سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش "ابوبکر محمدی، فاطمه محمدی" درباره اختلافات فرهنگی و مذهبی است. این نمایش رویکرد اجتماعی دارد و مبنایش رئالیستی است، چون در آن کنکاشی درباره اشخاص مختلف جامعه صورت می‌گیرد که با همدیگر اختلافاتی به ناچار دارند که گاهی این اختلافات منجر به سوءتفاهم خواهد شد. این همان بستری است که ما را به چالش برای کشف یک راه حل بهتر برای سرانجام یافتن هم زیستی‌ها رهنمون خواهد کرد. یعنی تئاتر یک ابزار است برای آنکه این اختلافات را نمایان کند و در واقع پیشنهادی هم برای خروج از بحران باشد.

جلال تجنگی کم کار است اما کم گوی و گزیده کار است. او هر بار سراغ سوژه‌هایی می‌رود که کمتر تئاتر ما دچارش است و این خود خبر از منزلت نگاه و سیر آفاق و انفس کارگردان و نویسنده‌ای می‌دهد که نمی‌خواهد باری به هر جهت باشد. این دقیقا تعریف هنر ناب است که در آن به دنبال کشف انسان است؛ به قاعده بودن و زیستن. در این مسیر باید که جامعه مورد تفقد و نقد واقع شود و این به ناچار جامعه را از سوءتفاهمات بیرون خواهد آورد. به خصوص ما که هنوز باید برای روشنگری تلاش بسیار کنیم و بدانیم که نیازمند بازنگری در بسیاری از روابط و رفتارهای اجتماعی‌مان هستیم. در نمایش "ابوبکر محمدی و فاطمه محمدی" که هوشمندانه همه چیز در نام آن نیز چکیده شده است، جان مایه‌ای را خواهیم دید که این روزها برخی به دلیل عدم شناخت برای همدیگر مزاحمت و در برخی موارد تشدید شده، به زیان و آسیب می‌پردازند.

ما در جامعه چند فرهنگی زندگی می‌کنیم و از زمان کورش کبیر که نخستین لوح زرین حقوق بشر را نوشته است، در این سرزمین آموخته‌ایم که برای دارندگان دیگر دین‌ها، مذاهب، زبان‌ها، قوم و تبارها و ملت‌ها احترام قائل شویم و اصل انسانی دلالت بر برابری‌ها خواهد کرد با آنکه اختلافات بسیار باشد. اما انگار در این روزگاری که مدرن‌تر است و سطح آگاهی و سواد هم به ظاهر بالاتر رفته است اما این اختلافات گاهی تشدید شده‌تر خواهد بود چنانچه داعش بزرگترین اشکال وارد در خاورمیانه و دیگر نقاط دنیاست که بنابر شعارهای اشتباه به نابرابری‌های خشونت آمیز دامن خواهند زد. 

شاید آنهایی که از نزدیک با شیعه و سنی زیست کرده‌اند، می‌دانند که این دو مذهب بزرگ اسلام بسیار نزدیک به هم هستند و آنچه اختلاف نامیده می‌شود سدی برای همسویی و هماهنگی بین آنان نیست. مگر نظرگاه‌های باطل که از هر دو سو می‌تواند اسباب زحمت باشد وگرنه در صورت شیعی بودن باز هم می‌توان بین اهل سنت به راحتی زندگی کرد و بر عکس، چون ایمان به خدای واحد و رسالت محمد (ص) و پرداختن به معاد از جمله مواردی است که این دو گروه مذهبی را می‌تواند در کنار هم به صلح و دوستی مستقر گرداند. بقیه اختلافات هم هست اما آن طوری نیست که این دو از هم گریز داشته باشند و یا ناگزیر به جنگ و بلوا باشند.

این مقدمه را گفتیم که برسیم به اینجا که بدانیم در تهران پایتخت ایران از کنار و گوشه ایران اشخاصی به دلایلی آمده‌اند که کار و زندگی کنند و همه در مقام انسانی قابل تکریم‌اند. این هشداری است که سال‌های سال در ایران همگان به نیکی و راستی رعایت کرده‌اند وگرنه یک دقیقه هم سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. ارامنه ارتدوکس، آسوری‌ها و کلدانی‌های کاتولیک، زرتشتی‌ها، کلیمی‌ها، اعراب سومری، اکراد شافعی و جعفری، ترکمن و بلوچ‌های حنفی، فارس‌های خراسان حنفی، هرمزگانی‌های شافعی و جعفری، گیلک‌ها، مازنی‌ها، آذری‌ها، لرها و... همین طور مثال‌های روشنی که نشان از پراکندگی قومی و تباری و مذهبی خواهد داد. ما در زمانه‌ای دورتر خیلی بیشتر از این‌ها ملت‌ها و فرهنگ‌های مختلف را در ایران زمین به صلح و دوستی گرد هم دیده‌ایم و این نشان از مردمانی نیک سرشت می‌دهد که تا هنوز هم به دیگران احترام قائل‌اند چنانچه در صد و چند سال پیش زمانی که عثمانی‌ها ارامنه را کشتار جمعی کردند، مرزهای ایران به روی آنان باز بود و پیشتر از این هم از افغانستان و عراق بسیاری به پناهجویی در ایران مستقر شدند و مانده‌اند که امروز هم جزیی از مردمان ما هستند. باید هم چنین باشد که انسان جغرافیا نمی‌شناسد و این مهرگسترانی است که آرامش را بیشتر خواهد کرد.

این همه داستان گفتیم که بگوییم این ابوبکر و فاطمه که هر دو از شهر کوچک خواف به تهران آمده‌اند و حالا عاشق شده‌اند و زندگی مشترک تشکیل داده‌اند با آنکه ابوبکر سنی و فاطمه شیعه است، مثل دیگر مردمان حق طبیعی‌شان آزادی عمل است. ابتدا به خانواده‌هایشان که کوردلانه و متعصب به این وصلت که هم از نظر انسانی اشکالی بر آن وارد نیست و هم از نظر شرعی که هر دو به یک خطبه نکاح کرده‌اند. دوم آدمای جامعه که شناختی از ادیان و مذاهب ندارند و رسم برخورد با دیگران را نمی‌شناسند و اسباب اذیت و آزار می‌شوند. اگر پسر صاحب خانه به بدی ابوبکر را سنی خطاب می‌کند این همان نکته سیاهی است که هر کسی را می‌رنجاند چنانچه یک شیعی که در کشوری دیگر در اقلیت است اگر با چنین لحن و خطابی مواجه شود دلشکسته خواهد شد. ما ایرانیان باید که سفیر مهر و دوستی باشیم که هستیم! اگر هم به اختلافات نظر سوء داده می‌شود، از هجمه بیگانه است چنانچه داعش طعمه مرگبار بیگانه است که ریشه دویست ساله دارد. در قرن نوزدهم بیگانگان خواسته‌اند که با وهابیت بی بوته بین مسلمانان اختلافات بارزتری در حد خون و خون‌ریزی ایجاد کنند که هیچ‌گاه این دسیسه نمی‌گرفت اما امروز بسیار گرفته است و حتی آنقدر گسترده است که تهدیدی شده است تا خود اروپا؛ یعنی دود این آتش بدخیم به چشم خود بیگانه هم برود. چه بسا برای خود آنان که نشان از فرهنگ و صلح دارند، دردناک‌تر هم باشد.

در این تهران، مرد احمقی که پولدار است اما بی‌شعور بی‌آنکه درکی از فلسفه عشق داشته باشد که تنها حس ممکن است برای گذر از هر نوع اختلافی، فکر می‌کند چون فاطمه زن یک سنی است می‌تواند مورد تعرض واقع شود و انگار بی‌خبر است که در مملکت اسلامی همه چیز روی آبرو می‌گردد. او پیشنهاد وقیح‌اش را از سر بی‌شعوری می‌دهد اما از این سو ابوبکر و فاطمه که از خانواده‌یشان طرد شده‌اند و دچار بحران بی‌پولی‌اند و باید که خانه‌ای را مهیا کنند چون صاحب خانه عذرشان را خواسته است و باید بروند، متوجه این بی‌شرمی شده و به دادگاه شکایت می‌برند. افشار پول‌دار تازه متوجه غلط اضافی‌اش می‌شود و حالا پیش خانواده و در و همسایه و همکاران باید که بی‌آبرو شود. این بی‌شعورها فکر می‌کنند با پول هر چیزی را می‌شود خرید و چه بسا با مداخله سعید (نجفی) به دنبال این قضیه است که آنها را از شکایت و دادگاه منصرف کند و البته سعید هم از این بازی نفع می‌برد. اما مساله پیچیده‌تر می شود زمانی که استاد ابوبکر به او پیشنهاد می‌کند که برای کار و زندگی بهتر روانه اروپا شود و در یک شبکه اجتماعی که به دفاع از حقوق اهل سنت در ایران می‌پردازد، برود و در آنجا فعالیت کند. ابوبکر به زبان انگلیسی مسلط است و در تهران هم تدریس این زبان را می‌کند و همسرش هم عربی درس می‌دهد. سعید هم مدیر آموزشگاه این دو است. اما برای سعید سخت است که دوستان و همکاران نازنین‌اش را به دلیل کاهلی و بی‌توجهی از دست بدهد. او برای آنکه از آوارگی این زوج جلوگیری کند ماشین‌اش را می‌فروشد و این دو را در تهران ماندگار می‌کند. البته او می‌توانست بی‌خیال شود یا اینکه آنها را مجاب به رضایت دادن کند و از آن سو پولی از افشار بگیرد و در ارتقای مدل ماشین‌اش بکوشد و خودش هم به گونه‌ای وقیح بشود در روابط انسانی اما نمی‌کند و انسان می‌ماند. خب، این همه زیبایی در کنار تهدیدها و آسیب‌های بی‌شرمانه به نمایش درمی‌آید و تئاتر رسالت خودش را به سادگی انجام می‌دهد. اینکه ما متوجه دیگر آدم‌هایی می‌شویم که با ما اختلاف عقیدتی دارند اما بر پایه ملحوظات انسانی می‌توانیم با هم مدارا کنیم و بسیار زیباتر با هم زیست کنیم. این مگر پیامی در خور تامل نیست هر چند دوره پیام‌رسانی‌های مستقیم گذشته است اما تجنگی هم پیامش مستقیم نیست. او با جسارت و صراحت مساله‌ای را مطرح می‌کند که داعش تهدیدی است برای ایجاد بحران و سوءاستفاده کردن از این مسائل. بنابراین تئاتر زبان حال آدم‌هایی می‌شود که باید متوجه وجود حقیقی‌شان بشود و از این جنگ و بلوای از پیش دسیسه شده آگاه شوند و همچنان مسالمت آمیز با هم زندگی کنند چون دین و مذهب روش‌هایی درست برای انسان شدن هستند و باید که از اختلاف پرهیز شود چون خدا یکی است و دوستدار همگان است که ایمانش دارند.

حرف زیبای جلال تجنگی که کمتر روشنفکر ایرانی حاضر به روشنگری درباره آن است، به دلیل شکل و شمایل زیبای اثر نمایشی است. او چه در بستر درام و چه در شکل اجرایی به دنبال بیان همان اصولی است که می‌تواند اندیشه را در لفافه قرار دهد و مثالی روشن باشد برای تامل کردن به مسائل عمده‌ای که اگر به بازاندیشی منجر نشود حتما از دل آن تهدیدی ویرانگر بیرون خواهد تراوید. این زیبایی در بستر درامی مینی‌مالیستی با تکیه بر خرده پیرنگی است که در آن فقط طرح پرسش می‌شود که خوب و بد انسان را ببینیم و تا جاهایی به همدیگر حق بدهیم که عقاید هر کسی به فراخور حال و روزش بسیار محترم است و این اصلی انسانی است وگرنه هیچکس نباید دیگری را تحمل کند و همه از صبح تا شب باید به جنگ دیگری برود. دیگر کو زندگی؟!

این مسیر زیبایی‌شناسانه بر پایه همان مینی‌مالیسم یا کمینه‌گرایی همه چیز را در برگرفته است. شکل خلاصه از طراحی در خدمت است تصاویر ویدئو پروجیکشن هم پیوست می‌شود به آن، که شکل بهتری بیابد. زمانی که سعید می‌خواهد استاد را در بحث همراهی کند باید که کتاب بخواند و این صحنه به یاری تصویر خیلی تندتر بیان می‌شود آن مسیری که دوباره‌ای دو را به بحث و جدل مذهبی بخواند. بازی‌ها هم کمتر با احساسات و رقیق شدن حس‌ها در جریان است. با آنکه فضا می‌توانست رمانتیک‌تر شود حتی انتقام و داستان‌های ناموسی شکل پر رنگی به خود بگیرد اما تجنگی روشنگرانه در میانه میدان است که همه چیز را کنترل شده به تماشا بگذارد. پیامد این وسواس و دقیق شدن شکلی زیباست که دربرگیرنده اندیشه‌ای است که ما را آگاه می‌کند که ضمن احترام به دیگران با هر سطح از اختلافات، برای استقرار صلح باید که به دادشان هم رسید و در بزنگاه یار و یاورشان بود مگر جز این است آنچه آموزه‌های دینی به ما گوشزد کرده است.