گروه تئاتر هنرآنلاین: نمایش «بیوطن» نوشته کارینا کاسوچلی و کار لنرسون پولونینی از برزیل اجراشده در بخش بینالملل چهل و یکمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر، همانطور که از نامش هم پیداست درباره مهاجرت است که انسانهای بیشماری را در حس و حالت بیوطنی قرار میدهد و نسبت به وطن یک حس نوستالوژیک و از دسترفتگی ایجاد میکند.
نمایش دربرگیرنده چند تکگویی است که بازیگران هر یک به نوعی خاطرات تلخ خود را از مهاجرت بیان میکنند و در پس صحنه تصاویری از این خاطرات به شکل کلی پخش میشود. نمایش به دلیل اتکای به زبان و آن هم زبان پرتغالی که کمتر در ایران شناخته شده است، بیان میشود و این نوع بیان بیشتر در کشور مبدا شنونده دارد و در ایران و دیگر کشورها غریب مینماید. اما تلاش کارگردان این است که با یک نگاه اعتراضی خطابههای سیاسی خود را از منظر یک سوسیالیست تند و تیز نسبت به امپریالیسم ابراز کند.
شاید از منظر کسانی که به چنین باوری متکی باشند دیدن چنین نمایشی -هرچند که متوجه آن نشوند- برایشان زیباست؛ چون این شعارگونگی یک مصداق سیاسی است و حالت مبارزهجویانه دارد و نسبت به سرمایهداری و آمریکا موضعگیری آشکاری است. این نوع تئاتر سیاسی بیش از آنکه دنبال یک بیان زیبا تئاتری باشد، زیبایی را در همان کلمات و جملاتی خلاصه میکند که باید بر سر دشمن خود بریزد و این رکنی اساسی است که شاید در تقابل با اصل تئاتر باشد؛ چنانچه با تئاترهای ضد سرمایهداری داریم که بدون کلمهای آشکار و در واقع در لفافه به دنبال بیان چنین دیدگاهی است. برای نمونه متن های آرتور میلر که بسیار دقیق و بدون شعار سرمایهداری را زیر سوال میبرد.
بنابراین نمایش به لحاظ زیبایی محدود میشود که چند حرکت آغازین که سریع میآید و میرود و بعد تصاویر مستند و موسیقی پخش میشود. پس از آن رفته رفته با آمد و شد بازیگران ما چندان تصویر بکر و نابی را در صحنه نخواهیم دید و باید گوشهایمان نسبت به کلمات ناشنیده تیز شود و چشمهایمان متوجه بغلنویس ترجمه متن باشد و اینگونه حواسپرتی دوجانبه مخاطب را از اصل ماجرا دور میسازد و نمیشود به این اجرای بدون میزانسن و تصویر اتکا کرد و در واقع دریافتی حقیقی از آن برای یک مخاطب بیگانه با زبان پرتغالی بی تعارف نزدیک به صفر است و انتخاب چنین نمایشهایی که نه داستانی دارد نه در تصویرسازی موفق است برای یک جشنواره بینالمللی مناسبت ندارد.
به هر تقدیر نمایشی بنابر سیاستهای متکی بر نگاه امپریالیستی از آن ینگه دنیا گزینش به ایران آمده که فریادی باشد بر سر آمریکا و چه خوب بود که این فریاد با زیباشناسی هنری و در اتکای جذب مخاطب به صحنه میآمد و در تهران نیز نمایش «بیوطن» میتوانست مهاجرت از منظر نفوذ و دخالت کشورهای بزرگ که به ضرر مردمان کشورهای کوچک تمام میشود به صحنه میآمد.
ما در یک نگاه کلی نسبت به بیوطن با حسرت مواجه میشویم؛ زیرا که از آن درک و دریافت لازم را نداشتیم و انگار در یک فضای خالی و لبریز از کلمات نامفهوم چشم و گوشمان چیزی را متوجه نشده است و انگار نه انگار نمایشی در تالار اصلی تئاتر شهر به صحنه آمده است.
در نتیجه «بیوطن» با همه محتوای ارزشمند و قابل فهمش در ایران کمتر تاثیرگذار است و نمیتواند در جایگاه تئاتری مطلوبی برخوردار باشد. چون تئاتر حتی در یک زبان بیگانه نیز جذابیتهای بصری، حسی، احساسی، معرفتی و شهودی را به دنبال دارد و اگر بیوطن سرپا نمیشود و چیزی از آن به چشم نمیآید، حتما از مصداقهای تئاتری به دور است و نمیتواند مخاطب بیگانه را جذب خود کند.