سرویس تئاتر هنرآنلاین: معمولأ عارضهمندترین نمایشها آنهاییاند که از لحاظ موضوع و پردازش آن و متعاقبأ ساختار دهی و شیوه روایت و بیان نتوانند با تماشاگران ارتباط ذهنی و عاطفی تحلیل شده و نتیجهمندی برقرار کنند و تماشاگران از آغاز تا پایان دچار "گمانهپردازی"های بیسرانجام و مبهم شوند و اساسا به نتایج و غایتمندیهای معین نرسند.
آنچه سبب این تشتت و به هم ریختگی میشود، همانا عدم انتخاب موضوعی بسیار مهم و بدیع و بیتوجهی به ساختار دراماتیک نمایشنامه و نمایش است. پی آمد همه عوارض و نارساییهای فوق در روشن نبودن موضوع و همزمان تحلیل نشدن آن خود را نشان میدهد و همواره فقدان شخصیتپردازی هم در پی دارد.
تماشاگر در این نمایش، زن، "شهروز" را با دختری که دوستش در مترو دیده است، اشتباه میگیرد و آخرش هم معلوم نمیشود که این دو زن یکیاند یا نه. ضمنا به علت آن که نقش "آقای کریمی" و دوست "شهروز" را یک بازیگر ایفا میکند و بازی نسبتا مشابهی هم دارد، شخصیتپردازی و هویت این دو مرد و زنان مورد نظر دچار ابهام شده، ضمن آن که حوادث روی صحنه هم عمدی جلوه کرده است؛ ضمنا چون دکور صحنه هم در سازهای واحد با فضاسازیهای یکسان خلاصه شده، این ابهامها عملا تشدید شده است. طراحی و نوع لباس پرسوناژها هم تا حدی یکسان جلوه میکند؛ بودن کیسههای بوکس در خانه هم هیچ ربطی به پرسوناژ مرد (آقای کریمی) ندارد و عامدانه وارد متن و اجرا شده تا صحنه بوکس بازی زن با مرد که بسیار ساختگی و نوعی "کمدی نمایی" است، برای خوشامد تماشاگران تدارک دیده شود؛ این ضعفها و بیهدف و بیغایت بودن محتوا، عملا احساس و اندیشه مخاطب را پس میزند.
نمایش "باد شیشه را میلرزاند" به نویسندگی مهدی کوشکی و کارگردانی مشترک هستی حسینی و مصطفا کوشکی که هم اکنون در سالن "تئاتر مستقل" اجرا میشود، طی اجرایش همواره ابهام ایجاد میکند و پرسش بجا میگذارد: "آدمهای نمایش چرا این جوریاند؟...آیا علتهای بروز ناهنجاریهای فردی و شناخت و تحلیل دراماتیک اختلالات زندگیشان موضوع اصلیتر و مهمتری برای هنر تئاتر نیست؟ اگرهست، چرا به آن پرداخته نشده است؟ و..."
در پایان نمایش، "شهروز" فکهایش قفل میشوند و در حالتی برزخگونه – بین زندگی و مرگ – میماند که این هم پایانی فقط برای پایان داده به زمان اجرای نمایش است و پذیرفته نمیشود.
نمایش "باد شیشه را می لرزاند" از لحاظ محتوایی چندان قابل توجه نیست؛ در متن و اجرا هیچ تأویل و رمز و راز نمایشی دیده نمیشود و چرخاندن بیش از حد "سازه" دکور هم تماشاگر را خسته میکند. طراحی صحنه به دلیل آن که به ایجاد فضاهای همسان منجر شده، کارکرد نمایشی چندانی ندارد.
در نمایش وقتی از یک ترفند یا حرکت یا ابزار صحنه زیاد استفاده میشود، عملا برجستهتر به نظر میرسد و عناصر و اجزاء دیگر صحنه کم رنگ و کم اهمیت جلوه میکنند. این نکته در مورد استفاده زیاد از "سازه دکوری متحرک "صحنه صدق میکند.
پرسوناژها با هم حرف میزنند، اما حرفهای هر یک برای خود است و چندان ربطی به دیگری ندارد. این موضوع ارتباط و حضورشان در کنار همدیگر را زیر سؤال برده و عملا ثابت میشود که آنها به زور به هم ربط داده شدهاند. در جاهایی از دیالوگهای تلویحی هم استفاده میشود که به منظور خنداندن تماشاگران و آوردن مضامین معطوف به "جنسیت" است.
بازی بازیگران به لحاظ آن که تأویل و تحلیلی در حضور آنها وجود ندارد، بسیار معمولی و حتی غیر نمایشی است؛ حرکات و گفتارشان که به بهانه مصرف مواد تا حدی بچگانه است تا آخر نمایش ادامه مییابد.
میزانسنها که عملا مقید به چرخاندن و وضعیتدهی سازه دکوریاند، معمولی از کار درآمدهاند. جای دادن بازیگر زن در داخل وان و خیس کردن او صرفا برای جلب توجه است و از کارکرد دراماتیک و تأویلزایی برخوردار نیست.
موسیقی، شتابزده و در مواردی اساسا اضافی است. نور کارکرد معمولی خود را دارد. کارگردانی نمایش با توجه به موارد فوقالذکر تا اندازهای نمایش را مبهم و عاری از هرگونه هدفمندی نشان داده است. متن و اجرا برخلاف ادعاهای ظاهرا اثبات شده پشت "بروشور"، بسیار ضعیف و غیرنمایشیاند. در این اجرا گرچه بر کمدی و " کمدی نمایی" تأکید شده، اما بُنمایههای" درام" هم وجود دارد؛ با وجود این به جای آن که کمدی و درام به هم مرتبط باشند و " کمدی درام " شکل بگیرد، این دو ژانر همدیگر را نقض کردهاند و نمایش در هیچ "ژانر"ی نمیگنجد.