سرویس تئاتر هنرآنلاین، اکنون در چهارمین دهه از سالگرد حماسه دفاع مقدس قرار داریم و طی این چهل سال هنرمندان تئاتر آثار بسیاری را در این زمینه خلق و تولید کردند و با نگاهی منصفانه برخی از آثار با گذشت چند دهه از نگارش همچنان ماندگار هستند و همچنان شاهد اجراهایی از آنها هستیم. نصراله قادری و مهرداد رایانی مخصوص دو تن از هنرمندانی هستند که ضمن اینکه نمایشنامههایی در باب دفاع مقدس نوشته و اجرا کردهاند، مسئولیتهای تئاتری در این خصوص داشتهاند. میزگردی با این دو هنرمند درباره بررسی عملکرد چهل سال دفاع مقدس ترتیب داده شده که در ادامه میخوانید:
آقای قادری ارزیابی شما از فعالیت هنرمندان در طول 40 سال تئاتر دفاع مقدس چیست؟
نصرالله قادری: ادبیات دفاع مقدس فقط خاص ایران است و در هیچ کجای دیگر چنین چیزی وجود ندارد و درباره آن نظریه هم پیدا نمیشود. ما در دنیا ادبیات پایداری، ادبیات جنگ، ادبیات ضد جنگ و ادبیات مقاومت داریم. متأسفانه در ایران درباره چیزی به نام ادبیات مقاومت نظریه نداریم. همه اینها ذیل عنوان نظریه پست کلونیسم هستند و بدون فهم نظریات ادوارد سعید و هومی بابا هر حرفی که درباره این نوع کار گفته شود مطلقاً غلط است، چون آنچه که در جهان به وجود آمده ابتدا هنر بوده و بعد نظریهپرداز براساس آن اثر هنری، نظریه داده است. ما الان داریم در مقطعی مینویسیم که آن نظریات وجود دارد. الزامی برای اینکه نمایشنامهنویس آن نظریات را بشناسد وجود ندارد و نمایشنامهنویس میتواند با هر شیوهای که دلش میخواهد بنویسد ولی وقتی پای نظریهپرداز و منتقد وسط میآید، حتماً باید نظریه را بشناسد تا بتواند نظری که روی نمایشنامهنویس و هنرمند میدهد را اثبات کند. دفاع مقدس ویژه خاص ایران است و متأسفانه اینجا به مفهوم تئاتر جنگ شناخته میشود که اصلاً اینگونه نبوده است. ما هشت سال دفاع مقدس داریم و اصلاً نجنگیدهایم و فقط دفاع کردهایم.
عملکرد هنرمندان در ارتباط با ادبیات دفاع مقدس را میتوان به چندین دوره تقسیم کرد. اولین دوره، زمان خود جنگ است که یک جنگی به ما تحمیل میشود و همان دوره یک سری کار در خود جبههها اجرا میشود. گاهی هم در پناهگاههایی که مردم در تهران دور هم جمع میشدند این اتفاق میافتاد. یک سری آثار هم روی صحنه میآمده که آثار آن دوره مطلقاً تبلیغاتی بودهاند، چون خصیصه زمان جنگ چنین است. یعنی ضعف آن دوران نبوده است. پس از آن دوره به دوره سازندگی میرسیم. به آن دوره که میرسیم کم کم هنرمندانی که در این زمینه کار کردهاند و از نردبان این شاخه هنری بالا رفتهاند و اسم و رسم برای خودشان پیدا کردهاند دچار تردیدهای کوچک میشوند و میگویند حالا که از جنگ فاصله گرفتهایم، میخواهیم نسبت به جنگ نگاه انتقادی داشته باشیم. دوره سوم، دوره دوم خرداد است. در آن دوره نگاه اکثریت هنرمندان سیاهی مطلق بوده و در آثارشان رزمندههایی را میبینیم که از جنگیدن پشیمان هستند و همه موجی و عقب افتاده نشان داده میشوند. پس از آن به دوره انتقادگری میرسیم. در این دوره آنهایی که از این نردبان بالا رفتهاند و شهرت پیدا کردهاند دیگر در این شاخه نمینویسند و جاهای دیگر کار میکنند تا پول دربیاورند ولی آنهایی که میمانند و مینویسند مطلقاً نگاه انتقادی دارند. آنها میگویند ما از جنگ فاصله گرفتیم و الان میتوانیم آن واقعه را نقد کنیم، اما چیزی را که در آثار آنها نمیبینید این است که آنها اساساً خود ماهیت مفهوم را ادراک نکردهاند. مفهوم این است که ما آنجا یک سری آدم واقعی داریم یا وقایعی را داریم که اتفاق افتاده است که این وقایع و آدمها برای یک آرمانی جنگیدهاند و نه برای حکومت و آدم خاص یا هر چیز دیگر. باور اصلی آنها براساس آن آرمان و وطن است. به همین دلیل است که شما در ادبیات دفاع مقدس میبینید که ارمنیها، زرتشتیها و ... هم هستند و مبارزه کردهاند. در آن آرمان اگر طرف اشتباه کرده است، ما در پرداخت خودمان باید بگوییم اساس و بنیان آن آرمان اشتباه است و آن آرمان هم باوری است به یک واقعه تاریخی که جهان آن را پذیرفته و آن هم واقعه عاشورا است. تمام دفاع مقدس برای کسانی که در این دایره عمل کردند در آنجا معنا میشود.
دسته پنجم نمایشنامهنویسان و هنرمندان ما در این زمینه، از منظر مخالفین و موافقین، آدمهای زیادی هستند. به همین دلیل هرگز اسمی از آنها نمیآورند و هرگز کاری از آنها اجرا نمیشود. نه تنها اجرا نمیشود، بلکه اگر آنها بخواهند آثارشان را چاپ یا اجرا کنند بهعنوان اینکه ضد دفاع مقدس و انقلاب هستند فوری حذف میشوند. این گروه از نویسندگان هنوز مینویسند ولی ما از ساحت مخاطب، آثار آنها را نمیبینیم.
آقای رایانی ارزیابی شما از عملکرد هنرمندان در عرصه دفاع مقدس طی این چهار دهه چیست؟
مهرداد رایانی مخصوص: سوال شما کلی است. ما همه نوع آثار و توشه و توانی را در این ژانر میبینیم. فعالیتهایی که شما در همه حوزهها میبینید، در اینجا هم وجود دارد. آدم اگر بخواهد درست و قطعی حرف بزند باید آمار و ارقام بیاورد. ما نمیتوانیم کلی حرف بزنیم. اگر بخواهیم بگوییم آثار خوب هستند یا بد، باید شاخصهای خودمان را مشخص کنیم که کیفی است یا کمی. اگر بخواهیم به لحاظ کمی بررسی کنیم، من آمار دقیقی ندارم که به شما بگویم. من فکر نمیکنم تعداد آثار در این حوزه نسبت به گذشته چه به لحاظ کمی و کیفی تغییر کرده باشد، بلکه فقط نسل عوض شده است. ما به این حوزه بیشتر جشنوارهای نگاه کردهایم. یک سری آدم به دلیل علاقهمندیهای روحی و قلبی خودشان آمدهاند در این عرصه فعالیت کردهاند ولی پس از چند سال فعالیت کردن وقتی متوجه شدهاند که نمیتوانند از این طریق امرار و معاش کنند و آینده خودشان را مستحکمتر کنند این حوزه را رها کرده و رفتهاند و پس از آنها یک نسل جدیدتر آمده است. ما این پوستاندازی را دائم داشتهایم. کسانی که مثلاً در اولین دورهها از جشنواره تئاتر دفاع مقدس حضور داشتند الان کجا هستند؟
کجا هستند؟
من نمیدانم کجا هستند. آدمهایی که ماندند تعدادشان کم است چون ما چه در بخش دولتی و چه در بخش خصوصی نتوانستیم آن فعالیت مستمر را برای آنها فراهم کنیم. از آنجایی که نتوانستهاند بازار کاری برای آنها فراهم کنند این حوزه رشد پیدا نکرده است. من یادم است که محمدجواد کاسهساز در اولین دوره از جشنواره تئاتر دفاع مقدس همه جوایز را برد ولی او الان کجاست؟ او در این عرصه ادای دین کرده و رفته است. آدم که 10 بار ادای دین نمیکند.
لازمه استمرار هر نوع فعالیتی این است که به شکل حرفهای در بیاییم. شاید در فرهنگ ما بتوانیم یک بحثهای دیگر مانند فعالیتی که تحت عنوان فرهنگ عاشورایی داریم را هم به آن اضافه کنیم. البته این مسئله ربطی به جریان حرفهای بودن ندارد، بلکه منظور من شغل و پیشهای است که بتوان از آن امرار معاش کرد. گرچه متأسفانه فرهنگ عاشورا هم برای یک عده شغل و پیشه شده و دارند از این طریق امرارمعاش میکنند. من اعتقاد دارم فعالیتی که قرار است پابرجا بماند باید به جنبه حرفهای آن توجه شود. یعنی آن را تبدیل به یک شغل و پیشه کنیم که استمرار داشته باشد. ممکن است شما هم احتمالاً با این پدیده مواجه شده باشید که دیگر دوستان گذشته خود را نمیبینید چون به لحاظ حرفهای با همدیگر ارتباط ندارید. تئاتر دفاع مقدس هم همین فرآیند را برای هنرمندانش رقم زده است. متأسفانه نتوانسته شرایط حرفهای ایجاد کند. حالا این وسط خوشبختانه تماشاخانه سرو را در تهران راهاندازی کردند. اگر همین کار را در استانهای دیگر هم انجام دهند، در طول سال هر استان میتواند 12 نمایش دفاع مقدس روی صحنه ببرد. وقتی این گروهها در مواجه با تماشاگر قرار بگیرند، هم جنبه حرفهایشان تأمین میشود و هم آزمون و خطا میکنند. برای اینکه هنرمندان حرکت رو به جلو داشته باشند، لازم است که یک فرآیند حرفهای شکل بگیرد.
شاید یکی از دلایلی که تئاتر دفاع مقدس را دچار آسیب کرده است، رویکرد جشنوارهای به آن باشد. آقای قادری نظر شما چیست؟
نصرالله قادری: تئاتر در ایران جز برای دو قشر، شغل و حرفه محسوب نمیشود. شغل و حرفه یعنی اینکه از قِبل آن کاری که انجام میدهند بتوانند پول در بیاورند و زندگی کنند. یکی از آن قشرها، تئاترهای آزاد است که هیچ کمکی از دولت نمیگیرد ولی درآمد دارد. دسته دوم اپوزیسیوننماهایی هستند که از دولت کمک هزینههای کلان میگیرند و به دلیل اینکه در جایگاه اپوزیسیون هستند با تبلیغات رسانهای که دارند میتوانند فروش هم داشته باشند. البته آنها هم نمیتوانند از این طریق زندگی کنند و اساساً تئاتر شغل و حرفه آنها نیست. ما به تعداد آدمهایی که میخواهند کار کنند سالن نداریم تا آنها بتوانند در طول سال پنج نمایش اجرا کنند. اگر تئاتر دفاع مقدس نتوانسته پیش برود، به دلیل جشنوارهزدگی نیست. اساس تئاتر ما، بر بنیان جشنوارهها است. تئاتر در استانها بر این اساس زنده است و در تهران هم همینطور است.
تئاتر دفاع مقدس به لحاظ کمی نسبت به اوایل انقلاب بیشتر شده است. یعنی امکان کار آنها بیشتر شده است. در حال حاضر حداقل یک سالن به نام تماشاخانه سرو وجود دارد که افراد و گروهها میتوانند آنجا اجرا بروند. این نمایشها مخاطب هم دارد.
چه عاملی باعث شده که رویکرد کم شود؟
یک دیدگاهی از بدو دوران طلایی تئاتر ما زاده شد و برخی مسئولین و هنرمندان همچنان پیرو این دیدگاه عمل میکنند. اگر دهه طلایی تئاتر را دهه 40 بدانیم، در آن دهه تسلط تفکر یک حزبی را میبینیم که میگوید قبله ما باید خانه دایی یوسف باشد. در آن دوران میبینید که برشت به وفور ترجمه میشود ولی طرف نویسنده دیگر نمیروند. اگر هم متنهای چخوف را ترجمه میکنند با این معنا ترجمه میکنند که آقای چخوف در این نمایشنامه پیشبینی انقلاب کرده است، در حالیکه این یک جوک مطلق است. دیدگاه این است که هنر باید بر حکومت باشد و نمیتواند در حکومت باشد. جالب است هنرمندی که تبلیغ میکنند برشت است و برشت هنرمندی کاملاً در خدمت حکومت است. او یک مارکسیست است و تمام نمایشنامههای او در خدمت معرفی ایدئولوژی مارکسیسم برای کارگرها است. پس با این نگاه که سردمدار منتقدینشان جلال آلاحمد است، در زمان گذشته هر چه علیه حکومت باشد هنر است. به همین دلیل به رادی میگویند نمایشنامهات را عوض کن. این نگاه پس از انقلاب هم وجود دارد و به این شکل شده اگر بتوانید اپوزیسیون باشید هنرمند هستید، در غیر این صورت هنرمند نیستند چون نه رسانهها شما را قبول میکنند و نه سیستم. اتفاقاً سیستم هم طرف همین افراد است. در زمان گذشته هم همین طور بوده است. حالا آیا اینکه اینها ماهیتاً اپوزیسیون هستند را میتوان در آثارشان بررسی کرد. اپوزیسیون یعنی کسی که آنچه در وضعیت فعلی وجود دارد را نقد کند و بگوید غلط است. در آثار این افراد مطلقاً چنین چیزی را نمیبینید. اینها یا ترجمه آثار خارجی را کار میکنند و یا آثار بیخاصیت را روی صحنه میبرند. مطلقاً سفارشپذیر هستند و خودشان هم این مسئله را بارها گفتهاند. مثلاً نمایش "ریچارد" اجرا میشود و شایعه میکنند ریچارد درباره فلانی است، در صورتی که اصلاً چنین چیزی نیست. در واقع تبلیغات رسانه است که از این افراد اپوزیسیون میسازد. من از این ساحت نگاه نمیکنم که چند نمایش اجرا شده است، بلکه از ساحت کیفیت آثاری که هنرمندان کار کردهاند نگاه میکنم. یکی از دلایلی که دیگر هنرمندان سابق سراغ این ژانر نمیآیند این است که وقتی چنین کارهایی اجرا میکردند بهعنوان هنرمند حکومتی و دولتی شناخته میشدند و وقتی شناگری را یاد گرفتند متوجه شدند این عنوان بدی است و به همین خاطر از آن فاصله گرفتند. آنها رفتند راه رفتن کبک را یاد بگیرند ولی راه رفتن خودشان را هم فراموش کردهاند. آن آدمی که اینگونه است، اپوزیسیوننمایی را تحت سیطره یک حزبی مشق کرده است که ایدئولوژی آن حزب میگوید هدف، وسیله را توجیه میکند. هنر برای او ابزاری برای اعتلای پیام است. اما زیست آن آدم یک زیست دینی و سنتی بوده و اطلاعی از آن طرف ندارد و فقط میتواند ادای آن را در بیاورد.
تئاتر دفاع مقدس در ارتباط انفکاکناپذیر با یک عقیده است. وقتی شما این عقیده را میپذیرید دیگر نمیتوانید به اقتصاد و شغل فکر کنید. مگر آن رزمندهای که رفته در جبهه جنگیده و شهید شده به این چیزها فکر کرده است؟ او به این مسئله فکر کرده که من باید بروم بجنگم تا وطن و ناموس من به دست دشمن نیفتد. هنرمند هم همین است. آن کلام بیبدیل دکتر شریعتی که میگوید یا حسینی باش یا زینبی، وگرنه یزیدی خواهید شد را در نظر بگیرید. آن هنرمند میگوید من به جبهه نرفتم و شهید نشدهام، بنابراین باید رسالت حضرت زینب را انجام دهم. میداند که تئاتر اساساً در ایران نمیتواند شغل محسوب شود، مگر اینکه برود در کنار آن فیلم و سریال هم بازی کند. همین کار را میتوانستیم در زمینه دفاع مقدس هم انجام دهیم ولی معضل فقط هنرمندان نیستند. روز به روز سیستم کار کردن بستهتر و نگاه به این قضیه نظامیتر میشود. شما اگر الان بخواهید در این زمینه فعالیت کنید باید سوژه خودتان را به یک شورایی ببرید و اگر آنها تأیید دادند میتوانید کار کنید. بسیاری از مسائل عادی حتی منع شده و شما نمیتوانید درباره آن نمایش اجرا کنید. یک وجه این است که اگر شما در این زمینه کار کنید هنرمند نیستید، مگر رسانه آن وجه اپوزیسیوننمایی را برای شما بسازد. وجه دیگر این است که اساساً چیزی به نام اعتقاد، محلی از اعراب ندارد و برای تئاتر هم همینطور است. در گذشته شما در عرض 20 روز نمیتوانستید یک کاری را روی صحنه بیاورید و یک بازیگر هم نمیتوانست همزمان در چند پروژه حضور داشته باشد. مثلاً من یادم است یک سالی آقای ابراهیمیان پدرشان فوت کرده بود و ایشان به بهشت زهرا رفته بود تا او را دفن کند ولی خانم اسکویی شب به ایشان اعتراض کرد که چرا یک ربع دیر به تمرین آمدی؟! آن موقع تئاتر برای آدمها تقدس داشت. تئاتر در تمام دنیا با فرهنگ مترداف است. در آنجا هنرمند وقتی وارد تئاتر میشود به پول فکر نمیکند ولی دولت این اندیشه را دارد که برای هنرمند حداقل امکان بیمه شدن را فراهم کند ولی ما در ایران چنین چیزی را هم نداریم.
من از لحاظ کمی میتوانم به تفکیک سال به شما آمار بدهم که تئاترهای مقاومت نسبت به گذشته بیشتر شده است ولی ما به لحاظ کیفی به شدت افت داشتهایم. این افت به خاطر منعهای زیاد، اپوزیسیوننمایی و ارزان شدن هنر است. الان کسی که مدرکش مهندسی کود کشاورزی است و اوج کارهایی که کرده مدیریت بوده است، صبح بیدار میشود و ما میبینیم که او تبدیل به کارگردان، نویسنده و بازیگر شده است. دیگر اینطور نیست که شما مرارت بکشید تا بتوانید روی صحنه بروید. در حال حاضر نوشتن و کارگردانی ارزان شده است. این عامل باعث شده که ما به لحاظ کیفی افت کنیم. اگر افرادی مانند عبدالرضا حیاتی، محمد جمالپور، رضا صابری و مجید جعفری رشد پیدا میکردند و یا همین حالا افرادی مانند حمیدرضا آذرنگ امکانات داشته باشند به خوبی میتوانند این کار را انجام بدهند.
با توجه به فرمایشات آقای قادری مشخص میشود که در عرصه تئاتر مقاومت ما نقشه راه از سوی مسئولان نداریم. آقای رایانی مخصوص نظر شما چیست؟
مهرداد رایانی مخصوص: من به این نکته اعتقاد ندارم. یک زمانی شاید این حرفها را میزدم و اعتقاد داشتم ولی امروز فکر میکنم آدمها خودشان باید تکلیفشان را مشخص کنند. من الان خودم دلم خواسته صحبت کنم و هیچگونه اجباری هم نیست که چه چیزی بگویم. در این حوزه هم همینطور. آنهایی که دلشان میخواهد دارند کار میکنند و آنهایی که دلشان نمیخواهد کار نمیکنند. ما سه واژه مختلف جنگ، دفاع مقدس و مقاومت داریم که این سه واژه قرابتها و نزدیکیهایی با هم دارند ولی در اصل متفاوت هستند. شما با نگاه به واژه جنگ نمیتوانید توقعات مقاومتی داشته باشید. هر شخصی که وارد این عرصه میشود و حرف میزند، با یکی از این فیلدها جلو میرود. ما نمیتوانیم توقعاتی که از تئاتر جنگ داریم را در تئاتر دفاع مقدس ببینیم. آن ممانعتهایی که آقای قادری اشاره میکنند از سمت ایکس و ایگرگ میآید که فیلد و نگاهشان عموماً از زاویه تئاتر دفاع مقدس است و تئاتر جنگ را نمیبینند. بنیاد حفظ و نشر ارزشهای دفاع مقدس میگوید هر چیزی که با مانیفست و منشور من همخوانی داشته باشد مورد حمایت من قرار میگیرد ولی اگر اینطور نبود با آن کار ندارم، ولی میتواند حیاتش را در فیلد دیگری ادامه بدهد و جلو برود. حالا منِ هنرمند هستم که میتوانم یا آن فیلد را انتخاب کنم و یا به سمت دیگری بروم. من نمیتوانم درباره مسئولان و تصمیمات آنها حرف بزنم. در زمینههای مختلف گشایشها و تنگناهایی وجود دارد. در برخوردهای شخصی، کاری و حتی خانوادگی ما هم این مسائل وجود دارد و برای درستی یا غلطی آن باید همه چیز را ببینیم. واقعیت این است که سنگ محک درست و حسابی نداریم.
سه پدیده مختلف وجود دارد که هر کدام جریان و برنامهریزی خاص خودشان را دارند و هر کسی در هر فیلدی که خواست میتواند کار کند. به نظرم کسی در این زمینه نباید ممانعت کند. هیچ جایی نمیآید به هنرمند بگوید این پول را بگیر و علیه من حرف بزن و عمل کن. حمایتها هم تعریف دارد؛ حالا در این تعریفها مشکل هم وجود دارد. آدمهایی که برای خودشان از تئاتر دفاع مقدس کیسه دوختهاند ولی امروز اپوزیسیون این جریان شدهاند، آدمهای درستی نیستند. ما از این جور آدمها زیاد داریم. این آدمها به اغتشاشاتی که برای حمایت از تئاتر مقاومت پدید میآید دامن میزنند. در نهایت مردم کسانی که با خلوص نیت کار میکنند را هم با آنها قاطی میکنند و اینگونه میشود که چرخه جلو نمیرود. من سال گذشته در جشنواره تئاتر فجر مدیر بینالملل بودم و ما به خاطر حوادثی که در کشور به وجود آمد دچار مشکل شدیم. ما برای بخش بینالملل جشنواره، تعدادی اجرای خارجی تدارک دیده بودیم و از سه چهره شاخص تئاتر به نامهای رومئو کاستالوچی، یوجینو باربا و میشل کیت دعوت کرده بودیم ولی این افراد توسط برخی از هنرمندان ایرانی مورد هجوم قرار گرفتند که به ایران نیایند. من یک ایمیل دارم که دبیر دورههای قبلتر جشنواره تئاتر فجر به این آدمها پیام داده و گفته به ایران نیایید! در صورتیکه این آدم با پشتوانه همین جشنواره بالا آمده است.
نصرالله قادری: مسئولان نه منشوری دارند و نه آرمان و دستورالعملی، بلکه آنها فقط دنبال نام هستند. مسئولان یک دستهبندی از بازیگرها، نویسندهها و کارگردانها دارند که برخی از آنها نباید کار کنند چون ارزشها را قبول ندارند ولی التماس همین آدمها را میکنند که داور جشنوارهها شوند. حتی برای آنها کنفرانس میگذارند و برای معروفیت خودشان با آنها عکس میگیرند. من یک وزیری را میشناسم که با آقای گلشیری عکس گرفت و به این کار افتخار کرد ولی وقتی از جلسه بیرون آمد آن را تکذیب کرد. آقای وزیر اعتبار خودش را از هوشنگ گلشیری میگیرد. پس اینها منشور ندارند. اعتقاد و باور هم ندارند. اینهایی که جای خدا مینشینند و یک عده را حذف میکنند باید جواب دهند. میگویند آقای فلانی نباید در این زمینه بنویسد چون اعتقاد ندارد. مگر شما خدا هستید؟ هر کسی که در جمهوری اسلامی مانده و دارد کار میکند یعنی جمهوری اسلامی را قبول دارد ولی چرا آن را حذف میکنند؟ ما یک مسئول، یک سایه مسئول و یک سایه سایه مسئول داریم. تصمیمگیرنده آن سایه سایه مسئول است. او کسی است که این جریانها را راه انداخته و حالا میخواهد اتفاقی را ایجاد کند که دوره خودش را دوره طلایی ارائه بدهد و بعد بگوید اینها عرضه کار کردن را هم ندارند.
متأسفانه برخی نویسندگان، هنرمندان و مسئولان ما فاقد دیدگاه هستند. دیدگاه اولیه پیراهن نیست که من آن را عوض کنم. اصول دین، تحقیق کردن است و شما نمیتوانید تقلید کنید. انسان وقتی یک دیدگاهی را انتخاب میکند درباره آن تحقیق میکند. یک نفری مانند احسان طبری قبل از اینکه مارکسیست شود، در دنیای اسلام درجه اجتهاد دارد. او به اجتهاد رسیده و بعد تشخیص داده این نمیتواند جوابگو باشد و به همین خاطر مارکسیست شده است. آقای احسان طبری همچنان جزو 11 تئوریسین بزرگ جهان معاصر است. یعنی در اینجا هم به اجتهاد رسیده است. او وقتی به زندان میرود متوجه میشود که اشتباه کرده مارکسیست بوده است و به همین خاطر کتاب "کژراهه" را مینویسد ولی ما آن کاراکتر را قبول نداریم. نمیشود شما با تحقیق به اینجا رسیده و حالا برگشته باشید. برخی مسئولانی که در زمینه تئاتر برای ما تصمیم میگیرند مطلقاً براساس یک اندیشه و مانیفست عمل نمیکنند. برای چرایی آن میتوان به آمارها نگاه کرد. حتی برای هنرمندان ممنوعالکار مجوز میگیرند تا اعتبار جشنواره خودشان را بالا ببرند. طرف اندیشه آنها را قبول ندارد ولی او را میآورد تا کار کند. این کار مثل یک جوک است. مثل این میماند که ما بخواهیم درباره امام حسین (ع) نمایشنامه بنویسیم و برای این کار به یک مارکسیسم سفارش دهیم تا او نمایشنامه بنویسد! مگر میشود یک مارکسیست بیاید درباره امام حسین (ع) نمایشنامه بنوسید؟ دیدگاه او نفی دیدگاه امام حسین (ع) است ولی آن مسئول برای اینکه پز بدهد چنین کرده و به او سفارش میدهد. در دنیای تئاتر مقاومت هم همینطور است. متأسفانه برخی مسئولان ما از آدمها برای اینکه دیده شوند مثل دستمال کاغذی استفاده میکنند. آقای فریدون تنکابنی در یکی از کتابهای خود میگوید پول تنها معیار ارزشها است. در حال حاضر مسئله اساسی، مادیت است و نه معنویت. حالا من میخواهم آن طرف را نگاه کنم. مگر کسی در لهستان از تادئوش کانتور دفاع کرده است؟ کانتور میگوید من اعانه بگیر دولت نیستم. من معتقدم اگر هنرمند، هنرمند باشد، با تمام منعهایی که به وجود میآورند او کار خودش را انجام میدهد. هنرمند ایدهآل من شکسپیر است. سادهترین حرف شکسپیر این است که مرگ بر شاه میگوید و شاه هم نمیتواند جلوی او را بگیرد.
برخی مسئولان ما دنبال پروپاگاندا هستند. زمانی که سردار سلیمانی شهید میشود برای ایشان جشنواره راه میاندازند و به نمایشنامهنویسها میگویند شما یک ماه فرصت دارید تا درباره ایشان بنویسید. مگر خم رنگرزی است؟ ما در ایران فقط یک نمایشنامهنویس داریم که شب میخوابد و صبح بیدار میشود یک نمایشنامه مینویسد. شما در طول یک ماه نمیتوانید درباره شهید سلیمانی مطلب بنویسید. آن مسئول یک سری کار پروپاگاندا میخواهد که آن جشنواره راه بیفتد و بگوید ما این جشنواره را درباره شهید سلیمانی برگزار کردیم. اگر به من بگویند درباره شهید سلیمانی بنویس، من اول باید ایشان را باور کنم. این دروغ بزرگی است که من بگویم با شهید سلیمانی حرف خودم را میزنم. فکر میکنند که میتوانند ضداندیشههای شهید سلیمانی بنویسند و حکومت این موضوع را نفهمد. مسئولان تراز اول ممیزی از خود اپوزیسیوننماها هستند و این مسئله را میفهمند. بنابراین هنرمند دارد خودش را میفروشد چون درباره چیزی که قبول ندارد متن نوشته است. آن مسئول هم میداند این چیزی که نمایشنامهنویس نوشته پروپاگاندا است. ما همه چیز را ساده کردهایم. قبلاً وقتی عکس میگرفتید با دلهره میرفتید در تاریکخانه تا ببینید عکس چطور شده است ولی الان همان لحظه میتوانید عکس را ببینید. وسیله جدید آمده ولی فهم استفاده از آنها نیامده است. در تئاتر پیشرفت کردهایم ولی آیا آن تکنیک را یاد گرفتهایم که ببینیم میشود در عرض 30 روز درباره شهید سلیمانی نمایشنامه نوشت یا نه؟ این کار فقط کارکرد تبلیغی دارد تا مسئولان یک پست بالاتر بگیرند. فاجعه بالاتر در قسمت مسئولان است که برخی از آنها به اندازه یک بند انگشت رزومه ندارند ولی ناگهان تصمیمگیرنده کل تئاتر دفاع مقدس میشوند. مسئول مربوطه براساس تخصصش نیست که تصمیم میگیرد. ما در حوزه دفاع مقدس باید یک پله بالاتر برویم و باید اعتقاد داشته باشیم. اعتقاد داشتن به بستن دکمه بالای پیراهن و با آیه شروع کردن ربطی ندارد، بلکه به ذات آدم ربط دارد. یعنی شما بهعنوان یک مسئول باید امروز به دنبال محمد جمالپور بروید و به او بگویید شما چرا دیگر تئاتر کار نمیکنید؟ مسئول وظیفه دارد که برود کشف کند و بیاورد.
آقای رایانی مخصوص متاسفانه درامنویسان ما نسبت به اقتباس روی خوشی نشان نمیدهند. خاطرم هست، سال گذشته آقای نصرالله قادری یک مجموعه داستان به نام "در پی عشق دویدن" نوشتند و از درامنویسان خواسته شد تا داستانها را به نمایشنامه تبدیل کنند اما باز شاهد آن بودیم که اتفاق چشمگیری در این زمینه نیفتاد...
مهرداد رایانی مخصوص: اساساً هنرمندان با اوردرنویسی مشکل دارند و این ذاتی است. هیچ وقت نمیتوانند بفرموده عمل کنند و نتیجه کار آنها خوب نخواهد شد. ما فقط باید شرایط را فراهم کنیم و اجازه بدهیم هنرمند خودش راه را انتخاب کند و نیازها را کشف کند. از نظر من هنوز مزه اقتباس زیر دهان هنرمندان نرفته است. اگر دقت کنید در سینما هم هنوز اقتباس فراگیر نشده است. تولیداتی در این زمینه انجام شده ولی هنوز به شکل مطلوب خود نرسیده است. همه اینها به خاطر این است که اقتباس هنوز به ذائقه درامنویسان ما خوش ننشسته است. ما باید محصولات آن را فراهم کنیم. علاوه بر کاری که آقای قادری انجام دادهاند، ما باید تولیدات مختلف دیگری هم در این زمینه داشته باشیم تا هنرمند احساس نیاز کند و به سمت آن برود. یک راه دیگر هم این است که داستانهای آزاد برای هنرمندان مهیا شود. مهیا شدن آن هم بسیار ساده است. کافی است چکیده آنها را به صورت عمومی در دسترس علاقمندان قرار بدهید. علاقمندان وقتی چکیده را بخوانند و نسبت به آن علاقه پیدا کنند به سراغ آن خواهند رفت. من یک نمایشنامه به نام "من که دا نیستم" دارم که پیش از نوشتن آن دو بار رمان "دا" که روایت خاطرات سیده زهرا حسینی است را خواندم ولی در نهایت باز هم نتوانستم از روی آن بنویسم. در واقع کار من اصلاً اقتباس نیست و یک جور الهام است. به همین خاطر نام آن را "من که دا نیستم" گذاشتم. شاید آدم اصلی آن شباهتهایی با "دا" داشته باشد ولی واقعاً داستانی که من نوشتهام با داستانی که خانم حسینی نوشته است فرق دارد. به من گفته بودند بروم "دا" را بنویسم و اتفاقاً میخواستند پول خوبی هم بدهند ولی من گفتم نمیتوانم آنگونه بنویسم. میخواهم بگویم به زور نمیشود چیزی را نوشت. گفتم به نظرم این رمان قابلیت نمایشنامه شدن را ندارد. بسیاری از خاطراتی که در آن کتاب ذکر شده است به هم دیگر وصل نمیشود و یک روند داستانی ثابت ندارد و شما باید یک روند ثابت در آن به وجود بیاورید که این سخت است.
یعنی معتقدید داستانها، زندگینامهها و خاطرات معمولاً به صورتی نوشته شدهاند که قابلیت درام شدن را ندارند و به همین خاطر هنرمند به سراغ خیالات خودش میرود؟
مهرداد رایانی مخصوص: به نظر من همه چیز قابلیت تبدیل شدن به نمایشنامه را دارد ولی اینکه آیا بتوانید جذب آن شوید مهم است. موضوع بعدی این است که آیا میتوانید به شکل صفر تا صد آن را استفاده کنید و یا فقط باید از بخشهایی از آن بهره ببرید؟ موضوع آخر هم در دسترس قرار گرفتن آن است. اینها موضوعاتی است که به نظر من برای اقتباس حیاتی است و باید به آنها توجه شود. نظر من این است که داستانها و خاطرات قابلیت درام شدن دارند. همین رمان "دا" که گفتم را چند نفر دیگر اقتباس کردهاند ولی من نتوانستم. اگر بخواهم به سوال اصلی شما برگردم باید بگویم این فعالیت و روندی که میگویید، با بفرموده شکل نمیگیرد. احساس نیاز آن باید در هنرمند شکل بگیرد تا هنرمند دریچهها را باز کند و جلو برود. متأسفانه این مسئله به خاطر فقر فرهنگی ما است. اگر بچهها بفهمند چه گنجینههایی وجود دارد، سریال "مدار صفر درجه" تولید میشود. متأسفانه فضای مجازی، ما را تنبل کرده و باعث میشود مطالعه نکنیم. حداقل بخش پشتیبانی باید کاری کند که این محصولات فشرده و کپسولی به آنها انتقال پیدا کند تا به سراغ منبع اصلی بروند.
آیا شما معتقد هستید که اقتباس باعث محدود شدن هنرمند میشود؟
مهرداد رایانی مخصوص: اصلاً اینطور نیست. یکی از نوع تولیداتی که در حوزه ادبیات نمایشی وجود دارد و در دنیا بسیار مورد توجه قرار میگیرد، اقتباس است. متأسفانه هنرمندان در ایران نسبت به اقتباس واکنش مثبتی ندارند. شاید یکی از دلایلش این باشد که اقتباس را خوب نمیشناسند و شاید هم از این میترسند که اگر چنین کاری انجام بدهند انگار یک کار دست دوم انجام دادهاند. از طرفی مترجمها برای کاری که ترجمه میکنند بیش از حد به خودشان اعتبار هنری میبخشند. کار ترجمه واقعاً یک کار هنرمندانهای نیست. کار هنرمندانه را آن آدمی انجام داده که خالق آن اثر است. ترجمه کردن مثل هر کار دیگری که فوت و فن دارد، مهارتهای خاص خودش را دارد ولی برخی از دوستان مترجم آنقدر اعتبار کاری که انجام دادهاند را بالا میبرند که گویی کار متعلق به آنها است. حالا چنین حسی را که آدمها موقع اقتباس باید داشته باشند را ندارند و خودشان را بیش از اندازه پایین میبرند و انگار اقتباس را گناه میدانند. فکر میکنند آن داستان و شخصیتها متعلق به کسی دیگر است و اگر ما از آن استفاده کنیم تبدیل به یک جنس دست دوم میشود. سینمای هالیوود روی اقتباس تأکید ویژهای دارد و در اسکار برای آن یک جایزه جداگانه در نظر گرفتهاند. دیوید ممت یکی از کسانی است که از اقتباس استفاده میکند. یعنی از متون و نمایشنامههای مختلف استفاده میکند و از میان اسطورههای مختلفی که وجود دارد کلاژهای جدیدی را شکل میدهد و آنها را جلو میبرد. مسلماً نویسنده وقتی این کار را انجام میدهد حرف و ایده خودش را جلو میبرد، منتها از ابزارهای دیگر هم استفاده میکند. ما براساس این همه رمان و داستانی که وجود دارد میتوانیم به یک سری تولیدات خوب برسیم و هیچ اشکالی هم ندارد. من خودم در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد تدریس میکنم و میبینم اغلب بچهها در داستانپردازی مشکل دارند. اغلب آنها نمیتوانند یک داستان روان بگویند. شما برای اینکه ضعفتان را بپوشانید، میتوانید اقتباس کنید. یکی از راههای بسیار خوب، اقتباس کردن است. جسارتاً آقای بیضایی اکثر کارهای خودش را از روی چیزهای مختلف برداشته است. "هشتمین سفر سنباد" را پیش از ایشان آقای احمد شاملو گفته است. نمایشنامه "سلطان مار" یک داستانی است به نام "میر خفته" که قبل از ایشان بوده است. ایشان "مسافران" را از روی تعزیه گرفته است. شایسته است که در ابتدای نمایشنامههای خودشان اشاره میکردند که این نمایشنامهها را با استفاده از این کتابها، داستانها و فرهنگ فولکوریک نوشتهام. من در این زمینه پژوهش کردهام و 20 سال پیش آن را در مجله سینما تئاتر چاپ کردهام. این ناراحتی که اغلب در بین بچههای تئاتری نسبت به اقتباس کردن وجود دارد به خاطر این است که آنها میترسند به دزدی محکوم شوند. مسئله بعدی این است که متأسفانه اهل مطالعه هم نیستند که بیینند فلان داستان به دردشان میخورد یا نه. یکی از موضوعات مهم برای نمایشنامهنویسان این است که ابتدا بروند انباشت کنند تا در نهایت برونریزی اتفاق بیفتد. آدمهایی که سطر به سطر حرفهایشان ارزشمند است، کسانی هستند که مطالعات وسیعی دارند و قطعاً هر روز دارند یکی، دو ساعت مطالعه میکنند. آدمهایی که سخنرانیشان را گوش میکنید ولی یک عبارت درست حسابی هم در بین حرفهای آنها وجود ندارد، کسانی هستند که فقط حرف میزنند و بینش و اطلاعات کافی ندارند. نمایشنامهنویس باید مطالعه داشته باشد و اگر مطالعه نداشته باشند شبیه آن سخنران میشوند. منابعی که ما داریم به لحاظ داستانی، ادبیات و فولکلور بسیار زیاد است. همه آنها را هم میتوانیم تغییر بدهیم و امروزیشان کنیم. اصلاً ضرورتی ندارد که خودتان را وابسته به آن زمان و مکان بدانید. ما در کشورمان این همه رماننویس نامدار داریم که آثارشان خوب به فروش میرود. حوزه هنری سازمان تبلیغات، رمانهای دفاع مقدس زیادی منتشر کرده که در بین آنها رمانهای بسیار خوبی پیدا میشود. هنرمندان با کسب اجازه میتوانند از این آثار الهام بگیرند چون به هر حال اثر متعلق به یک شخص دیگر است. ما متأسفانه در کشورمان قانون کپی رایت نداریم ولی مترجمان فرهیخته و فرزانه ما قطعاً از نویسنده اصلی اجازه میگیرند.
بسیاری از نمایشنامهنویسانی که در حال حاضر در حوزه دفاع مقدس نمایشنامه مینویسند کسانی هستند که در زمان جنگ حضور نداشتهاند. بنابراین مجبور هستند یا به سراغ اقتباس بروند و یا براساس خیالات خودشان از جنگ بنویسند.
مهرداد رایانی مخصوص: مگر هنرمندی که دارد در مورد یک جنایت مینویسد قبلاً کسی را کشته است؟ مگر یک هنرمند وقتی در مورد یک رابطه عاشقانه مینویسد حتماً باید عاشق شده باشد و یا شکست عشقی خورده باشد؟ من اگر در مورد جنگ مینویسم لزومی ندارد که حتماً باید در جنگ هم حضور داشته باشم.
اگر قرار باشد روایت درستی از جنگ صورت بگیرد نیاز نیست هنرمند به خاطرات و داستانها رجوع کند؟
مهرداد رایانی مخصوص: اصلاً چه کسی گفته که باید روایت درستی صورت بگیرد. این همه کتاب در مورد جنگ نوشته شده که میتوانند آنها را بخوانند. به ما چه مربوط است که آنها را بگوییم. مگر ما تاریخنویس هستیم؟ کار من بهعنوان نمایشنامهنویس این است که خودم را در این متریال پیدا کنم که با تخیلم میتوانم چه داستانی بنویسم. اساساً نمیتوانم به اصل وفادار باشم. وفاداری به تاریخ و تاریخنویسان ربط دارد. البته آنها هم اعتباری ندارند چون تاریخی که شما مینویسید با تاریخی که رایانی مینویسد متفاوت است. شما به خاطرات و رمانها رجوع میکنید و بعد شاید آنها را تغییر دادید و یا شاید از آنها الهام گرفتید. من کتاب "دا" را خواندم و یک شخصیت آن را گرفتم و روایت خودم را نوشتم. من چرا باید هم و غمم این باشد که بروم واقعه کربلای 4 را بنویسم که الان روی تاریخ آن توافق وجود ندارد؟ ما چرا باید خودمان را وارد این بازیها کنیم؟ منظورم از بازی به معنای بد نیست. از یک فرایند تاریخی، قرائتهای مختلفی وجود دارد. اینکه کدام درست و کدام غلط است به ما ربطی ندارد. یکی از اشتباههایی که نمایشنامهنویسان ما دارند این است که میگویند این نمایشنامه من براساس یک سند تاریخی است و سند آن محکم است، میگویم وفادار بودن و یا نبودن به یک سند اهمیت ندارد، بلکه کیفیت آن اثر مهم است.
در یک دوره از جشنواره رضوی و حتی سال گذشته در جشنواره مقاومت یک سری منابع داستانی به منظور اقتباس به نمایشنامه معرفی شد ولی هنرمندان کم کاری کردند و سراغ آنها نرفتند.
مهرداد رایانی مخصوص: متأسفانه هنرمندان ما نمیخوانند. شما میتوانید مجموعه داستانی "در پی عشق دویدن" آقای نصرالله قادری را بخوانید و با داستانهای مختلف آشنا شوید ولی هنرمندان ما کمتر به دنبال مطالعه میروند و بیشتر دنبال هلو برو تو گلو هستند. یکی از دلایلش این است که به لحاظ صنفی شکل نگرفته است. صنفی یعنی من نمایشنامهنویس هستم و زندگی من باید از این طریق بگذرد. وقتی درآمد من از این راه باشد کار دیگری ندارم و دنبال مطالعه و تحقیق میروم. حرفهای شدن یعنی جریان مستمر. یک ضعف دیگری هم که وجود دارد این است که آیا آنچه نمایشنامهنویس مینویسید باورپذیر است؟ شما یک داستان را براساس تخیل خودتان مینویسید ولی منطقش باید درست باشد و باورپذیر شود. نمایشنامههایی که باورپذیر نبودند را باید دور بیندازید. نمایشنامهنویسان باید به سراغ تخیلشان بروند ولی کاری کنند که تخیلشان باورپذیر و منطقی باشد. لزومی هم ندارد منطق آنها حتماً رئالیستی باشد.
با این حال من فکر میکنم شما معتقد هستید که اقتباس هنرمند را محدود میکند.
مهرداد رایانی مخصوص: به هیچ عنوان محدود نمیکند. من به شدت به اقتباس علاقمند هستم. متأسفانه در طول همه این سالها فقط دو بار این کار را انجام دادهام ولی همان دو بار برای من تجربههای خوبی بودهاند.
شاید نبود توجه نسبت به اقتباس از سوی هنرمندان از کمبود و ضعف منابع میآید.
مهرداد رایانی مخصوص: به نظرم ما ضعف منابع نداریم. ما داستانهای ایرانی و خارجی زیادی داریم و فقط باید وقت بگذاریم و آنها را پیدا کنیم. راهش این است که شما پای کامپیوتر بنشینید و آن داستانها را بخوانید. به نظرم ما ضعف منابع نداریم. حوزه هنری بالای ده هزار کتاب داستان کوتاه و رمان در حوزه دفاع مقدس درآورده است. حتی کتابهای خاطره هم دارد که بسیاری از آنها قابلیت تبدیل شدن به نمایشنامه را هم دارند. اگر کسی علاقمند باشد متریال هم وجود دارد.
اگر پیش بیاید دوباره این کار را انجام میدهید؟
مهرداد رایانی مخصوص: بستگی دارد. من به "چشمهایش" اثر بزرگ علوی علاقه زیادی دارم که آن را تبدیل به سریال کنم. به نظر من در آن داستان کارهای زیادی میشود انجام داد. داستان بسیار جذابی دارد.
آقای قادری به نظر شما چرا نمایشنامهنویسان ما بخصوص در حوزه دفاع مقدس کمتر به سراغ اقتباس میروند؟
نصرالله قادری: اول از همه به خاطر این است که اصل آن اثر وجود دارد و اگر کاری که شما میآفرینید قدرتمندتر از اصل کتاب نباشد شکست میخورید. دوم اینکه ما اصلاً اقتباس را نمیشناسیم و سوم اینکه ما امروز مطالعه نمیکنیم. سرانه مطالعه مملکت ما دو دقیقه است. اصلاً به خواندن علاقه نداریم و دوست نداریم به کتابخانه برویم. شما اگر بخواهید اقتباس کنید باید بروید اصل آن کتاب را بخوانید و درباره آن تحقیق کنید. یک نکته دیگری که وجود دارد این است که فکر میکنند اگر اقتباس کنند برای آنها افت دارد. از آنجایی که اقتباس دشوار است و ما مبانی نظری آن را نمیدانیم به طرف آن نمیرویم. شما وقتی زندگی فلان شهید را از یک کتابی اقتباس میکنید، 44 هزار مدعی دارید و اولین مدعی خانواده آن شهید است. مثلاً همسر شهید اجازه میدهد ولی پدر آن شهید چون با عروس خودش مشکل دارد اعلام میکند شما اجازه ندارید چنین چیزی را کار کنید ولی اگر غیراقتباسی باشد این اتفاقها نمیافتد. نکته بعدی این است که ممکن است نویسنده آن آثار نپذیرد شما از کتاب او اقتباس کنید. اصل دیگری که وجود دارد این است که اگر بخواهید اقتباس کنید، مسائلی در این کتابها وجود دارد که امروز نباید آنها را مطرح کنید. شما نمیتوانید بخشی از واقعیتها را بنویسید. مهمترین مسئله این است که اساساً ما نه با اقتباس آشنا هستیم و نه مبانی نظری آن را میدانیم. شما اگر در بخش تئاتر نگاه کنید، اقتباس هیچ ارتباطی با اصل اثر ندارد و فقط از اسم اثر استفاده میکنند تا از آن بهره ببرند. البته به ندرت اقتباسهای خوبی داریم ولی کار دشواری است. مثلاً اقتباسی که آقای نعیمی از نمایشنامه "ریچارد" کردهاند اقتباس خوبی است.
آقای رایانی مخصوص در انتها جمعبندی از صحبتهایتان داشته باشید.
مهرداد رایانی مخصوص: تئاتر با قدمت طولانی خودش در خارج از ایران و داخل ایران با فراز و نشیبهای مختلف به اینجا رسیده است. حالا ژانر تئاتر دفاع مقدس که 40 سالش است میخواهد چه شود؟ من فکر میکنم تئاتر دفاع مقدس با فراز و نشیبهای مختلفی که دارد، همچنان رو به جلو میرود. گاهی یک عده میگویند ما تئاتر نداریم و این برای من عجیب است. اگر ما تئاتر نداریم، پس داریم درباره چه چیزی حرف میزنیم؟ تئاتر وجود دارد و رو به جلو هم میرود ولی فراز و نشیب دارد. من وضعیت تئاتر دفاع مقدس را آنقدر تلخ نمیدانم ولی به آن نقد دارم.
آقای قادری صحبت پایانی؟
نصرالله قادری: من با تمام نقدهایی که به این شیوه کاری داریم، یک باور دارم و امیدوار هستم. فرهنگ مملکت من را تا به اینجا یک نفرها ساختهاند. وقتی از آن نویسنده و اندیشمند مصری میپرسند فرهنگ و زبان شما از ایرانیها کهنتر بوده است، چطور شد که شما زبانتان را از دست دادید و زبان عربی را پذیرفتید، میگوید مملکت ما یک حکیم طوس نداشت. اگر زبان فارسی مانده است به خاطر فردوسی بوده که تمام زندگی خودش را گذاشته است تا زبان فارسی بماند. یک حافظ است که فرهنگ عرفانی میسازد و یک علامه امینی است که "الغدیر" را مینویسد. یک علامه طباطبایی است که "تفسیر المیزان" را میسازد، یک دکتر سیدحسین نصر است که یک تبعید خودخواسته را میخواهد و همچنان طلایهدار فلسفه سنتی ما است. با اینکه تئاتر یک هنر جمعی است ولی من به تک نفرها اعتقاد دارم. با تمام مشکلاتی که وجود دارد، وقتی حمیدرضا آذرنگ میآید کار میکند با خودم میگویم هنوز میتوان امیدوار بود. تئاتر دفاع مقدس در پیوند با یک عقیده است. از آنجایی که این اندیشه و عقیده در دفاع مقدس وجود دارد و آن یک نفرها هم هستند، من با تمام مشکلاتی که در زمینه تئاتر دفاع مقدس داریم معتقد هستم که پیش خواهیم رفت. تم ماندگار بشری، امید است. من امیدوار هستم که شیوه تئاتر دفاع مقدس ماندگار باشد و پیش برود.