سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش "پنهانخانه پنج در" نوشته حسین کیانی به کارگردانی آرش فلاحت پیشه پانزدهم و شانزدهم بهمن ماه در پنجمین و ششمین روز از سی و نهمین جشنواره تئاتر فجر در تئاتر مولوی اجرا میشود. این نمایش که پیش از این در همین تماشاخانه اجرا شده، ساعت 15 در بخش رقابتی این رویداد حضور خواهد داشت.
حسین کیانی در این اثر نگاهی به وضعیت جامعه زنان در دوران تاریخی ایران دارد، اثری که این روزها نیز میتواند حلقه اتصالی باشد به بازشناسی روزگار معاصر و مشکلات زنان در جامعه امروزی، آرش فلاحتپیشه که سالها پیش به عنوان بازیگر در همین نمایشنامه بازی کرده، این روزها به همراه جمعی از بازیگران جوان که هنرجویان او هستند، بازخوانی جدیدی از "پنهانخانه پنج در" داشته.
به بهانه اجرای این نمایش در سی و نهمین جشنواره تئاتر فجر گفتوگویی با آرش فلاحت پیشه داشتهایم که در ادامه میخوانید:
آقای فلاحت پیشه ابتدا درباره روند شکلگیری نمایش توضیح بفرمائید.
دو سال پیش در ادامه پروسه کارگاههای بازیگری "تمرکز تا باور" به این نتیجه رسیدم تا یک اثر نمایشی را با حضور هنرجویانام به صورت حرفهای روی صحنه آورم. نمایشنامههای متفاوتی پیشنهاد و مطرح شد تا در نهایت به "پنهان خانه پنج در" نوشته حسین کیانی رسیدیم.
دلیل انتخاب این متن چه بود؟
یکی از دلایل انتخاب این نمایشنامه این بود که من بیست سال پیش در دوران دانشجویی یکی از بازیگران همین اثر به کارگردانی حسین کیانی بودم و این نمایش در جشنواره تئاتر فجر و و جشنوارهای در ایتالیا نیز اجرا شد و در ابتدا با اجرای این نمایش در نظر داشتم تا حس و حال دوران دانشجوییام و شور آن روزها را احیا کنم. متاسفانه آنچه که این روزها کمتر در میان هنرجویان و دانشجویان تئاتر دیده میشود این است که با شور و شعف وارد حیطه نمایش میشوند؛ اما متاسفانه به درستی هدایت نمیشوند. از دلایل دیگری که مرا بر آن داشت تا "پنهان خانه پنج در" را روی صحنه آورم این بود که این اثر ایرانی با فاکتورهای نمایش ایرانی قابلیت ویژهای برای بازیگر ایجاد میکند تا پیچیدگیهای بازیگری را تجربه کند.
چه مدت تمرینات نمایش به طول انجامید؟
از دو سال و نیم پیش پروسه تولید این نمایش آغاز شد اما تمرینات این نمایش از یک سال پیش به صورت متمرکز و با آموزشهای مختلف شروع شد. در ابتدا مدت زمانی را به منظور تمرینات تعریف نکردیم و در پروسه شکل گرفتن این نمایش بسیاری از هنرجویان به دلایل مختلف آمدند و رفتند. فارغ از هیاهو در تولید نمایش عجلهای نکردم و معتقد بودم باید کار درستی ارائه شود.
درباره موضوع و مضمون نمایش "پنهانخانه پنج در" کمی توضیح بدهید.
این نمایش درباره هجمههاییست که در طول تاریخ بر زنان، وارد شده است. داستان این نمایش در زمانهای از این ملک روایت میشود که تحصیل برای زنان قدغن بوده و از این رو برخی از آنها در نهانخانهای به صورت مخفیانه به تحصیل مشغول هستند. نهانخانه متعلق به شخصیتی به نام عطری جان است که او زنها را زیر بال و پر خود گرفته. مردها در سه نوبت؛ شوهرانشان، حکومتیان و تجاوزگران و مغولها بر آنها وارد میشوند و زنها تلاش میکنند تا در مقابل آنها بایستند.
آیا در اجرا کاملاً به نمایشنامه اصلی وفادار بودهاید؟
زمانیکه تمرینات را آغاز کردیم هیچ چیز از پیش تعیین شدهای را در نظر نداشتیم و این نمایش و محصول نهایی در پروسه زیست جمعی و از دل فضا تعریف و ساخته شد. آنچه که میدانستم این بود که با شاخصههای اصلی نمایش ایرانی مواجه هستیم اما نمیخواستم تکرار مکرارات باشد؛ بنابراین با حفظ شاخصههای نمایشنامه، فضای متفاوتی ساخته شد. نمایشی که اکنون روی صحنه است، رویکردی جهان شمول دارد که تنها مختص زنهای جغرافیای خاصی نیست.
آقای فلاحتپیشه چه نیازی باعث شد که بعد از این همه دوره بازیگری به سراغ کارگردانی رفتید؟
من هنوز خودم را کارگردان نمیدانم. علیرغم اینکه الان همه به هر نحوی میآیند کارگردان میشوند، اما من به کمک دوستان از جمله آقای محمد امیریاراحمدی که تاثیر بسیار زیادی در شکلگیری این اثر داشت و کمک دوستان دیگر مانند سیدجواد حسینی، احسان فلاحتپیشه، فریبا کامران، شیما مهدوی و ... که هر تیمی علاقهمند است آنها را کنار خود داشته باشد، این نمایش را کارگردانی کردم. ما این کار را دو سال پیش به پیشنهاد بچههای دورههای قدیمیتر کارگاه بازیگری "از تمرکز تا باور"، در مهرماه سال 96 تمرینهای نمایش را آغاز کردیم. من همیشه در کلاسهایم به هنرجوها میگویم من هیچ تعهدی نمیدهم بعد از دورهای که میگذرانید حتماً شما را به جایی معرفی میکنم تا بازی کنید. چون اینها بزرگترین دروغهایی است که گفته میشود. یک عده، کلاشانه فقط میخواهند از هنرجو پول بگیرند. حرف من این است که هنرجو باید دو سال بیوقفه آموزش ببینند. بچههایی که یک سال و نیم با همدیگر بودیم به من گفتند ما را رها نکنید و بیایید با هم کار کنیم. گفتم شما خودتان پلاتو بگیرید و من هم در کنار شما کمک میکنم و جلو میرویم ولی بدانید که به بد کسی این پیشنهاد را میدهید. چون من آدمی نیستم که دو ماهه کاری را ببندم. گفتم ما جلو میرویم و هر وقت به سرانجام رسیدیم نمایش را روی صحنه میبریم. بچهها یا علی گفتند و با هم جلو آمدیم و الان از آنها فقط علیرضا رشیدی در گروه مانده است. ما ابتدا متنهای مختلفی را بررسی کردیم. من از همان اول هم میدانستم که میخواهم از آقای امیر یاراحمدی کمک بگیرم. در نهایت به این رسیدیم که متنهای ایرانی برای بازیگر این قابلیت ویژه را دارد که بتواند مهارتهایی که تاکنون کسب کرده را بهتر نشان بدهد. اینطور شد که به متن "پنهانخانه پنج در" رسیدیم. من هم مثل همه بچهها در طول پروسه به این نتیجه رسیدم که این نمایش را باید چطور اجرا ببریم. هیچ موضوع از پیش مشخص شدهای برای ما وجود نداشت و فقط میدانستیم در اتمسفر جهان این نمایش یک خشونت و تنفر وجود دارد. بر این اساس آن زمان به کمک بهزاد جاویدانفر هنرجوها تحت تعلیم حرکات اسپانیایی قرار گرفتند و با فرزاد برهمن آواز و سولفژ کار کردند. جلوتر که آمدیم یک سری از بچهها نمیتوانستند تحمل کنند و برخی هم مشکل خانوادگی داشتند و از گروه جدا شدند. ما سه بار کار را از صفر شروع کردیم. یعنی سه بار تیم متلاشی شد و آدمهای جدیدتر آمدند. حمید باهوش از بچههای دوره اول کلاس بازیگری "از تمرکز تا باور" بود. پس از مدتها ایشان را دیدم و پرسیدم الان چهکار میکنی؟ گفت من در حوزه معماری داخلی کار میکنم ولی هنوز حسم این است که دوباره تئاتر کار کنم. یکی از دوستانم اصرار داشت سارا علاقمند بیاید بهعنوان منشی صحنه کنار ما کار کند ولی وقتی دیدیم یک جای خالی وجود دارد به او گفتیم بازی کند. در نهایت کسانی که حقشان بود و صبوری داشتند، سر جای خودشان قرار گرفتند. فقط آیدا نوروزی و مریم بهشتی از بچههای کارگاه بازیگری نیستند و بقیه بچهها یک دوره را در کارگاه گذراندهاند. ما تنها یک چیز میدانستیم و آن این بود که میخواهیم کار درست را انجام بدهیم. قرار گذاشته بودیم هر زمان کار درست اتفاق افتاد به دنبال ارائه آن برویم. در این مسیر خدا هم با ما بود. ما سعی کردیم اگرها را رعایت کنیم و در نهایت آن اتفاق افتاد.
آقای فلاحتپیشه، نمایشنامه "پنهانخانه پنج در" از کجا به شما پیشنهاد شد؟
آن موقع من با همه، از جمله آقای امیریاراحمدی، مشورت میکردم و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که حتماً باید یک نمایش ایرانی کار کنیم. در حوزه نمایش ایرانی هم آدمها مشخص بودند. در نهایت به این رسیدیم که متن حسین کیانی شاخص است. من تقریباً 20 سال پیش خودم نمایش "پنهانخانه پنج در" را بازی کرده بودم. آن موقع ما دانشجو بودیم. کار ما در جشنواره آنقدر سرو صدا کرد که حسین کیانی جایزه بهترین نمایشنامهنویسی را گرفت و به او لقب بیضایی زمان دادند. گروههای خارجی که به ایران آمده بودند نمایش ما را انتخاب کردند و ما به جشنواره پارما ایتالیا رفتیم. دوباره آن را در سالن سایه اجرا کردیم و اتفاقات بسیار خوبی برای ما افتاد.
بسیاری از بازیگران مانند شما و رویا میرعلمی از آنجا شناخته شدید.
بله دقیقاً. این حس هم تأثیرگذار بود که من بیایم نمایش "پنهانخانه پنج در" را با یک رویکرد دیگر کار کنم. نگاه نمایش ایرانی به این شکل را خود حسین کیانی، نادر برهانیمرند و دوستان دیگر داشتند و تا انتهای آن رفتهاند. من فکر کردم چه چیز جدیدی میتوانم به این نمایش تزریق کنم؟ این موضوع من را بر این واداشت که این نمایش را کار کنم. شما نمیتوانید با بازیگران حرفهای اینطور بالا و پایین کنید بنابراین باید با بازیگرانی کار میکردم که شش دانگ به حرف من گوش میدادند. همه چیز در لحظه شکل گرفت. ما روز اول فکر میکردیم یک کار کارگاهی جمع و جور باشد ولی یکدفعه به این رسیدیم که کار ابعاد تازهای پیدا کرده و ما نمیتوانیم ساده به آن نگاه کنیم. بچهها کاتاکالی، کابوکی و حتی سماع کار کردند. همه اینها جزو شیوههای نمایشی مشرق زمین است که به همدیگر مرتبط است. حسین کیانی میگفت تئاتر غرب صحنه حقیقی است و تئاتر شرق، حقیقت صحنه است. یک چوب الان عصای شماست و لحظه بعد تبدیل به اسب یا چماق شما میشود.
ایده نمایش شرق دور از کجا به کار شما وارد شد؟
در وهله اول براساس تجربه و شناختی که از قبل داشتم، میدانستم کاتاکالی قابلیتهای بدنی و ذهنی را بالا میبرد. ما میخواستیم یک جهان پر از نفرت و خشونت را بسازیم. جهان پیرامونمان که در آن آدمها تبدیل به جریاناتی شدند که خودشان هم به خودشان رحم نمیکنند. آدمها در این سیستم طوری تربیت میشوند که اگر یک فضایی هم برای آنها فراهم شود، خودشان آن فضا را نابود میکنند. رقص سماع هم از یک جنس دیگر بود که ما همیشه در کلاسها به آن میپردازیم. این رقص، بازیگر را به یک آنی میرساند. شما میخرچید ولی گویی جهان است که میچرخد. بازیگر روی صحنه میایستد و باید احساس کند تمام نگاهها به اوست و صاحب یک هاله شود. ما از همه اینها استفاده کردیم. حتی آن جریانی که به عرفان نزدیک میشود هم کمک میکند که بازیگر بتواند اتمسفر را بهتر درک کند و حافظه حسی او تقویت شود. این چیزها در تئاتر مشرق زمین بیشتر وجود دارد.
آقای اسلامی به عنوان آهنگساز چطور وارد کار شد؟
من از روز اول میدانستم که موسیقی این کار باید جزئی از کار و به مثابه یک بازیگر باشد. انگار یک جادوگر آن گوشه نشسته است. حتی برای او تعریف کردیم که میتواند روح خان میرزا باشد. ابتدا به فرشاد فزونی فکر کردیم ولی ایشان درگیر بود. ما نه اسپانسر داشتیم و نه بازیگر چهره، به همین خاطر دوستان حق داشتند پیشنهاد ما را نپذیرند. آن موقع هیچکس باورش نمیشد این کار بدرخشد. آدمهای مختلفی آمدند و در نهایت آرش عزیزی لطف کرد و پذیرفت موسیقی نمایش ما را در جشنواره برعهده بگیرد. ایشان هم در همان فرصت کوتاه دو هفتهای که داشتیم چیزهای زیادی به ما اضافه کرد ولی پس از آن واقعاً نمیتوانست در کنار ما باشد. ما قبلاً در نمایش "ازدواج آقای میسیسی پی" با کارگردانی احسان فلاحتپیشه، سابقه همکاری داشتیم ولی من سمت او نمیرفتم چون احساس میکردم محمد دستمزدش بالا است و نمیتوانم از پس دستمزد او بربیایم. روز اولی که محمد اسلامی آمد، یک گروه ارکستر سمفونی قشنگ با خودش آورد. روز اول دایره زنگی آوردند و خانمها با دایرههایشان یک سری فرمها را اجرا میکردند. بعد به این نتیجه رسیدیم که باید آنها را کنار بگذاریم. محمد هنوز هم گران است ولی ارزشش را دارد. هنوز هم ما آن چیزی که حقش هست را ادا نکردهایم ولی موسیقی ما خیلی بیش از آن چیزی که در ذهنم بود کارش را انجام میدهد. وقتی محمد اسلامی وارد فضا شد، برای هر کاراکتر موسیقی کار کرد. من حتی از محمد اسلامی پیشنهاد گرفتم. مثلاً به من گفت این نوع بیان تو با موسیقی من نمیخواند. بذای همین ما گوش دادنمان را تقویت کردیم. او میزانسن ما را بر اساس موسیقیاش تغییر داد.
در واقع در موسیقی از ملودیک به افکتیو رسیدید. درست است؟
آرش فلاحتپیشه: سعید اسدی در پایاننامه نظریاش به این مسئله پرداخته که مهمترین بخش در تولید یک اثر دراماتیک، اتمسفر است. چه در حوزه نمایشنامهنویسی و چه در حوزه کارگردانی و بازیگری. در صحبتهای ما مستتر است که چه چیزی باعث میشود ما به همدیگر وصل شویم. وقتی آن اتمسفر ساخته شود همه چیز حل میشود. شما یک جاهایی برای اینکه آن اتمسفر را به بازیگران تازه وارد، بفهمانید ناگزیر هستید از فرم شروع کنید. ما میآییم یک فرمی را در کار ارائه میکنیم و بچهها میگویند چرا باید این کار را کنیم؟ کم کم از جهان معمول خودشان فاصله میگیرند و جهان متفاوتی را درک میکنند. زمانی به این فکر میکردیم که آدمهای اصلی که در این خانه زندگی میکنند نوازندهها هستند. آنها دارند نتهای خود را تمرین میکنند و روی آن فکر میکنند و ما فکر آنها را میبینیم. بسیاری از چیزها را شاید خود بچهها ندانند ولی ما گاهی جریانی را میساختیم که این فضا برای آنها ساخته شود. یک جاهایی موسیقی آمد، جور فضاسازی بچهها را کشید. همانطور که در تمام دنیا صحبت آن شد که کرونا آمد ترمزی را کشید ولی ما در این فاصله فرصت بیشتری به دست آوردیم تا کار کنیم.
چرا سراغ یک متن کمدی و یا یکی از متنهای خود آقای امیریاراحمدی نرفتید؟
من دنبال این بودم که یک اتفاق بسیار جدی رقم بخورد. نمایشنامه "پنهانخانه پنج در" فراز و فرودهای زیادی داشت که این امکان را به ما میداد تا بازیگران به شکل جدی محک بخورند. هنوز هم که هنوز است بسیاری از بازیگران حرفهای آرزویشان این است که یکی از این نقشها را بازی کنند. سام کبودوند آمد همین مسئله را به خود بچهها هم گفت. همه چیز حسی بود. ما جدا از زمانه خودمان نیستیم. آن اتمسفری که داریم درباره آن صحبت میکنیم، ناخواسته برگرفته از اتمسفر پیرامونمان است که ما را به این سمت میکشاند. این روزها بحث خشونت زنان وجود دارد و در همه جای دنیا در مورد آن حرف میزنند. به نظرم همه اینها به هم متصل است.
آقای کیانی هم تمرینات شما را دیدند؟
ایشان سر تمرینات نیامدند ولی یک روز آمدند اجرای عمومی ما را دیدند.
در پایان اگر صحبتی باقی مانده است بفرمایید.
من فقط دوست دارم از دوستان و عزیزانی که در کنار ما بودند یاد کنیم. آقای یاراحمدی در صدر این ماجرا هستند و همسرشان هم در کنار ما حضور داشتند. فرزاد برهمن، عسل لباسچی، فریبا کامران، شیما مهدوی در این نمایش تأثیرگذار بودند. آرش عزیزی هم در حوزه موسیقی به ما کمک کرد. بهزاد جاودانفر هم همینطور. سیدجواد حسینی هم کارهای اداری را به خوبی هندل کرد. همه این دوستان بدون هیچ چشمداشتی در کنار ما حضور داشتند. امیدوار هستم که در آینده بتوانیم یک هدیه به آنها بدهم. واقعاً حضورشان ارزشمند بود. من خیلی خوشحالم که اولین اجرای این کار در تئاتر مولوی اتفا افتاد که پایگاه تئاتر دانشگاهی است. من از این سالن خاطرات زیادی دارم. حس اجرا رفتن در تالار مولوی، حس خوبی است که شاید بچهها متوجه آن نشوند ولی ما که سالها در آن سالن اجرا رفتهایم بهتر درکش میکنیم. من سال گذشته همه کارها را رد کردم و به این کار چسبیدم ولی الان دارم عشق میکنم چون احساس میکنم یک بخشی از وجودم کاملتر میشود. من این حس را تاکنون لمس نکرده بودم. تک تک بچهها میدرخشند و این جذاب است.