سرویس تئاتر هنرآنلاین: شما چه تعریفی از جامعه آمریکایی دارید؟ جامعهای تکثرگرا و یا جامعهای بسته؟ جامعهای که توانسته ملیتهای مختلف را با هر نژاد و مذهب و اعتقادی در خود جا دهد؟ و یا تمام اینها ادعایی فریبنده برای رسانهها و سازمانهای حقوق بشری است؟ سارا دلپ به بهانه معرفی یک تیم فوتسال دخترانه آموزشگاهی در نمایشنامه "گرگها" سعی کرده به این سوالها پاسخ دهد. دختران نوجوان فوتبالیست تیم "گرگها" سعی میکنند تا مشق دموکراسی و زندگی مسالمتآمیز کنند. آنها در طول تمرینات جانفرسا و مابین دونیمه از همه چیز حرف میزنند؛ از "خمرهای سرخ" گرفته تا بیماری سرطان از مبارزات حقطلبانه زنان گرفته تا گرایشهای مذهبی.
دانیال خجسته با انتخاب و ترجمه هوشمندانه این متن، سعی کرده تا تمرین دموکراسی را به نسل امروز آموزش دهد. به بهانه اجرای موفق نمایش "گرگها" در تالار حافظ با دانیال خجسته (مترجم و کارگردان)، کاملیا حقوردیان و گلآرا مقدسی (بازیگران) و همچنین مریم شریعتی (مدیر تبلیغات و تولید) گفتوگو کردهایم.
آقای خجسته، ایده تاسیس دپارتمان نمایشی در یک آموزشگاه زبان چطور به ذهنتان رسید؟
دانیال خجسته: ابتدا با یک نمایش شروع شد. ما در آموزشگاه سفیر یک نمایش را شروع به تمرین کردیم. آقای چمنی، مدیرعامل موسسه زبان سفیر هر هفته تئاتر میبینند. خانم شریعتی در پشت صحنه یکی از نمایشهایشان آقای چمنی را دیده بودند و به ایشان گفته بود من یک نفر را میشناسم که میتواند به زبان انگلیسی تئاتر اجرا کند. ما رفتیم یک متنی از راجیو جوزف به نام "حیوانات کاغذی" را تمرین کردیم. سالن مولوی هم پنج روز به ما اجرا داد ولی ما اجرا نکردیم چون من فکر میکردم هیچ توجیهی ندارد که ما فقط پنج روز روی صحنه برویم. از طرف موسسه زبان سفیر میگفتند اشکالی ندارد که ما همان پنج روز را اجرا برویم ولی من خودم دوست داشتم اجرای عمومی داشته باشیم. همکاری من با موسسه زبان سفیر از آنجا شروع شد. آقای چمنی هم به آن نمایش علاقه زیادی داشتند. ایشان یک روز به من گفت که ما میخواهیم دپارتمان هنرهای نمایشی سفیر گفتمان را تأسیس کنیم. ما لابهلای حرفهایمان چند بار گفته بودیم که میخواهیم این کار را انجام بدهیم ولی هیچوقت کار استارت نمیخورد. سال 96 یک اتاق به ما دادند و ما از طریق تئاتر شروع به تدریس زبان انگلیسی کردیم. ما دورههای نظری و عملی داریم. بچههای کلاس ابتدا کتاب را میگیرند و از داخل کتاب لغات، گرامر و معانی را در میآورند و بعد من در دوره عملی آنها را روی استیج میبرم که بلند بلند انگلیسی حرف بزنند تا اعتماد به نفسشان بالاتر برود. در پایان ترم هم خانواده آنها را دعوت میکنیم که جلوی خانوادههایشان اجرا کنند. اینطور شد که دپارتمان هنرهای نمایشی سفیر گفتمان به وجود آمد. من خودم هیچوقت کلاس زبان انگلیسی نرفتم و زبانم از طریق فیلم دیدن قوی شد. بچههای کلاس دپارتمان مدام در معرض اتفاق قرار میگیرند. مثل بچههایی که پدر و مادرشان تُرک زبان هستند و بچه هم تُرکی حرف میزند. مسلماً به آن بچه کتاب نمیدهند که تُرکی یاد بگیرد، بلکه آن بچه در معرض اتفاق قرار میگیرد.
آیا بچههایی که در دپارتمان هنرهای نمایشی سفیر گفتمان عضو هستند خودشان مستقیماً میآیند در دپارتمان ثبتنام میکنند یا از بین بچههایی که در آموزشگاه زبان سفیر ثبتنام میکنند یک عده به سمت دپارتمان میآیند؟
دانیال خجسته: ما حتی آدم خارج از آموزشگاه سفیر هم داشتهایم. اگر کسی بروشور و تبلیغات ما را ببیند و خوشش بیاد مستقیم نزد ما میآید چون ما یک شعبه بیشتر نداریم. هنوز در جاهای دیگر ایران چنین دپارتمانی وجود ندارد. باید آنقدر بازخوردها و استقبالها زیاد شود که ما شعبههای بعدی را هم بزنیم. در ذهنمان این است که یک شعبه فرهنگی مستقل با ترجمه بزنیم. دپارتمان ترجمه ما نیز دپارتمان جالبی است. آقای فرزاد فربد در انتشارات آدم بسیار موثری هستند و دوست دارند که ما اینها دو را ادغام کنیم و یک محفل جالب داشته باشیم.
این یک روش و شیوه است و یا اینکه بدعتی است که شما گذاشتهاید؟
دانیال خجسته: در جهان بسیار کم است. من در کشور چین یک سری دورهها را دیدهام ولی آن دورهها در مدارس چین اتفاق میافتد و آموزشگاه این کار را نکرده است. مثلاً در مدرسه به بچههای هفت، هشت ساله با تئاتر انگلیسی درس میدهند. جایی نبوده که ما بتوانیم از روی آنها کپی کنیم. ما کتابها را از صفر تا صد خودمان طراحی کردهایم. مثلاً خانم مهناز کیومرثی که دراماتورژ نمایش "گرگها" هم هستند، از صفر تا صد کتابها را خودش دارد طراحی و تولید میکند.
من شنیدهام که در بسیاری از کشورهای اروپایی که صاحب تئاتر هستند در دبستانها متنهای شکسپیر، چخوف و میلر را به صورت ترجمه شده با دانشآموزان کار میکنند.
دانیال خجسته: ما این دوره را بیشتر در کشورهای غیرانگلیسی زبان دیدهایم. مثلاً این دورهها بیشتر در کشورهای چین و ژاپن و جاهایی که بچهها به زبان انگلیسی یاد گرفتن نیاز دارند برگزار میشود. من بیشتر در کشورهای غیرانگلیسی زبان دیدهام که این دورهها را مخصوصاً برای بچههای دبستان و راهنمایی برگزار میکنند که به آن آموزش در بستر واقعی میگویند. ما در دورههای عادی یک جلسه با موزیک داریم. حتی در سینما قهلک هم برنامه سینما داریم که ماهی یکبار برگزار میشود.
آن جلسه موسیقی چطور است؟ آیا بچهها شروع به آواز خواندن میکنند و یا موسیقی را فقط گوش میدهند تا یاد بگیرند؟
کاملیا حقوردیان: معمولاً بچهها هر ترمی اگر قرار باشد موسیقی گوش کنند، آن موسیقی طبق درسی که در آن ترم یاد میگیرند انتخاب میشود. مثلاً هر گرامری که یاد میگیرند در آن موسیقی به کار گرفته میشود. اینطور نیست که بچهها با آن آهنگ همخوانی کنند ولی ما گاهی اجازه میدهیم کسانی که مشتاق هستند با آهنگ بخوانند.
آهنگ گوش دادن تأثیر زیادی روی آموزش دارد؟
کاملیا حقوردیان: من وقتی خواستم زبان بخوانم بیشتر آهنگ گوش میدادم. آهنگ گوش دادن یک روش بسیار سرگرمکننده برای یادگیری زبان است. شما مجبور نیستید که سخت بگیرید و کتاب جلوی خودتان بگذارید.
خانم شریعتی، شما از قبل آقای چمنی را میشناختید؟
مریم شریعتی: آقای چمنی سال 95 آمدند نمایش "قاطیغوریاس" را دیدند و پس از نمایش به کارگردان گفتند اگر میشود پوستر این نمایش را برای من بفرستید تا من در شعبهایمان پخش کنم. کارگردان نمایش به من گفتند که یکی از استادان موسسه زبان سفیر چنین حرفی را به من زده است. من شماره ایشان را گرفتم و با ایشان قرار ملاقات گذاشتم. وقتی به دفتر ایشان رفتم متوجه شدم که ایشان مدیرکل موسسه هستند. من در آن جلسه مطرح کردم یکی از دوستان دارد کار انگلیسی انجام میدهد و چقدر بامزه میشود که شما اگر میخواهید فعالیت فرهنگی انجام بدهید در قالب تئاتر کار کنید و ایشان هم استقبال کردند. گذر زمان باعث شد که این اتفاق تحقق پیدا کند و دپارتمان هنرهای نمایشی سفیر گفتمان تأسیس شود. نمایش "گرگها" اولین اجرای عمومی این دپارتمان است.
دانیال خجسته: ما سال گذشته نمایشنامههای "خدای کشتار"، "قطع دست در اسپوکن" و "شب بخیر مادر" را نمایشنامهخوانی کردیم. چند روز دیگر هم میخواهیم نمایشنامه "خواستگاری" اثر چخوف را در سالن مستطیل سفیر نمایشنامهخوانی کنیم.
من در چند سال گذشته نمایشهای متعددی به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی و آلمانی دیدهام. اتفاقاً از نمایشهایی که به زبان دیگری جز زبان فارسی اجرا میروند استقبال خوبی هم صورت میگیرد. شما بهعنوان کسی که دارد سه چهار سال این کار را انجام میدهد، فکر میکنید آیا این کار میتواند یک راهی برای ارتباط بین تئاتر ما و بیرون از ایران باشد و یا یک سری از آدمهایی که حس میکنند متون ترجمه خوب نیستند را با تئاتر آشتی بدهد و کاری کند که آنها هم بیایند تئاتر ببینند؟
دانیال خجسته: وقتی پژمان جمشیدی وارد تئاتر شد یک عده به خاطر او آمدند تئاتر دیدند. ممکن است از آن خیلی که به خاطر پژمان جمشیدی به دیدن تئاتر آمدند حداقل 50 نفر آنها تئاتربین شده باشند و از آن به بعد با تئاتر آشتی کرده باشند. واقعیت این است که مردم از تئاتر میترسند. وقتی اسم تئاتر میآید با خودشان میگویند بلیتش را باید از کجا بگیریم؟ یا آیا در آنجا میتوانیم با گوشی همراه حرف بزنیم؟ ما در تهران یک سری آدمهایی را داریم که حتی یکبار هم تئاتر ندیدهاند. این مدل نمایشها یک طیفی از تماشاگران را به سالن تئاتر میکشاند. من خودم مترجم این نمایش هستم ولی اصلاً به من برنمیخورد که بگویند ترجمه تو مثل انگلیسی نیست. هیچکس نمیتواند نمایشنامههای بهرام بیضایی را به زبان دیگر ترجمه کند. هر کاری هم که انجام بدهند لذتی که من و شما از دیدن نمایش "مرگ یزگرد" میبریم را خارجیها نمیبرند. ما شبهایی که اجرای انگلیسی میرویم راحتتر هستیم. من دوست دارم یک سری متون فارسی درجه یک را به زبانهای دیگر اجرا کنم و متون خودمان را به کشورهای دیگر بشناسانم. دنبال این هستیم که بتوانیم ارتباطات خارجی بهتری بگیریم و یک محفلی برای شناساندن متون جدید خارجی به ایرانیها و متون ایرانی به خارجیها شویم. به نظرم هیچکدام از این تلاشهای ما بیتأثیر نخواهد بود. در این چند شبی که ما اجرا داشتهایم یک سری وزیر و سفیر آمدهاند نمایش "گرگها" را دیدهاند و مسلماً با کار ما آشنا شدهاند. حالا اینکه این ارتباطها به کجا میرسد به سیاستهای ما ربط دارد. من دوست دارم یک سری ورکشاپهای تخصصی و جذاب با حضور بهترین استادان انگلیسی برگزار کنیم. برای ما تولید دانش اهمیت زیادی دارد. متنی هم که انتخاب کردیم متن سختی بود. متن "گرگها" یکی از متون بسیار پیچیده است. ما برای اجرای عموم قصد این را داشتیم که یک کار عملی انجام بدهیم و به جای یک متن دستمالی شده بیاییم یک متن سال 2017 را معرفی کنیم. فکر میکنم در طولانی مدت بتوانیم هم برای ایرانیهای عاشق زبان انگلیسی و هم خارجیهایی که به تئاتر ایران علاقهمند هستند یک ارتباطی را برقرار کنیم.
کاملیا حقوردیان: به نظرم قطعاً کمک میکند ولی به این بستگی دارد که ما چطور داریم همه اینها را به مردم معرفی میکنیم. همانطور که دانیال گفت افراد زیادی هستند که حتی یکبار هم تئاتر ندیدهاند. اگر یک نظر اشتباهی در مورد تئاتر بین عموم وجود دارد باید آن را میان مردم آوریم تا نظر آنها تغییر کند. اینکه ما داریم این همه پرژوه را چطور به مردم معرفی میکنیم اهمیت زیادی دارد. اگر تبلیغ درستی انجام نشود کسی با کار ما آشنا نمیشود.
گلآرا مقدسی: برای کسانی که من معلم زبانشان بودم جالب بود که ببینند من در جایی دیگر مثل تئاتر چطور هستم. شاید این یک دغدغه سطحی باشد ولی همین که باعث میشود آنها بیایند تئاتر ببینند از دید من بسیار مثبت است، چون خودم دغدغه تئاتر دارم. من خودم نمایشنامه "گرگها" را بسیار دوست داشتم ولی آنقدر نمایش پیچیده است که ما بازیگران سر صحنه اجرا خیلی لذت میبریم. نمایشنامه "گرگها" با این همه بالا و پایینی که دارد برای خود من دو، سه ماه طول کشید تا جا بیفتم. میخواهم بگویم که متن در این حد پیچیده بود. گاهی به این مسئله فکر میکنم که آیا تماشاگرانی که نمایش "گرگها" را میبینند به لذتی که ما میبریم، میرسند؟ میدانم که نمیرسند. اتفاق خوبی که افتاد این بود که خانم مهناز کیومرثی آمدند نمایش را دراماتورژی کردند و باعث شدند که مخاطبان در حد خودشان بتوانند از کار لذت ببرند. ممکن است مخاطب صد درصد آن چیزی که من میخواهم را نگیرد ولی حداقل میتواند در حد خودش با کار ارتباط برقرار کند. بچههای گرافیک و طراح واقعاً زحمت بسیار زیادی کشیدند. یک عده مدام تئاتر میبینند چون دغدغه دارند. مثلاً من خودم تئاتر بد را هم دوست دارم که ببینم ولی یک عده اینطور نیستند. اگر وقت میگذارند و هزینهای پرداخت میکنند دوست دارند از نمایش لذت ببرند و حداقل یک چیزی از نمایش بگیرند. به نظر من اینکه نمایش "گرگها" طوری بود که توانست هر دو دسته مخاطب را راضی نگه دارد یک اتفاق مثبت بود.
کاملیا حقوردیان: من تئاتر را به این دلیل دوست دارم که من را مجبور میکند تا فکر کنم. شاید در فکرهای خودم نتوانم به یک نتیجه خاصی برسم ولی من اسم همین درگیری که در ذهنم به وجود میآید را لذت میگذارم. افراد زیادی از آشناهای من و بچهها وقتی کار را دیدند گفتند ما باید برویم در خانه به این نمایش فکر کنیم. این مسئله نشان میدهد که قطعاً در نمایش لذت مثبت هم وجود داشته است. یعنی آنقدر نمایش عمیق و پیچیده بوده است که این همه آدم بتوانند برداشتهای متفاوتی از آن داشته باشند.
طبیعتاً اجرای چنین نمایشی ریسک بزرگی است. نمایش "گرگها" اولین نمایشنامه از نوشتههای خانم سارا دِلَپ است که در ایران اجرا میشود و او نمایشنامهنویس شناخته شدهای در ایران نیست. تماشاگر میتوانست بگوید که نویسنده این نمایش آدم معروفی نیست پس چرا باید این نمایش را ببینم؟ در حال حاضر اگر متنی از مکدونا بیرون بیاید به سرعت در اروپا و آمریکا و ایران تمام میشود. مکدونا جزو 10 نمایشنامهنویس این دهه شناخته شده است. طبیعتاً اجرای یک نمایش از او میتوانست قدرت ریسک را پایینتر بیاورد چون ما مکدونا را میشناسیم. به هر حال مکدونا نمایشنامهنویس محبوبی است.
دانیال خجسته: "گرگها" اولین نمایشنامهای است که سارا دِلَپ نوشته است. من سه ماه قبل از اینکه کتاب او بیرون بیاید آن را در آمازون رزرو کردم و فردای روزی که منتشر شد کتاب را در خانه دخترعمه من در سوئد تحویل دادند و دختر عمهام برای من فرستاد. فکر نمیکنم قبل از آن کتاب دیگری منتشر کرده باشد. اگر کسی متنانگلیسی "گرگها" سارا دِلَپ را بخواند میبیند که او طوری با حروف و همزمانی با کلام بازی میکند که از آدمی با آن سن بعید است. ما هر سری که متن او را میخوانیم یک چیز جدید پیدا میکنیم. ضمن اینکه ما چون تخصصمان زبان است به دنبال یک متنی بودیم که مسئله زبان در آن مهم باشد، در حالیکه مثلاً مارتین مکدونا قصهمحور است.
آیا این ترس را نداشتید که اعجاز کلام نویسنده در ترجمه نمایان نشود؟
دانیال خجسته: اساساً یک سری متنها را نمیشود به همان زیبایی متن اصلی، ترجمه و اجرا کرد. مثلاً ما نمیتوانیم بگوییم همه کارهای یونسکو را آنطوری که باید ترجمه میکنیم. یا ترجمه کارهای بکت سخت است. شاید به نظر راحت بیاید ولی کار دشواری است. اما چیزی که من فکر کردم حتی اگر شکست باشد، شکست خوبی برای نمایشنامهنویسی ما است، این بود که فرم نگارش نمایشنامه "گرگها" یک چیز جدید و جذاب است و من احساس میکردم که نمایشنامهنویسهای ما باید با چنین متونی آشنا شوند تا ببینند دستشان برای نگارش چهقدر باز است. من بکگراند خانم سارا دِلَپ را چک کردم و دیدم در دانشگاه نیویورک تحصیل کرده است و سه چهار سال نمایشنامهنویسی خوانده و درسهایش را خوب پس داده است و خواسته متفاوت بنویسد. من میخواستم نمایش "ببر بنگال در باغوحش بغداد" را پیش از "گرگها" کار کنم که نشد. یا من اولین کسی بودم که "مرد بالشی" نوشته مارتین مکدونا را ترجمه کردم و خواستم آن را سال 88 اجرا کنم که گفتند نمیتوانی آن را اجرا کنی و بعد آقای محمد یعقوبی آن را اجرا کرد. رضا حیدری هنوز به من میگوید تو آن موقع میخواستی "مرد بالشی" را اجرا کنی که نگذاشتند این کار را کنی. آن موقع به من میگفتند این متن خیلی ضایع است و قابلیت اجرا ندارد. من همیشه در معرفی متون جدید در نظرم هست که یک چیز جدید باشد تا نمایشنامهنویسهای کشور خودم را در یک اندازهای تکان بدهد. من نمایشنامهنویس نیستم ولی خیلی دلم میخواهد متونی که معرفی میکنم تأثیرگذار باشد. به همین خاطر به نظرم "گرگها" برای نمایشنامهنویسها اثر جالبی است.
در مورد نمایشنامه "گرگها" چه چیزی شما را مشتاق کرد تا آن را ترجمه کنید؟ اصلاً این نمایشنامه را چطور پیدا کردید؟
دانیال خجسته: ما در گروه هنری پژواک یک دپارتمان آموزش داریم و دو سه نفر آنجا هستیم که ویدئوهای آموزشی تئاتر ترجمه میکنیم. کار من سرچ و جستجو است و من همیشه فینالیستهای جوایز تونی و پولیتزر را مرور میکنم و اخبار و تیزر نمایشهای برادوی، وست اند، نشنال تیهتر، آف برادوی و... را میبینم و میخوانم. همیشه این گشت و گذار را دارم و در این گشت و گذار خواندن یک سیناپس جذاب درباره یک گروه دخترانه فوتبال برایم جالب و باحال بود که تصمیم گرفتم آن را ترجمه کنم.
من تا قبل از اینکه اجرای شما را ببینم یا خلاصه آن را بخوانم، اصلاً فکر نمیکردم فوتبال سالنی در آمریکا باشد. میدانستم تیم فوتبال زنان آمریکا تیم عجیب و غریب، خوبی است و امسال هم در جام جهانی فوتبال زنان قهرمان شد اما مطلع نبودم که آمریکایی فوتبال سالنی هم دارند.
دانیال خجسته: فوتبال سالنی آنها با فوتسال هم فرق دارد. فوتسال سالنی یک بازی شش نفره در داخل سالن است که بازیکنها روی چمن مصنوعی بازی میکنند. این نوع فوتبال بیشتر در کشور آمریکا و در آمریکای مرکزی، آرژانتین و برزیل بازی میشود. خود خانم سارا دلپ در همچین تیمی حضور داشته است و اصلاً به همین خاطر نمایش "گرگها" را نوشته است. او در چنین تیمی بوده و آن را درک کرده است که بچهها در میان تمرین از همه جا حرف میزنند.
صدای بیرون که در نمایش وجود دارد در خود متن بود یا شما آن را اضافه کردید؟
دانیال خجسته: آن را ما اضافه کردیم. من نریشن را خیلی دوست دارم. حتی نریشن محمدرضا گلزار در "مادر قلب اتمی" را دوست داشتم و برایم جالب بود. نریشن برایم مثل رمان است. احساس میکنم یک صدایی در گوشم هست و دارد با من حرف میزند. من نریشن در تئاتر را خیلی مرور کردم و دیدم یا صدای نویسنده است، یا ناخودآگاه جمعی است، یا صدای کارگردان است و یا یکی از شخصیتهای نمایش است که بعداً میفهمیم او بوده که ما داشتیم صدایش را میشنیدیم. ما نریشن را در سینما و رمان هم داریم. من نریشن را در نمایش "گرگها" ترکیبی از همه گذاشتم. هر جایی که احساس کردیم دارد ناخودآگاه جمعی میشود آن را عوض کردیم و یک چیز دیگر گذاشتیم. یک جاهایی طعنه میزند و یک جاهایی اطلاعات میدهد. یک جاهایی حرف ما است و یک جاهایی مثلاً از آریانا گرانده، ریدیوهد یا احمد شاملو میگوید. انگار یک هوش جمعی و دانای کلی است که میخواهد یک سری اطلاعات بدهد، اما ما اصلاً اصرار نداشتیم که خیلی رو حرف بزند و مثل همه نریتورها باشد. شبیه خود نمایشنامه که مبهم و پراکنده بود، میخواستیم پراکنده و مبهم نگهش داریم.
حتی صدایش که الکترونیکی باشد؟
دانیال خجسته: بله. من در نسخهای که خودم از نمایش داشتم نوشته بودم "زنی از جنس پیج مکانهای عمومی، مثل فرودگاه یا بیمارستان". دوست داشتیم زیاد حس نباشد و زیاد اصرار نکند که حضورش را به چشم بیاورد.
خانم حقوردیان و خانم مقدسی، وقتی اولین بار نمایشنامه را خواندید چه حسی نسبت به آن داشتید؟
کاملیا حقوردیان: قطعاً خیلی موضوع جذابی بود چون نمایشنامه راجع به یک گروهی از دختران است و دارند راجع به مسائلی که مربوط به دختران است حرف میزنند. من خودم این قسمتش را خیلی دوست داشتم. هر کدام از این 9 دختر شخصیت کاملاً متفاوتی دارند و شخصیتهایی هستند که ما در اطرافمان آنها را زیاد میبینیم. همه یک جا جمع شدهاند و هر کسی حرف خودش را میزند ولی در نهایت با هم به یک اتحادی میرسند و همدیگر را درک میکنند. اینجایش برای من جذاب بود.
گلآرا مقدسی: اولین بار خانم کیومرثی، دراماتورژ نمایش از من پرسیدند که به نظرتان چرا اسم نمایش "گرگها" است؟ به نظرم این اسم بیشترین نمادین است. در طول نمایش یکی از بچهها گفت که من هیچوقت فکر نمیکردم یک گروه از خانمها بتوانند یک مدت طولانی کار کنند و جمع از هم نپاشد. این یک جمله کلیشهای است که مگر چنین چیزی میشود؟ تمام کاراکترهای نمایش "گرگها" برای یک هدف میجنگند و یک تیم هستند. من فمینیست نیستم ولی دوست ندارم چنین حرفهایی راجع به زنها بشنوم. واقعاً برایم مهم بود که هم کاراکترهای نمایش داشتند یک کار جمعی انجام میدادند و هم ما بازیگران داشتیم این کار را انجام میدادیم. حالا آنها دنبال فوتبال بودند و ما دنبال تئاتر. اینکه تمام بازیگران و کاراکترها دختر بودند برای من جذاب بود. نکته بعدی که وجود دارد این است که آن دخترها نوجوان هستند. در بین بازیگران ما فقط مائده ایرجیراد و نیوشا نادری هستند که به لحاظ سنی به کاراکترهای نمایش "گرگها" نزدیک هستند و سن بقیه ما بیشتر از کاراکترها است. مثلاً من خودم شش هفت سال با کاراکتری که نقش او را بازی میکنم فاصله سنی دارم. مسئله بعدی که برای من جالب بود جدی بودن کاراکترها بود. آنها واقعاً جدی هستند و دارند یک سری مسائل جدی را بررسی میکنند. من کار کلاسیک نکردهام و کاری که ما میکردیم کار فرم بود. نمایش "گرگها" اولین نمایشی بود که من اینقدر در بستر کلاسیک قرار گرفتم. واقعاً تجربه بسیار جالبی بود.
گرگها اصولاً اجتماعیترین حیوانات دنیا هستند. معمولاً به صورت انفرادی به شکار نمیروند و بسیار جمعی هستند.
دانیال خجسته: یک منتقدی نوشته بود که گرگ همیشه تنها است و من میخواستم بگویم که اشتباه فکر میکند چون گرگها بسیار جمعی هستند.
برداشتی که ما اصولاً از خانمها داریم این است که آنها اهل کار گروهی نیستند. این یک باور اجتماعی است و من آن را نه رد میکنم و نه تأیید. در واقع "گرگها" میتواند نماد این باشد که زنها هم دارند زندگی اجتماعی را با هم طی میکنند و هم دارند برای رسیدن به هدفشان تلاش میکنند و از هیچی نمیگذرند. حتی یک لحظاتی همدیگر را میدرند تا جایگاه خودشان را حفظ کنند. به نظر میرسد انتخاب اسم "گرگها" برای این اجرا میتواند این دو اشاره را داشته باشد.
دانیال خجسته: یک کتاب معروفی به نام "زنانی که با گرگها میدوند" وجود دارد که به لحاظ کهن الگو هم میگویند که زنها با گرگها تشابهات زیادی دارند. آنها یک روح مشترکی دارند.
اجازه دهید کمی به عقب برگردیم. بازیگران نمایش را چطور انتخاب کردید؟ اینطور که خودتان میگویید اغلب بازیگران نمایش "گرگها" خودشان استاد زبان هستند و دارند در موسسه زبان سفیر درس میدهند. طبیعتاً برخی از آنها هم تجربه تئاتری ندارند. در این بین خانم ندا جبرائیلی بازیگر حرفهای است و خانم گلآرا مقدسی هم تجربه بازی در تئاتر فرمالیستی را دارد. سایر بازیگران را چطور انتخاب کردید؟
دانیال خجسته: ما در موسسه زبان سفیر یک فراخوان دادیم. من نزدیک 200 نفر را دیدم و یک کمپ دو روزه تشکیل دادم و از بین آنها 20 نفر را دعوت کردم و در نهایت از بین آن 20 نفر هم 9 نفر را انتخاب کردم ولی بازیگرها به مرور زمان تغییر کردند. پروسه انتخاب بازیگران بسیار سخت بود چون من اصرار داشتم که همان بازیگرانی که فارسی اجرا میکنند، انگلیسی هم اجرا کنند. ما در طول این 9 ماهی که تمرین کردیم شاید فقط دو ماه بود که هر 9 بازیگر را کنار هم داشتیم. علاوهبر خانم جبرائیلی و خانم مقدسی، کیمیا شهریه و پگاه ابراهیمی هم تجربه یکبار بازی روی صحنه را داشتند. من اوایل برای اینکه تیممان ترسناکتر شود، چهار بازیگر 178 سانتیمتری انتخاب کردم که قدهای بسیار بلندی داشتند. من شاید آن موقع ورزش را کمی مردانهتر میدیدم ولی الان فکر میکنم برخوردم درستتر است. دو زبانه اجرا کردن نمایش، ما را در انتخاب بازیگر محدود میکرد ولی چون تنها درخواست موسسه زبان سفیر بود آن را پذیرفتم.
الان بچههایی که خارج از موسسه زبان سفیر در این نمایش حضور دارند چه کسانی هستند؟
دانیال خجسته: سمانه نوراللهی، تینا پیرویسیان و کیمیا شهریه کسانی هستند که در این موسسه حضور ندارند. خانم ندا جبرائیلی هم در موسسه زبان سفیر درس خوانده است. اوایل همه ما عضو موسسه زبان سفیر بودیم ولی کمی جلوتر که رفتیم متوجه شدیم کمتر کسی پیدا میشود که هم استعداد داشته باشد و هم زبان بداند. برخی از آنهایی که انتخاب میکردیم چاق بودند و مناسب یک نمایش ورزشی نبودند. در تئاتر باید بازیگر به نقشش بخورد. ما نه متنمان را آماتور انتخاب کردیم و نه در پروداکشن راحت گرفتیم. به هیچ وجه سعی نکردیم یک کار آماتور انجام بدهیم.
اشاره کردید که ندا جبرائیلی در موسسه زبان سفیر درس خوانده است. آیا خانم جبرائیلی هم جزو کسانی بود که از آنها تست گرفتید؟
دانیال خجسته: من و ندا جبرائیلی با هم دوستی چند ساله داریم و نزدیک پنج سال است که داریم با هم کار میکنیم. تقریباً دو ماه به اجرا مانده بود و ما بازیگری نداشتیم که نقش بازیکن شماره 7 را بازی کند. سایر بازیگران میگفتند ما با بازیگر واقعی دیالوگ نگفتهایم و میترسیم که چه کسی میخواهد نقش شماره 7 را بازی کند. من اوایل این اجرا به ندا جبرائیلی گفته بودم که شاید یک روزی برای کارم به تو زنگ بزنم ولی الان وقتش نیست. از قبل میدانستم که زبان ندا جبرائیلی خوب است. انگار نقش بازیگر شماره 7 قسمت ندا جبرائیلی بود.
خانم حقوردیان، آیا شما در گذشته تجربه بازی در تئاتر را داشتید؟
کاملیا حقوردیان: من تجربه تئاتر نداشتیم ولی الان چندین سال است که رقص فولکلور و کلاسیک کار میکنم و زیاد روی صحنه رفتهام. من صحنه را از قبل میشناختم. ما معمولاً سالیانه یکی دو بار روی صحنه میرویم.
من شنیدهام که ارامنه در گذشته گروههای تئاتری هم داشتهاند و در مراسمهای خاصی تئاتر اجرا میکردهاند. آیا هنوز هم آن گروههای تئاتری وجود دارند؟
کاملیا حقوردیان: هنوز هم هستند ولی تعداد آنها محدود است و فقط تماشاچی ارامنه میتواند نمایش آنها را ببیند. اگر بخواهیم یک نمایش اجرای عمومی داشته باشیم که مسلمانها هم ببینند باید ویژه بانوان اجرا کنیم. معمولاً از نمایشنامههایی که نمایشنامهنویسهای ارامنه نوشتهاند استفاده میکنند.
در سطح حرفهای تئاتر اجرا میکنند؟
کاملیا حقوردیان: من میگویم نیمهحرفهای هستند. زیاد آماتور نیستند ولی حرفهای هم نیستند.
آیا تماشاگران معدود ارمنی که داریم در موردشان صحبت میکنیم از آن نمایشها استقبال میکنند؟
کاملیا حقوردیان: ما وقتی برنامه اجرا میکنیم نهایت هرشخصی خانواده خودش را دعوت میکند چون واقعاً دیگر کسی وجود ندارد.
من فکر میکنم از یک جایی به بعد جمع ارامنه در ایران محدودتر شد. اینطور نیست؟
کاملیا حقوردیان: به نظرم اگر چنین ذهنیتی وجود دارد طبیعی است چون بالأخره اسم آنها اقلیت است. برای ارامنه همکاری با افراد غیرارامنه بسیار سخت است. مثلاً ما اگر بخواهیم اجرای عموم برویم بسیار سخت میتوانیم مجوز بگیریم.
قدمت حضور ارامنه در ایران بسیار قدیمی است. همیشه میبینیم که نمایندههای مجلس شما میگویند که ما ارامنه ایرانی هستیم و روی ایرانی بودنشان تأکید زیادی دارند. حتی کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران هم در یک دوره چند ساله یک بازیکن ارمنی بود. یعنی همواره همزیستی بین مسلمانان و ارامنه در ایران همزیستی مسالمتآمیزی بوده است. با این حال من حس میکنم در چهار، پنج سال اخیر این مراوده کمرنگ شده است.
کاملیا حقوردیان: به نظرم این بحثی است که میشود در مورد آن حرفهای زیادی زد. طبیعتاً دلایل مختلفی دارد. اگر بخواهم حرفم را خلاصه بگویم این است که اسم آنها اقلیت است. من نمیگویم ایرانیها و یا مسلمانها آدمهای بدی هستند ولی وقتی به ارامنه اقلیت میگوییم، سعی میکنند از خودشان محافظت کنند. مثلاً پدر و مادرهای ارمنی به بچههای خودشان تأکید زیادی میکنند که حواسشان باشد با چه کسانی معاشرت میکنند. اگر ما همین الان از پدر و مادرهایمان بپرسیم که چرا دارید این حرف را میزنید شاید خودشان هم دلیلش را ندانند، اما این یک چیزی است که در ناخودآگاه اقلیتها وجود دارد.
خانم مقدسی، شما جزو اشخاصی بودید که در فراخوان رفتید و تست دادید و یا خود کارگردان به واسطه آشنایی شما را انتخاب کرد؟
گلآرا مقدسی: من در فراخوان شرکت کردم. قبل از آن خود موسسه زبان سفیر در اینستاگرام یک فراخوان داده بودند که علاقهمندان به تئاتر رزومه خودشان را به ایمیل دپارتمان هنرهای نمایشی سفیر گفتمان بفرستند. من رزومه خودم را برای آنها فرستادم و آنها با من تماس گرفتند. یک روز یک جلسهای برگزار کردند و من در آن جلسه راجع به کارهایی که انجام داده بودم، صحبت کردم. آن موقع یک تست کوچکی هم به زبان انگلیسی از من گرفتند. پس از چند ماه برای همین فراخوانی که آقای خجسته داده بودند با من تماس گرفتند و من را انتخاب کردند.
آقای خجسته، از بین 9 نفری که ابتدا انتخاب کردید چند نفرشان الان در نمایش "گرگها" بازی میکنند؟
دانیال خجسته: سمانه نوراللهی، نیوشا نادری، مائده ایرجیراد، گلآرا مقدسی و کاملیا حقوردیان از همان ابتدا با ما همراه بودند.
به طور مفید چقدر تمرین کردید؟
دانیال خجسته: ما هفتهای چهار جلسه تمرین میکردیم. تقریباً تمرینات ما هفت، هشت ماه طول کشید. ابتدا فقط انگلیسی تمرین میکردیم و تنها دو ماه فارسی کار کردیم. ما باید تمریناتمان را پس از ساعات اداری برگزار میکردیم.
آیا به سبب نیاز تصمیم گرفتید که به زبان فارسی هم اجرا بروید و یا از همان ابتدا میخواستید فارسی هم اجرا بروید؟
دانیال خجسته: ما دوست داشتیم سه شب انگلیسی اجرا کنیم و سه شب فارسی. من خودم روی اجرای فارسی تأکید زیادی داشتم چون من و خانم شریعتی شرکت تئاتر داریم و میدانستیم پیدا کردن مخاطب برای یک ماه اجراهای انگلیسی سخت است. گرچه الان شبهایی که به زبان انگلیسی اجرا میکنیم مخاطبان بیشتری به سالن میآیند. متن "گرگها" پیچیدهتر از فیلمهای روز هالیوود است و گفتیم هم فارسی اجرا کنیم و هم انگلیسی تا مخاطب اجرا را به هر دو زبان ببیند. من اگر میخواستم مثلاً نمایش "باغ آلبالو" را اجرا کنم فقط به زبان انگلیسی اجرا میکردم چون میگفتم مخاطب اجرای زبان فارسی آن را دیده است. ما دوست داشتیم که یک متن جدید را معرفی و اجرا کنیم.
ترانهای که از سریال "بازی تاج و تخت" استفاده میکنید در خود متن هم وجود داشت یا خودتان آن را انتخاب کردید؟
دانیال خجسته: ما آن ترانه از یوتیوب انتخاب کردیم. در متن زده بود که آواز "ارباب حلقهها" را میخوانند ولی من خودم نمیدانستم آواز "ارباب حلقهها" چیست. ما گفتیم آواز "بازی تاج و تخت" بامزه است و در عین حال تیتراژ خواندن آن هم خالی از لطف است، بنابراین به خاطر اینکه یک خرده کودکانگی و بلوغ دختران را نشان بدهیم تصمیم گرفتیم یک شعر مسخره بخوانند که بعد آن را تبدیل به یک شعر پارودی از سریال "بازی تاج و تخت" کردیم.
این نمایشنامه برای فرهنگ آمریکایی نوشته شده است. در کشوری مثل آمریکا، آدمهایی با ملیتهای مختلف زندگی میکنند و اصولاً آمریکا یک کشور چند ملیتی است. فکر میکنم یکی از ظرایف نمایش "گرگها" این است که توانسته این چند ملیتی را در یک تیم مستقل جلو بفرستد. حتی حرف از اتحاد هم میزنند. مثلاً یک جا میگوید ما به اتحاد باختیم. بسیاری از حرفهایی که میزنند نشان میدهد که چقدر با هم مشکل اعتقادی و مذهبی دارند. آیا از این نمیترسیدید که ما بهعنوان مخاطب این فرهنگ آمریکایی را نفهمیم؟
دانیال خجسته: من برخلاف بعضیها که خارج از کشور را مدینه فاضله میدانند، به طرز عجیبی به آنها علاقهای ندارم، چون از نظر من بسیاری از سیاستهای آنها فاجعه است. یکی از نکات جالب متن "گرگها" این بود که دخترهای این سن نیز متوجه تمام سیاستهای ناعادلانه کشورشان هستند. به نظر من "گرگها" متن بسیار پسااستعمارگری (پست کلونیالیست) است. ما فکر میکنیم که متنهای پسااستعماری را فقط هندیها، عراقیها، تُرکها و ایرانیهایی مینویسند که همیشه مورد استعمار واقع شدهاند. به نظرم این متن بسیار درخشان بود چون دختران 18 ساله نمایش رسماً ترامپ و سیاستها و کارهای او را زیر سوال میبرند.
یک زمانی آمدند زبان اسپرانتو را ابداع کردند ولی موفق نشدند چون کسی آن زبان را قبول نکرد. قبل از انقلاب در ایران هم روی زبان اسپرانتو تبلیغات زیادی صورت گرفت ولی واقعیت این است که از طرف هیچ کشوری پذیرفته نشد. به اعتقاد من در این دوره، زبانی برنده است که بتواند خودش را بهروز کند. زبانی که در یک جایی متوقف شده باشد و نتواند خودش را بهروز کند بازنده است. به همین خاطر است که بسیاری از کشورها مدام زبان خودشان را زندهتر میکنند.
دانیال خجسته: ما در ایران هم داریم این کار را انجام میدهیم و گاهی این کار جواب میدهد و گاهی هم جواب نمیدهد. مثلاً من کلمه فناوری را به جای تکنولوژی دوست دارم. با این حال یک سری کلمهها هستند که جواب نمیدهند. اینکه دارند سعی میکنند خودشان را آپدیت کنند جذاب است.
فکر نمیکنید شعر "دختران انتظار" احمد شاملو به فضای نمایش شما نمیخورد؟ خود شاملو گفته که آن شعر برای دختران تُرکمن است. آن شعر ما را از جهان نمایش جدا میکند. مسئلهای که شاملو در شعر میگوید چندان با مسئلهای که این دختران میگویند یکی نیست. بسیاری از مسائل زنان در جهان یکی است و خانمها برای آن مبارزه کردهاند. مثلاً آمریکاییها تازه در دهه 60 میلادی به خانمهای خودشان حق رأی دادند.
دانیال خجسته: من در گذشته خودم هیچوقت شعر "دختران انتظار" شاملو را تا آخر نمیخواندم. در آن پردهای که استعدادیاب آمده و دارد دختران را برای تیم انتخاب میکند برای من مفهوم انتظار مهم بود. اگر دقت کرده باشید جاهای از شعر که به متن نمیخورد را حذف کردهام و جاهایی از شعر را نگه داشتهام که به مفهوم انتظار میخورد. احساس کردم الان هیچ چیزی اندازه شعر شاملو نمیتواند انتظار این دختران را برای انتخاب شدن نشان بدهد. من شعر "دختران انتظار" را همیشه یک شعر جامع میدیدم و نمیدانستم که شعر برای دختران تُرکمن است. احساس کردم شاید عده زیاد دیگری باشند که مثل من چنین چیزی را نمیدانند و مفهوم انتظار برای آنها بولدتر است. من این شعر را برای اولین بار در یک فیلم سینمایی دیدم که خانم نیکی کریمی در آن بازی میکرد که این شعر خوانده میشد. در آنجا هم این شعر به خاطر انتخاب شدن استفاده شده بود و به من چسبید. من نیز احساس کردم که بیایم از این شعر استفاده کنم و آن بخشهایی از شعر که مربوط به نمایش نمیشود را حذف کنم. در بطن اثر من یک حرکت پست مدرن وجود دارد و آن هم ارجاع به یک شاعر از فرهنگ دیگر است. در حال حاضر در آمریکا هم همین مشکل وجود دارد. تیم فوتبال زنان آمریکا که قهرمان جهان است اگر ببازد اعضای آن حقوق نمیگیرند ولی اگر بازی را ببرند 5 هزار دلار حقوق میگیرند، در صورتی که تیم فوتبال مردان آمریکا که در رده پنجاهم دنیا هستند یک بازی را ببازند 5 هزار دلار حقوق میگیرند و اگر ببرند حقوق آنها تا 10 هزار دلار هم افزایش مییابد. زنان با وجود اینکه تماشاگر زیادی دارند ولی باید روی چمن مصنوعی فوتبال بازی کنند، در حالیکه مردان با تماشاگران کم نیز در چمن طبیعی فوتبال بازی میکنند. زنان فوتبالیست آمریکایی با وجود اینکه قهرمان جهان هستند ولی نصف مردان فوتبالیست حقوق میگیرند. به نظر من تا زمانی که زنها منتظر انتخاب شدن باشند این مشکل وجود خواهد داشت. زنها باید به این نتیجه برسند که باید انتخاب کنند. شاید در آن لحظه کلام شاملو بیش از هر چیزی به من مفهوم انتظار را میداد. من قبل از اینکه این شعر را انتخاب کنم مطالعه زیادی در مورد آن انجام دادم. نکته دیگری هم که وجود دارد این است که به نظرم جامعه آمریکا به شدت سنتی است و آنها اصلاً مثل اروپاییها نیستند.
گلآرا مقدسی: من بهعنوان کسی که در فرهنگ ایران بزرگ شده است و دغدغههای دختر ایرانی را دارد و الان هم دارد نقش یک دختر آمریکایی را بازی میکند، حس میکنم یکی از جاهایی که در نمایش "گرگها" من را به اینجا نزدیک میکند همان صحنهای است که شعر شاملو پخش میشود. در آن لحظه احساس میکنم فاصلهها دارد برداشته میشود و ما بهعنوان زن و دختر به هم نزدیک میشویم. من میخواهم یک صحبتی هم راجع به صحبتهای قبل و مسئله پسااستعماری داشته باشم. قضیه پست کلونیالیستی را کشورهایی که تحت استعمار بودهاند یک جور تجربه میکنند و کشورهایی که استعمارگر هستند یک جور دیگر. یعنی آن رویکردی که جامعه آمریکایی و دختر نوجوان آمریکایی بهعنوان شهروند یک کشور استعمارگر به قضیه پسااستعماری دارند با آن نگاهی که ما بهعنوان یک کشور تحت تأثیر استعمار داریم بسیار متفاوت است. با این حال اینها در یک جاهایی از نمایش "گرگها" به هم نزدیک میشوند که این موضوع برای خود من جذابیت زیادی دارد. یک عده هم بودند که به من میگفتند این شعر چرا باید در آن لحظه خوانده شود؟ واقعیت این است که برای خود من توجیه دارد چون من را به آن وحدت نزدیک میکند.
کاملیا حقوردیان: کاراکتر من در نمایش کارهای زیادی انجام میدهد. من خودم یک ارمنی هستم که الان دارم نقش یک دختر آمریکایی را بازی میکنم که فارسی حرف میزند. حتی گاهی به زبان اسپانیایی هم حرف میزند. شما نمیتوانید عرق داشته باشید و بگویید من الان فقط ایرانی و یا آمریکایی هستم. همه ما در لحظه انتخاب شدن یک مشکل داریم و ربطی ندارد که چه ملیتی داریم و به چه زبانی داریم حرف میزنیم.
دانیال خجسته: من شعر "دختران انتظار" شاملو را همیشه از این زاویه نگاه میکنم که چرا زنها خودشان قهرمان نیستند و همیشه باید منتظر قهرمانشان باشند. به نظرم آن قهرمانی که رفته برای آرمان خودش جنگیده، کمتر از همسرش عذاب کشیده است. اینکه شما همیشه باید منتظر بمانید تا ببینید قهرمانتان چهکار میکند وضعیت امروز ما است که برشت میگوید بیچاره ملتی که نیازمند قهرمان است. ما همان دختر تُرکمنی هستیم که در خانههایمان نشستهایم تا یک قهرمان بیاید. منتظر کدام قهرمان هستیم؟
نمایش "گرگها" یک جمله کلیدی دارد و میگوید این درد کشیدن جز ذات ما زنها است. نمیدانم که چرا من در مورد انتخاب شعر شاملو هنوز قانع نشدم. نمایش شما دارد کارکرد خودش را انجام میدهد. یعنی ما داریم آن درد کشیدن و مسئله انتخاب را میبینیم. تصاویر و دیالوگها دارد این درد را به ما نشان میدهد. در واقع آن شعر فقط فضا را میشکند. یعنی یک چیزی را اضافه میکند که در آن لحظه اصلاً احتیاجی نیست. وقتی خود تصاویر و دیالوگ دارد تمام مفاهیمی که در آن شعر وجود دارد را به ما میگوید، وجود آن شعر چه چیزی را به جهان نمایش اضافه میکند؟ به اعتقاد منِ تماشاگر هیچی را اضافه نمیکند. ما در تک تک دیالوگهای نمایش، دردهایی که کاراکترها میکشند را میبینیم. حتی یکی از کاراکترهای نمایش ضربه مغزی میشود و جمجمه او ترک میخورد. آن شعر چه چیزی را بیشتر از این میخواهد به منِ تماشاگر برساند؟
دانیال خجسته: ما اسم این صحنه را انتظار گذاشته بودیم و دنبال یک شعری در مورد انتظار میگشتیم. افراد زیادی در مورد انتظار شعر گفتهاند ولی در نهایت دیدیم هیچکس بهتر از شاملو برای دختران و انتظار شعر نسروده است. ما در بخش اجرای انگلیسی هم این شعر را ترجمه کردیم.
آیا تاکنون از آن تماشاگرانی که آمدهاند اجرای انگلیسی نمایش "گرگها" را دیدهاند سوال پرسیدهاید که ببینید آن شعر چنین کارکردی که شما میگویید را داشته است؟
دانیال خجسته: ترجمه آن بسیار سخت شده است. تماشاگر باید زبان بسیار خوبی داشته باشد که با یکبار پخش شدن بتواند معنای شعر را بفهمد. اساساً شعر خواندن سخت است. مثلاً اگر یک نفر بیاید یک شعری از نیما یوشیج که من نشنیده باشم را بخواند، من ابتدا آن را نمیفهمم. آدم در مورد شعر باید تعمق کند. شعر یک کلام چکیده شده است که معناهای زیادی در آن وجود دارد. من خودم 10 بار شعر "دختران انتظار" را از زوایای مختلف خواندم تا بالاخره تصمیم گرفتم آن را انتخاب کنم. من خودم کمی اهل خطر کردن هستم. دوست دارم در انتخابهایم غیرقابل پیشبینی باشم. یکی از ویژگیهای متن "گرگها" که من آن را دوست داشتم این بود که وقتی متن را میخواندم نمیتوانستم ادامه آن را تشخیص بدهم. یعنی وقتی شما متن نمایش "گرگها" را بخوانید امکان ندارد که بفهمید در پرده بعدی قرار است چه اتفاقی بیفتد. نویسنده نمایشنامه "گرگها" اهل این است که مدام مخاطب را سوپرایز کند. من حتی این ویژگی را در انتخابهای صدا هم دوست داشتم که هم از شکسپیر بگوییم و هم از شاملو.
یکی از نکتههای مثبت نمایش "گرگها" این است که با وجود اینکه نمایش درباره زنها است ولی اصلاً فمینیستی نیست.
دانیال خجسته: فمینیستی هست ولی شعار نمیدهد.
بله، منظورم این است که شعارهای دِمُده شده فمینیستی ندارد. در یکی از صحنههای نمایش میبینیم که یکی از کاراکترها به دیگری میگوید تو مگه از فمینیستها بدت میاد؟ من فمینیست هستم. تصورم بر این است که آن دختر هم نمیداند که فمینیسم چیست.
دانیال خجسته: اتفاقاً آن دختری که میگوییم فمینیست نیست، دارد فمینیستی عمل میکند. میگوید اگر برای پسرها مربی اهل چک میآورند، پس چرا برای ما مربی خارجی نمیآورند؟ میگوید چرا این مرتیکه دائمالخمر را آوردهاند که هیچوقت هم نیست و کاپیتان مجبور است که مربیگری کند؟ به نظر من همین حقیقتی که دختران نوجوان و جوان دارند در مورد مسائل سیاسی و اخلاقی صحبت میکنند فمینیستی است و نمایشنامهنویس نیازی نداشته که در نمایش بگوید ما زنها مظلوم هستیم و مردها فلان هستند. متأسفانه برخی از کارگردانهای بزرگ ما هنوز هم دارند فیلمهای این چنینی میسازند. نمایش "گرگها" دارد میگوید این دختران از اینکه ترامپ دستور داده تا بچهها را از پدر و مادرشان جدا کنند هم مطلع هستند.
نمایش "گرگها" دارد جامعه دموکراتیک آمریکایی را در پس یک تیم 9 نفره زنانه به ما نشان میدهد. در واقع دارد دیدگاههای مذهبی، ملیگرایانه، سیاسی و ورزشی آنها را به ما نشان میدهد. اساساً یک جامعهای مثل جامعه آمریکا همیشه قهرمانپرور است. با این حال نمایش "گرگها" دارد چهره جدید کشور آمریکا را به ما نشان میدهد. ما در چهره جدید آمریکا داریم میبینیم که بتمن ضدقهرمان میشود و در فیلم "بتمن به پا میخیزد" کاملاً اسطوره را نابود میکند و میگوید قدرت دست مردم است. در واقع آمریکاییها در نگاه جدید دارند به سمت اسطورهشکنی میروند. من فکر میکنم این اتفاق پس از حادثه 11 سپتامبر در فرهنگ آمریکاییها شکل گرفت. خود آمریکاییها الان وقتی رمبوی 1 و 2 را میبینند به آن میخندند. مردم آمریکا به این دلیل ترامپ را مسخره میکنند که میخواهد دوباره فرهنگ قدیم آمریکایی را بالا بیاورد و به همین خاطر مدام دم از قهرمانی میزند. نسل جدید آمریکاییها، شعارهای ترامپ را قبول ندارند و میگویند قرار نیست که ما ارباب دنیا شویم. یکی از نقشهایی که در نمایش "گرگها" گنگ است و نمیدانم چرا در خود نمایشنامه خوب در نیامده، نقش دروازبان است که خانم سمانه نوراللهی آن را بازی کرده است. ما بهعنوان تماشاگر با او همذاتپنداری نمیکنیم و آن را دنبال نمیکنیم.
دانیال خجسته: نظرات بسیار متفاوت است. مثلاً ما یک سری تماشاگر داریم که میگویند بهترین کاراکتر همان کاراکتر دروازهبان است. شاید چون او حرف نمیزند و سکوت میکند باعث میشود که ما چنین برداشتی داشته باشیم. کاراکتر دروازهبان قوی است.
دقیقاً، نمایش "قویتر" نوشته استریندبرگ میتواند این حکم را صادر کند که کسی که سکوت میکند قویتر است.
دانیال خجسته: کاراکتر دروازهبان بسیار مرموز است. در یک جاهایی از اجرا با او برخوردهای نژادپرستی و سیاسی هم میشود. او در این تیم یک موجود تکافتادهای است. وقتی در مورد او حرف میزنیم دختر باهوشی است. وقتی او را نگاه میکنند اضطراب میگیرد و حالش بد میشود. بسیاری از دختران ما در جامعه چنین مشکلی را دارند. توی چشم بودن، بعضی از خانمها را اذیت میکند چون اعتمادبهنفس ندارند. به نظر من دروازهبان نمایش "گرگها" یک نماد از آدمهایی است که دیده شدن آنها را اذیت میکند. ما به لحاظ فیزیکی یک بازیگری را برای نقش دروازهبان انتخاب کردیم که از همه آمادهتر است. خانم سمانه نوراللهی خودش مربی بدنسازی است. دروازهبان خوبی است ولی مدام از ترس دارد بالا میآورد.
شما بهعنوان بازیگر کدام اجرا را بیشتر دوست دارید؟ اجرای انگلیسی یا فارسی؟
گلآرا مقدسی: من اجرای انگلیسی را بیشتر دوست دارم چون انگلیسی را بیشتر تمرین کردیم و من فکر میکنم تسلطام در انگلیسی بیشتر است. اصل نمایشنامه "گرگها" به زبان انگلیسی است. یک سری چیزها به همان زبانی که گفته شده است راحتتر منتقل میشوند. جدای از تمام این قضایا، من خودم وقتی انگلیسی حرف میزنم راحتتر هستم چون کمتر دچار خودسانسوری میشوم و به خودم نگاه میکنم.
کاملیا حقوردیان: من هم اجرای انگلیسی را بیشتر دوست دارم. زبان انگلیسی من از همه زبانهای دیگر مثل زبان فارسی و ارمنی که حرف میزنم بهتر است و با زبان انگلیسی راحتتر هستم.
آقای خجسته، آیا شما میخواهید شکل اجرای تئاتر دو زبانه را ادامه دهید؟
دانیال خجسته: تا زمانی که من در دپارتمان سفیر حضور دارم و متنی وجود داشته باشد که احساس کنم در زبان انگلیسی جای بیشتری برای کار دارد این کار را انجام میدهم ولی اگر یک متنی وجود داشته باشد که من احساس کنم مسئله زبان ندارد و همانقدر که در آمریکایی عمل میکند در فارسی هم عمل میکند آن را به فارسی اجرا میکنم. من واقعاً نمیدانم دفعه بعد چکار میکنم. آقای رضا سرور وقتی نمایش "گرگها" را دید به من گفت این کار با کارهای قبلی شما فرق زیادی داشت. در حال حاضر خودم هم نمیدانم مسیر بعدی من کجاست. لزومی نمیبینم که یک متن حتماً به زبان انگلیسی اجرا شود، مگر اینکه در زبان فارسی یک چیزهایی از آن از بین برود. من این قابلیت را دارم که میتوانم با یک سری آدمها مشورت کنم. یک خوبی که دارد این است که آدم میتواند کار را راحت به کشورهای دیگر معرفی کند. شما با این کار یک مرزی را برمیدارید که آدمها را اذیت نمیکند. ما در بین جوانان کارگردانهای خوبی داریم که آثارشان همینجا مانده و به هیچ فستیوالی هم راه پیدا نمیکنند، در حالیکه اگر در فستیوالها شرکت کنند میتوانند با آدمهای زیادی رقابت کنند.
خانم شریعتی، برای اجرای نمایش "گرگها" در کشورهای دیگر برنامهای دارید؟
مریم شریعتی: من به این موضوع فکر کردهام ولی باید ببینم آیا دانیال خودش میتواند پیگیری کند یا نه. من تئاترهای زیادی میبینم و فکر میکنم نمایش "گرگها" نمایشی است که در بسیاری از جوانب از اغلب نمایشهای دیگر کار بهتری است. نمایش "گرگها" کاری نیست که دو هفتهای جمع شده باشد. واقعاً بابت آن تلاش و انرژی گذاشته شده است و کاملاً ارزش دارد که جاهای زیادی حضور داشته باشد. شاید تمدید این اجرا به دیده شدن بچهها کمک زیادی کند.
برای اجرا در شهرستانها هم فکر کردهاید؟
مریم شریعتی: ما اگر بخواهیم نمایش "گرگها" را در شهرستانها اجرا کنیم فقط باید به زبان فارسی اجرا داشته باشیم. ما یک بحث اساسی که داشتیم این بود که نمایش "گرگها" این قابلیت را ندارد که بتواند در هر سالنی اجرا برود. در تهران هم فقط سه سالن سمندریان، تالار حافظ و تالار مولوی وجود داشت که سه وجهی بودند و ما فقط در همین سه سالن میتوانستیم نمایش "گرگها" را به این شیوه اجرا کنیم. اگر بخواهیم این نمایش را در شهرستانها اجرا کنیم با محدودیت چنین سالنهایی مواجهه هستیم و دست ما بسته است. با این حال ما هم به تمدید دوباره نمایش "گرگها" و هم اجرای آن در شهرستانها و خارج از ایران فکر میکنیم.
در بخش تبلیغات در کدام جنبه کار کردید تا توانستید تماشاگر را به سالن نمایش بکشانید؟ آیا به وجه انگلیسی بودن نمایش پرداختید و یا وجه زنانه نمایش؟
مریم شریعتی: ما سعی کردیم همه اینها را با هم داشته باشیم و همه امکانات را پوشش بدهیم. من سر این پروژه فقط مسئول روابط عمومی و تبلیغات رسانه نبودم و در کنار آن کارهای دیگری هم انجام دادم.
دانیال خجسته: ما هم روی جامعه زبان کار کردیم و هم روی جامعه زنان و جامعه ورزش.
مریم شریعتی: ما سعی کردیم این سه المان را با هم پوشش بدهیم که اگر کسی تبلیغ ما را دید همه اینها را با هم ببیند.
در حال حاضر تبلیغها در تئاتر بسیار تکراری شدهاند. با توجه به اینکه شما در بخش تئاتر یک شرکت تبلیغاتی بسیار خوب دارید، چه تمهیداتی اندیشیدهاید که تبلیغات شما کمی نو باشد؟
مریم شریعتی: من سر کارهای دیگری هم که بودم مسئلهای که میبینم این است که همه گروهها میخواهند از بودجه تبلیغات بزنند. من همیشه یک مثالی میزنم و میگویم شما یک جواهر داشته باشید و بگذارید در یک صندوق تا کسی آن را نبیند، در آن صورت چه کسی میفهمد که شما جواهر دارید؟ تبلیغات این است که شما در آن جواهر را باز کنید و به بقیه بگویید که بیایید ببینید. در کارهایی که کارگردان دست من را باز میگذارد، اولویتام این است که تبلیغات داشته باشیم. خوشبختانه اتفاق خوبی که برای این پروژه افتاده این است که اغلب تئاتریها و مخاطب عام در جریان اجرای نمایش "گرگها" قرار گرفتهاند. اغلب میدانند که ما یکشنبه و دوشنبهها اجرای انگلیسی و شنبهها اجرای ویژه داریم. آنهایی هم که نمایش "گرگها" را دیدهاند تبلیغ ما را کردهاند. همین مسائل باعث میشود که میگوییم دنبال تمدید دوباره آن هستیم.
در پایان اگر صحبتی باقی مانده است بفرمایید.
دانیال خجسته: من چیزی که در پروسه تولید نمایش "گرگها" یاد گرفتم این بود که ممکن است در میزان عملکرد و یا نوع عملکرد تفاوتهایی وجود داشته باشد، اما مهم این است که از پسش برمیآیم. واقعاً به من ثابت شد که اساساً فکر درستی نیست که بگوییم مردها در یک کاری بهتر هستند. تمرین مردها بیشتر از خانمها بوده است. خانمها 50-60 سال است که شروع به شغل گرفتن کردهاند. آنها هم اگر دو هزار سال تمرین کنند دیگر در هیچ شغلی به مشکل برنمیخورند. از آنجایی که پروژه ما ورزشی و فیزیکال بود به من ثابت شد که شاید خود من اگر هشت ماه ورزش میکردم کم میآوردم و یک جاهایی خسته میشدم. هدف من این بود که با یک سری بازیگر آماتور بیایم یک کار حرفهای تولید کنم و الان احساس میکنم من با یک سری بازیگر آماتور توانستهام یک کار حرفهای تولید کنم. نمیگویم کار من بهترین است ولی این ادعا را دارم که نمایش "گرگها" یک نمایش حرفهای است. همه بازیگران ما شاغل بودند و زندگی خودشان را داشتند ولی آمدند وقت و انرژی گذاشتند.