سرویس تئاتر هنرآنلاین: درآمد نفت ایران در سال 1332، سیوچهار میلیون دلار در سال بود. ده سال بعد یعنی در سال 1342، ایران پانصد و پنجاه و پنج میلیون دلار از نفت درآمد داشت. در سال 1353 درآمد نفت ایران به یک رقم نجومی نوزده میلیارد دلار رسید. در این مدت، ساختار اجتماعی ایران تغییر کرد و زندگی شهری سخت دچار تحول شد. الگوهای مصرف تغییر کرد. مردم تحت هر شرایط، بهخاطر درآمدهای سرشار نفتی، تفریح و سرگرمی میخواستند. سالنهای مختص تئاتر و سینما احداث شد. با ساختن سالنهای تئاتر، نمایشنامهنویسانی که از دهه سی شروع به نوشتن نمایشنامه کرده بودند، آثارشان را یا خود و یا کارگردانهایی دیگر به روی صحنه بردند و این خود تحول مهمی در پیشرفت نمایش ایران شد که نمیتوان آن را نادیده گرفت. بهعنوان مثال، برخی از آثار دکتر غلامحسین ساعدی را جعفر والی برای صحنه کارگردانی کرد و یا تعدادی از کارهای بهرام بیضایی را عباس جوانمرد در صحنه کار کرد. جان کلام آنکه، محصول آثار این نمایشنامهنویسان، کارگردانها و مخاطب خود را بهدست آورد.
با ذکر آنچه که در این مقدمه گفته شد، باید به این نکته تلخ اشاره کنم که نسل جدید در خود لزومی نمیبیند که به سراغ نسل قبلی خود برود، چه برسد به این که یادی از پیشینیان کند. یادآوری این واقعیت، گویای آن است که این نسل، شناختی نسبت به نسل قبل از خود و کارهایی که آنان انجام دادند، ندارد. بدتر از آن، وقتی صحبت از نسل قبل میشود، آن را تخریب میکند و به ترور شخصیتها و آثار ایشان میپردازد.
بخشی از روان جامعه ایران پریشان است و این روانپریشی ناشی از حاکمیت نظامهای استبدادی در ایران بوده که نمیگذاشتند تجربیات و دستاوردهای فرهنگی و اجتماعیِ نظامهای قبلی به نسلهای بعدی برسد. وظیفه اندیشمندان این است که پلی بین سنتها و تجدد بنا کنند که اگر این اتفاق نیفتد، سنتها متحجر و تجدد تبخیر میشود.
متأسفانه در جامعه اکنون، عدم حضور اندیشمندان را شاهد هستیم. در کشورهای پیشرفته و دارای فرهنگ، هر دوره و هر نسلی، آثار گذشتگان را بازخوانی، بازتولید و بازآفرینی میکنند. اما بهراستی چرا این سنت مهم در کشور ما اجرا و دنبال نمیشود؟
اینک به همت دکتر روحالله جعفری در عرصه فرهنگ و هنر، خاصه در حوزه هنرهای نمایشی، اتفاق مبارکی رخ داده و بهوقوع پیوسته است. در ابتدا او یازده اثر نخبه از ده نمایشنامهنویس برجسته را که زمان نگارش آنها مربوط به سه دهه سی، چهل و پنجاه شمسی است، انتخاب کرد و قرار بر این بود که این نمایشنامهها را در قالب نمایشنامهخوانی برای حمایت از مردم سیلزده شهر معمولان، استان لرستان به شکل یک رپرتوار و در ده شب در تماشاخانه سنگلج به همراه گروه تئاتریاش (گیتی) خوانش کند.
از این تعداد نمایشنامه به یکی از آنها (چوب بدستهای ورزیل) که نوشته دکتر ساعدی است، اجازه اجرا ندادند. به جز این نمایشنامه که خوانش نشد، بقیه نمایشنامهها با موفقیت خوانش و کار شدند و تماشاگران از کارهایی که در این رپرتوار عرضه شد، رضایت کامل داشتند. قدم این نورسیده مبارک.
دکتر جعفری با کارگردانی این رپرتوار، خوش درخشید. دیگرانی دلسوز هم میتوانند با الگوبرداری از این پدیده نوظهور اجرایی که با نیّت عملی انساندوستانه، یعنی حمایت از همنوع، در صحنه نمایش شکل گرفت، نمایشنامههای تأثیرگذار دیگر را انتخاب کنند و به خوانش جدید از قابلیتهای گذشته نهچندان دور ادبیات نمایشی ایران بپردازند و جلوههای ویژه آنها را بازنمایی کنند تا بلکه از این رهگذر، سنتهای نمایشی ایران از آن پل عبور کرده و تصویری جدید در این عرصه آفریده شود.
نمایشنامههایی که در این رپرتوار بههمت و رنجکار کوشش دکتر روحالله جعفری خوانش شد، عبارتاند از:
شب اول (پنجشنبه 31 مرداد): تاجماه نوشته فریده فرجام
فریده فرجام، نصرت پرتوی و... از نسل زنان نمایشنامهنویسی هستند که بعد از کودتای 28 مرداد 1332 توانستند نمایشنامههایشان را بنویسند، چاپ کنند و تعدادی از کارهایشان را کارگردانهای مختلف در تلویزیون و یا در صحنه اجرا کنند.
فریده فرجام برای نوشتن تاجماه، غروب یک روز پاییز در اواخر سلطنت قاجار را انتخاب میکند؛ آنهم در خانهای اشرافی در محله نزدیک کاخ گلستان. او با مطالعه این دوره از تاریخ، شخصیتی (تاجماه) را خلق میکند که خودشیفته است و این خودشیفتگی جز جداییناپذیر شخصیت او است. نکته حائز اهمیت در این نمایشنامه آن است که فرجام با استفاده از مطالعه میدانی، نمایشنامهاش را خلق کرده، آنهم با تمی آشنا که جنبهای روانشناسانه دارد و رد پای آن را کمتر در ادبیات نمایشی ایران، بهخصوص تا زمان نگارش آن، میتوان جستوجو کرد.
شب دوم (جمعه 1 شهریور): بلبل سرگشته نوشته علی نصیریان
بعد از کودتای 28 مرداد 1332، تا سه سال بعد از آن، فطرت سنگینی فضای سیاسیاجتماعی کشور را در برگرفت. البته در سال 1333 تئاترهایی به روی صحنه میرفت که میتوان گفت آن یکسره آتراکسیون بود. در سال 1335 علی نصیریان با نوشتن نمایشنامه بلبل سرگشته، خلاف جریان آتراکسیون حرکت کرد. این نمایشنامه که رویکردش به زندگیِ ساده و روستایی ایران است، ابتدا در ایران مورد توجه و قبول عام و خاص قرار گرفت و بعد در یک فستیوال بینالمللی در پاریس و در سالن تئاتر سارا برنارد روی صحنه رفت. به جرأت میتوان گفت این نمایشنامه و اجرای آن یکی از حرکتهای اولین برای معرفی نمایش ایران در دنیا بود. این مسئله شوق و ذوقی در داخل بهوجود آورد که دیگرانی مانند بهرام بیضایی، دکتر غلامحسین ساعدی و اکبر رادی دست به قلم شدند و شروع به نوشتن نمایشنامه کردند و این روند سرعتش از سالهای 39 و 40 شدت گرفت و تا سال 1357 ادامه پیدا کرد. اینان تلاش کردند که نمایشنامهها با قواعد و قوانین کلاسیک تئاتر نوشته شود؛ هرچند در بعضی از آثار ایشان، ناپختگی و خامی دیده میشود.
در نمایشنامه بلبل سرگشته، رویکردهای ادبیات عامیانه، بومی و ایرانی بهوضوح بهچشم میآید. نصیریان برای نوشتن این نمایشنامه رجوع به قصهای کهن به همین نام کرده است. او خود در این باره میگوید: "اولینبار که این افسانه را خواندم، مرا به فکر واداشت؛ فکر روی کاری که دخترک به آن دست میزند، و همین مرا برانگیخت." بهزبانی دیگر، نمایش ملی ایران با نوشتن نمایشنامههایی از این دست و همچنین دیگرانی که از آنها نام بردم، جان گرفت و نضج پیدا کرد.
شب سوم (شنبه 2 شهریور): قصه طلسم حریر و ماهیگیر نوشته علی حاتمی
در فرهنگ ما ایرانیان، فرصتسوزی حرف اول را میزند. وقتی به آسیبشناسی این مقوله میپردازیم، گزارشهایی بس دلخراش و ناگوار را دریافت میکنیم. آنچه که گفتم، مصداق این شعر از احمد شاملو است: "دیرگاهی است که من سراینده خورشیدم و شعرم را بر مدار شهابهای مغموم سرگردانی سرودهام که از عطش نور شدن خاکستر شدند". تکرار این تم در برخی از آثار علی حاتمی آمده است؛ رسیدن به وصالی که هیچوقت تحقق پیدا نمیکند. تمثیلی است از سرگردانی نسلهایی که حاتمی، نمایشگر شکستها، دغدغهها و ناکامیهای دوران خود است.
ماحصل اندیشه او در نمایشنامه قصه طلسم حریر و ماهیگیر در این دیالوگ نهفته است: "هر روز متولد شو اگر در شب نمیمیری. میتوانی فاتح باشی و هم بر لبها خنده بیاوری. تا اژدها روی زمین است، پرنده را نزن، اژدها را بکش".
علی حاتمی شاعر نمایش ایرانی است. هرجا که لازم میدانست، چه در آثار اولیهاش، جلوههای زیبای ادبیات کهن ایرانی در بیانی تازه، نو و شاداب را عرضه کرده است. کارهای او تمثیلی از روح والا و پرارزش ایرانیان است که سخت به دنبال عزت نفس خود هستند.
رویکرد حاتمی به قصهها و افسانهها و اسطورههای شرقی و همچنین داستانهای جذاب کهن ایرانی که مادربزرگها و پدربزرگها برای زنده نگاه داشتن نفس والای زندگی ایرانی به نوههایشان یادآور میشدند، در قصه طلسم حریر و ماهیگیر جلوهای دیدنی و تمامعیار پیدا کرده است.
شب چهارم (یکشنبه 3 شهریور): سگی در خرمنجا نوشته نصرتالله نویدی
قبل از افتتاح رادیو در سال 1319 چیزی بهعنوان فرهنگ شنیداری در ایران بهطور رسمی وجود نداشت. البته به صورت سینهبهسینه مادربزرگها و پدربزرگها روایتهای خود را از گذشته، حال و آینده به اَخلاف خود نشان میدادند، اما این جزو فرهنگ شنیداری رسمی بهحساب نمیآمد. با افتتاح رادیو این فرهنگ در جامعه نهادینه شد و باعث بهوجود آمدن شکلی از نمایشنامهنویسی و نمایش در ایران به نام نمایش روستایی (پاستورال) شد؛ هرچند آن روزگاران، طفلی نوپا بود که با علی نصیریان در سال 1335 این قِسم از نمایش، شکلی عینیتر و شمایلوار به خود گرفت. دیگران به میدان آمدند. در واقع، اَخلاف خَلَفین اَسلاف بودند. در این راستا میتوان به نصرتالله نویدی اشاره کرد. او خالق نمایشنامههایی چون سگی در خرمنجا، تامارزوها، رزق، سماورندیدهها و... است
در دهه چهل که هنوز تلویزیون گامهای اولیه خود را بر میداشت، رادیو در داستانهای شَبش تعداد بیشماری از نمایشهای روستایی و خان و خانبازی را به معرض شنیدن میگذاشت. نویدی یکی از چهرههای ماندگار اینگونه از نمایشها در ایران است که تا آن موقع کمتر کسی او را شاید میشناخت. او با نوشتن نمایشنامه سگی در خرمنجا که آن را در سال 1346 نوشته است، در دومین دوره جشن هنر شیراز که در سال 1347 برگزار شد، شرکت کرد و برنده جایزه اول نمایشنامهنویسی شد و از آن زمان به بعد بود که به عنوان یک نمایشنامهنویس شاخص شناخته شد.
نصرتالله نویدی در این نمایشنامه با لحنی ساده، صمیمی و روستایی نوشته و خواسته است که از طریق بهدست دادن گزارشگونهای از روابط روستایی با سوداگر، عشق او به محصول و به فرزند و به ماندن، و نیز پیش کشیدن مسأله گرسنگی و تهیه قوت لایموت برای زنده ماندن در متن اندیشهای مترقی، دِین خود را به روستا ادا کند و حرف خودش را که حرف همه است، بزند. این جنس از زندگی ما ایرانیان در این نمایشنامه و سایر کارهای او جلوهای خاص دارد که هنوز شنیدنی و دیدنی است.
شب پنجم و ششم (دوشنبه 4 و سهشنبه 5 شهریور): حالت چطوره مشرحیم؟ و گلدونهخانم نوشته اسماعیل خلج
در نمایشنامههای اسماعیل خلج به این نکته باید توجه شود که حوادث و خشونتهای رفتاری که در طبقه کارگری جنوب شهر تهران دیده میشود، محصول کشف و شهود بیواسطه او از زندگی و کارکردهای آدمهای فاقد طبقه و نگونبختی است که آنها را به خاطر زیستی که با ایشان داشته و درباره آنها تحقیق و تفحص کرده، بهخوبی میشناسد. به همین علت است که بخش زیادی از این رفتارها و کارکردها در نمایشنامههایش بازتاب داده شده است.
خلج در نمایشنامههای حالت چطوره مشرحیم؟ و گلدونهخانم تحت تأثیر عباس نعلبندیان، صادق هدایت و صادق چوبک است. او در این دو نمایشنامه به زندگی آدمهای طبقات فرودست که بهشدت در تاریکی فرو رفتهاند و در برزخ وحشتناک چیزی به اسم زندگی رها شدهاند، پرداخته است.
آرزوهای آدمهای خلج آنقدر کوچک است که از فرط برآورده نشدن به حسرتی بزرگ تبدیل شده و این حسرت بر سرتاسر آدمهایش سایه افکنده است. در یک کلام، آدمهای خلج در زندگی ناکام هستند.
شب هفتم (چهارشنبه 6 شهریور): گمشدگان نوشته بهرام بیضایی
با بررسی آثار بهرام بیضایی میتوان به این درک و دریافت رسید که نقش شخصیتهای او در آنچه که در قالب ادبیات دراماتیک مینویسد، به حداقل رسیده و موقعیتهای اجتماعی، نقش پررنگی را در آثارش ایفا میکنند.
بیضایی در جایی شکوههای خود را اینگونه بیان میکند: "با بزک دیگران، زخمهای تاریخی من زیبا نمیشود. من تاریخ خواندهام. خود را وارث وحشتی عظیم یافتهام. اما رفتهرفته صدای مردمی را شنیدهام که در تاریخ گفته نشده است" و در جایی دیگر گلههایش را عمیقتر بیان میکند: "در همه ما همهرقم تعصبها و داوریهای خشن وجود دارد؛ درصورتیکه همه ما با استبداد مخالفیم. چطور میشود که همه ما با استبداد، تعصب و سانسور مخالفیم، اما خودمان ریشه آن، پرورشدهنده آن و فشرده آنیم".
گمشدگان داستان مردمانِ روستایی است که همگی در تاریکی دست و پا میزنند. او در گمشدگان لبه تیز انتقاد خود را متوجه مردم جامعهاش کرده است؛ جامعهای که در هر لحظه فساد و تباهی را بازتولید میکند.
شب هشتم (پنجشنبه 7 شهریور): آسیدکاظم نوشته محمود استادمحمد
محمود استادمحمد فرزند خلف بیژن مفید است. بیژن مفید چند دوست جوان که شب و روز خود را در کوچهپسکوچههای جنوب شرق تهران پرسه میزدند و آرزوهای بزرگ داشتند، به نمایش علاقهمند کرد و در یک سالن محقّر در سازمان پیشاهنگی به آنها الفبای نمایش یاد داد. حاصل جمع شدن این جوانان و نوجوانان شد شهر قصه هفتاد صفحهای بیژن مفید (که از دل هفتصد صفحه منظوم شهر قصه خلق شد).
استادمحمد بعد از تجربه حضور و بازی در شهر قصه - که در آن نقش خر بهظاهر در فرهنگ ایرانی نادان ولی در باطن خری عاقل و باشعور که گلهها و دردمندیاش، حکایت از دلشورهها و دلنگرانی جامعه ایرانی دارد - دست به خلق درامی زد بهنام آسیدکاظم که خود او آن را هم کارگردانی کرد. باید اذعان داشت که آسیدکاظم بعد از شهر قصه، پربینندهترین نمایش تا قبل از انقلاب اسلامی ایران بود.
استادمحمد در آسیدکاظم از ترنابازی که گونهای از نمایش آیینیسنتی است - و آن فقط در تهران، البته قبل از انقلاب و بعد از افطار که در ماه رمضان تا دمدمای صبح در قهوهخانهها اجرا میشده - بهره گرفته است. او در این نمایشنامه به طور دقیق، تصویری کامل از شرح مردانگیها، مروتها و دلبستگی آدمها به یکدیگر و گاهاً کدورتهایشان نسبت به هم که در بعضی از مواقع فاجعهبار هم است، به مخاطب ارائه داده است.
آسیدکاظم نمایشیست از زندگی آدمهایی که سهمی از قدرت در ساختار سیاسی و اجتماعی ندارند، اما غرورها و عزت نفسهایشان و همچنین مقاومت ایشان در مقابل سختیها در قالب خرده روایتهایی از جنس زندگی ظهور و بروز پیدا میکند.
محمود استادمحمد با قدرت هرچه تمامتر که حاصل تجربیاتش در این محلهها و قهوهخانهها بود، بهصورت یک شاهکار، آسیدکاظم را عرضه کرد و خوشبختانه این اثر در گنجینه ادبیات نمایشی ایران ثبت و ضبط شده است.
شب نهم (جمعه 8 شهریور): شاپرکخانم نوشته بیژن مفید
بیژن مفید از اندامهای رشدنکرده خرده نمایشهای سنتی و همچنین با بهره گرفتن از موسیقی سنتی و تأکید بر ریتمهای زندگی مردم، نمایشنامه شاپرکخانم را خلق کرده است.
او با اعتقاد به اینکه سنت تئاتری ما چیزی جز تعزیه و تئاتر روحوضی نیست، در پی آن بود تا با استفاده از شیوهها و شگردهای این شکلوارههای نمایشی، به نوعی تئاتر ایرانی دست یابد که در آن تماشاگر با نمایش و بازیگر آمیخته شود.
نوشتههای بیژن مفید خوشآهنگ، لطیف، حساس و در عین حال، فخیم و سنجیدهاند و در آثاری که برای کودکان و نوجوانان نوشته و اجرا کرده است (یا آثاری که ظاهراً مخاطبشان کودکان و نوجوانان بودهاند)، دنیای رنگارنگ و پررمز و راز و تمثیلواری خلق کرده که سرشار از خیال و افسانه و آرزو و شخصیت دادن و تجسمبخشیدن به حیوانات است.
شاپرکخانم قصهایست زیبا با بیانی تمثیلی و برای بزرگترها نیز همانقدر جالب و شنیدنی است که برای کودکان و نوجوانان. در فرجام این اثر، شاپرکخانم در یک افق آزاد و رها قرار میگیرد و دوست دارد که دوستان بلاکِشش که در اعماق تاریکی هستند، همراه او توان پیوستن به آسمان روشن را داشته باشند و به آزادی برسند، اما او جوابی از آنها نمیشنود و کسی او را همراهی نمیکند.
مضمون این نمایشنامه، مصداق این دیالوگ از علی حاتمی است که گفته: "ما همیشه دیر میرسیم". این نمایشنامه تصویری همهجانبه و تمثیلی از فرهنگ ایرانی است که برای او فصل شادمانی و سرور فرا رسیده، اما کو واجدان این شادی.
شب دهم (شنبه 9 شهریور): لبخند باشکوه آقای گیل نوشته اکبر رادی
در عرصه ادبیات نمایشی کشور ما اکبر رادی چهرهای شاخص است. رسّام و تصویرگر شکست جامعه روشنفکری و ناکامیهایشان است.
آرزوهای قهرمانهای رادی هرگز تحقق نیافته است. آنها دائماً در حال توضیح دادن هستند. شاید گفته شود ضعف آنها نبود عمل دراماتیک است. دلیل آن واضح است، چرا که قهرمانهایش، در هر حال، شکستها و ناکامیهای سیاسی و اجتماعی دوران خود را تشریح میکنند. آثار او آینه تمامنمای جامعه ما است.
لبخند باشکوه آقای گیل یکی از کاملترین نمایشنامههای اکبر رادی است. در این اثر زوال اسطوره پدر نشان داده میشود. این نمایشنامه را میتوان با کهنالگوی جم و ضحاک برابر کرد.
داستان این نمایشنامه در سالهای پس از اصلاحات ارضی ایران در خانوادهای از طبقه ملاک گیلان میگذرد. این نمایشنامه نقد جریان روشنفکری در ایران است، آنهم با صراحتی مثالزدنی.
مَخلص کلام این که:
محرومیت زنان، سرگردانی، یأس جوانان از کار و معاش، فساد دیوانسالاری، رشوهخواری کارمندان و... موضوعی بود که از سال 1330 به بعد در نمایشنامههای ایرانی جلوه و نمود پیدا کرده است.
تصویر این نمایشنامهنویسان و کارهایی از ایشان که در این مقال به بهانه برگزاری رپرتوار نمایشنامهخوانی گروه تئاتر گیتی به آنها پرداخته شد، بازگویی عشقهای بیشتر ناکام، ثبت تصویر واقعگرایانهای از مکانهای عمومی، کوچهپسکوچههای محلههای مختلف تهران، دغدغههای روحی و ذهنی کارمندان، کارگران، کاسبان و از همه مهمتر، روشنفکران، هنرمندان و حساسیتشان از همه چیز و همه کس و همه جای ظاهر و باطن این مرز و بوم است.
من بهنوبه خود امیدوار هستم که "رپرتوار نمایشنامهخوانی گروه تئاتر گیتی در حمایت از مردم سیلزده شهر معمولان، استان لرستان" که در ده شب (31 مرداد تا 9 شهریور 1398) بههمت و رنجکارکوشش دکتر روحالله جعفری برگزار شد، طلیعهای باشد برای ده شبهای آتی.