سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش "کجایی ابراهیم؟" نوشته و کار لیلی عاج دوشنبه سیزدهم بهمن ماه در سومین روز از سی و نهمین جشنواره بینالمللی تئاترفجر ساعت 19 در تالار حافظ اجرا خواهد شد. این نمایش پیش از این در تماشاخانه سرو و هفدهمین جشنواره تئاتر مقاومت به صحنه آمده است.
عاج نمایشنامهنویس، کارگردان و مدرس تئاتر که همواره دغدغه تولید متون و نمایشهایی با موضوعیت زندگی طبقه کارگر را داشته و به آثاری چون "قند خون" و "کمیته نان" از او میتوان اشاره کرد، این بار با نمایش "کجایی ابراهیم؟" به سراغ اثری در ژانر دفاع مقدس آمده است و در این نمایشنامه با ساختاری متفاوت به زندگی شهید ابراهیم هادی از گذشته تا آینده میپردازد و روایتی از آخرین ساعات سقوط کانال کمیل دارد. این نمایشنامه سال گذشته در نخستین جشنواره نمایشنامههای اقتباسی با عنوان "گام دوم" که توسط آستان قدس رضوی و اداره کل ارشاد خراسان رضوی در شهر مشهد برگزار شد، موفق به دریافت جایزه نخست نمایشنامهنویسی شد.
به بهانه اجرای این نمایش در سی و نهمین جشنواره تئاترفجر گفتوگویی با لیلی عاج داشتهایم که در ادامه میخوانید:
خانم عاج ابتدا درباره موضوع و مضمون نمایش "کجایی ابراهیم؟" توضیح بفرمایید؟
این نمایشنامه محوریت دفاع مقدس دارد ولی بخشی از آن تخیل خود من آمده است و بخش دیگر آن دغدغههای همیشگی طبقه کارگر است. ما حتی در کتاب نمایشنامه و بروشور هم نمایش خودمان را به شهدای کارگر تقدیم کردهایم. به هر حال ما در هشت سال دفاع مقدس یک تعداد شهید کارگر داشتهایم. گرچه شخصیت "شهید هادی" جزو شهدای کارگر محسوب نمیشود چون ایشان یک معلم ورزش بوده که در عملیات والفجر مقدماتی شهید شدهاند، اما از آنجایی که همیشه یک نگاه پهلوان مسلک داشته و به بچه محلها و خانوادههای بیبضاعت کمک کرده است، تخیل نویسنده آن را در موقعیتی از گذشته و حال قرار میدهد که همچنان نگران مردم است و میخواهد به آنها کمک کند. نمایشنامه "کجایی ابراهیم؟" کمی انتقادی است و میگوید شاید شهدا از حال امروز مردم ما راضی نباشند. معمولاً ما به یاد شهدا هستیم و برای آنها عزاداری میکنیم ولی در نمایش ما برعکس است، یعنی آنها در این نمایش زنده و نگران مردم کشورشان هستند. این نمایش ساعتهای آخر سقوط کانال کمیل را روایت میکند. ساختار قصه به این شکل است که یک جوانی از نسل امروز که دانشجوی رشته نقاشی است باید تصویر شهید هادی را بر دیوار اتوبانی نقاشی کند ولی بر اثر یک حادثهای سقوط میکند و به کما میرود. این یک دقیقه کمای پسر جوان تبدیل به یک ساعت نمایش ما میشود. او در عالم خیال با تعداد زیادی از دوستان "شهید هادی" در کانال کمیل مواجه میشود و در نهایت بسیار معجزهآسا از کما در میآید. انگار از برکت خود "شهید هادی" است که این جوان زنده میماند و برمیگردد ولی دیگر آن آدم سابق نیست.
لطفاً کمی درباره شیوه اجرایی این نمایش توضیح بفرمائید.
این نمایش رئالیسم صرف نیست چون من همزمان باید گذشته، حال و آینده را در صحنه داشته باشم. بنابراین این مسئله در طراحی صحنه و نور و لحن بچهها رعایت شده است. نمایش "کجایی ابراهیم؟" هشت پرسوناژ دارد. ما یک اسیر عراقی را میبینیم که شاعر است و بسیار خوب عربی حرف میزند. درست است که او عربی صحبت میکند ولی در اتفاقات صحنه معلوم میشود که دارد درباره چه چیزی صحبت میکند. علاوهبر شهید هادی، جوان نقاش و اسیر عراقی، پنج نفر از شهدای عملیات والفجر مقدماتی هم در نمایش هستند.
کمی درباره ترکیب بازیگران این نمایش بفرمائید.
بازیگران این نمایش ترکیبی از دانشجوها و بازیگران استخوان خرد کرده تئاتر هستند. برای من مهم بود کسی نقش "شهید هادی" را بازی کند که کمتر شناخته شده باشد تا اسم بازیگر از اسم "شهید هادی" جلوتر حرکت نکند. برای من مهم بود که بازیگران به لحاظ ظاهری تا جایی که امکان دارد به شخصیتهای واقعی نزدیک باشند.
خانم عاج، تا جایی که اطلاع دارم نمایشنامه "کجایی ابراهیم" اولین اثر نمایشی شما در ژانر دفاع مقدس است. آیا شما پیش از این نمایشنامه دیگری با این موضوعیت نوشته بودید؟
من یک نمایشنامه نیمهتمام به نام "کوههای آربابا" که قرار بود توسط انتشارات نمایش به چاپ برسد داشتم، اما توسط خود من به سرانجام نرسید.
چرا به سرانجام نرسید؟
داستان نمایشنامه "کوههای اربابا" در شهر بانه اتفاق میافتاد و پیرامون روزهای پرتلاطم شهید بروجردی است. به نظر سوژه بزرگ بود و صادقانه بگویم که من در برابر آن سوژه کم آوردم چون ابعاد شخصیتی و اتفاقات پر فراز و نشیبی که در منطقه کردستان افتاده بود را باید به زمان دیگری موکول میکردم یا باید نگاه دیگری به ساختار نمایشنامه میداشتم تا آن بازه زمانی بلندمدت در یک نمایش یک ساعت و نیم تنظیم شود. بنابراین آن نمایشنامه نیمه تمام ماند و همچنان نیز جزء فایلهای نمایشنامههایِ من، دارد در لپتاپم نفس میکشد ولی به پایان نرسیده است. برای من تجربه دشواری بود.
درباره روند شکلگیری نمایشنامه "کجایی ابراهیم" بفرمائید.
همزمان با نوشتن نمایشنامه "کوههای آربابا"، برای جشنواره ملی "نمایشنامهنویسی اقتباسی گام دوم" که در مشهد برگزار میشد نیز طرح دادم. من شیفته غسان کنفانی بودم و دوست داشتم روی یکی از کارهای کنفانی کار کنم. آنجا نیز طرح نمایشنامه به دلیل ساختار نمایشنامه به سامان نرسید. مدام به خودم این مهم را یادآوری میکردم قصهای که دارد از زندگینامه شهدا اقتباس میشود باید در ساختار آنها کاری انجام دهم چون محتوا جای تغییر زیادی ندارد. از طرفی کلمات و سوژههای مورد علاقه من سوژههای زندگی کارگری هستند. وقتی کتاب "سلام بر ابراهیم" را خواندم، فقط برشهایی از خاطرات ابراهیم هادی را انتخاب کردم ولی ما با همدیگر به یک کلمه مشترک مانند "دغدغه آسودگی حال مردم داشتن" رسیده بودیم. ساختار نمایشنامه پس از رسیدن به کلمات مشترک، خود به خود شکل گرفت. مطمئن بودم که اثر حتماً باید نسبتی با اتفاقات عصر حاضر داشته باشد.
یعنی دلایلی که به آن اشاره کردید باعث شد تا شما به سراغ زندگی شهید ابراهیم هادی بروید؟ مگر شهدای دیگر این پتانسیل را نداشتند؟
بله. قطعاً شهدای دیگر نیز این پتانسیل را دارند ولی نگاه ابراهیم هادی به این واسطه برای من جذاب بود که ایشان اهل خودنمایی نبودند. در آخرین لحظاتی که گردان کمیل در حال سقوط است، ابراهیم هادی فرمانده نیست اما تمام کارهای فرمانده را انجام میدهد.
اگر امکان دارد براساس مطالعات و شناخت خود کمی درباره شخصیت شهید ابراهیم هادی بگویید.
وقتی قرار است آدم تعریفش کند کار دشوار میشود چون باید از یک مرزی عبور کند؛ اگر با حال عاشقانه خودم بگویم، من از ابراهیم هادی قهرمان بیعیب ساختهام. به همین خاطر توصیف کردن ابراهیم هادی کار دشواری است. هر کسی بخواهد ابراهیم هادی را بشناسد کافی است که درباره او در اینترنت جستوجو کند. مسئله، شناخت من است و چیزی نیست که ابراهیم بوده است. آن چیزی که واقعیت دارد نیاز به بازگویی ندارد چون انتشارات ابراهیم هادی مرتب دارد کتابهای او را چاپ میکند و در سایتهای مختلف درباره او مطالبی نوشتهاند. من ترجیح میدهم درباره آن بخش صحبت نکنم چون تکرار مکررات است. درباره شهید هادی این ویژگی برای من جذاب است که او در عین حال که معلم است و به ورزش علاقه دارد، رزمنده است و نقشهای ساده اجتماعی را به بهترین شکل ایفا میکند. هر نقش معمولی کوچک اجتماعی که به او سپرده میشود را به بهترین نحو ممکن انجام میدهد.
در خصوص بخشی از چالشهای نگارش و اجرای این اثر بفرمائید.
نمایشنامه "کجایی ابراهیم؟" نوشته شد و برای خودم چالشهای زیادی داشت. ما میدانیم کف پای ایشان زخمی بوده و به همین خاطر با دمپایی راه میرفت. حال تصور کنید من در نمایش خودم بخواهم یک مردی را با دمپایی نشان دهم. این کار در ساختار نمایش برای من دراماتیزه نبود. با وجود اینکه درباره آن بخش آگاهی داشتم اما نسبت به آن بیتوجهی کردم. من لحظاتی را انتخاب کردم که در ساختار نمایشی من جواب میدادند. ساختار نمایش من این بود که همه چیز همزمان اتفاق بیفتد. برایم ایدهآل بود که سه ابراهیم گذشته، حال و آینده را همزمان روی صحنه داشته باشم. این الگوی ساختاری بود که پیدا کرده بودم. من با این پرسش بنیادین روبرو شده بودم که اگر ابراهیم هادی امروز زنده بود چهکار میکرد؟ این تخیل من برای پاسخ دادن به این پرسش است. اگر ابراهیم هادی زنده بود درباره کارگران هفت تپه چهکار میکرد؟ اگر اینستاگرام داشت چه چیزی مینوشت؟ این جزئیات بودند که تخیل من را شکل میدادند.
یعنی بخشی از نمایشنامه براساس تخیل خودتان نوشته شده است؟
بله، همینطور است. من بخشی از واقعیت را میگیرم و بقیه آن را خودم تخیل میکنم. البته تخیل من در مغایرت با آرمانها و ارزشهایی که شهید بزرگوار به آنها اعتقاد داشته است قرار نمیگیرد، منتها بخشی از کنشهای مدنی و اجتماعی آن را تخیل میکنم. یک عده شخصیتهای خیالی در کانال کمیل وجود دارند که زایده تخیل من هستند. در نمایش "کجایی ابراهیم"، شخصیت ابراهیم هادی، حقیقی است ولی شخصیت "قدرت پوکه پرون" تخیل من است. آنچه که زایده تخیل من است، اندیشه من در مواجهه با ابراهیم هادی است که کنشهای دراماتیک نمایشنامه باید به این مواجهه پاسخ بدهد.
در اجراهای ابتدایی نمایش "کجایی ابراهیم" خانواده شهید هادی نیز حضور پیدا کردند. مواجهه آنها با این اثر چطور بود؟
من تاکنون سه بار با خانواده شهید هادی ملاقات داشتهام. وقتی در جشنواره ملی "نمایشنامهنویسی اقتباسی گام دوم" در مشهد مشخص شد که متن برگزیده درباره شهید هادی است، دبیرخانه جشنواره خانواده شهید هادی را به اختتامیه دعوت کرد. من یکبار آنجا با خانواده ایشان صحبت کردم و یکبار هم شب افتتاحیه نمایش و یکبار هم در خبرگزاری فارس. جالب است که همه این دیدارها یک حال و هوای مشترک و در عین حال تفاوتهایی داشت. مثلاً در مشهد من دوست داشتم اطلاعات دست اول بگیرم. اطلاعاتی که شاید در مواجهه با خانواده شهید، جایی مکتوب نشده باشد. همیشه این ایده را داشتم که اگر یک روزی خواستم نمایشنامه را خودم کارگردانی کنم باید چهکار کنم؟ دنبال اطلاعات دست اول بودم و این فرصت را داشتم که با خانواده شهید هادی گفتوگو کنم. در اجرای شب افتتاحیه نمایش هیچ کلمهای رد و بدل نشد و فقط اشک بود که ما و خانواده شهید هادی میریختیم. بازیگر ما در تست گریم شبیه شهید هادی شده بود و خود بازیگر استرس داشت که الان خانواده شهید چه مواجههای با او دارند. بنابراین همه چیز در شب اول اجرا با یک احساسگرایی صرف گذشت. در نهایت وقتی با همدیگر در خبرگزاری فارس حضور پیدا کردیم انگار به یک عقلانیت رسیده بودیم. میتوانم بگویم که در مرحله آخر آنها از نتیجه کار رضایت داشتند. البته این رضایتمندی به خاطر این بود که بالأخره یک نفر درباره شهید هادی کار کرد. شهید هادی جزء شهدای شناخته شده است ولی تاکنون هیچکس درباره ایشان کار نکرده بود. خانواده ایشان با سعه صدر با تخیل من برخورد کردند و من از آنها ممنون هستم.
آیا دیدار شما با خانواده شهید هادی در مشهد باعث نشد که شما در متن بازنویسی انجام بدهید؟
در جزئیات متن این اتفاق افتاد. چیزهایی که من در برخورد اول از خانواده شهید هادی گرفتم این بود که از این کلیگویی دور شوم. شاید آن دیدار در کارگردانی به من کمک کرده باشد ولی در متن تغییری ایجاد نشد. خواهر شهید هادی به من گفت ایشان ابهت زیادی داشتند و وقتی از جبهه برمیگشتند، ما از ایشان میترسیدیم. این مسئله به من کمک نکرد که وقتی ابراهیم هادی روی صحنه میآید بقیه کاراکترها باید از او بترسند ولی میگفت حضور او باید شکوهمند باشد و مخاطب باید انتظار بکشد تا او روی صحنه حاضر شود. این دریافتی بود که من از مشهد و دیدار با خانواده شهید هادی داشتم.
متن "کجایی ابراهیم" را برای جشنواره ملی "نمایشنامهنویسی اقتباسی گام دوم" نوشته بودید؟
من فکر میکنم گاهی سوژه، نویسنده را صدا میزند. مثلاً وقتی یک فراخوانی داده میشود، دوستان میگویند نمیخواهی در این جشنواره شرکت کنی؟ بعد شما فراخوان را میخوانید و شروع به کار کردن میکنید. من واقعاً ابتدا به ساکن، نیتم این نبود که یک نمایشنامه دفاع مقدسی نوشته باشم و بعد بخواهم آن را برای یک جشنواره مانند جشنواره "نمایشنامهنویسی اقتباسی گام دوم" ایمیل کنم.
چطور شد که تصمیم گرفتید این نمایش را در تماشاخانه "سرو" اجرا کنید؟
گاهی تصمیمگیری من شرط اصلی نیست چون من نه با سلبریتیها کار میکنم که بدانم سرمایه اولیهام برمیگردد و نه محتوایی کار میکنم که مشتری داشته باشد. منظورم نمایشنامههایی است که درباره موضوع کارگری مینویسم. از آنجایی که عمدتاً کارهای تلخ و به شدت انتقادی کار میکنم، معمولاً آثار من فاکتورهای لازم برای برگشت سرمایه را ندارند. قطعاً موارد استثنا هم وجود دارد. بنابراین من شرایط را مشخص نکردم. آدم وقتی یک نمایشنامه مینویسد، از هر پیشنهادی برای به صحنه بردن آن استقبال میکند. زمانی که در مشهد بودیم، آقای حمید نیلی تازه بهعنوان رئیس انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس انتخاب شده بودند و تأکید کردند از تولید اثر حمایت میکنند. من تا به اینجا هیچ حمایتی از انجمن هنرهای نمایشی دریافت نکردهام. البته صادقانه بگویم هنوز درخواستم را نبردهام به آنها تحویل دهم. اما دوستان در انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس وفای به عهد کردند و از من حمایت کردند تا نمایش را برای هفته دفاع مقدس اجرا کنیم.
با توجه به شرایط کرونا، استقبال از نمایش "کجایی ابراهیم" در اجرای عمومی چطور بود؟ و مخاطبان شما چه کسانی بودند؟
ما دو طیف تماشاگر داشتیم و مواجهه با هر کدام از آنها برای من هیجانانگیز بود. یک سری از مخاطبهای ما کسانی هستند که خودشان عاشق ابراهیم هادی هستند. یعنی یک دسته آدمهایی هستند که به سوژههای دفاع مقدس و بهویژه ابراهیم هادی علاقه دارند ولی با مفهوم خود تئاتر بیگانه هستند. مثلاً یکبار یک خانواده با بچه زیر پنج سال خود به دیدن نمایش آمده بود و احساس میکردند همچون تماشای فیلم درسینما میتوانند میان اجرای نمایش از سالن خارج شوند و بعد دوباره برگردند. بارها به من میگفتند ما فقط به عشق آقا ابراهیم آمدهایم. مثلاً میگفتند چرا حضور ابراهیم هادی در نمایش تا این حد کمرنگ است و من مرتب توضیح میدادم منش ابراهیم هادی این است که من با دیگران فرقی ندارم. یک سری مخاطب دیگر دوستان تئاتری هستند که به صورت تخصصی تئاتر میبینند و حتی در شرایط کرونا انتخاب میکنند که بیایند تئاتر ببینند. مثلاً با پیشینه دیدن نمایش "کمیته نان" انتخاب میکنند که نمایش "کجایی ابراهیم" را ببینند. آنها هم میگویند ما اول با یک جبههگیری آمدیم و فکر میکردیم "کجایی ابراهیم" یک نمایش شعاری دفاع مقدسی است اما زمانیکه نمایش را میدیدند با یک رضایت نسبی خسته نباشید میگفتند و میرفتند.
در پایان اگر نکتهای باقی مانده است بفرمایید.
من فکر میکنم دوران دفاع مقدس ما جزء عجیبترین جنگهای تاریخ بشری است و زمان طولانی دارد. هشت سال جنگ زمان طولانی است و میشود داستانهای زیاد و آدمهای شناخته شده و ناشناس زیادی را در آن پیدا کرد و درباره آنها نوشت. فکر میکنم برای بسیاری از نمایشنامهنویسها جذاب باشد که در این زمینه تجربه کسب کنند چون همه چیز وجود دارد. مسئله، داشتنِ یک ذهن خلاق است. امیدوار هستم این رویکردی که انجمن انقلاب و دفاع مقدس دارد پایدار باشد و کم نیاورند. یک سری از کلیشههای رایج در نمایش "کجایی ابراهیم" نادیده گرفته میشود و حرفهای تند و تیزی گفته میشود که دوستان در انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس با سعه صدر با آن برخورد کردند. امیدوارم این نگاه تداوم پیدا کند. اینجا یک بستر موضوعی گستردهای وجود دارد که به نگاه باز و همدلی نیاز دارد تا اتفاقات خوب بیفتد. من هیچ انتظاری ندارم که مردم در این شرایط تئاتر را جزو اولویتهای خودشان در نظر بگیرند چون کرونا با جان مردم دست به گریبان است، اما میدانم که زندگی باید جریان داشته باشد. من به عمد ریتم کار را به گونهای بستهام که از 60 دقیقه بیشتر نشود و بیشتر از آن مخاطب را در سالن نگه ندارم. امیدوارم مخاطب این نمایش را ببیند و با حال خوب از سالن بیرون برود زیرا در این نمایش هیچ شعاری ندادهام.