
مصطفی کوشکی: آقای سروش از اعضای اصلی گروه ما است. ما گروه 7،8 نفرهای هستیم که یک تعدادمان از 10 سال پیش عضو این گروهیم و یک تعداد دیگر نیز از 5،6 سال پیش بهما اضافه شدند و پس از آن تقریباً اعضای گروهمان همان افراد باقی ماندند. هر کاری را که شروع میکنیم، سعی میکنیم در آن از همه عناصر گروه استفاده کنیم. نمایشنامه "رویای شب یک نیمه تابستان" مثل همه نمایشنامههای شکسپیر پر از توصیف و وراجی است و در مورد آن میشود ساعتها حرف زد، بنابراین با کانسپتی که من داشتم و میخواستم کمدی را با سرعت پیش ببرم، نمایش باید حتماً دستخوش تغییراتی قرار میگرفت. به همین دلیل به باقر سروش گفتم که نمیخواهم نمایشنامه دیگر برای این متن نوشته شود، بلکه میخواهم نمایشنامه همان نمایشنامه "رویای شب یک نیمه تابستان" باقی بماند و اکتهای هر صحنه آن گرفته شود. در واقع دوباره آن را بنویسم و زبان، سرعت، مدل و... آن را خودمان مشخص کنیم. بنابراین روی نمایشنامه تمرین کردیم و اتود زدیم تا اینکه به نمایشنامهای رسیدیم که تحت عنوان "رویای شب یک نیمه تابستان" به روی صحنه رفت.
بیشتر قصه دراماتورژی شده شما در جنگل اتفاق میافتد و علاوهبر آن یک سری اصلاحات دیگر نیز در نمایشنامه به وجود آمده است. این اصلاحات در متن را به نفع اجرا انجام دادهاید؟
مصطفی کوشکی: این نمایشنامه برای همین اجرا نوشته شده است. البته همه صحنههای قبل از ورود به جنگل همچنان در نمایش وجود دارند ولی کوتاهتر شدهاند. در بخش دیگری هم تعدادی از گروه بازیگران حذف شده و گروه موسیقی به آن اضافه شده که در عروسی پادشاه نوازندگی میکنند. پایان نمایشنامه را هم تغییر دادیم که این تصمیم در یک روز مانده به اجرای عمومی اتخاذ شد.
در این نمایش چند تن از بازیگرانتان دچار صدمه شدند و دست و پایشان در رفت و شکست. مسبب این آسیبدیدگیها چیست؟ آیا بازیگرانمان آمادگی بدنی ندارند و روی بدنشان کار نمیکنند یا اینکه نمایش شما اثری نامتعارف و سخت بود و باعث شد که آسیب ببینند؟
مصطفی کوشکی: برای بازیگران این نمایش به غیر از علیرضا که کار بدنی هم انجام میدهد، کار نامتعارف و سختی بود. من به بازیگرانی احتیاج داشتم و باید آنها را به مرز آمادگی بدنی میرساندم، بنابراین چنین مشکلاتی به وجود آمد. ما کمتر بازیگری را به عنوان بازیگر بدن، حس و یا بیان انتخاب کرده و رویش تمرین کرده بودیم مگر به صورت موردی. مثلاً شهروز در بیان قوی است یا یک شخص دیگر در بدن. ولی به طور کلی کسی همه را با هم پکیج نمیکند. من این پکیج را در نمایش "رویای شب یک نیمه تابستان" میخواستم. ما برای رسیدن به چنین پکیجی، یک سال تمرین کردیم. شاید علیرضا و یک یا دو نفر دیگر در 2،3 ماه آخر به ما اضافه شدند ولی کانسپت نمایش، جنس بازیها و لحن کاراکترها همه ظرف یک سال تمرین درآمده است. همین الان هم مشغول کار کردن بر روی یک نمایشنامه دیگر هستیم و نمایشنامهای که 15،16 کاراکتر دارد را با 3 نفر تمرین میکنیم چون اول میخواهیم لحن، راه رفتن، حرفزدن، حس، صدا و بیان را کشف کنیم و بعد آدمهای دیگر را به کارمان اضافه کنیم.
علیرضا کیمنش: بازیگری ما هنوز آکادمیک نشده و اصول در آن رعایت نمیشود. این ضعف زمانی که به کار فیزیکال میرسیم، خود را به شدت نشان میدهد. بخشی از کار فیزیکال مثل ورزش است یعنی بازیگر باید قبل از اجرا به مقدار کافی آب بخورد، شب قبل از اجرا یک سری کارها را نکند و از دو ماه قبل آماده اجرا شود. همچنین در حین اجرا باید نکاتی را رعایت کند و هر چیزی را نخورد تا استرسش کنترل شود. علاوهبر آن هر بازیگری در کار فیزیکال باید نکات ایمنی را رعایت کند که من بارها دیدهام که خیلی از بازیگران حرفهای هم این نکات را رعایت نمیکنند. برای مثال خیلی از آسیبهای نمایش ما به خاطر عدم رعایت نکات ایمنی و سهلانگاری خود بچهها بوده است.
در دانشگاهها هیچوقت به دانشجویان بازیگری کار بدن یاد داده نشده است و برای همین همیشه بازیگرها میخواهند کارهای بدنی را به زور انجام دهند. آنوقت در چنین شرایطی تعدادی از کارگردانهای دیکتاتور هم هستند که به بازیگر میگویند باید حتماً این کار را انجام بدهی. در صورتی که وقتی بدن بازیگر برای انجام حرکت بدنی نمیکشد و ظرفیت آن را ندارد، بایدی وجود ندارد. بازیگر برای انجام آن حرکات احتیاج به زمان دارد، در این شرایط کارگردان یا میتواند این زمان را به او بدهد و یا برود بازیگر دیگری بیاورد. من به خود مصطفی هم این ایراد را میگیرم که گاهاً بازیگرانی را برای کار فیزیکال انتخاب میکند که فیزیکشان مناسب این کار نیست و در نتیجه صدمه میبینند.
در کار فیزیکال مواقعی صدمهها به خاطر عدم رعایت نکات ایمنی است مثلاً برای همین نمایش مصطفی به من گفت که روی ترامپولین بپر. دو روز روی ترامپولین پریدم ولی روز سوم به او گفتم که ترامپولین باید عوض شود و نمیپرم؛ مگر اینکه متخصصی بیاید و بگوید که ترامپولین ایرادی ندارد. همان روز متخصصی آمد و گفت باید عوض شود. مصطفی چنین شرایطی را درک کرد و پذیرفت ولی بعضی کارگردانها هستند که بازیگران را شکنجه میکنند و میگویند حتماً باید کاری که آنها میخواهند را انجام بدهید. بازیگر هم شهوت دیدهشدن دارد و هر کاری را انجام میدهد و در نهایت آسیب میبینند.
امروزه خیلی از بازیگران نمایشهای فیزیکال آسیب میبینند چون اصول کار را نمیدانند. کارگردان باید آناتومی و تغذیه بداند و اگر نمیداند باید متخصص این کار را بیاورد. کار فیزیکال شوخی ندارد و باید آن را جدی گرفت. به نظرم نمایشی که فیزیکال است، دیگر آن را صرفاً نمیشود به عنوان یک اثر هنری دید، بلکه احتیاج به یک پزشک دارد که لحظه به لحظه سر تمرین و اجرا باشد و سلامت بازیگران را تأیید و تشدید کند. گاهاً دیدهام که بعضی از بازیگران آسیب دیدهاند و نمیگویند که درد دارند، بنابراین میآیند کار میکنند و آسیبشان تشدید میشود. الان نه گفتن در میان بازیگران سخت شده و نمیتوانند بگویند که این کار در توانایی و اندازهشان نیست و از پسش بر نمیآیند. در مورد نمایش "رویای شب یک نیمه تابستان"، به نظرم 80 درصد آسیبها به خاطر سهلانگاری بوده است. من هم آنجا کار میکنم، پس چرا آسیب نمیبینم؟
مصطفی کوشکی: کسانی که آسیب دیدند، 6 دانگ نبودند. خیلی وقتها بازیگران در نمایشهای فیزیکال به خاطر حواسپرتی صدمه دیدهاند و از روی لبه صحنه به پایین افتادهاند یا پایشان داخل سوراخ رفته است. بازیگری که سه ماه تمرین میکند چرا باید چنین اتفاقاتی برایش رخ بدهد؟
آقای دل افکار یکی از افرادی که آسیب دید شما بودید. چه اتفاقی رخ داد؟
شهروز دل افکار: در تمرینات اولیه آسیب دیدم و برای یکی از پاهایم شکستگی خفیفی به وجود آمد. در مورد بحث قبلی هم این را بگویم که الان خیلی از تئاترهای ما دکور ندارد، در چنین شرایطی بازیگر اصلاً بدن نمیفهمد. ما در تئاتر دست و پا میزنیم و اگر به این تئاتر بودجه نرسد، جوانهای با استعداد تئاتری حذف میشوند و یک سری جوان بیاستعداد سینما به تئاتر اضافه میشوند.
قبول دارم دولت وظیفه ندارد به تئاتر بودجه بدهد. ولی این واقعیت هم وجود دارد که در تمام دنیا دولتها و شهرداریها به تئاتر سوبسید میدهند و برای آن هزینه میکنند اما بخشی از بحث ما به تربیت بازیگرانمان بر میگردد. شما وقتی نمایش "سیاهها" را به عنوان نمایش فیزیکال مثال میزنید، فراموش نکنید که الان 90 درصد بازیگران آن نمایش مشکلات جسمی و روحی دارند. از میان بازیگران آن نمایش فقط 2،3 نفر همچنان بازی میکنند. بنابراین صحبت ما در مورد تربیت بازیگران نسل جدید تئاتر است. وقتی که قرار است یک اجرا از رأس ساعت 7 آغاز شود و بازیگر ساعت 7 و بیست دقیقه تازه به محل اجرای نمایش میرسد، با کدام تمرین بدنی و کدام حس میخواهد به روی صحنه برود؟ گاهاً ما با بازیگرانی مواجهیم که قبل از اجرا سر فیلمبرداری بودهاند و به همین خاطر دیر به اجرا میرسند ولی بعضی از مواقع همین بهانه هم برای بازیگران وجود ندارد و تربیت غلط باعث میشود که تأخیر کنند.
علیرضا کیمنش: به نظرم تعداد کار، پول و همه اینها بهانه است. وقتی بازیگر به یک نمایش متعهد میشود، دیگر نمیتواند 5 دقیقه مانده به ورود به محل نمایش برود. بازیگر باید 3 تا 3 و نیم ساعت برای اجرا وقت بگذارد، یعنی باید خودش را رأس ساعت 7 به اجرایی برساند که از ساعت 8 شب آغاز میشود و در ساعت 10 یا 10 نیم شب هم میتواند برود.
شهروز دل افکار: نگاه علی به این قضیه ایدهآل است و همیشه چنین اتفاقی رخ نمیدهد چون خیلی از بازیگران مجبورند کارهای دیگری انجام دهند و تمام وقت شبشان را برای اجرا نگذارند.
علیرضا کیمنش: من از ده سال پیش این کار را میکردم و دیدم که ایراد صدمههای بازیگران تئاتر فیزیکال به اساتید بدن وارد است. الان به اکثر استادهای بدن ایراد میگیرم. اکثر آنها به من بد درس دادند. آنها آناتومی و رهاییسازی ماهیچه را نمیدانستند. متودهایی که آنها کار میکردند اکثراً برای قدیم بود. تعریف بدن در تئاتر معاصر خیلی متفاوت از 10 سال پیش است. ایراد از آموزش در دانشگاه است که این نکات را به دانشجویان منتقل نمیکند. وقتی در دانشگاه از اساتیدی استفاده میشود که متودهای قدیمی را به دانشجویان یاد میدهند، طبیعی است که بازیگران ما در کار فیزیکال آسیب ببینند.
آقای کوشکی شما مرکز مشاوره آموزشی باز کردهاید و آقای دل افکار هم در آن تدریس میکند. سوال پیش میآید که بخش تربیت بازیگر را چه کسی باید انجام دهد؟ اگر زمانی در ایران فقط دو دانشگاه هنرهای دراماتیک و هنرهای زیبا به هنر تئاتر میپرداختند، اکنون 30،40 دانشگاه و چندین و چند آموزشگاه بازیگری وجود دارد. در این دانشگاهها و آموزشگاهها خیلی از تئاتریهایی که ما آنها را روی صحنه میبینیم مشغول تدریس هستند. دیدهام وقتی دانشجو وارد کلاس بدن میشود، میبیند خود استادش هیچ موردی را رعایت نمیکند. آنوقت شاگردی که قرار است جا پای آن استاد بگذارد، چه آموزشی میبیند؟ شما ببینید آقای نصیریان که یکی از بهترینهای تئاتر ما بوده است، همچنان هم در سن 80 سالگی حدود نیم ساعت یا یک ساعت قبل از اجرا میآید و تمرین حس و بدن میکند.
شهروز دل افزار: ولی ما دغدغه داریم.
آقای نصیریان هم دغدغه زندگی را دارد.
مصطفی کوشکی: شهروز تو خودت هم با وجود دغدغههایی که داری، سر موقع و قبل از اجرا به سالن میرسی، این نشان میدهد که درست تربیت شدهای. تئاتر برایت مهم است که یک سال برای یک نمایش تمرین میکنی.
شهروز دل افزار: ولی من تا چه زمانی میتوانم دوام بیاورم؟
مصطفی کوشکی: تا آخرش دوام میآوری.
شهروز دل افزار: به شرط آنکه قید خیلی چیزها را بزنم.
ما بازیگران حرفهای زیادی را در تئاتر، تلویزیون و سینما داریم که مسافرکشی میکنند ولی آنقدر به کارشان مقید هستند که مسافرکشی را دو ساعت قبل از اجرا قطع میکنند و میروند سر تمرین یا اجرایشان. میدانیم که زندگی این آدمها با مسافرکشی، کارمندی در اداره، کارگری در کارخانه یا فروشندگی در فروشگاه میگذرد. آنها با تمامی مشکلاتی که دارند، به گونهای تربیت شدهاند که خودشان را به تئاتر مقید بدانند و یکی دو ساعت قبل از اجرا به سالن نمایش بروند. آنها با چنین کاری ابتدا به خودشان و سپس به گروه، تئاتر و تماشاگرانشان احترام میگذارند. با این وجود ما بازیگرانی هم داریم که چندان دغدغه مالی ندارند ولی با رفتار و بی مسئولیتیشان به همه بی احترامی میکنند. شما در مرکز مشاوره آموزشیتان با چنین افرادی چهکار میکنید؟
مصطفی کوشکی: البته در این مرکز کار دیگری انجام میشود و تمرکز آن روی تربیت بازیگر نیست و به جای بخش بازیگری، بخش کارگردانی وجود دارد. این مرکز روی کیفیت آثاری که تولید میشود تمرکز میکند. به نظرم تربیت بازیگر باید در دانشگاه و آموزشگاه اتفاق بیفتد و بعد در تمرینات و اجراها. کارگردان باید به عنوان لیدر آن مفاهیم را به بازیگر بفهماند و بگوید که مدل تمرین چطور است. در همه دنیا برای ماندگاری و بقا باید مبارزه کرد. ما باید با همه ارگانها، حسها و حرفها مبارزه کنیم تا بتوانیم خودمان را ارتقاء دهیم. ماندن در هنر سخت است و بقا در آن شکل عجیب و غریبی دارد. یکی از رمزهای ماندگاری در تئاتر همین تربیت بازیگری است که به نظرم باید در دانشگاهها آموزش داده شود، گرچه این بحث خیلی گسترده است و نیاز به آسیبشناسی دارد.
شهروز دل افراز: اگر من، علی و مصطفی به جایی میرسیدیدم که پول در جیبمان بود، یادمان باشد که تازه واردهای تئاتر به راحتی نمیتوانند بنیان مالی زندگیشان را روی تئاتر بگذارند و باید کارهای دیگر هم انجام دهند. خیلیها را میشناسم که به خاطر وضعیت نچندان مناسب مالی، نتوانستند در تئاتر بمانند. خود من هم در این سالها با بدبختی کار کردهام و هنوز هم شرایطم چندان تغییر نکرده است. الان مصطفی استرس اجاره دارد بنابراین من هم استرس دارم که او میتواند اجارهاش را بدهد یا خیر؟ شرایط من تغییری نکرده ولی هنوز هم به آدمهای پشت سریام فکر میکنم که درمانده هستند و آرزو دارند که روی صحنه فلان سالن برود. من از کارگذاران تئاتری میخواهم که به جوانان تئاتری کمک کنند تا کمکی به تئاتر ما شود و در آینده سینمای خوبی هم داشته باشند.
علیرضا کیمنش: بخشی از این تربیت غلط هم به آموزشگاهها بر میگردد. آموزشگاهها میخواهند پول در بیاورند، بنابراین مجبورند به جای انتقال تربیت صحیح، به حرف دانشجویی که به آنجا وارد میشود گوش دهند. در نتیجه زمان کلاسشان را کمتر میکنند و از نظم و انضباطهای آموزشگاهی میزنند. من به همین دلیل هیچوقت برای تدریس به آموزشگاهها نرفتم. الان یک سری از اساتید که به صورت مستقل تدریس میکنند، آموزش را بهتر از دانشگاهها و آموزشگاههای رسمی منتقل میکنند.
طراحی گریم و لباس و همچنین طراحی صوت و موسیقی از نکات برجسته اجرای "رویای شب یک نیمه تابستان" هستند. شما از پیش به این طراحیها فکر کرده بودید یا اینکه با مشاوره با دوستان، طراحتان به این ایدهها رسیدید؟
مصطفی کوشکی: این اثر از جمله نمایشهایی بود که همه طراحیهای آن برایم مهم بود. میخواستم که این نمایش همه چیز اعم از نور، گریم، لباس، موسیقی، صحنه و... را داشته باشد. حتی در ابتدا به ویدئو تکنیک هم فکر میکردم ولی دیدم جاهایی سرعت کارمان را کند میکند. شاید اگر دو سه ماه زمان بیشتری داشتیم، الان ویدئو تکنیک هم در نمایشمان وجود داشت. از روز اول به سبک و سیاق طراحیها فکر کردم. در ابتدا حتی به این فکر کردم که جنهای نمایش شبیه به آدم باشند ولی در ادامه تصمیم گرفتیم که خیلی فانتزیتر برخورد کنیم. در این زمینه با سارا اسکندری صحبت کردیم و شرایط دیگری پیش آمد.
من برای اولین بار بود که با سارا اسکندری و شیما میراحمدی کار میکردم. آنها خیلی خوب فهمیدند که چه میخواهم و من هم بابت انتخابهای درستم خوشحالم. این دو نفر هر ایدهای که داشتند ارائه و به کار اضافه کردند. معمولاً به گروهم نمیگویم که چهکار کنید، بلکه میگویم که چهکار نکنید. سیستم کار من این شکلی است. مثلاً شیما میگفت که چه جنس لباسی میخواهی؟ میدانستم چه جنسی میخواهم ولی میگفتم که اول تو ایدهات را مطرح کن تا ذهن و عقل تو هم به کار کمک کند.
به جای گروه بازیگرانی که حذف کردم، خواستم که موسیقی اضافه کنم. ابتدا با بهزاد عمرانی و گروه موسیقی "بمرانی" صحبت کردم و خواستم که به تئاتر ما بپیوندند ولی ضمن اجرای موسیقی، بازی هم کنند. یعنی آنها یک گروه موزیسین باشند که قرار است در عروسی پادشاه نوازندگی کنند. به هر حال این گروه مشغول فعالیت روی آلبومش بود و سفر خارجی هم داشت که همه این موارد باعث شد که همکاریمان شکل نگیرد. بنابراین تصمیم گرفتم که بُعد آمازونی قصه را پررنگ کنم که این بعد در نمایشنامه شکسپیر وجود ندارد و فقط یک کلمه در مورد آن گفته میشود. با این وجود به سراغ فضای بدوی رفتم و موزیسینهای بندرعباسی را با مشکلات زیادی که برای اقامتشان وجود داشت، از بندرعباس به تهران آوردم. خیلی اصرار داشتم که موسیقی ضبط شده نباشد و آنها به صورت زنده نوازندگی کنند. به هر حال تم بندری و فضای بدوی موسیقی باعث شد که بُعد آمازونی قصه پررنگتر شود.
استفاده از موسیقی زنده بر روی صحنه کار دشواری است و هزینههای هنگفتی هم میطلبد. چگونه توانستید که هزینه دستمزد و اقامت آنها را بپردازید؟
مصطفی کوشکی: همانطور که گفتید استفاده از موسیقی زنده بر روی صحنه، سختیهای خیلی زیادی دارد. نوازندگان استیجی گران هستند و تعداد نوازندگان تئاتری هم کم است. بنابراین ما گروهی را از بندرعباس به تهران آوردیم که اقامتشان دشوار بود و آنها مدام در حال تغییر محل اقامت بودند. ما برای نگهداشتن آن گروه همه کار کردیم و در نهایت هم با همه مشکلات توانستیم نگهشان داریم.
حضور آن گروه بندرعباسی و استفاده از موسیقی زنده آنها بر روی صحنه بر تحمل همه این مشکلات میارزید؟
مصطفی کوشکی: صد در صد. ما برای موسیقی زنده اجرای قبلیمان خیلی اذیت شده بودیم ولی اینبار هم من تأکید داشتم که موسیقی حتماً باید زنده اجرا شود.
علت تعویض برخی از بازیگرانتان چه بود؟
مهدی کوشکی: 50 درصد از بازیگران اجرای قبلی، به دور جدید اجراها نمیرسیدند چون سر کار بودند.
غزل شجاعی هم در این اجرا و هم در اجرای قبلیتان در دو نقش متفاوت بازی میکرد. استفاده از او در دو نقش متفاوت چه لزومی داشت؟
مصطفی کوشکی: غزل در نمایش قبلی یک نقش داشت ولی به خاطر مصدومیت روشنک گرامی، نقش او را هم بازی کرد. ما برای دور جدید اجراهایمان فرصت خیلی زیادی نداشتم و از آنجایی که روشنک به این اجرا نمیرسید، لازم بود بازیگری را جایگزین او کنیم که به سرعت در نقشش جا بیفتد که به همین خاطر قرار شد غزل در این دور هم به جای روشنک بازی کند چون او قبلاً هم تجربه بازیکردن در نقش روشنک را داشت و به آن کاراکتر هم میخورد.
نمایشتان به شدت به ریتم و تمپوی درونی اجرا وابسته است. چطور این ریتم و تمپوی درونی را هر شب با بازیگران و موسیقی حفظ میکنید؟
مصطفی کوشکی: همواره با دقت نکاتی که نمایش را از ریتم میاندازند به بازیگران منتقل میکنم و میگویم که آن کارها را انجام ندهند چون یک ثانیه تأخیر در گفتن یک دیالوگ باعث میشود که نمایش به شکل دیگری اجرا شود. نمایش ما کمدی کلام نیست که کسی بخواهد با طنازی کاری را انجام دهد، بلکه در این کمدی ریتم و لحظه خیلی اهمیت دارد.
نمایشتان شرایط رفتن به سمت ابتذال را داشت چون این پتانسیل هم در خود نمایشنامه دیده میشد و هم مرسوم است که نمایشهای امروزی برای جذب مخاطب به سمت ابتذال حرکت کنند. یکی از حسنهای کار شما این است که روی این لبه حرکت میکند ولی به سمت کمدی مبتذل سقوط نمیکند و سعی میکند که خارج از ادب و عرف تئاتری پیش نرود.
مصطفی کوشکی: من گاهاً در پشت صحنه التماس میکنم که بچهها از برخی از کلمات یا حرکات استفاده نکنند.
علیرضا کیمنش: این گفتههای مصطفی به قدری تکرار میشود که همه میگویند مصطفی کمدی دوست ندارد.
مصطفی کوشکی: بعضی وقتها هم میگویم که اگر تماشاگران دست بزنند از قراردادتان کم میشود (با خنده). کمدی کار کردن خیلی ترسناک است، مخصوصاً با شرایطی که قصه "رویای شب یک نیمه تابستان" دارد. من چه با غضب و چه با تمنا سعی میکنم که از لبه کمدی مبتذل و غیر مبتذل به سمت کمدی مبتذل نیفتیم. اگر این دقت وجود نداشته باشد، خیلی راحت به سمت کمدی مبتذل میرویم.
البته ما یک اجرای دیگر در سالن شما دیده بودیم که لغزیده بود و رگههایی از ابتذال در آن وجود داشت.
مصطفی کوشکی: بله متأسفانه. اگر توجه کرده باشید من اسم آن نمایش را در آمارهایم نمیآورم.
آقای کوشکی شما برای تئاتر مستقل خیلی تلاش کردهاید و آن را با سختی به عنوان سالنی آبرومند روی پا نگه داشتهاید ولی برای مستحکمتر شدن بنیان تئاتر مستقل قرار نیست جایی شما را حمایت کند؟
مصطفی کوشکی: حقیقتاً بدم نمیآید بهما کمک شود ولی هنوز طعم آن زیر دندانم نرفته و سمتش نمیروم. در واقع من جوری بار آمدهام که احساس میکنم که خودم باید برای خودم کاری انجام دهم. اگر الان لازم باشد ماشینم را میفروشم تا سر پا بمانم. قبلاً هم این کار را کردهام و برای پرداخت دستمزد عوامل فیلمم، ماشینم را فروختهام. فعلاً سعی نکردهام پولی از نهاد یا سازمانی بگیرم.