گروه تئاتر هنرآنلاین: شاید بسیاری ساموئل بکت را بیشتر به عنوان یک نمایشنامهنویس بشناسند تا رماننویس. در واقع بکتِ نمایشنامهنویس از بکتِ داستاننویس مشهورتر است اما باید گفت او ابتدا کارش را با رماننویسی آغاز کرد و سپس به نمایشنامهنویسی روی آورد و بعد از چهارمین رمانش یعنی «مالون میمیرد»، اولین نمایشنامه خود شاهکار «در انتظار گودو» را نوشت. باید گفت که «مِرفی» اولین رمان بکت است که رگههای خلاقیت و علاقهاش به ابزورد در آن آشکار بوده و پیچیدگیهای روایت در این رمان به وضوح دیده میشود.
حال سپیده ضیایی بر اساس این رمانِ کلیدی و پیچیده نمایشنامهای خلق کرده که این شبها در سالن سایه تئاتر شهر به صحنه رفته است. البته پیشنهاد نوشتن این متن را نگین ضیایی کارگردان «مِرفی» به او داده و همکاری این دو، نمایشی است پرانرژی و خلاق که نوید آیندهای درخشان را از این گروه اجرایی میدهد. به بهانه این اجرا با سپیده ضیایی نمایشنامهنویس، نگین ضیایی کارگردان و شادی ضیایی و ساجده حمیدی منزه بازیگران به گفتوگو نشستهایم.
خانم سپیده ضیایی، ایده نوشتن نمایشنامه «مرفی» از کجا آمد؟ آیا خانم نگین ضیایی بهعنوان کارگردان به شما ایده نوشتن متن را دادند یا اینکه خودتان رمان «مرفی» اثر بکت را خوانده بودید و فکر میکردید به لحاظ دراماتیک میتواند نمایش خوبی باشد و بعد آن را به کارگردان پیشنهاد دادید؟
سپیده ضیایی: این متن پیشنهاد نگین بود. معمولاً نگین پیشنهاد میدهد ولی تصمیم نمیگیرد. یعنی قرار بود من تصمیم را بگیرم. او متن را به من پیشنهاد داد و گفت آن را بخوان و اگر احساس کردی ظرفیت تبدیل شدن به نمایشنامه را دارد، تا از آن استفاده کنیم و اگر این قابلیت را نداشت برویم از کارهای دیگر بکت استفاده کنیم.
وقتی رمان «مرفی» را خواندید چه چیزی از آن متن شما را جذب کرد که تصمیم گرفتید براساس آن نمایشنامه بنویسید؟
سپیده ضیایی: من داستانهای کلاسیک را بیشتر از کارهای مدرن و پست مدرن دوست دارم. من دوست داشتم روی متن بکت بهعنوان فردی که پیشگام بوده است کار کنم. وقتی این رمان را خواندم احساس کردم نسبت به سایر رمانهای بکت، طرح داستانی بیشتری دارد. قطعاً وقتی یک نویسنده خوبی مثل بکت فکر میکند این داستان به درد رمان میخورد، من باید فکر میکردم که باید چه تغییری به آن بدهم تا به درد نمایشنامه بخورد. شخصیتپردازی و دیالوگها از روی خود رمان استفاده شده است.
رمان «مرفی»، اولین رمانی است که بکت در دهه 40 میلادی مینویسد و در همان دوره هم بهعنوان یک متن آوانگارد از آن نام برده میشود. ضمن اینکه جزو مهمترین قصههای بکت است و یک جورهایی فرم را در قصههای دیگرش تکرار میکند.
سپیده ضیایی: من فکر میکنم کاملاً درست میگویید و امضای بکت در کار وجود دارد.
جالب است بکت با وجود اینکه جزو بزرگترین نمایشنامهنویسهاست ولی ترجیح داده «مرفی» را در قالب رمان بنویسد. چه چیزی در قصه وجود داشت که شما فکر کردید آن را میتوانید تبدیل به نمایشنامه کنید؟
سپیده ضیایی: این یک داستان جذاب است ولی روی مدیوم رمان نشسته است. ما از همان شخصیتها استفاده کردیم ولی موقعیت، موقعیت نویسنده نمایشنامه است. ما وحدت سهگانه ارسطو را در آن به کار بردهایم. به نظرم میتوانست تجربه جدیدی باشد که ما بیاییم رمان بکت را اجرا کنیم. از آنجایی که کار ما به صورت کارگاهی بسته شد، گاهی بازیگران دیالوگها را برای خودشان میکردند. موقعیتها و شخصیتپردازیها یک جاهایی تغییر کرده است. کار ما کاملاً به صورت کارگاهی بود. فقط شروع و پایان کار مشخص بود ولی در ادامه خیلی از صحنههایی که فکر میکردیم باید باشند را حذف کردیم. در واقع خودمان را محدود نکردیم.
یعنی نمایشنامهنویس داشت خودش را به نفع بازیگران حذف میکرد؟
سپیده ضیایی: خیر، اینطور نبود. همه ما رمان را خوانده بودیم و یک الهامی از آن گرفته بودیم. من ابتدا یک طرحی را میدادم و بعد هر کدام از بازیگران با خودشان ایده جدید میآوردند. هیچکس به نفع کسی دیگر کنار نمیکشید و همه داشتیم با هم پیش میرفتیم.
نمیتوان منکر این شد که یک بازیگر سالاری در تئاتر و سینمای ایران وجود دارد. حتی گیشه براساس بازیگران بسته میشود. در بسیاری از مواقع دیدهایم که عوامل یک نمایش به نفع بازیگران کنار میکشند و کوتاه میآیند. آیا شما هم بهعنوان نویسنده و دراماتورژ به نفع بازیگران کوتاه میآمدید؟
سپیده ضیایی: من هر از گاهی به نگین میگفتم که میخواهم با بازیگران تنها باشم و او هم اجازه میداد که من کارم را انجام بدهم. در یک جاهایی هم که با همدیگر تفاوت نظر داشتیم یک فکر دیگری میکردیم. کار کارگاهی سختیهای خودش را دارد. من با بازیگران در ارتباط بودم و گاهی با آنها صحبت میکردم که نمیتوانند دیالوگی را کم یا اضافه کنند و آنها هم نهایت همکاری را داشتند. بیشتر بین ما یک تعامل وجود داشت و اینطور نبود که کسی به نفع کسی دیگر کنار بکشد.
خانم نگین ضیایی، چرا نمایش «مرفی» را انتخاب کردید و به خواهرتان پیشنهاد دادید که آن را بنویسد؟
نگین ضیایی: این نمایش پایاننامه دوران کارشناسی ارشدم بود. البته من قبل از انتخاب این نمایش به تئاتر ابزورد علاقه داشتم و هنوز هم دارم. تصمیم گرفتم یک متن از بکت کار کنم چون با سلیقه من هماهنگتر بود. از بین متنهای بکت نیز دنبال یک متن جدید بودم. «مرفی» تنها رمانی است که نسبت به سایر آثار بکت در زمینه ادبیات داستانی، داستان محکمتری دارد. البته گزینههای دیگری هم داشتم ولی در نهایت این رمان را پیشنهاد دادم چون احساس کردم دست ما بازتر است. «مرفی» نقطه عطف کارهای بکت است. یک نکته بسیار مهم که به لحاظ حسی روی من تأثیر گذاشت این بود که عنوان شده بود «مرفی»، خود بکت است. رمان «مرفی» در ایران مهجور است و عده زیادی نمیدانستند که بکت در زمینه ادبیات داستانی هم کار کرده است.
کمی راجع به قصه «مرفی» بگویید.
نگین ضیایی: مِرفی، کاراکتر اصلی است که با یک خانم فاحشه وارد رابطه میشود و آنها تصمیم میگیرند که آن خانم شغلش را رها کند و مِرفی سر کار برود. مشکل از اینجا شروع میشود که مِرفی سرکار میرود ولی دیگر به خانه برنمیگردد. در خلال داستان متوجه میشویم که مِرفی چهار، پنج دوست دیگر هم داشته که با آن خانم رابطه داشتهاند. آنها دنبال مِرفی میگردند و متوجه میشوند که مِرفی خودکشی کرده است. ما بخش دوم رمان که مربوط به جمع شدن دوستان مِرفی برای پیدا کردن او میشود را برای نمایش انتخاب کردهایم.
شما سعی کردید چه چیزهایی از متن را حفظ و چه چیزهایی را حذف کنید؟
نگین ضیایی: ما کاراکترهایی که در آن بخش بود را حفظ کردیم. من از قبل با بچهها صحبت کرده بودم که رمان را بخوانند و بیایند پیشنهادشان را بدهند. جلسات اول ما کاملاً تعاملی پیش رفت. ما یک پلن کلی در ذهنمان بود که قرار است چه شروع و پایانی داشته باشیم و براساس آن به این نتیجه رسیدیم که قرار است مکان آن را چطور پیدا کنیم. یک چیزهایی را از کلیت رمان برداشتیم. بچهها میخواندند و با تأیید آنها، اتودها را حفظ میکردیم. ما حتی از کاراکترهای رمانهای دیگر هم وام گرفتهایم. یعنی یک بخشهایی را پوشش میدادیم.
خانم نگین ضیایی، آیا شما آدمی بودید که به نفع بازیگر کنار بروید؟
نگین ضیایی: برای من حس رضایت و خوبی که باید در تمرین داشته باشم اهمیت زیادی دارد. اگر کسی صادقانه حرف بزند و یا من حس کنم دوست ندارد یک کاری را انجام بدهد، ممکن است نظر او را بپذیرم چون معتقدم همه باید کار را دوست داشته باشیم. دوست دارم همه ما به نفع کار حضور داشته باشیم و دوست ندارم اینطور فکر کنند که نظر کارگردان بالاتر از سایر عوامل است. سعی میکنم از طریق این روش، همه با هم به یک خروجی برسیم. به همین خاطر نمیتوانم بگویم که به نفع کسی کنار کشیدهام.
اما قبول دارید که کارگردان یک جاهایی باید به نفع کار وارد عمل شده و دیکتاتور شود؟
نگین ضیایی: هر کسی برای خودش یک دیسیپلینی دارد. من به بچهها این اجازه را نمیدهم که خودشان انتخاب کنند و آنها فقط حق حذف دارند.
شادی ضیایی: نگین به لحاظ فنی اتفاقاً به عوامل اجازه نمیدهد و کوتاه نمیآید ولی به بازیگران یک قدرت انعطاف میدهد.
نگین ضیایی: من موضوع را اشتباه عنوان کردم. بازیگران در کار من فقط میتوانند راجع به نقش خودشان نظر بدهند و نه راجع به کار. آن جملهای که بازیگران میگویند هم باید به نفع کار باشد.
بد نیست خود بازیگران هم بگویند که نگین ضیایی در کارگردانی چطور با بازیگران برخورد میکند؟ آقای موحدیپور فکر میکنید حرفهایی که نگین ضیایی میزند، چقدر میتواند پیشبرنده باشد؟
امین موحدیپور: من در تئاتر بیشتر تجربه کار کارگاهی دارم. تصور میکنم نگین ضیایی بسیار کارگردان قاطعی است و شاید در انتخاب واژهها یک کاری کرد که بحث به اینجا برسد. در عین حال که برای خلاقیت بازیگر به او قدرت انتخاب میدهد، اما از یک حدی هم بیشتر به بازیگر داده نمیدهد. من تصورم این است که گاهی محدودیت برای بازیگر کمک کننده است. نگین انتخابها را در یک پکیج به بازیگر میدهد و میداند کار در نهایت چطور میشود. نظام کارش را طوری چیده که در نهایت همان چیزی میشود که میخواهد. تقریباً میتوانم بگویم در اغلب مواقع اتودهای مختلفی زدیم، در نهایت همان چیزی شده که نگین میخواسته ولی او از همان اول به ما نمیگوید که حتماً باید اینطور شود. این تجربه شخصی من در کار با نگین ضیایی است.
ساجده حمیدیمنزه: کار کردن با نگین ضیایی برای من جذاب بود. اساساً کار کردن با کارگردانی که دغدغهمند است برای من جذاب است. من قبلاً کار کارگاهی کرده بودم ولی اصلاً با کار نگین آشنایی نداشتم. نگین با توجه به آن محدودیتها، ما را آزاد میگذاشت و این مسئله، کار را برای من سخت میکرد. من به نگین اعتماد داشتم و میدانستم اگر چیزی را انتخاب میکند برای من بهترین است و خودم را رها میکردم. یک جاهایی به نگین میگفتم من تمام تلاشم را میکنم ولی این بخش به دلم نمینشیند، اگر میشود آن را تغییر بدهیم. من با اجازهای که نگین میداد، توانستم خلاقیت خودم را در یک جاهایی بیاورم. نگین وقتی دغدغه دارد، دغدغهاش را به من هم منتقل میکند. اگر حتی معتقد باشید نگین ضیایی یک دیکتاتور است، من با این دیکتاتوری حال میکنم.
شادی ضیایی: خیلی از حرفهای ما مشابه است چون تجربه ما مشابه بوده است. گرچه نگین خواهر من است و ما قبلاً هم با همدیگر کار کردهایم ولی گاهی از دست او کلافه میشوم. در نهایت به یک نتیجهای میرسیم که راضی هستیم. من بازیگری هستم که اول باید خودم را راضی کنم و خوشبختانه همیشه با نگین به آن رضایت میرسم. اتفاقاً بهترین ابزاری که یک بازیگر نیاز دارد این است که کارگردان به او بگوید برو اتود بزن.
قبول دارید که بازیگر خود فریب است؟ گاهی پیش آمده بازیگر فکر میکند دارد بهترین بازی دنیا را ارائه میدهد ولی در همان شب کارگردان و تماشاگر فکر میکنند بد دارد بازی میکند.
شادی ضیایی: بله، قطعاً همینطور است. من گاهی از تماشاگر میشنوم که میگویند شادی امشب خیلی خوب بودی ولی آن شب خودم با خودم حال نکردهام. گاهی هم پیش آمده که خودم از بازی راضی بودم ولی شاید در نظر مخاطب آنقدر خوب نبوده باشم.
خانم نگین ضیایی، آیا شما از آن دست کارگردانهایی هستید که هر شب اجرا را میبینید و بعد از اجرا با بازیگران صحبت میکنید؟
نگین ضیایی: من هر شب اجرا را میبینم و یادداشت هم برمیدارم و هر نکتهای راجع به هر کدام از بازیگران ببینم به آنها میگویم. به نظرم این یکی از سختترین بخشهای کارگردانی است که شما باید همچنان فاصلهتان را با اثر حفظ کنید. یعنی همچنان باید کارگردان شوید و مخاطب نشوید و همچنان مخاطب باشید و کارگردان نباشید. خیلی سخت است که شما به بازیگر یک چیزی را بگویید که آن را بپذیرد و اصلاحش کند. به نظر من از پروسه تولید سختتر است. کلاً مدیریت اجرا از مدیریت تمرین سختتر است.
از کجا به بعد متن را نگه داشتید و گفتید متن دیگر نباید تغییر کند؟
نگین ضیایی: تقریباً هنوز این اتفاق نیفتاده است و هنوز هم متن دارد تغییر میکند. ما هفت ورژن تولید کردیم که اولین ورژن، پایاننامه است و آخرین آن، بازبینی مرکز هنرهای نمایشی است.
یعنی آن اجرایی که شما در جشنواره دانشجویی رفتید با این اجرایی که الآن میروید تفاوت دارد؟
نگین ضیایی: خیلی فرق میکند. آن کار 90 دقیقه بود ولی الآن تبدیل به 60 دقیقه نمایش شده است. در آن اجرا، سلیا هنوز یک فاحشه بود و الآن اینجا او یک بازیگر تئاتر است.
شما هفت شب هم در نوشهر اجرا رفتید. راجع به آن اجرا بگویید.
نگین ضیایی: ما بعد از اجرای جشنواره و قبل از اجرای عمومی، هفت شب در نوشهر اجرا رفتیم. آنجا قاب صحنهای بود و قاعدتاً میزانسنها و طراحی صحنه ما تغییر کرده بود. من اولین بار بود که در شهرستان اجرا میرفتم. شنیده بودم که امکانات شهرستان کم است ولی تا به حال از نزدیک ندیده بودم.
برخورد تماشاگران با شما در نوشهر چطور بود؟
نگین ضیایی: خیلی خوب بود. حتی در این اجرا نیز چند نفر از نوشهر به تهران آمدند و نمایش ما را دیدند. ما آن موقع نمیدانستیم که داریم دست به چه تجربهای میزنیم ولی به شدت تجربه جذابی بود. شما وقتی در تهران بزرگ شدهاید مدام به تماشاگران تهران فکر میکنید ولی به یکدفعه با یک چیز عجیب و متفاوتی روبرو میشوید که نگاهتان را نسبت به تئاتر تغییر میدهد.
کم کردن زمان اجرای نمایش به خاطر اظهارنظرهای تماشاگران و اساتید بود یا اینکه خودتان به همراه نویسنده، اجرا را دیدهاید و تصمیم گرفتهاید که یک تغییراتی در آن ایجاد کنید؟
نگین ضیایی: نگرش من این است که تئاتر باید زنده نگه داشته شود. آن چیزی که من سه سال پیش تولید کردهام قطعاً آن چیزی نیست که امروز میخواهم دست به تولیدش بزنم. اگر قرار است سه سال یک اجرایی را نگه دارم، باید زنده بماند چون مُرده آن به درد هیچکس نمیخورد. احتمال میدهم اگر این اجرا قرار باشد ادامه پیدا کند، قطعاً دوباره تغییر خواهد کرد.
سپیده ضیایی: ما در این مورد که باید تغییرات صورت بگیرد توافق داشتیم. من گاهی بین تماشاگران مینشستم و یک چیزهایی را از نظرات آنها میگرفتم و متوجه میشدم که یک جاهایی باید تغییر کند. واقعاً لذت میبرم که اساتید میآیند نمایش را میبینند و ایرادات را میگیرند، اما از نقد منتقدین اصلاً چیزی نفهمیدم و درکشان نکردم. من در جلسه نقد حضور نداشتم ولی به من گفتند که منتقدین گفتهاند ما میخواهیم این کار را یک نقد بکتی کنیم و بگوییم از پایه اشتباه است! من با منتقدی که اسمش را نمیبرم صحبت کردم و گفتم آیا شما رمان «مرفی» را خواندهاید؟ گفت من رمان را نخواندهام. برای من خیلی عجیب بود که او رمان را نخوانده و میآید قضاوت میکند. نقد باید اساس علمی داشته باشد و رفرنس بدهد. در بین داوران هم به نظر میرسد برخی از آنها متوجه نشده بودند که این اثر یک اثر اقتباسی است.
در کارهایی که از شما دیدهام هم به تئاتر ابزورد علاقه دارید و هم تئاتر فرمالیست. انگار که دارید دنبال فرم و یک شکل اجرایی میگردید. درست است؟
نگین ضیایی: بله، همینطور است. جهان فرم برای من جذاب است. به نظرم فرم در جهان و کل کائنات خلاصه شده است. برای من پروسه کشف و شهود دارد.
علاقهتان به تئاتر ابزورد از کجا میآید؟
نگین ضیایی: بخشی از آن به خاطر ادبیاتش است؛ ادبیاتی که شبیه زندگی ماست. انگار آدمها واژههای مشترک با هم ندارد. این بخش ابزورد در ادبیات برایم جذاب است. به نظرم واقعاً واژهها دارند بین آدمها فاصله میاندازند. بخش ابزورد برای من جذاب است.
آیا در این اجرا سعی کردید که با این نگاه جلو بروید که جملهها کارکرد خودشان را نداشته باشند و یک مفهوم دیگری را به مخاطب بدهد؟
نگین ضیایی: من خیلی تلاش کردم این اتفاق بیفتد ولی نویسنده مخالفت کرد. گپ اولیه ما این بود که به سپیده گفتم نگذار من هر کاری که دلم میخواهد را انجام بدهم و او جلوی من ایستاد و نگذاشت که از این کارها کنم. من در بخش کار با دیالوگ کاملاً خودم را کنار کشیدم و اصلاً پشت در پلاتو میایستادم تا سپیده با بچهها کار کند چون اگر میآمدم حتماً میخواستم واژههای عجیب و غریب بگویم.
خانم سپیده ضیایی، شما چرا با کارگردان مخالفت کردید که براساس قوانین و قواعد ابزورد پیش بروید؟
سپیده ضیایی: ما یک موضوعی را انتخاب کرده بودیم که باید کمی در سانسور گفته شود و اگر قرار بود دیالوگها هم در پرده گفته شود ممکن بود اجرا پیچیده شود و برای عده زیادی از تماشاگران قابل فهم نباشد که ما داریم راجع به چه چیزی حرف میزنیم. من دوست داشتم دیالوگها طوری باشد که مخاطبان با داستان همراه شوند. احساس میکردم پیچیدگی بیش از حد کار ممکن است مخاطب را دفع کند.
آیا اعتقاد دارید در اجرای یک نمایش، همه عوامل با همدیگر برنده میشوند و یا همه اعضا به صورت گروهی بازنده میشوند؟
نگین ضیایی: من خیلی موافق هستم. در تجربه شخصی خودم بارها این موضوع پیش آمده است. مثلاً در بعضی کارها پیش آمده که بازیگر فکر کرده که به خاطر حضور او بوده که کار موفق شده و مخاطب فقط به خاطر او به سالن آمده است. حتی یک نفر میگفت عکاسها میآیند که از من عکس بگیرند، در صورتی که اینطور نیست. در حالیکه اگر کار در بازبینی رد شود، آن موقع همه انگشتها به سمت کارگردان میآید و میگویند شما باعث شدید که کار رد شود. البته همه بازیگران اینطور نیستند ولی به هر حال بازیگرانی هستند که فکر میکنند اگر یک اتفاق خوبی برای یک اثر میافتد به خاطر حضور آنهاست. این نگاه انحصاری به تئاتر، نگاه غلطی است و اول از همه به خود آن آدمی ضربه میزند که چنین نگاهی دارد. اساس تئاتر، گفتوگو و تعامل است. اگر این مسئله را از تئاتر بگیرید هیچ چیزی از آن باقی نمیماند.
این ایده که مِرفی اول نمایش بیاید با تماشاگران صحبت کند و دیالوگ بگوید از کجا آمد؟
نگین ضیایی: ما ابتدا صدای مِرفی را داشتیم که صدای او بهعنوان دانای کل پخش میشد، منتها شورای نظارت به ما گفت که صدا نباید باشد و مِرفی باید حضور داشته باشد. دلیل این صحبتشان غیرفنی بود. میگفتند مِرفی باید حضور داشته باشد، وگرنه ممکن است معنای اشتباهی تولید شود. به همین خاطر ما هم تصمیم گرفتیم که مِرفی را روی صحنه بیاوریم. الآن که نگاه میکنیم این اتفاق به نفع اجرای ما بود.
اشاره کردید که هفت ورژن مختلف از نمایش «مرفی» داشتید. الآن که نگاه میکنید از کدام ورژن راضیتر هستید؟
نگین ضیایی: با فاصله بسیار زیاد از این ورژن راضی هستم. فکر میکنم اگر ورژن بعدی هم داشته باشد از آن راضیتر میشوم.
فکر میکنید اگر این ورژن را در جشنواره تئاتر دانشگاهی اجرا میکردید جوایز بیشتری میبردید؟
نگین ضیایی: لزوماً اینطور نیست. به نظر من همه کارهایی که در بازبینی دوم جشنواره تئاتر دانشگاهی حضور دارند کارهای خوبی هستند ولی همه آنها نمیتوانند جایزه ببرند. واقعاً نمیتوان از بین آنها گفت کدام کار بهتر است. به نظرم مهمترین عنصرش، جسارتی است که به خرج میدهند و کار تولید میکنند. به نظر من همه کارهای جشنواره تئاتر دانشگاهی، کارهای قابل قبولی هستند و شاید از بسیاری از کارهای حرفهای به مراتب قویتر یا خلاقتر باشند. انگار بخش جایزه دادن این جشنواره شانسی است و به عوامل زیادی بستگی دارد.
از آنجایی که خودتان از دل تئاتر دانشگاهی بیرون آمدید و الآن دارید تئاتر حرفهای کار میکنید، فکر میکنید اینها دارند همسان جلو میروند یا اینکه به نظرتان هر کدام از آنها دارند ساز خودشان را میزنند؟
نگین ضیایی: به نظرم همسو نیستند چون جنسشان با همدیگر متفاوت است. یک جاهایی تئاتر دانشگاهی مسیرش را کج میکند تا نزدیک به تئاتر حرفهای شود و یک جاهایی تئاتر حرفهای تلاش میکند. در واقع یک جاهایی سعی میکنند همپوشانی داشته باشند ولی به صورت کلی خاستگاهشان متفاوت است. تئاتر دانشگاهی بیشتر از تئاتر حرفهای نیازمند حمایت است.
ساجده حمیدیمنزه: خیلی از دانشجوهایی که در جشنواره تئاتر دانشگاهی شرکت میکنند بسیار شبیه استادهای خودشان هستند که این اصلاً خوب نیست.
نگین ضیایی: اینطوری اصلاً خلاقیت ایجاد نمیشود و فقط کپی پیست میشود.
بازیگران در نمایش «مرفی» یک جاهایی میزانسن و توضیح صحنهها را میگویند. یعنی عمل را انجام نمیدهند، بلکه آن عمل را با جمله به ما میگویند. در واقع ما عملها را نمیبینیم و فقط میشنویم که بازیگر دارد عنوان میکند که آن را انجام داده است. این ایده از کجا آمد؟
نگین ضیایی: من در پایاننامهام روی نظریه بازیهای زبانی ویتگنشتاین کار کرده بودم و از آنجا الهام گرفته بودم. یک سری از واژهها هستند که در ذهن همه یک مفهوم مشخص دارند ولی یک سری از واژهها هستند که مفهوم مشخصی ندارند و کل جمله کذب است. من سعی کردم از این کلیت در شیوه اجرایی استفاده کنم. به این شکل که یک سری چیزهایی که مشخص است را به وسیله زبان به تصویر بکشم و چیزهای نامشخص را به واسطه زبان از بین ببرم. سعی کردم روی این موضوع مانور بدهم که تناقض بین اینها را نشان بدهم.
این کار را با همفکری نویسنده انجام دادید؟
نگین ضیایی: بله. من پیشنهاد دادم و سپیده گفت بگذار بررسی کنم تا ببینم به ساختار نمایشنامه آسیب میزند یا نه؟ اگر آسیب نمیرسد تا استفاده کنیم. در نتیجه به این اشتراک نظر رسیدیم.
بعضی از جاها دیالوگ به زبان انگلیسی گفته میشود و مترجم از آن سانسوری که وجود دارد بیشتر سانسور میکند. آیا این کنایهای به روندی است که تئاتر ما دارد یا یک ایده اجرایی بود که دوست داشتید اجرایش کنید؟
نگین ضیایی: چیزی بود که برای اجرای ما حادث شد. کار ما چند مرتبه سانسور شد و به همین خاطر به این نتیجه رسیدیم، برای اینکه کار قلع و قمع نشود بهترین کار این است که ما این بخش را به شیوه اجرایی اضافه کنیم.
سپیده ضیایی: ما وقتی دیدیم متن مسئلهدار است، با هم فکر کردیم که چهکار کنیم. بعد با همدیگر به این ایده رسیدیم. نگین گفت تو متن را بنویس و بیاور تا بازیگران اتود بزنند.
جملاتی که انتخاب کردید جملات کلیدی است. جملات را براساس چه معیاری انتخاب کردید؟
نگین ضیایی: ما ابتدای تمرینات داشتیم روی فضا و مکان کار میکردیم و قرار بر این بود که مکان و فضا را نشان بدهیم. در اتودهای مختلفی که بازیگران میزدند به این نتیجه رسیدیم شسته رفتهترین حالتش این است که با بیان علمی بیاییم تمام چیزهایی که اتفاق میافتد را بگوییم. ما از این شیوه استفاده کردیم و بچهها با همین دیالوگها اجرا رفتند. ابتدا دیالوگها فارسی بود ولی بعد به ما گفتند که باید انگلیسی شود. یکبار دیگر مجدد به ما گفتند معلوم نیست این زبان انگلیسی است و به همین خاطر ترجمه را به آن اضافه کردیم. وقتی ترجمه اضافه شد به این نتیجه رسیدیم که آن را تبدیل به شیوه اجرایی کنیم. دیالوگهای انگلیسی در متن نبود و همه را سپیده خودش نوشت.
ما در نمایش «مرفی» میبینیم که شخصیت "دوشیزه کونیهن" هر دفعه که به بیرون میرود و برمیگردد آسیب میبیند. آیا این شخصیت یک نماد است یا این هم یک شکل اجرایی است؟
نگین ضیایی: یک بخشهایی از این ایده برای خود شادی ضیایی بود. ما قبل از جشنواره یک سری ایده داشتیم ولی هنوز به ایده مشخص نرسیده بودیم. اتفاقی که افتاد این بود که شادی دستش شکست. همه ما مخالف بودیم که یک بازیگر دست شکسته بیاید نقش یک شخصیتی که دستش نشکسته است را بازی کند. پیشنهاد خود شادی بود که بیاید آن فرسودگی را از همین طریق ایجاد کند.
آقای موحدیپور، در ابتدای نمایش به نظر میرسد که شخصیت "نیلی" یک عقل کل است. انگار نسبت به چهار شخصیت دیگر باهوشتر است و از تجربه بیشتری برخوردار است، اما طی اتفاق ابزوردی که در نمایش میافتد و آن پوچانگاری که در نمایش وجود دارد، کم کم ما را به این نتیجه میرساند که او هم دارد ادا در میآورد.
امین موحدیپور: ما در پروسه ساخت کار، اولین مواجهمان این بود که رمان «مرفی» را بخوانیم. یک بخشی از این اتفاق در روند ساخت رخ داده است. وقتی متن به صورت کارگاهی اتفاق میافتد، منِ بازیگر نمیدانم که در نهایت قرار است به کجا برسم. انگار بقیه طوری با او برخورد میکنند که عقل کل است چون لزوماً خودش نمیگوید عقل کل است. از یک جایی به بعد پوزیشنها میریزد.
مِرفی در یک جایی از نمایش میگوید من از اینجا به بعد دیگر آدم دیروز نیستم. یعنی یک حقیقتی برای او روشن میشود که دیگر مِرفی اول نمایش نیست. میگوید من تغییر کردهام و حتی تصمیم گرفتهام که جنازهام سوزانده شود و آدرس خاکسترم را هم میدهم. انگار مِرفی وقتی دارد به نقطه انتها میرسد به یک آگاهی میرسد. درست است که در انتها خودکشی میکند و از بین میرود ولی آن خودکشی از سر شکم سیری نیست و اتفاقاً از سر آگاهی است. انگار در آن روند قصه که دارد پیش میرود، آگاهی برای او حادث میشود. در حالیکه ما این آگاهی را در نمایشهای ابزورد دیگر نمیبینیم.
نگین ضیایی: یکی از دلایلی که میگویم «مرفی»، نقطه عطف کارهای بکت است همین مسئله است. انگار خودش وقتی به این آگاهی میرسد دست به خلق "در انتظار گودو" و "دست آخر" را مینویسد.انگار تجربیات زندگی مِرفی با زندگی خود بکت مشترک است. یکی از نقطههای جذاب این نمایش برای من این بود که خلاف کارهای دیگر است. یعنی مثل "در انتظار گودو" نیست. یک تفاوت دیگری که نسبت به نمایشهای دیگر بکت داشت این بود که در نمایشهای دیگر، کاراکترها انگار دچار یک انفعالی شدهاند ولی شخصیتها در نمایش «مرفی» هنوز به انفعال نرسیدهاند. ضمن اینکه ما تأکید داشتیم که این اطلاعات را راجع به مِرفی بدهیم تا این تشابه با گودو از بین برود.
اگر اشتباه نکنم، در داستان اصلی رمان «مرفی»، شخصیت مِرفی از جای خودش تکان نمیخورد. درست است؟
نگین ضیایی: مِرفی به خاطر سلیا این کار را میکند. در آخرین دیالوگ به او میگوید بگذار من نروم چون اگر بروم ممکن است دیگر برنگردم ولی سلیا میگوید ما قرار است با همدیگر ازدواج کنیم و تو باید کار پیدا کنی. وقتی مِرفی میخواهد برود، سلیا به او میگوید اگر میخواهی برنگردی به من بگو، اما مِرفی میگوید اگر بخواهم برنگردم صندلیام را هم با خودم میبرم. یک روز سلیا به خانه میآید و میبینید که صندلی مِرفی نیست. اتفاقاً خودکشی مِرفی روی همان صندلی هم اتفاق میافتد. تا حدودی هم سخت است. تجربه «مرفی» برای من این مسئله را ملموس کرد که اقتباس از رمان، کار بسیار سختی است. انگار یک هندوانه در بسته است و شما نمیدانید چه میشود.
آیا انتخاب اجرای نمایش «هملت»، انتخاب خودتان بود؟
نگین ضیایی: بله، انتخاب خود ما بود. بخشی از دلیل انتخاب این نمایش به خاطر تشابه کاراکترهای سلیا و افلیا است. اگر میخواستیم در جهان کلاسیک یک مابهازا برای سلیا انتخاب کنیم، نمایش "هملت" و کاراکتر افلیا بهترین انتخاب بود و میتوانست همسو باشد.
ساجده حمیدی منزه: سپیده و نگین حرفها را کامل زدند. مونولوگهایی که در دستشویی میگویم برای من شیرین است. واقعاً مونولوگهایی که میگویم را از ته قلبم دوست دارم. در ذهن خودم این است که سلیا فاحشگی را کنار میگذارد و به سراغ بازیگر میرود. من آن چیزهایی که میگویم را درک کردهام. در این سه سالی که با نگین ضیایی کار میکنم، «مرفی» تأثیر زیادی در زندگی شخصی من داشت. احساس میکنم خودم به یک واسطهای بزرگتر شدهام. حتی اگر بخواهم یک کار کوچک هم انجام بدهم برای من جذاب است.
خانم شادی ضیایی، شما در این نمایش طراح لباس هم بودید. در طراحی لباس، چه چیزهایی را جزو ویژگیهای کارکترها قرار دادید؟ آدم وقتی لباسهای نمایش شما را میبیند حس میکند کمی شبیه لباسهای نمایش "در انتظار گودو" است.
شادی ضیایی: من اصلاً به این موضوع فکر نکرده بودم و هنوز هم تشابهی بین لباسهای این دو نمایش نمیبینم. ما قطعاً میخواستیم یک المانی در لباسها وجود داشته باشد چون همه آنها یک سرنوشت دارند و همه آنها یک سری اقدامات ثابت را با روشهای متفاوت انجام میدهند. سعی کردیم که یک سری اشتراکاتی در لباسهایشان داشته باشیم.
پروسه روی صحنه رفتن نمایش «مِرفی» چقدر طول کشید؟
نگین ضیایی: من و سپیده از شهریورماه سال 1397 کار روی متن را شروع کردیم و تمرینات را از آبان ماه همان سال آغاز کردیم. اولین ورژن نمایش، اسفندماه سال 1397 برای پایاننامه من آماده شد و بعد از آن در اردیبهشتماه و شهریورماه سال 1398 ورژنهای بعدی را روی صحنه بردیم.
بد نیست که راجع به تجربه اجرا در دوران کرونا هم بگویید چون روی صحنه رفتن در دوران کرونا با زمانهای دیگر متفاوت است.
نگین ضیایی: اجرای تئاتر هم مثل تمام بخشهای زندگی است که در شرایط کرونایی متفاوت شده. مثلاً مواجه من با پدر و مادرم نسبت به دو، سه سال پیش تغییر کرده است. اجرا در این شرایط سختتر شده ولی یک خوبی دارد و آن هم این است که دیگر در تئاتر با آدمهای مدعی روبرو نمیشوید. در شرایط پیش از کرونا، همه مدعی میشوند که بلد هستند ولی در دوران کرونا هیچکس مدعی نیست.
سپیده ضیایی: آنقدر پروتکلهای تئاترشهر قوی است که ما هم فقط وقتی روی صحنه میرویم ماسکهایمان را برمیداریم. به نظرم این پروتکلها یک حس اطمینان خوبی به مخاطب میدهد.
شادی ضیایی: به نظرم بازیگران بیشتر در خطر هستند. من خودم تا یک زمانی نمیرفتم تئاتر ببینم ولی از یک جایی به بعد گفتم شغل من این است و مجبور هستم که کار کنم.
ساجده حمیدیمنزه: استرس اجرا در این شرایط بد است. اگر بخواهم به این ماجرا فکر کنم صد درصد کرونا میگیرم چون میگویند به هر چیزی فکر کنید سرتان میآید.