به گزارش هنرآنلاین، در این نشست که از سوی کانون ملی منتقدان تئاتر ایران، رضا آشفته در آغاز سخن از رویکرد حسین جمالی گفت که هرگاه به سراغ متون ویلیام شکسپیر میرود به دنبال آمیزش و بیان آن از طریق شیوههای نمایش ایرانی مانند نقالی، تعزیه و روحوضی است و گاهی نیز در بیان داستانهای ایرانی مانند همین "احتمال اشتباه" به دنبال تلفیق شیوه غربی و شرقی است که بتواند بستر یک شیوه مدرنتر را در صحنه فراهم کند و در عین حال در بازنمایی و دراماتورژی یک داستان اساطیری به دنبال دادن نگاه تازه در درک انسان معاصر ایرانی است. او به دقت تمام توانسته مسائل روزمان را در بستر تاریخی و اساطیری بازنمایی کند و ما را در این هویت کمرنگ شده به چالش میکشاند.
حسین جمالی نویسنده و کارگردان، کارهای خود را به نوعی پژوهشی خواند که در دو زمینه ممکن شده است؛ اولی فرم که مختص پدیدآورنده یا کسی است که کار میکند و دومی داستان است که در تمام سالهایی که کار کردهاند با دیدگاه پژوهشی به نمایشهای ایرانی توجه داشتهاند. با آنکه ملاک برایشان در همۀ این سالها فرم بوده است برخی از این نمایشها اصطلاحا پر فروش نیز شدهاند اما هدفشان اصلا گیشه و فروش نبوده است.
او در ادامه به موضوع تفاوت تئاتر و نمایش پرداخت، با این رویکرد که ما در ایران تئاتر نداشتهایم و نمایش داشتهایم و هدف تئاتر ایجاد گفتمان با مخاطبان است و انتقال اندیشه روی صحنه ممکن میشود. اما نمایش براساس داشتهها و دانستههای خود مخاطب اتفاق میافتد. در غرب یکسانسازی در تئاتر ممکن میشود و در ایران آنچه در نمایشهایی مانند شبیهخوانی و نقالی اتفاق میافتد، ما از قبل قصه را میدانیم و آنچه در اجرای "احتمال اشتباه" اتوود شده است با این پیش فرض هست که مخاطب بخشی از این قصه رستم و سهراب را میداند و حالا ما به دنبال ارتباط هستیم و در شیوه اجراییمان به دنبال رفتارمندی مخاطب هستیم و برای همین میزانسنهایی آزاد را استفاده میکنیم که ببینیم در این برخورد با مخاطب او چگونه این قصه را کامل میکند و مخاطب برای ما یک ستون اصلی است و خیلی مهم است که 50 یا 200 نفر مخاطب داشته باشیم چون بازیگر با مخاطب گفتوگو میکند.
جمالی اشاره کرد که هر بار با ارائه یک شکل تازه به دنبال این هستند که مواجههای را در رودررویی با مخاطب ایجاد کنند و این مواجهه از این جهت است که چه موقعیتهایی شکل میگیرد و این بار جواب این شد: "احتمال اشتباه". او گفت: اشتباه با غلط فرق میکند، در اشتباه امکان درست هم هست اما در غلط درستی وجود ندارد. بنابراین میخواستیم با این احتمال درست و نادرست بودن نگاه و روایت، فکر مخاطب را به چالش بکشیم، در مواجهه با نمایش "احتمال اشتباه" به چه برداشتی میرسد بنابراین مخاطب هم حضورش هر شب به گونهای اجرای ما را پیش خواهد برد.
هومن نجفیان منتقد در این نشست گفت: من گمان میکنم در هنرهای نمایشی ما دو شیوه متفاوت برای مواجهه با تماشاگر را میتوانیم شناسایی کنیم؛ نمایشهای گروه نخست، آثاری که با تماشاگر صادقانه در ارتباط هستند. منظور من یک دریافت اخلاقی یا ارزشگذاری هنری نیست، توضیح میدهم؛ دراین گونه نمایشها هنرمند بیهیچ پردهپوشی و کنایهگویی و بیان استعاری؛ مکنونات قلب خویش را بیپرده به تماشاگر بیان میکند؛ او میکوشد بسیارصریح نسبت به جهان پیرامون خویش واکنش نشان دهد و نمایش "احتمال اشتباه" حسین جمالی از این گروه نمایشهاست. این کارگردان با بیان صریح نسبت به رویدادهای پیرامون واکنش نشان میدهد و رنجهای خویش را فریاد میزند اما نمایشهای گروه دوم آثاری است که واجد بیان استعاری است در این آثار هنرمند فلسفهپردازی میکند و ما برای فهم اندیشهاش ناگزیر هستیم در لابیرنتهای اثر جستوجو کنیم. در این آثار تفسیر به یاری ما میآید تا اثر را رازگشایی و فهم کنیم.
او افزود: در نمایش "احتمال اشتباه" کارگردان میکوشد فلاکتها و رنجهای ایرانیان را بیان کند و در جستوجوی همدلی است. نمایش بیهیچ استعارهای این اندیشه را فریاد میزند، زیرا کارگردان نمایش خواهان گذار از این روزگار پرآشوب است؛ از این رو اندیشههایش را بیهیچ استعارهای بیان میکند بهرهگیری از ترانه و همسرایی در این مسیر شکل میگیرد از سویی دیگر میزانسنهای اثر که به صورت چهره به چهره با تماشاگر است. لحن خطابی و اجتناب از درامپردازی و گرایش به روایت همه و همه در این مسیر واجد معناست.
نجفیان در ادامه گفت: در این نمایش کارگردان به صراحت و بیهیچ پردهپوشی از رنجهای هم روزگاران خود میگوید. این نمایش میتواند یک شاهد تاریخی باشد بر روزگار مردمان این سرزمین اما به لحاظ تکنیک باید بگویم نمایش "احتمال اشتباه" درام ارسطویی وحتی درام برشت و هر الگویی از درام را نمیپذیرد؛ کارگردان هم بر تجربهگرایاش تاکید دارد اما از شواهد وگفتار او دریافتم که دلبسته به نمایش ایرانی است و میکوشد روایت را جایگزین تئاتر کند. باید بگویم من نمیدانم نمایش ایرانی چیست؟ اما این را میدانم که بیضایی بزرگ قواعد درام ارسطویی را نادیده میگیرد و استادانه از آن عبور میکند به عنوان مثال او در "مرگ یزدگرد" روایت را جایگزین درام ارسطویی میکند اما در این اثر بیضایی هربار با روایت متفاوت، دریچهای نو به تماشاگر میگشاید و با ایجاد تعلیق او را در انتظار میگذارد تا رازی بر او افشا شود تا پایان نمایش "مرگ یزدگرد" تکنیک نمایش این است راز مرگ یزدگرد افشا نمیشود و این افشا نشدن باعث تلنگری درمخاطب میشود.
این منتقد درباره اجرا گفت: در نمایش "احتمال اشتباه" کارگردان به روایت تاکید دارد اما خرده روایت تهمینه، رستم و سهراب هیچگونه تفاوتی با روایت کلان شاهنامه ندارد. در حقیقت هیچ سویهای تازهای از شاهنامه در این اجرا کشف نمیشود. تمام این خرده روایتها به صورت مستقیم با میزانسن چهرهبهچهره و رخ به رخ تماشاگر اجرا میشود کارگردان هم تاکید دارد که تجربه میکند و من گمان میکنم اکنون زمان داوری نیست، امیدوارم شاهد اجرای بهتری از او باشیم.
جمالی اشاره کرد که چندان هم به دنبال بیان یک ایران آرمانی نبودهایم اما میخواستیم این نکته را بیان کنیم که چه شده است که بر این رویای آمریکا و غرب رفتن دارد افزوده میشود؟ در اینجا میبینیم که سهراب به دنبال باغهای زندگانی به ایران سرزمین و ریشه پدریاش میآید و دلش میخواهد که درخت بکارد و با قلمه زدن این درخت را تکثیر کند. چنانچه در خدای نامهها تجربیات انسان ایرانی به عنوان رفتارمندی عمومی به آنها منتقل میشد و همچنین پدربزرگها و مادربزرگها سعی میکردند با قصه گفتن ما را به نسلهای گذشته ارتباط دهند که بدانیم چگونه فکر و رفتار میکردهاند و این ابزاری برای پیوستن به ریشههایمان بوده است؛ اما امروز دچار گسستی شدهایم و اگر پایش هم بیفتد من هم خواهان رفتن به خارج از ایران هستم.
رضا آشفته، پژوهشگر به اهمیت بهرهمندی از شاهنامه پرداخت که در هزار سال پیش فردوسی و رودکی در خراسان بزرگ به زبان نظم و شعر به دنبال زنده ماندن فرهنگ ایرانی و زبان فارسی برآمدند و اگر آنان حساسیت نداشتند حتما امروز ما هم مانند لبنان، سوریه و مصر دچار بیزبانی میشدیم و به ناچار باید عربی حرف میزدیم و رنگ و بویی نیز از فرهنگ ایرانی باقی نمیماند. او بر این باور هست که میشود با خواندن شاهنامه و دیگر آثار ادبی گذشته متوجه هویت راستین شد و این گونه میشود از بسیاری مسائل و برخوردهایی کهایجاد میشود و مردم ایران را مقابل هم قرار میدهد، پرهیز کرد. به هر روی همه ما ایرانی هستیم و ریشه در این خاک و جغرافیا داریم و هم خونیها بزرگترین دلیل برای پرهیز از صفآرایی در مقابل هم و رودرروییهای کاذب خواهد شد، چنانچه این روزها شاهد اتفاقات ناگوار بودهایم و بزرگترین دلیلش هم ناشناخته ماندن هویت راستین است که ما را دور از هم میکند و به اشتباه به دنبال حذف همدیگر اقدام میکنیم.
کیانوش دالوند انیمیشنساز و کارگردان فیلم پویانمایی "رستم و سهراب" نیز در این نشست به این نکته اشاره کرد که ما هم باید طبق روال عادی در جهان رسانه خود را به روز کنیم که نکردهایم، چنانچه در ماهواره میبینیم که ترکیه با ساختن سریالهای خانوادگی به دنبال هویتسازی هستند و تا زمانی نیز نتوانیم رسانهمان را به روز کنیم هیچ طوری نمیتوانیم بهاین هویت از دست رفته برگردیم که بدبختانه در این زمینه خیلی کم کاری کردهایم.
او در ادامه با توجه بهاینکه فیلم نمایشهای قبلی حسین جمالی را دیده که پیش از این "چهل گیس" را تولید کرده است؛ تاکید کرد که او حرف بسیار برای گفتن دارد ولی هنوز ترسی دارد و حرفهایش حساسیت بیشتری طلب میکند و در این سالها در کارهایش بارقههایی از آن هست که در لحظاتی از کارهایش به زیبایی و جسارت گفته میشود اما یکباره ول میشود.
ابراهیم طلعتینژاد این اثر را به لحاظ روراستی و صراحت بیان در طرح مسائل روز ایرانیان مناسب برای مخاطب امروز دانست و اینکه در بیان آن هم همچنان متکی به ساختار نویی هست که در آن نه وابستگی به ساختار ارسطویی هست و نه تعلق خاطرش به نمایش ایرانی در همان چهارچوب سنتی باقی میماند و این برخورد بیان او را تازهتر میگرداند.
رضا آشفته نیز در پایان با اشاره بهاینکه حسین جمالی دو برخورد متناقض را در نمایش "احتمال اشتباه" نشان میدهد که سهراب به ایران برمیگردد که در دل ریشهها و هویتش نفس بکشد اما در مقابل جوانهایی را میبینیم که چمدان به دست در فرودگاه به دنبال بیرون رفتن از ایران هستند که در اینجا هویت باختگی مطرح میشود و این همان پرسش بنیادینی است که میتواند ارزشمندی اثر را بر ما اثبات کند؛ اما در اجرا هنوز نقطههای کوری هست و همچنین به لحاظ اجرایی لحظاتی هست که اجرا از ریتم میافتد مثل صحنه تکگویی رستم یا اینکه حرکات گروه در صحنههای آهنگین ناموزون میشود؛ بیآنکه منطق و دلیلی برای این ناموزون شدن وجود داشته باشد؛ اما در کل حسین جمالی میتواند مخاطب را راضی نگه دارد و او را با دغدغههای روزش آشناتر کند.
نمایش "احتمال اشتباه" به نویسندگی و کارگردانی حسین جمالی یک کلاژ با محوریت داستان "رستم و سهراب" است که روایت آن از دید تهمینه مادر سهراب شکل گرفته و با داستانهایی در عصر حاضر تلفیق شده است. این نمایش به تهیهکنندگی مشترک بنیاد آموزشی هنری رودکی و گروه نمایش "نیست" اجرا میشود. گروه تئاتر "نیست" در راستای فعالیتهای آموزشی و اجرایی خود تلاش کرد تا حاصل برگزاری کارگاه آموزشی "بازیگری- روایت موزیکال" را که با عنوان پروژه "هدهد" در ابتدای امسال برگزار شد به شکل یک نمایش روی صحنه ببرد.
بر این اساس پس از چندین ماه تمرینات مستمر، نمایش "احتمال اشتباه" از چهارم آذرماه در تالار حافظ روی صحنه رفت. در این نمایش بازیگرانی همچون مجید رحمتی، حمید رحیمی، آرش غلام آزاد، بهناز نادری، مهتاب شهریاری، مهدی مختاری، مونا آثار جوی، المیرا احمد، احسان امینی، طاها حسنوند، پریا زنجیرانی، نیکا فرامرزی،هانیه کلهر، مائده کیوانی، شیما ملکی، ستاره موسویها، ستار ناصری و اسما یدالهی بازی میکنند.