به گزارش هنرآنلاین، دبیر جشنواره بین اللملی تئاتر فجر در یادداشت خود بر این کتاب نوشت: "این یک بیانیه نیست، لااقل بیانیه یک نفر دبیر جشنواره برای چاپ شدن در ابتدای مجموعه نمایشنامه‌های منتخب نیست، سطوری رقم زده از سر دلتنگی که یک نفر نمایشنامه‌نویس برای دوستان نمایشنامه‌نویس خود نوشته، تا چند دغدغه اساسی را با ایشان در میان گذارد.

دوستان عزیز، سر دردتان ندهم، بی‌تعارف در زمانه بی‌رنگ شدن و بی‌قدر شدن کلمات و واژه‌ها زیست می‌کنیم و دنیای مصرف‌گرای بی‌ربط امروزی با همه توان تلاش دارد تا هر چه بیشتر نقش و جایگاه نمایشنامه و نمایشنامه‌نویس را کمرنگ کند. زبان به خاموشی می‌گراید و مجموعه‌ای در هم جوش و بی‌معنا از جملات و کلمات سهل انگار جای خود را هر چه بیشتر باز می‌کند، پس در زمانه‌ای چنین، مسئولیت نویسنده البته سنگین‌تر است، چرا که دیگر تنها نقش و نگار زیبایی‌شناختی به کار نمی‌آید؛ عزمی لازم است راسخ تا این پلشتی بی‌هویت را پایه کن کند!

دوستان نویسنده‌ام، باور کنید که صعوبت نوشتن تنها حرفی از جنس شعار نیست، واقعیتی است محکم و بی‌نقص که باید به آن ایمان آورد: عرق ریزان روح لازم است و گام‌های استوار و معانی عمیق تا یک نمایشنامه ارزش یابد و جان صحنه را رونق بخشد.

در این صد و اندی سال که از نگارش نخستین نمایشنامه‌های ایرانی می‌گذرد تلاش‌های شریف و درخشان کم نبوده‌اند، پستی و بلندی‌های بسیاری در دایره ادبیات نمایشی ایران رخ داده، نمایشنامه ایرانی گاه همراه و همپای رویدادهای معاصر خود بوده و گاه از آن دور افتاده، گاه به جان مردمان معاصر خود نزدیک شده و صدای آن‌ها بوده و گاه به فرم‌های غریب دست زده است، گاه یک نمایشنامه خود دلیل راه شده و گاه به بیراهه رفته، اما باور کنید که در همه این سال‌ها هرگز به قدر امروز در خطر نبوده است.

هراس من همه آن است که استعداد و قدرت ذهنی دوستان نویسنده‌ام در میان شکل‌های مجعول رنگ ببازد و به جای جاری کردن کلماتی که در آن‌ها بتوان صدای نفس‌های انسان معاصر را شنید، مقهور رنگ و لعاب جعلی بی‌قدران گردد.

گاهی خیال می‌کنم در میان نمایشنامه‌هایی که ما، نویسندگان معاصر، می‌نویسیم کدامشان را می‌توان به عنوان یک فقره متن منقح ایرانی در برابر نمایشنامه‌های درخشان تاریخ تئاتر گذاشت و بر آن بالید؟ اشتباه نکنید، غرض بی‌قدر کردن همت بلندی نیست که شما را به نوشتن وا داشته، غرض هشداری است که ما را بر آن دارد که از نمایشنامه‌های آتلیه ای و یک شبه دوری جوییم و رنج نوشتن را بر خود هموار کنیم تا نمایشنامه را نه تنها به عنوان یک متن در دست یک کارگردان، بلکه به عنوان یک گونه فاخر ادبی و ماندگار به عرصه برسانیم، گونه‌ای که تنها وجه ابدی و ماندگار یک اجرای تئاتر است، متنی که می‌ماند و می‌شود بارها خواند و در گذر سال‌ها به آن بازگشت.

نمایشنامه چونان قطاری است که در طول زمان سفر می‌کند و با خود چیزی برای آیندگان خواهد برد. خواننده امروزین نمایشنامه‌های الگوی اروپایی از قرون گذشته، لایه‌های مختلف جامعه و زمانه آن دوران را در می‌یابد، با خواندن نمایشنامه‌های دوران الیزا بتین بخشی از تار و پود جان مردمان آن دوران را می‌توان دریافت و حالا به گمانم وقت آن رسیده که از خود بپرسیم آیندگان از میان قطار متون ما چه چیزی درک خواهند کرد؟ کدام معنا و کدام مفهوم؟ کدام تحلیل از زمانه خود را به ایشان هدیه خواهیم داد و در یک کلام: آیندگان با خواندن نمایشنامه امروز ما کدام وجه و کدام لایه زمانه معاصر ما را در خواهند یافت؟

راهی که در این صد و اندی سال طی کرده‌ایم میراث ماست از ادبیات نمایشی ایران. امیدوارم با دریافتن این میراث و ایستادن بر هویت خود از تقلید آنچه از آن ما نیست تن بزنیم و نسبت خود را با زمانه و حال خود مشخص نماییم که اگر نمایشنامه جز برای این باشد دوستان من، دیگر چه ارزشی خواهد داشت؟"