گروه تئاتر هنرآنلاین: نمایش «هفت شبانهروز» نوشته آرش رضایی و کار مهدی روزبهانی و فروزان حسینی از کرج به قصههای پراکنده و در عین حال بههمپیوستهای از قهرمانان دوران جنگ میپردازد و میخواهد نگاه مخاطب را نسبت به آن دوران برانگیزد و اینگونه قهرمانپروریها را به باوری راستین تبدیل کند.
پرداختن به جنگ تحمیلی پس از پایان دوره سی و سه ساله کاری سخت و نسبتاً نشدنی است. چون هر چه دورتر از آن زمان میشویم، ضرورت پرداختن به آن دوران نیز سخت و پیچیده میشود؛ یعنی آنکه داشتن پرسش بنیادین نسبت به آن دوران و طرح مسئله این ضرورت را بر ما آشکارتر میسازد. اما فراخوانها و دعوت به نوشتن و کار کردن درباره این دوران، سهلالوصول شده و این همان تناقض آشکاری است که بسیاری از آثار تئاتری را در همان نگاه فرمایشی به نتیجهای که باید نمیرساند و جوانان بدون داشتن تجربه و مطالعات و پژوهشهای لازم اقدام به نوشتن متونی بر اساس خاطرات کلیشهای و دمدستی میکنند که اینگونه نوشتن سرانجامی مطلوب و تاثیرگذار را بهدنبال نخواهد داشت.
نمایش «هفت شبانهروز» قرار است یک موقعیت جنگی را به روایت چهار رزمنده نمایش دهد و در این رفت و برگشتها هر رزمنده به گونهای زندگی خود را واگویه میکند اما در این بین نیز یک مرتبه و بدون مقدمهچینی به زندگی نخستین زن شهید انقلاب پنجاه و هفت پرداخته میشود و این پرش و جهش هیچ معنا و مفهومی ندارد و نمیتواند آن روایتهای مربوط به جنگ را با خود همراه کند. درحالی که این دو فضا متمایزند و اگر ربطی نیز بین آنها باشد باید با دلیل و منطق به آن اشاره و پرداخته شود.
در نمایش «هفت شبانهروز» دو کارگردان برآنند که به کمک سطلهای فلزی خالی از آب امکانات نمایشی را در لحظات مختلف برای بازیگران ایجاد کنند و آنان نیز با تنوع بازی و موسیقایی حضورشان را بر پایه همین چیزها تبدیل به تصویر و تاثیر کنند؛ یعنی بازی با اشیا یک رکن اساسی برای آفرینش خورده موقعیتهایی است که در پیوست با هم میخواهند یک نمایش را در هماهنگیها و ضربه آهنگها به نتیجه برسانند. پیامد این کار نسبتاً دیدنی است اما روش و شیوه تکراری است و خلاقه بهشمار نمیآید چون پیش از این بارها کار شده و شاید نزدیکترین آنها به این نمایش، «آخرین نامه» مهرداد کوروشنیا باشد که بر پایه پرشدن صحنه از استانبولی به یک نمایش مینیمالیستی تبدیل شده بود.
البته این رویکرد و این تقلید ضعف نمایشی به شمار نمیآید اما آنچه این لحظات را کمتر میتواند بهم پیوست دهد همان خطوط نامربوط روایتی است که باید در متن بازنگری و تصحیح شود. در مقابل، بازیگران تلاش بسیاری دارند که با اصوات زیبا و بدنهای منعطف در این شرایط به بیان بدن آنچه باید را ترسیم کنند و تا اندازهای نیز کامیاب شدهاند اما برای نتیجه بخش بودن نیازمند ترکیب با عناصر دیگری چون صدا، موسیقی و نور هستند که در این موارد چندان توجهی به کارکرد آنها نشده است.
«هفت شبانهروز» برای یکبار به راحتی دیده میشود اما برای تعمیق و ژرف شدن نسبت به آن چندان نکته بارزی در پی نخواهد داشت و مثل اثر یکبارمصرف به سرعت باد همه چیز پس از بیرون رفتن از تالار حافظ به فراموشی سپرده میشود و دلیل آن نیز به شکل بارزی نبودن و نداشتن یک پرسش بنیادین برای پرداختن به چنین موقعیت حساسی است. جنگ تحمیلی امروز باید از زوایای دید تازهتر مطرح شود که ضمن تازگی بتواند مردم ناآگاه را نسبت به آن دوران روشن سازد.