سرویس تئاتر هنرآنلاین، "دو بیگانه تابع سرنوشتی مشترک" بر اساس کتاب معروف اوریانا فالاچی، "نامه به کودکی که هرگز زاده نشد" نوشته و اجرا شده است. تبدیل کردن این کتاب به نمایشنامه و متنی مناسب برای اجرا، بسیار دشوار است زیرا از پتانسیل دراماتیک و اوج و فرودهای داستانی لازم، برخوردار نیست. نمایش در بردارنده تمام آن چه فالاچی نوشته نیست اما به روح کلی حاکم بر اثر و اندیشه و پیام نویسنده، وفادار است. نگاه و رویکرد فمنیستی اوریانا فالاچی در بخشهای قابل توجهی از نمایش مشهود و به درستی در داستان تنیده شده است.
راوی نمایش، مادری است که به سبک و سیاق کتاب فالاچی با جنینی که در رحم دارد چون نگارنده نامهای خطاب به گیرندهای ناپیدا از جنگ، زندگی و مرگ سخن میگوید. مرجان آقانوری در نقش مادر، "راوی" و "صحنه گردان" اصلی نمایش است. او نه تنها هر دو وظیفه را با مهارتی خیرهکننده به انجام میرساند بلکه از یک صحنهگردان خبره هم فراتر رفته و با بازی حرفهای و کم نظیرش چه در نقش مادر، چه در نقش جنین به مرکز ثقل تمام ماجراها تبدیل میشود. ریتم تند و بخش عمدهای از تب و تاب نمایش وابسته به بازی آقانوری است. بازی او حتی در فضاسازی هم تأثیرگذار است.
"دو بیگانه. . . " آمیزهای قوی و منسجم از "گونه"های مختلف نمایش ایرانی از نقالی، تعزیه، شبیهخوانی گرفته تا روحوضی، سیاه بازی و. . . است. تغییر قالب از یک "گونه" به "گونه" دیگر در طول اجرا، دشوار است اما حسینپور از این امتحان سربلند بیرون آمده است. او هر "گونه" نمایشی را به فراخور موضوع، انتخاب و بجا و به موقع استفاده کرده است و اجازه نداده تنوع لحن و فضا به تشتت اجرا بیانجامد؛ مثلا وقتی مادر کلاهخود بر سر میگذارد و با گفتار و اکت حس و حال حماسی به صحنه میبخشد، نمایش از قالب رئال بیرون آمده و در کالبد تعزیه، جانی تازه میگیرد بیآنکه مفهوم روایی خود را از دست داده و مسیر درام تغییر کند. موسیقی نیز به اقتضای تغییر "گونه" نمایش، عوض شده و به عنوان عنصری مکمل اجرا، لحن و فضا را دگرگون میکند.
بازیهای شادیآور زنانه از جمله رقص خاله رورو و اجرای هماهنگ این بازیها و ترانهها و رقصهای مرتبط با آنها، جذابترین و سرگرمکنندهترین بخش نمایش محسوب میشوند. پویایی صحنه نمایش حاصل جابهجا شدن سریع بازیگران، ورود و خروجهای به موقع، اجرای هارمونیک حرکات موزون، تغییر گریم و پوشش بدون اتلاف وقت، فضاسازی مناسب با پارچه و اکسسوار و. . . است. صحنه آنقدر پویاست که نیاز به مولتیمدیا ندارد؛ فیلمها و تصاویر (مثلا کروموزومها، سونوگرافی جنین و. . . ) هر چند مرتبط با داستان نمایش هستند اما کمکی به فضاسازی و درک عمیقتر مفهوم نمایش نمیکنند و بیشتر جنبه توضیح واضحات را دارند.
اگر چه طراحی لباس از مطابقت لازم با داستان نمایش و نقشها برخوردار است اما نیاز به بازنگری دارد. لباسها را میشد خیلی بهتر از آن چه هست، طراحی کرد. ترکیب مضحک کت معمولی و شلوار جین پدر، پوشش نمادینی است که به تقابل سنت و مدرنیسم اشاره دارد. تغییر پوشش مادر کاملاً هدفمندانه است و نقش پررنگی در شخصیتپردازی دارد.
نورپردازی نمایش با توجه به امکانات سالن نوفل لوشاتو قابل قبول است اما برای اجرای عمومی این نوع نورپردازی مناسب نیست. در بسیاری از لحظات ظرافتهای موجود در بازی هنرپیشگان و رقص رقصندهها به خاطر شدت کم نور دیده و کشف نمیشود.
سعید حسینپور در نهایت موفق شده است تا با برداشتی نو از کتاب "نامه به کودکی که هرگز زاده نشد" و اجرای صحیح بازیهای نمایشی زنانه، اثری قابل دفاع و ماندگار را به گنجینه تئاتر آئینی سنتی ایران بیفزاید.