به گزارش هنرآنلاین، رضا آشفته، پژوهشگر در آغاز نشست با توجه به دستهبندی کردن آثار ایرانی و خارجی قطبالدین صادقی و اینکه در همه این موارد به دنبال بیان مفاهیم اساطیری، تاریخی و اجتماعی برآمده و به لحاظ شکل نیز گاهی از شکلها و شیوههای ایرانی مانند سیاه بازی، خیمه شب بازی، تعزیه و نقالی و گاهی شکل و شیوههای غربی و گاهی نیز به شیوه تلفیق تئاتر غرب و شرق آثارش را ارائه کرده و به هر حال هیچگاه دچار رئالیسم نبوده و همیشه نمایشگرایانه (تئاتریکال) آثارش را ارائه کرده است.
قطبالدین صادقی، نویسنده بر این باور هست که اگر در نمایش تک نفره امکان دیالوگ باشد دیگر ایجاد تکگویی نمایشی غلط است و بر همین مبنا سه نمایش تکگویی را تا کنون تولید کرده که اولیناش مویه جم درباره یک دیکتاتور فراری است که تنها مانده و باید هم تنها باشد. دومیسحوری درباره مردی است که به دنبال عشق است و هیچکس او را دوست ندارد و دراین باره معشوق حکمیصادر میکند و این زن تنها کسی است که مرد را دوست دارد. حالا هم سومیچنور است که یک نمایش اجتماعی و سیاسی است و مردی از نسل سوختۀ دهه سی که از کشور فرار کرده، بعد از بیست سال به وطن به طور مخفیانه برگشته و بر سر خاک زنش که در آن زمان اعدام شده، درد دل میکند و گلایههایش را بیان میکند؛ چه از شرایط داخل و چه بر او در خارج از ایران گذشته است.
عرفان پهلوانی منتقد ضمن بزرگ دانستن قطبالدین صاقی به نقل از این استاد دانشگاه، روشنفکر را شامل چهار ویژگی اساسی برشمرد. اول اینکه فرزند زمان خویشتن باشد. دوم فرزند مکان خویشتن باشد و سوم چالش میان زمان و مکان خویشتن را درک کرده باشد و چهارم محل چند اختلاف نظر باشد و راهکاری برای برون رفت از آن را بتواند ارائه کند و نمایش چنور یکی از همین نوع نمایشهایش که معنای روشنفکر بودن نویسنده و کارگردانش را اثبات میکند. این چهار ویژگی در چنور قابل بحث است.
رضا آشفته نیز با توجه به تعمیمپذیری محتوای چنور از گذشتههای دور تا زمانه معاصر که در آن هر مخالف اندیشی دچار حرمان و تنهایی و شاید هم اعدام و تبعید شده باشد گسترۀ معنای چنور را بسیار کرده است چنانچه در زمانۀ ساسانیان ما با مرگ مانی و مزدک روبروییم و سپس در زمانه خلفای اموی و عباسی همچنان دگراندیشان ایرانی با چنین بدگمانیهایی دچار مرگ و هراس بوده اند که بابک خرمدین، حلاج، عین القضات همدانی و شهاب الدین سهروردی و مانند اینها را در تاریخ داشته ایم تا برسد به میرزادۀ عشقی و توفان و دیگران... بنابراین دیدن و خواندن آثاری مانند چنور به قاعدۀ درک مسائل اجتماعی و سیاسی میتواند در هوشیاری و بیداری جامعه رو به پیشرفت کارآمد باشد و قطبالدین صادقی همواره به مسائلی در آثارش پرداخته که ضمن تکیه بر فرم به دنبال بیان این مسالهها نیز بوده است.
صادقی در ادامه با اشاره به پیام یکی از بزرگان در روز جهانی تئاتر گفت که وظیفه درامنویسان این هست که صدای کسانی باشد که کمتر صدایشان شنیده شده است. چنانچه در شیلی، آرژانتین، در قضیه انفال کردستان عراق که صدام نسلکشی بیرحمانه کرد و در نسلی که در سال 1332 دچار زندان و اعدام و تبعید شدند نیز چنین صدایی هنوز هست که باید تریبونی برایش پیدا شود و بدانیم چه بلایی سرشان آمد؟ و چنانچه عرفان پهلوانی اشاره کرد که وظیفه روشنفکر چیست، باید دربارۀ ویژگی چهارم بگویم که روشنفکر نباید راه حلی برای برون رفت داشته باشد بلکه بهتر است، فقط پرسش کند که چرا چنین شده است؟ چنانچه بزرگان ما نیز از فردوسی و حافظ و مولانا گرفته تا بزرگان یونان به دنبال همین طرح پرسشها بودهاند که همچنان آثارشان را برای مردم زنده نگه داشته است و ما هنوز بعد از 2500 سال داریم آنتی گون سوفوکل را کار میکنیم و این کار هنوز به درد ما میخورد. در عین حال همیشه بر پایه داشتههای تماتیک یا آنچه که تاثیر محتوایی و انسانی بر مخاطب هست، شکل را گویا میکنیم و دوم اینکه بر پایۀ تحلیل نظام نشانهشناسی اجراست که جان مایه و محتوایی در قالب ساختار و شکلی آشکار خواهد شد. من زمانی که اجرای مهاباراتای پیتر بروک را دیدم یا رمان صد سال تنهایی مارکز را خواندم یا به دیدن فیلم اودیسه 2001 کوبریک رفتم، آنها مرا دچار دگرگونی کردند. متاسفانه ما هنوز هم با آثار درخشان مان برخورد مناسبی نداشته ایم. زمانی که صادق هدایت بوف کور را نوشت و آن را به بمبئی برد و آن را چاپ کرد اما در ایران کسی آن را نمیخواند و مجبور شد آنها را در خیابان شاه آباد به دستفروشی بفروشد!
پهلوانی، مدرس دانشگاه در ادامه به مساله مهاجرت که به شکل فراگیری در روزگار ما در دنیا وجود دارد اشاره کرد و به مفهوم انسان بی وطن پرداخت که خودخواسته یا ناخواسته و تحمیلی از وطن خویش رانده میشود و نمیتواند در جای دیگر ریشه بدواند.
رضا آشفته شکل اجرایی را با توجه به واگویههای درونی مرد نوعی اکسپرسیونیسم دانست که در آن یک فضای کلی برمبنای آنچه باید به مخاطب القا شود شکل گرفته است. مردی که میآید زندگی عاشقانه خود و چنور را از بیست سال پیش در زمینۀ فعالیتهای اچتماعی و سیاسی شان مرور کند و اینکه در آن دوران به مخالفان فضای فعالیت نمیداده اند و به ناچار این مرد بعد از اعدام همسرش وطن را ترک کرده و به جایی رفته که در آنجا همچنان ضمن کار کردن در یک کارخانه در یک شهر کوچک زیر نظر بوده و حتی یکبار به دلیل بدگمانی خروج از آن کشور به شکنجه واداشته میشود و حالا از آنجا گریخته که در اینجا و بر مزار معشوق اش بمیرد. در اینجا رنگ زرد، هم تجلی نفرت حاکم بر فضاست که در نبودن عشق متجلی میشود و هم بیانگر نور و روشنا و انرژی زندگی است و درواقع لطف طبیعت است و درواقع منبع نورانی خورشید چنین چیزی را بر انسان میبخشد و در این پارک نیز یک قبرستان پنهان است که برای فراموش شدن آن خاطرۀ تلخ، قدرت حاکم این پارک را بر آن سوار کرده و حالا رنگ زرد نیمکتها و موزاییکها تداعیگر یک نفرت حاکم بر شرایط هست. در عین حال آن درخت پاییزی هم شمایل یک مشت گره کرده است که بیانگر مبارزه است و بر این شرایط همچنان فریادی هست. در اینجا عناصر به ظاهر تصنعی هستند و گویای یک تئاترند که بین ما و آنچه دیده میشود جدایی میاندازند و ما را دعوت میکنند که با یک آشنایی زدایی بر آنچه هست بهتر بیندیشیم. به هر تقدیر ما فراتر از رابطه حسی و عقلانی دچار نوعی رابطۀ شهودی با کار میشویم و انگار از نقطهای بالا به رویدادها و آدمها مینگریم.
در ادامه این نشست دوشنبههای نقد تئاتر، عرفان پهلوانی به رنگ سبز گیاه چنور و گوشهای از نیمکت اشاره کرد که تداوم زندگی و سبزینگی طبیعت را بر ما یادآور خواهد شد.
دکتر صادقی هم در ادامه به حرکت ضدرئالیستی خود در این اثر و دیگر نمایشهایش پرداخت که باید تئاتر در یک چهارچوب و جو عاطفی به شکل نمادین مخاطبش را تحت تاثیر قرار دهد. همچنین او اشاره کرد که زبانش چندان رئالیستی نیست چون با ایجاز شاعرانه به دنبال آشناییزدایی از همه چیز بوده است. هگل میگوید درام درواقع تبدیل امر روحی به امر حسی است و ما در چنور چنین کردهایم!
نمایش "چنور" به نویسندگی و کارگردانیِ قطبالدین صادقی از بیستویکم آذرماه ۱۳۹۸ در سالن چهارسوی تئاتر شهر روی صحنه میرود.
این نمایش که پیش از این، در فستیوال "تئاتر کردی سقز"، فستیوال "مونودراما" اربیل و همچنین کشور سوئد به نمایش درآمده است، روایت مردی است که پس از بیست سال مهاجرت، از روسیه به زادگاهش برمیگردد؛ یکراست به قبرستانی میرود که پیش از مهاجرت، نامزدش را در آنجا دفن کردهاند تا با او از خاطرات گذشته و رنجی غربت سخن بگوید. مهاجرت او پس از اعدام نامزدش در جریان کودتای ۱۳۳۲ اتفاق افتاده است. فرشید گویلی که برگزیدۀ بهترین بازیگر مرد از فستیوال "مونودراما" اربیل نیز شده است، به عنوان بازیگر، نقش مرد مهاجرتکردۀ این اثر را ایفا میکند.
این نمایش، از بیستویکم آذرماه تا هفتم بهمنماه ۱۳۹۸، هرشب جز شنبه، از ساعت ۱۹:۳۰ به مدت شصت دقیقه در سالن چهارسوی تئاتر شهر به نشانیِ تقاطع خیابان انقلاب و ولیعصر، مجموعه فرهنگی و هنری تئاتر شهر روی صحنه میرود.
عکس از اختر تاجیک