سرویس تئاتر هنرآنلاین: امیرحسین دوانی به عنوان طراح صحنه، برنامهریز و دستیار کارگردان چهره شناختهشدهای میان اهالی تئاتر است. او که کارشناس رشته طراحی صحنه و کارشناس ارشد رشته کارگردانی است، سال 1391 نمایش "روزی روزگاری پامنار" نوشته سیاوش پاکراه را به عنوان نخستین تجربه کارگردانی در حوزه هنری اجرا کرد. دوانی پس از 7 سال دوری از کارگردانی این بار، دوباره با نمایشنامهای از سیاوش پاکراه به نام "جتیسمانی" این عرصه را در سالن انتظامی خانه هنرمندان تجربه کرد. او در این گفتوگو عنوان کرد که اولویت برایش طراحی صحنه است و اگر مقطع کارشناسی ارشد را در رشته کارگردانی پشت سر گذاشته، دلیلش تنها نبود این رشته در این مقطع است.
جتسیمانی یا باغ خیانت مکانیست در اورشلیم که عیسی و حواریونش پس از شام آخر و پیش از خیانت یهودا آخرین خواب را زیر درختان زیتون تجربه کردند.
کلیت این اثر نمایشی پژوهشی در حوزه جریان سیال ذهنی است که موضوع پایاننامه امیرحسین دوانی و سیاوش پاکراه بوده است که اکنون به اجرا رسیده است. در کارگردانی اثر نیز سعی شده تا عناصری از جریان سیال ذهنی وارد نمایش شود. نمایشنامه "جتسیمانی" با بستر نمایشنامه "مکبث" شکسپیر روایت میشود که در طول نمایش بسط و گسترش مییابد و به آثار دیگری چون "ریچارد سوم" و "ماجراهای عیسی و حواریون"، "نیچه"، "پرومته" و ... میرسد.
به بهانه اجرای نمایش "جتسیمانی" با نویسنده، کارگردانی و یکی از بازیگران آن گفتوگویی داشتیم که در ادامه میخوانید:
آقای دوانی، شما را بیشتر بهعنوان طراح صحنه میشناسند و فکر میکنم نمایش "جتسیمانی" دومین تجربه کارگردانی شما در فضای حرفهای باشد. چه شد که به سمت کارگردانی تئاتر آمدید؟
امیرحسین دوانی: من قبلاً یک نمایش دیگر با نام "روزی روزگاری پامنار" نوشته سیاوش پاکراه را سال 90 در حوزه هنری کارگردانی کردم و همانطور که اشاره کردید نمایش "جتسیمانی" دومین اثری است که کارگردانی میکنم. نمایشی که روی صحنه داشتیم ماحصل پایاننامه ارشد من در حوزه کارگردانی و پایاننامه ارشد سیاوش پاکراه در حوزه ادبیات نمایشی است. روند این کار از دو سال پیش شروع شد و به مرور با سیاوش پلانهای جدیدی را کار کردیم. من در حوزه کارگردانی روی جریان سیال ذهن کار و بررسی میکنم و سیاوش پاکراه در حوزه ادبیات این کار را انجام داده است. همانطور که میدانید جریان سیال ذهن بیشتر در حوزه ادبیات است تا بخشهای دیگر. تا جایی که من میدانم جریان سیال ذهن در حوزه ادبیات نمایشی بسیار کم تجربه شده است. در بعضی از متون به این مسئله پرداخته شده است اما پارامترهایی که ما در این نمایش داریم به مراتب بیشتر و پررنگتر است.
از میان طراحی صحنه و کارگردانی اولویت شما کدام است؟
امیرحسین دوانی: قطعاً طراحی صحنه. در دانشگاه برای رشته طراحی صحنه مقطع ارشد وجود ندارد و من کارگردانی که نزدیکترین رشته به طراحی صحنه است را خواندم. خیلی جاها میگویند که طراح صحنه کارگردان دوم یک نمایش است و من در طول سالها فعالیت در حوزه نمایش این واقعیت را کاملاً احساس کردهام و درگیرش هستم. طراحی صحنه یکی از عناصر مهم یک نمایش است و حتی در حوزه کارگردانی و در میزانسنها و ترکیببندیها هم میتواند بسیار تأثیرگذار باشد. طراح صحنه کسی است که خیلی وقتها بذری را برای کارگردان میکارد تا کارگردان بتواند از آن ترکیببندی و میزانسن بگیرد و یک سری از مفاهیم را با آن فضاسازی القا کند. به همین خاطر من دو مقوله کارگردانی و طراحی صحنه را زیاد از همدیگر دور نمیدانم، کما اینکه سالهاست دستیاری میکنم و کارگردانی چیز دور از ذهنی برایم نبوده است. در سالهای گذشته بهعنوان دستیار برای آیت نجفی و آروند دشتآرای کار کردم و اکنون چند سالی است که فقط با آتیلا پسیانی تجربه دستیاری را ادامه میدهم. الان دیگر اسمش دستیار نیست ولی تقریباً همان وظایفی که در گذشته یک دستیار داشت را دارم.
خیلی از کارگردانها آنچنان که باید به طراحی صحنه اهمیت نمیدهند که این موضوع شاید به خاطر کم کردن هزینهها باشد. در نظر شما در این باره چیست؟
امیرحسین دوانی: به اعتقاد من طراحی صحنه یک امکانی است که برخی از کارگردانها آن را به هر دلیلی از خودشان میگیرند. من مخالف این نیستم که یک تئاتر با یک چهارپایه و یک صندلی روی صندلی برود و حتی معتقدم که گاه یک تئاتر میتواند با یک صندلی و یک چهارپایه، جذاب و خلاق باشد اما میدانم که اگر آن صندلی و چهارپایه یک سری ویژگیها داشته باشد، بدون شک نمایش را جذابتر میکند. در سادهترین شکلش این است که میتواند یک حظ بصری و یک زیباییشناسی به کار اضافه کند.
آقای دوانی اشاره کردند که جریان سیال ذهن در ادبیات نمایشی کمرنگ است و کمتر به آن پرداخته میشود. آقای پاکراه نظر شما چیست؟
سیاوش پاکراه: واقعیت امر این است که جریان سیال ذهن اصولاً شیوهای برای نویسندگی رمان است. تعریف این شیوه در کل برای درامنویسی اتفاق نیفتاده است. معمولاً ما یک سری از تکنیکهای این شیوه را در درام استفاده میکنیم که نمونههایش را در برخی از نوشتههای آقای محمد چرمشیر میشود دید. در میان درامهای غربی هم "سایکوسیس" یکی از نمونههایش است که میشود به آن اشاره کرد. در کل در ادبیات نمایشی خیلی کم به جریان سیال ذهن توجه شده و یا صرفاً از تکنیکهایی از آن استفاده کردهاند. دلیلش هم خیلی موجه است، به خاطر اینکه انطباق پیدا کردنش برای یک نمایشنامه بسیار سخت است زیرا احتیاج به یک گستردگی دارد، مثل یک رمان. یادمان باشد که نمایشنامه برای یکبار دیدن طراحی شده و متن اجرایی است و چون متن اجرایی است، قابلیت چند بار خوانش از آن گرفته میشود، در حالیکه حتی رمانهای جریان سیال ذهن رمانهای سنگینی هستند. مخاطب خاص خودشان را دارند و خوانش سختی دارند. بزرگترین نمونهای که ما از این شیوه داریم، "اولیس" جیمز جویس است که فکر میکنم در ایران فقط فصل هفده آن ترجمه شده است. هنوز حتی دو منتقد را نمیتوانید پیدا کنید که درباره یک صفحهاش یک نظر مشابه بدهند چون اصول این شیوه بر اساس تأویل مخاطب و بر اساس یک سری تداعی از دادههای تاریخی و دینی، متون گذشته و حتی زبانهای مختلف است. این شیوه نسبت به مخاطبش هم فوقالعاده جلاد است. یعنی اصولاً سعی نمیکند که چیزی را راحت به مخاطبش بدهد.
پس اجرای همچین شیوهای ریسک بسیار بالایی دارد؟
سیاوش پاکراه: بسیار زیاد. به همین خاطر نمیتوانیم بگوییم جریان سیال ذهن برای درام کار راحتی است یا نمیشود گفت به این راحتی ممکن میشود. باید یادمان باشد که حتی وقتی ممکن میشود نیز قرار نیست درصد بالایی از مخاطبان آن را بفهمند چون ممکن است بسیاری از مخاطبان در مواجهه با آن سردرگم شوند.
طرح نمایشنامه "جتسیمانی" برای شما بود؟
سیاوش پاکراه: بله.
و میدانستید که این طرح برای کارگردانی آقای دوانی نوشته میشود؟
سیاوش پاکراه: بله.
با توجه به ریسکهایی که گفتید، چه شد که تصمیم گرفتید "جتسیمانی" را بنویسید؟
سیاوش پاکراه: من دو، سه سالی بود که به شخصه دلم میخواست یک چیزهایی را در جریان کاریام تغییر بدهم. من کارکرد خودم در تئاتر را دو دفعه تغییر دادهام. یکبار سال 90 با نمایش "لامپ" بود و یکبار هم با نمایش "کوررنگی" که شروع دوباره من بود. اما از این بیشتر میخواستم و بعد از اینکه جشنواره دانشگاهی را دیدم احساس کردم که دلم میخواهد به تجربه کردن برگردم و دلم نمیخواهد صرفاً یک تولیدکننده باشم و کاری که بلدم را انجام بدهم. دوست داشتم دوباره یک ریسک و یک اکتشافی بکنم. یک سال یا یک سال و نیم بود که داشتم روی جریان سیال ذهن پژوهش میکردم و امیرحسین دوانی هم کارگردانی این بخش را در پایاننامهاش لحاظ کرده بود. من و امیرحسین دوانی 13 سال است که با همدیگر کار کردهایم. اولین کارمان سال 84 بوده است و از آن زمان تاکنون کارهای متفاوتی با هم انجام دادهایم. من و امیرحسین به این نتیجه رسیدیم که یک جسارتی به خرج بدهیم و این کار را روی صحنه ببریم. ما برای جریان سیال ذهن به یک نقطه شروع احتیاج داشتیم که به سراغ "مکبث" آمدیم.
چرا "مکبث" را انتخاب کردید؟
سیاوش پاکراه: ما متنی را میخواستیم که یک مقدار آشنا باشد و لزوم کار کردنش هم برایمان وجود داشته باشد. ما یک نقطهای را در درام انتخاب کردیم که مکبث پشت در اتاق دانکن ایستاده است و دارد تصمیم به کشتن میگیرد. اصولا یکی از خصوصیتهای جریان سیال ذهن این است که زمان را در حالت خطی، صفر میکند یا به حداقل میرساند و طبق تعریف جریان سیال ذهن، تازه زمان ذهن شروع میشود. یعنی در همان نقطهای که ما داریم زمان ساعت را صفر یا کم میکنیم، هزاران تداعی مختلف دارد در ذهن ما اتفاق میافتد. ما با دو یا سه کاراکتر وارد ذهن مکبث شدیم و شروع و پرداخت کردیم و اینها به تداعیهای مختلف تبدیل شدند. در جریان سیال ذهن همه چیز بر اساس نشانه است و در این کار، دال این نشانهها دارد حول قدرت و خیانت میگذرد و پیوندهای تاریخی و مذهبی را با خودش برقرار میکند تا یک اتمسفری از این قضیه بسازد.
آقای دوانی، شما بهعنوان کارگردان نمایش که قرار بود از این اثر یک اجرای عمومی داشته باشید، به هر حال با یک ریسک مواجه بودید چون جریان سیال ذهن، پیچیدگیها و مخاطبان خاص خودش را دارد. با توجه به اینکه مخاطب نمایش شما حتما باید یک پیش زمینهای نسبت به ارجاعات نمایش داشته باشد، آیا از این نترسیدید که مخاطب عام با کار شما ارتباط برقرار نکند؟
امیرحسین دوانی: بله ترسیدیم و خیلی هم ترسیدیم اما انتخاب کردیم که کار سختتر را انجام بدهیم. ما وقتی داشتیم متن و کار را سرپا میکردیم، سعی کردیم کار را صیقل بدهیم تا یک مقدار به درک مخاطبی که کمتر کتاب خوانده است نزدیک شود. در واقع انگاره من این بود که مخاطب عام هیچی از نمایش نمیفهمد اما الان در مواجههام میبینم که مخاطبان دارند از سطح رویی نمایش یک برداشتی میکنند، اما به هر حال کسانی که تخصصیتر هستند و همه متون را خواندهاند یک لحظاتی را دارند که این تداعیها در ذهنشان روشن میشود و ارتباط بیشتری میتوانند با نمایش برقرار کنند.
برای این نمایش چه مدت تمرین کردید؟
امیرحسین دوانی: ما قرار بود حدود دو ماه تمرین کنیم اما تغییر بازیگر داشتیم و این شرایط کار ما را تغییر داد. قرار بود نمایش را با سه پرسوناژ و سه بازیگر روی صحنه ببریم که یکی از بازیگران از ما خداحافظی کرد و این باعث شد که کلاً ترکیببندی کار عوض شود. الان شما میبینید که امیر شمس دارد دو پرسوناژ را بازی میکند و شاهو رستمی یک پرسوناژ. هیچکدام هم جای پرسوناژهایی که قبلاً بازی میکردند نیستند. ما با ترکیب جدید نزدیک سه هفته تا یک ماه تمرین کردیم و توانستیم نمایش را به اجرا برسانیم. اما قطعاً این شکل از نمایش نیاز به تمرین بیش از این دارد.
برای بازیگر هم خیلی دشوار به نظر میرسد چون چنین کاری خیلی مبتنی بر هدایت کارگردان است.
امیرحسین دوانی: من واقعاً بازیگران درخشانی دارم که بسیار توانا هستند. من دو بازیگر داشتم که در سه هفته با تمام جان و دلشان در خدمت نمایش بودند و حتی بعد از تمرینها میرفتند تمام رفرنسها را میخواندند و در میآوردند.
آقای رستمی، از ورودتان به عرصه تئاتر بفرمائید؟
شاهو رستمی: من تئاتر را از سال 80 در سنندج شروع کردم و سال 89 به تئاتر آمدم و به تناوب در کارهای مختلفی حضور داشتم. مثلاً در نمایش "رابینسون کروزوئه" به کارگردانی میلاد نیکآبادی بودم که وقتی به اجرا رسید، با یک کار دیگر تداخل پیدا کرد و من بیرون آمدم و سر یک کار دیگر رفتم. به همین خاطر کار حرفهای من در تهران عقب افتاد تا اینکه سال 93 در نمایش "مائوزر" به کارگردانی ناصر حسینیمهر بازی کردم. بعد از آن کار کردم و کار کردم تا رسیدم به این کار سخت (جتسیمانی).
آیا تحصیلاتتان در ارتباط با تئاتر است؟
شاهو رستمی: خیر. من تاریخ خواندهام اما از سال 80 در تئاتر فعال هستم و کارگردانی و نویسندگی هم کردهام ولی فعلاً روی بازیگری متمرکز هستم. رشته تحصیلیام نیز به کارم در تئاتر کمک کرده است ولی خیلی جدا هستند.
هیچوقت علاقهمند نبودید که تئاتر بخوانید؟
شاهو رستمی: علاقهمند بودم اما به هر حال ممکن نشد. تئاتر خواندن در شهرستان یک مقدار سخت است. مخصوصاً در اوایل دهه هشتاد که میگفتند به جای تئاتر، پزشکی بخوان تا دکتر شوی. به همین خاطر من یک لیسانس گرفتم و گفتم من دیگر میروم تهران.
کردها موسیقی و هنر را به خوبی میشناسند و به نوعی هنر با آنها عجین است.
شاهو رستمی: سالهاست جشنواره تئاتر خیابانی در مریوان برگزار میشود و توجه همه مردم را به خود جلب کرده است. به همین خاطر شما دستفروشها را میبینید که به محض اینکه اجراها شروع میشود کارشان را رها میکنند و نمایش را میبینند و بعد میروند سر کارش. یعنی تئاتر دیدن در زندگیشان نهادینه شده است. همه مردم آن منطقه تئاتر میبینند و تئاتر وارد زندگیشان شده است، در حالیکه در تهران هنوز تئاتر جزء زندگی مردم نشده است و به همین خاطر است که میگوییم تئاتر کار کردن کار سادهای نیست. به نظر من تئاتر هنر خاص است و به همین خاطر یک عده آدمهای خاص به دیدن تئاتر میآیند و آن آدمهای خاص هم الان به سمت یک نمایشهایی رفتهاند که اصولاً همهاش برای خنده است. انگار میروند تا فقط دو، سه ساعت بخندند و بیرون بیایند، در صورتیکه شما میتوانید هم به مخاطبان سرگرمی بدهید و هم کاری کنید که یک تفکر داشته باشند و وقتی بیرون میآیند به یک چیزی فکر کنند و یک چیزی قلقلکشان بدهد. متأسفانه در چند سال اخیر رویه عوض شده و کار برای نمایشهایی مثل "جتسیمانی" دشوار شده است. در صورتیکه شاید اگر این نمایش چند سال دیگر اجرا میشد، مخاطبان آن را بیشتر میپسندیدند.
فکر میکنید دلیلش چیست؟
شاهو رستمی: نمیدانم. هنوز سردرگم هستم. البته فکر میکنم مقصر خود تئاتریها هستند چون مدام تنبل و تنبلتر شدهاند و مطالعه ندارند. الان تفکر بعضیها این شده که برویم تئاتر کار کنیم تا پول در بیاوریم! من واقعاً با این تفکر به تئاتر آمدم که در آن خبری از پول نیست و تا آخر عمرم مستأجر میمانم اما الان میبینم در تئاتر برای خیلیها پول وجود دارد و وقتی پول آمد خیلی چیزها فرق کرد. وقتی بحث پول مطرح میشود دیگر فلان کارگردان به این فکر نمیکند که یک بازیگر یا یک مخاطب را تربیت کند، بلکه میبیند کدام بازیگر بیشترین فالوئر را دارد تا او را سر کار ببرد. من در حوزه نشر هم بودم و دیدم در حوزه نشر هم این اتفاق افتاده است. فلان شخص کتاب آورده است تا منتشر شود که مدیر انتشارات گفته ببینید چند فالوئر دارد تا کتابش را چاپ کنیم! این وحشتناک است.
نمایش "جتسیمانی" برای بازیگر کار سخت و دشواری به نظر میرسد به خصوص دیالوگهای آن. با این وجود چه شد که شما تصمیم گرفتید در این نمایش بازی کنید؟
شاهو رستمی: من اصولاً کار آسان نمیکنم. آسانترین کار من "کمیته نان" بود که نقشم را دو هفتهای درآوردم. وقتی امیرحسین دوانی متن "جتسیمانی" را به من داد من همان روز اول به او گفتم متن خیلی سختی است و ممکن است اصلاً مخاطب و فروش نداشته باشد. گفتم من مشکلی ندارم ولی تو هم مشکلی نداری؟ او هم گفت نه. دیدم خیلی به هم نزدیک هستیم. من "بوف کور" و "مائوزر" را بازی کردهام که این کارها جزو سختترینها بوده است. من شش ماه از ساعت هشت صبح تا پنج بعدازظهر در پلاتو تئاتر شهر تمرین میکردم و وقتی بیرون میآمدم هوا تاریک میشد. در نمایش "جتسیمانی" هم همین اتفاق میافتاد اما چالش آن برای من قشنگ بود. متن "جتسیمانی" من را مجبور کرد که بروم "شاه لیر"، "مکبث"، "ریچارد سوم" و نمایشنامههای دیگر را دوباره بخوانم. این نمایش حتی من را مجبور کرد که "کتاب مقدس" و "شکسپیر معاصر" را مطالعه کنم. به هر حال من چیزی که میخواستم بگویم را باید خودم میفهمیدم. چنین چالشهایی برای من جذابتر از این است که من یک متن ساده را بخوانم و بروم روی صحنه اجرا کنم. این را هر کسی میتواند انجام دهد.
دیالوگهای این نمایش خیلی سخت است. دیالوگهای خیلی زیا و شاعرانهای دارد. من خیلی جاها بازیگر مقابلم را نمیبینم و باید با صدایش خودم را هماهنگ کنم که الان باید چه انجام بدهم و چه بگویم.
به نظر میآید جدای از تم خیانت که آن را از نمایش "مکبث" برداشتهاید و تا انتها با آثار مختلف با آن آمدهاید، بر تم مذهبی هم خیلی تأکید داشتهاید.
سیاوش پاکراه: دو مسئله وجود دارد. یکی اینکه "مکبث" برای من جذابترین متن شکسپیر است و انتخابم به همین دلیل "مکبث" بوده است. دغدغه اصلی "مکبث" هم همان خیانت و وسوسه قدرت است. در واقع خیانتی که اتفاق میافتد در ازای وسوسه قدرت است. اما چرا در نمایش "جتسیمانی" پیوندهای دینی زیاد است؟ اولاً در خود آثار شکسپیر این پیوندها بسیار زیاد وجود دارد. مثلاً در نمایش "مکبث" بعد از اینکه در پایان ماجرا قتل اتفاق میافتد، لیدی مکبث همیشه دستهای خودش را خونین میبیند که این به جریان پیلاتس برمیگردد. زمانی که حضرت عیسی (ع) خودش را بری میکند و میگوید من حکم نمیدهم و شما خودتان حکم بدهید و حکم میدهند که ایشان به صلیب کشیده شود، حضرت عیسی (ع) از فردای صلیب دستهای خودش را خونین میبیند. یعنی این اشارات از خود نطفهای که شکسپیر گذاشته است میآید. مسئله دوم این است که الهیاتی که در کتب ما وجود دارد، یک اتفاق تاریخی هم با خودش دارد و یک قدمت بسیار زیاد و یک اشتراک انسانی را هم با خودش میآورند. مثلاً جریان آفرینش تقریباً ثابت است. یا مثلاً شما وقتی به اولین خیانت فکر میکنید، همین الهیات دارد برای بشر پیوندش را ایجاد میکند. یعنی داستان هابیل و قابیل در همه ادیان اتفاق میافتد و درباره آن صحبت میشود. پس دومین عنصری که پس از شکسپیر میتوانستم به سراغ آن بروم و یک همپوشانی با خیانت ایجاد کنم و با آن جلو بیایم، قضیه الهیات بود. من با دو اتفاق باید به سراغ الهیات مسیحی میرفتم. یکی اینکه بستری که وجود دارد به هر حال بستر دانکن و مکبث و بستر شکسپیر است و من اگر بخواهم به سراغ یک الهیات بروم باید به سراغ الهیاتی بروم که به آن مربوط است و خود شکسپیر از آن استفاده کرده است. دوم اینکه مسلماً من سراغ الهیات دیگر بروم. از جمله الهیات خودمان که صادقانه بگویم نمیتوانستم نزدیک آن بروم. اما به هر حال رفتن به سمت الهیات مسیحی دو امکان را در اختیار من گذاشت؛ یکی اینکه قضیه خیانت را با آن بسط و گسترش بدهم و دوم اینکه نطفهاش را از خود شکسپیر بردارم و جنبههای دیگری از درامهای شکسپیر که کمتر به آن پرداخت شده است را بالا بکشم. در حالیکه رویکرد خود شکسپیر در نمایشنامههایش فوقالعاده رویکرد مذهبی و ضد مذهبی است. به هر حال این رویکرد هم آویزه دست من شد که بروم سراغش.
نمایشنامه با "مکبث" شروع شد و با "ریچارد سوم" و ... ادامه پیدا کرد و در آخر به عیسی و حواریون رسید. آیا به همین خاطر اسم نمایش را گذاشتید جتسیمانی؟
سیاوش پاکراه: اسم "جتسیمانی" را من گذاشتهام. این اسم در واقع یک باغ در اورشلیم است که عیسی (ع) و حواریونش شب آخر آنجا خوابیدند و همان جا هم دستگیر شدند. جتسیمانی امروز معروف است به باغ خیانت. هم مقدس است و هم منفور. به نظر من اسم درستی برای این متن بود. متن از "مکبث" شروع میشود، به "ریچارد سوم"، "شاه لیر"، پرومته و خدایان یونان باستان، نثر صریح انجیل، هابیل و قابیل و با حضور مریم مجدلیه به تعریف دیگر گونهای از "شام آخر" لینک میزند. اینها تداعیهایی است که دارد بار و اتمسفر خیانت و وسوسه قدرت را میسازد.
نوشتن نمایشنامه چقدر طول کشید؟
سیاوش پاکراه: من اصولاً وقتی دست به قلم میشوم نویسنده سریعی هستم ولی مشکل من قبل از برداشتن قلم است. به همین خاطر وقتی میپرسید چقدر طول کشید تا نمایشنامه "جتسیمانی" را نوشتید، پاسخ دادن این سوال برایم یک ذره سخت است.
به نظر من باید زمان زیادی را صرف نوشتن نمایشنامه "جتسیمانی" کرده باشید.
سیاوش پاکراه: من زمان خیلی زیادی را صرف فکر کردن کردم. نمایشنامه را ظرف سه هفته نوشتم اما شاید سه، چهار ماه به آن فکر کردم. من اصولاً برای هیچکدام از نمایشنامههایم یک طرح نمینویسم که همه چیز را براساس آن پیش ببرم. من چند جای نمایشنامهام که دوستشان دارم را شروع به نوشتن میکنم و آنها بزرگ میشوند و میبالند و بعد من به این فکر میکنم که چطوری با هم ارتباط بگیرند. این ارتباط هم خودش یواش یواش بهوجود میآید. در مورد نمایشنامه "جتسیمانی" هم همین اتفاق افتاد. من یک رونوشت اولیه نوشتم و بار دوم خیلی سریع روی زبانش کار کردم. قبل از آن زبانش طور دیگری بود و اکسپرسیو زبانی بیشتری داشت و گاهی به زبانی که ما اصطلاحاً به آن زبان آرکائیک میگفتیم پهلو میزد و من آن را نمیخواستم. ترجیح میدادم یک شاعرانگی و یک ابهام وارد زبان شود چون این جزو خصوصیات جریان سیال ذهن هم هست. من بعد از کارکرد روی زبان نمایشنامه، در رونوشت بعدی یک ذره بازی کردم. مثلاً گفتم تداعی شاه لیر بهتر است یک ذره زودتر اتفاق بیفتد. یا فکر کردم که بهتر است چگونه به ریچارد سوم برسم. در کل روند فکر کردن به نمایشنامه "جتسیمانی" برای من یکی از طولانیترین روندها بود اما روند نوشتنش زیاد طول نکشید. من نمایش "کوررنگی" را از زمانی که فکر کردم تا نوشتم، مجموعاً دو ماه طول کشید ولی "جتسیمانی" نتیجه سه ماه فکر کردن و یک ماه نوشتن است.
آقای پاکراه، چرا ما الان به دورهای رسیدهایم که اغلب نمایشنامهنویسان ما کلا فکر نمیکنند؟ اگر شما توجه کنید ما اکنون نمایشنامهنویسهای خوب زیادی نداریم. ما در دهه هشتاد یک تعداد نمایشنامهنویس خوب معرفی کردیم اما اگر الان به جشنوارهها هم نگاه کنید میبینید که نمایشنامهنویسهای ما واقعاً ضعیف شدهاند.
سیاوش پاکراه: بله همینطور است. متأسفانه در جشنواره دانشگاهی که من خیلی وقتها از کارگردانیها و بازیگریها به وجد آمدم نیز همچنان ضعف نمایشنامه مشهود بود. واقعیت این است که لزومی برای نمایشنامهنویسی خوب حس نمیشود. ما الان در روزگاری هستیم که چه بخواهیم و چه نخواهیم، سیستمی که دارد هنر را هدایت میکند ما را مجبور میکند که به خواست مردم تن بدهد. اولاً من به طور کامل مخالف این قضیه هستم و اعتقاد ندارم که آرتیست باید چیزی را تحویل جامعهاش بدهد که جامعه از او میخواهد. در حالیکه نیاز با خواست فرق دارد. کاری که ما داریم الان انجام میدهیم این است که داریم تئاتر را به مرور راحتتر و راحتتر میکنیم و این را یادمان میرود که اصلاً کارکرد هنر متحیر کردن نیست بلکه متأثر کردن است. بین این دو فاصله وجود دارد. وقتی که بیایم یک کاری که صد بار قصهاش را شنیدهام و فیلمش را دیدهام را بازسازی کنم، تنها چیزی که مخاطب را میتواند به وجد بیاورد همان متحیر شدن است که نمایش را ببیند و با تعجب بگوید چه عظمتی! این تأثیر نیست بلکه تحیر است و از نظر من کارکرد هنری نیست. یادمان باشد که آدمها اصولاً به راحت دیدن و فکر نکردن تمایل دارند. شما وقتی این را به راه اصلی هنر یک کشور تبدیل کنید، یواش یواش همه چیز تبدیل به شو و نشان دادن میشود و آن موقع ما دیگر دنبال فکر کردن نیستیم. مثلاً اگر در اینستاگرام طرف عکس غذا یا یک عکس احمقانه میگذارد و لایک میگیرد، تئاتر ما هم در نسبت تئاتر بودنش به آن شبیه است. یعنی شما یکدفعه میبینید فلان کارگردان چهار بازیگر را میآورد که برای من نه تنها سبقهای در تئاتر ندارند بلکه حتی در تئاتر معنا نمیشوند، اما شما میبینید یک خیل تماشاگر به دیدن نمایش میرود تا فقط آن آدم را ببیند، نه برای اینکه تئاتر را ببیند. آنوقت یک آدمی مثل شاهو رستمی یا امیر شمس و تعداد زیادی از آدمهایی که من در دانشگاه دیدم و شاهکار بودند باید بیرون بمانند. چرا؟ به خاطر اینکه بعضی بازیگران به صرف نامشان روی صحنه میروند. این واقعاً بد است. مدیومها با هم متفاوت هستند و تئاتر هم کارکردش متفاوت است. چه اتفاقی میافتد که خود تئاتریها به این مسئله دامن میزنند؟ تا یک حدی نمیشود مانع این قضیه شد چون قضیه، قضیه شکم و استعداد است و به خاطر همین مسئله آن کارگردانی که به کارش اعتقاد دارد هم مجبور میشود نحوه کار کردنش را عوض کند چون آن آدم باید پاسخگو باشد. من بچه ندارم و زیر سقف خانهام نشستهام و جسارت میکنم و "جتسیمانی" مینویسم، اما آن آدمی که باید پول اجاره خانه و خرج زندگی یک بچه را بدهد باید چهکار کند واقعاً؟ طبیعتاً او هم میآید در این رود اضافه میشود. من اینجا با حرفی که شاهو رستمی زد مخالف هستم چون این مسئله تقصیر تئاتریها نیست و کسی که در تئاتر کار میکند هم بالأخره باید درآمد کسب کند و زندگیاش را بگذراند. این مسئله باید از بالا و از سمت مدیریت درست شود. متأسفانه الان دارند آرام آرام وضعیت تئاتر شهر را هم شبیه سالن خصوصی میکنند و این یعنی شو و نابودی. این یعنی تئاتر صرفاً تبدیل به یک کالای لاکچری شود که ما بتوانیم روی صندلیهایش بنشینیم و عکس اینستاگرامی بگیریم و بگوییم ما رفتیم تئاتر دیدیم.
شاید شما به پول تئاتر نیاز نداشته باشید اما...
شاهو رستمی: من هیچ کار دیگری جز تئاتر ندارم.
طبیعتاً افرادی که از تئاتر امرار معاش میکنند وقتی حمایت دولتی برداشته میشود مجبورند به این شیوه کار کردن رو بیاورند.
امیرحسین دوانی: من در این مورد با شاهو موافق هستم. من سعی میکنم از طریق دیگری ارتزاق کنم تا بتوانم در تئاتر کاری که دلم میخواهد را انجام بدهم. من میروم ساختمان بازسازی میکنم و یا کارهای دیگری انجام میدهم که شاید تجربه اولم باشد اما سعی میکنم با آن کارها درآمد کسب کنم تا مسائل اقتصادی بزرگترین لطمه را به کارم در تئاتر نزند.
سیاوش پاکراه: امیرحسین دوانی و شاهو میتوانند از طریق طراحی صحنه و کار نشر یک پولی بگیرند تا بتوانند در زمینه کارگردانی و بازیگری کاری که دوست دارند را انجام بدهند اما همچین چیزی به طور قطع برای نویسنده و کارگردان نمیتواند اتفاق بیفتد چون پروسه نویسندگی پروسهای برابر با طراحی صحنه نیست.
امیرحسین دوانی: آیا یک نویسنده نمیتواند برود آنونس و تیزر بنویسد؟
اما وقتی تمرکزش را روی آن کار میگذارد، به کار اصلیاش لطمه وارد میشود.
سیاوش پاکراه: قضیه نویسنده با طراح فرق دارد. نویسندگی یک پروسه است و اگر نویسنده برود آنونس و تیزر بنویسد، دیگر ذهنش نمیتواند بیاید نمایشنامه بنویسد. این جزو خصوصیات نویسندگی است. فرآیند نویسندگی، فرآیند خلق از صفر است.
معمولاً نویسندگانی که این اتفاق برایشان میافتد از نویسندگی فاصله میگیرند.
امیرحسین دوانی: اما مثلاً آقای چرمشیر نمایشنامهنویسی است که دارد ارتزاقش را از راه دیگری میکند.
سیاوش پاکراه: صحبت من در مورد این است که یک هنرمند تئاتر برای ارتزاق از خود تئاتر خارج نشود. مثلاً شما که کارگردانی میکنید بروید از راه طراحی صحنه ارتزاق کنید و بیایید در زمینه کارگردانی کاری که دوست دارید را روی صحنه ببرید. در مدیوم تئاتر یک نویسنده در طول سال بیشتر از سه نمایشنامه نمیتواند بنویسد اما یک بازیگر و یک طراح صحنه در طول یک سال میتواند 20 کار انجام دهد.
امیرحسین دوانی: هنرمند میتواند از مدیوم تئاتر هم خارج شود و از طریق کارهای دیگر ارتزاق کند.
شاهو رستمی: مشکل این است که همه کارها شبیه هم شده است. الان در هر سالنی یک نمایش وجود دارد که قرار است به زور و با هر چیزی شما را بخنداند. الان فکر کنم در میان نمایشهایی که هر شب روی صحنه میرود فقط نمایش ما است که نمیخنداند. بقیه کارها همه کمدی است. من بعضی وقتها میبینم بازیگر خودش را میکشد که تماشاگر را بخنداند. در حالیکه لازم نیست شما بخندانید و اگر قرار باشد اتفاقی بیفتد خودش میافتد.
متأسفانه این روزها کارکرد تئاتر آزاد وارد تئاتر هنری شده است.
شاهو رستمی: آیا ما هم باید به این وضعیت تن میدادیم؟ خیر.
آقای دوانی، شما از ابتدا در جریان نگارش متن بودهاید. چقدر نظری را اعمال کردید یا در روند نگارش متن دخالت داشتید؟
امیرحسین دوانی: قطعاً در این نمایشنامه سیاوش پاکراه خودش از من مسلطتر بود ولی ما گپهایی هم زدهایم. اساساً شکل کار کردن من و سیاوش پاکراه به این شکل بوده است که پروسه طراحی و میزانسن کردن و نوشتن را با هم شروع میکنیم و در مورد نمایش "جتسیمانی" هم تا حدودی این کار را انجام دادیم. با هم صحبت میکنیم و ایده میدهیم و ایده میگیریم. شاید یک جاهایی با هم مخالف باشیم که در این مورد صحبت میکنیم. من در متن "جتسیمانی" زیاد دخالت نکردم.
سیاوش پاکراه: واقعیت این است که نگاه من و امیرحسین دوانی آنقدر در هم غرق شده است و همدیگر را خوب میفهمیم که دیگر نمیدانم کداممان ایده میدهیم. ما زیاد هم با همدیگر حرف نمیزنیم. شاید امیر در مورد متن "جتسیمانی" هم زیاد حرف نزده باشد اما من میدانستم امیر چه میخواهد.
شما در تمرینات نمایش "جتسیمانی" هم حضور پیدا میکردید؟
سیاوش پاکراه: من نویسندهای هستم که وقتی متن میدهم، از کست تا اجرا را هندل میکنم و خیلی وقتها در کار کارگردان دخالت میکنم اما "جتسیمانی" اولین و تنها متنی است که نوشتم و تنها سه جلسه سر تمریناتش رفتم.
یعنی به نظرتان آمد که آقای دوانی دقیقاً دارد آن کاری که شما مد نظرتان بوده است را انجام میدهد؟
سیاوش پاکراه: اصلاً به این فکر نکردم. واقعیت این است که امیر آنقدر برای من با خودم یکی است که به این موضوع فکر هم نکردم. من میدانستم امیر تجربه کارگردانی ندارد و دارد اولین یا دومین تجربهاش را رقم میزند اما امیر یک پشتوانه وحشتناک تئاتری دارد و ایده و نگاه ما با هم خیلی شبیه شده است و اگر یک بخشهایی از آن هم شبیه نشده، قابل فهم و قابل اطمینان شده است. یک جاهایی وجود دارد که من با امیرحسین دوانی مخالف هستم اما مخالفتم را خودم کنار میگذارم چون میدانم او از متن چیزی درمیآورد که در آخر آن چیزی که من میخواهم نیز تأمین شده است. در مورد متن "جتسیمانی" یک حسی در داخلم بود که احساس میکردم احتیاج نیست سر تمرین بروم. من دلم میخواست امیر لذت ببرد و احساس نکند من بالای سرش هستم. تنها باری که میتوانستم به خودم اجازه بدهم که از متنام دور باشم و سر تمرینات نروم، وقتی بود که امیرحسین دوانی کارگردانی میکرد. پس این اجازه را برای خودم صادر کردم که با این کار یک چیز جدیدتری هم برای خودم اتفاق بیفتد.
شاهو رستمی: من معتقدم بودن نویسنده در کنار گروه در هر کاری الزامی است. در چند سال اخیر در نمایشها کمتر این اتفاق افتاده است اما از گذشته نویسنده در کنار گروه بوده است.
امیرحسین دوانی: من معتقدم حضور نویسنده الزامی نیست و حتی کمک میکند تا شما بهعنوان کارگردان اساساً یک چیز دیگری از متن بسازید.
آقای دوانی، چقدر در اجرا به نمایشنامه آقای پاکراه وفادار بودید؟
امیرحسین دوانی: بسیار زیاد اما نه صد درصد.
سیاوش پاکراه: من اصولاً نویسندهای هستم که اگر ببینم کارگردان از متن خوشش نمیآید آن را تغییر میدهم ولی باید خودم این کار را بکنم. اعتقاد دارم فرق نویسنده زنده و مرده همین است. من معتقد هستم که کارگردان باید متن را دوست داشته باشد و یا بازیگر وقتی روی صحنه میرود باید از متن لذت ببرد. اگر بازیگر به هر دلیلی از متن لذت نمیبرد، من بهعنوان نویسنده موظف هستم که آن لذت را برای بازیگر ایجاد کنم.
همانطور که گفتید "جتسیمانی" یک نمایش پیچیدهای است ولی میزانسنهای زیادی ندارد. شما در این نمایش برای هدایت بازیگران چه چالشهایی داشتید؟
امیرحسین دوانی: اتفاقاً یک عده به من میگویند چقدر میزانسنهای شما زیاد است. ما در پروسه تولید نمایش "جتسیمانی" با بچهها سعی کردهایم که ویژگی سیال بودن را بتوانیم در فضا بیاوریم. گاهی اینها پرسوناژهای منفک از هم هستند. تقریباً میشود گفت اینها در تمام طول نمایش دو پرسوناژ منفک از هم هستند که گاهی ارتباط برقرار میکنند. نمیدانم میزانسنهایم کم است یا زیاد، اما فکر میکنم به اندازه است. شاید حتی جا داشته باشد یک سری اتفاقات آن کمتر هم بشود و به جای اینکه حرکتهای بیرونی بچهها بیشتر شود، کمی تمپوی درونی آنها بالاتر برود. ما چالشهای زیادی داشتیم. سعی کردیم رفتارهای متفاوتی که میتواند در زمانها و موقعیتهای گوناگون باشد را با یک سری تمرینات به کار اضافه کنیم. ما پلانهای بیشتری برای اجرای این نمایش داشتیم ولی به دلیل زمان محدود و عوض شدن پلان کلی، سعی کردیم کمی دست نگه داریم و به همین خاطر کمتر از آنها استفاده کردیم. در حال حاضر شما در نمایش "جتسیمانی" ریتمهای عجیبی نمیبینید.
آیا این نظر خودتان بود که در کل نمایش موسیقی گذاشته شود؟
امیرحسین دوانی: آنکیدو دارش هم مثل سیاوش یار قدیمی من است و ما سالهاست که داریم با هم کار میکنیم. ما همدیگر را بسیار خوب میشناسیم. خود متن دارد یک اتمسفر میسازد و عناصر دیگر هم سعیشان بر این است که این اتمسفر را بسازند. طراحی صدایی که در این نمایش وجود دارد به ساخت این اتمسفر کمک زیادی میکند.
مخاطبان انگار در بخش طراحی صحنه انتظار بیشتری از شما داشتند.
امیرحسین دوانی: یک دوست منتقدی آمد نمایش را دید و گفت کوزهگر از کوزه شکسته آب میخورد. من کمی درباره سواد آنها شک دارم. هر ظرفی مظروف خودش را میخواهد. من در این اجرا سعی کردم میزانسنها را کم کنم. من در هر نمایشی که طراح صحنه بودهام به یک شکل مختلف کار کردهام. منِ طراح، زیرمجموعه کارگردان هستم و قرار است که در راستای ایده کارگردان کار کنم. البته یک جاهایی از کارگردان جلو میزنم ولی اشتباه است. من نمیتوانم بگویم طراحی نمایش "جتسیمانی" درخشان است ولی به نظر خودم به اندازه است.
آقای رستمی، شما به غیر از نمایش "جتسیمانی" سر کار دیگری هم هستید؟
شاهو رستمی: من اصولاً فقط یک کار انجام میدهم. یعنی دو تا کار را نه همزمان تمرین میکنم و نه اجرا. من یک خاطره از حضور نویسنده سر تمرین بگویم. امیرحسین دوانی به متن بسیار وفادار است. آقای ناصر حسینیمهر هم یک واو از متن "مائوزر" اثر هاینر مولر کم نمیکرد. وقتی به ایشان میگفتیم که این واو را تغییر بدهیم، میگفتند نمیشود چون نویسنده فوت کرده است و من نمیتوانم آن واو را تغییر بدهم. با این حال در نمایش "جتسیمانی" سیاوش پاکراه میآمد از منِ بازیگر میپرسید که آیا این دیالوگ را دوست داری؟ من هم اگر دوست داشتم به او میگفتم دوست دارم ولی یک جاهایی را دوست نداشتم و آن را تغییر میداد.
سیاوش پاکراه: اگر متن دیگری دست امیرحسین بود ممکن بود همه چیز آن را دور بیندازد. قضیه این نیست که من سختگیر هستم، بلکه قضیه اطمینانی است که ما دو نفر به هم داریم. یعنی او اگر بخواهد چیزی را دور بیندازد میتواند خیلی راحت به من بگوید تا خودم آن را دور بیندازم. در واقع یک اطمینان دو طرفه است. به همین خاطر قضیه اصلاً سختگیری من روی متن نیست.
شاهو رستمی: من حالم با نمایش "جتسیمانی" خوب بود و حال خوبی داشتم. اذیت نمیشدم و اینطور نیست که بگویم کاش تمام شود. برخی از نمایشها هستند که همان روزهای اول دوست دارم تمام شوند ولی نمایش "جتسیمانی" جزو نمایشهایی است که دوست ندارم تمام شود. واقعاً با گروه بسیار خوبی همکاری کردم. آنقدر همه با هم همدل بودیم که شاید سخت بتوانم دوباره چنین گروهی را پیدا کنم.
آیا پرونده نمایش "جتسیمانی" در سالن استاد انتظامی بسته میشود؟
امیرحسین دوانی: سعی میکنیم این اتفاق نیفتد ولی هنوز برنامه قطعی نداریم. فکر میکنم به دلیل فشردگی که در تولید این نمایش وجود داشت همه ما به یک استراحتی نیاز داریم تا نفس بکشیم و فکر کنیم که چهکار کردهایم و میخواهیم چهکار کنیم. من دوست دارم نمایش "جتسیمانی" را چه در قالب جشنواره و چه در قالب اجرای عموم دوباره روی صحنه ببرم ولی اجرای دوباره آن منوط به یک سری شرایط است.
سیاوش پاکراه: اینکه پرونده یک نمایش بسته شود و یا نه، کاملاً دست خود آدم نیست.
من فکر میکنم شما نمیتوانید این نمایش را در سالنهای خصوصی اجرا کنید و حتماً باید سراغ سالنهای دولتی بروید که این کار را سخت میکند.
امیرحسین دوانی: بله درست است. البته با یک سری سازوکارها و وجود تهیهکنندههای اسمی که باعث فروش یک نمایش میشوند میتوانیم این نمایش را در سالنهای خصوصی هم اجرا کنیم. من یک نکته دیگری را هم بگویم. من در این نمایش سعی کردم با آدمهایی کار کنم که شور و اشتیاق بسیار زیادی دارند. واقعاً هم این شور و اشتیاق را در بچهها دیدم. بدون شک حضور شاهو رستمی و امیر شمس در تولید این کار بسیار تأثیرگذار بود. من از قبل هیچگونه دوستی با این عزیزان نداشتم.
چطور شد که تصمیم گرفتید در نمایش "جتسیمانی" با آقای رستمی و آقای شمس همکاری کنید؟ در صورتیکه به دلیل سبقه کاری که دارید میتوانستید سراغ بازیگران چهره بروید.
امیرحسین دوانی: من از یک جایی به بعد تصمیم گرفتم که دیگر با دوستان بازیگرم همکاری نکنم و به همین خاطر خودم شروع به جستوجوی بازیگران جدید کردم. در حال حاضر بسیار خوشحالم که با این دوستان همکاری کردم. من شاهو رستمی را سر نمایش "کمیته نان" دیده بودم. همه بچههای پشت صحنه کسانی هستند که کار زیادی انجام دادهاند. شما میتوانید آنها را در سطح بالای تئاتر حرفهای ببینید. واقعاً آنها به من لطف کردند که آمدند در نمایش "جتسیمانی" کار کردند. همه ما میدانیم که چنین نمایشی نمیفروشد. نکته دیگر که میخواهم در مورد آن صحبت کنم این است که در سالن استاد انتظامی یک سری اتفاق حیرتانگیز میافتد. مثلاً وسط اجرا یکدفعه برق و صدا قطع میشود و نوسان نور پیش میآید. میخواستم یک تشکر ویژه هم از تمام طراحان این نمایش کنم چون واقعاً زحمت بسیار زیادی کشیدند.
پس از نمایش "جتسیمانی" دوباره کارگردانی خواهید کرد؟
امیرحسین دوانی: یک پیشنهاد در رابطه با کارگردانی دارم ولی من قطعاً طراح صحنه هستم و در حال حاضر نیز در حال طراحی صحنه برای یوسف بابپیری، امین میری و... هستم.
آقای پاکراه، در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
سیاوش پاکراه: ما یک نمایشی را داریم تمرین میکنیم که قرار است در سالن مولوی اجرا شود. نام آن نمایش "من" است. متن نمایشنامه "من" هم یکی از متنهایی است که به تازگی نوشتهام و آن را خیلی دوست دارم. ضمن اینکه دارم از تمرینهای آن نمایش نیز لذت میبرم. در نمایش "من" امیر شمس هم حضور دارد. علاوهبر امیر شمس، خانم شبنم دادخواه، مصطفی لطیفیخواه و غزاله تودهزعیم نیز در آن نمایش حضور خواهند داشت. هنوز تاریخ اجرای آن مشخص نیست و نمیدانیم که چه زمانی قرار است اجرا برود ولی حرفهایمان را زدهایم که پیش از جشنواره تئاتر فجر اجرا برویم. من پیش از اینکه نمایشنامههای "جتسیمانی" و "من" را بنویسم یک نمایشنامه دیگری هم نوشتهام که در ذهنم صدای زیادی میدهد ولی آن را به خاطر نمایشنامه "جتسیمانی" نگه داشتم و دیگر سراغش نرفتم ولی همچنان دارم به آن فکر میکنم. طرح نمایشنامه را نوشتهام و به تئاتر شهر ارائه دادهام. نام آن نمایشنامه هم "آدم برفی در تابستان" است.
به کست بازیگران آن نمایش فکر کردهاید؟
سیاوش پاکراه: برای بازیگری یک سری اسامی دارند در ذهنم صدا میدهند ولی هنوز به آن مرحله نرسیدهام که بگویم قطعاً با این بازیگران همکاری میکنم ولی کست طراحی آن مثل همیشه است. یعنی من بالا برم یا پایین بیایم، امیرحسین دوانی طراح صحنه من خواهد بود. مهدی فاتحی طراح پوستر است و برای طراحی نور هم با علی کوزهگر صحبت کردهام. در حال حاضر متن "آدم برفی در تابستان" برای من متنی است که بیشتر از همه متنها دوستش دارم.
آیا نمایشنامهای برای چاپ در دست انتشار ندارید؟
سیاوش پاکراه: آخرین نمایشنامهای که از من چاپ شد نمایشنامه "صور اسرافیل" بود و پس از آن دیگر هیچ نمایشنامهای چاپ نکردم. قصد دارم که نمایشنامههای "جتسیمانی" و "من" را هم چاپ کنم ولی مشکلی که الان وجود دارد نشرها هستند. اوضاع نشرها در حال حاضر خوب نیست.
آقای دوانی، آیا شما در کارگردانی این نمایش متأثر از آقای پسیانی بودید؟
امیرحسین دوانی: فکر میکنم هیچکس نمیتواند منکر تجربیات گذشته خودش در کنار آدمهای دیگر شود. من کارهای قدیمی آتیلا پسیانی را بسیار زیاد دوست داشتم. خودم نمیدانم در نمایش "جتسیمانی" چقدر از آتیلا پسیانی تأثیر گرفتهام.
شاهو رستمی: قطعاً یک پشتوانهای وجود دارد. من نیز از کارگردان قبلی یک چیز میگیرم و با خودم میآورم تا آن را رشد میدهم. در کارگردانی و نویسندگی هم باید همینطور باشد.
امیرحسین دوانی: من منکر این نیستم که از کارهای قدیمی آتیلا پسیانی هم تأثیر میگیرم ولی چیزی که باعث میشود شما این نظر را داشته باشید جنس کار ما است. شاید اگر من یک کار رئالیستی کار میکردم چنین حرفی را به من نمیزدند.
آقای رستمی، شما تصمیمی برای کارگردانی کردن ندارید؟
شاهو رستمی: من قصد کارگردانی دارم ولی واقعاً کارگردانی کردن پول میخواهد. امیرحسین دوانی برای نمایش "جتسیمانی" خرج بسیار زیادی کرده است. در حال حاضر وضعیت اینطور است که از هیچ کجا هیچ کمکی نمیکنند. ای کاش کمک میکردند.
در پایان اگر صحبتی باقی مانده است بفرمایید.
شاهو رستمی: من دست تک تک بچههای پشت صحنه را میبوسم. شاید هر شب فقط من و امیر شمس دیده شویم ولی یک سری بچههای زحمتکش پشت صحنه وجود دارند که واقعاً فداکاری میکنند تا ما روی صحنه دیده شویم. واقعاً از آنها ممنونم چون بسیار حرفهای هستند. آنقدر همه چیز خوب بود که میگویم کاش اجراها تمام نشود. امیرحسین دوانی گاهی واقعاً جدی بود و گاهی یک رفیق.
سیاوش پاکراه: من در مورد نمایش "جتسیمانی" یک چیزی را ساده بگویم. معمولاً نویسندهها وقتی کارشان اجرا میشود لذتی نمیبرند و همیشه غر میزنند. تاکنون 20 عنوان نمایشنامه مختلف از من اجرا شده است. در بین این 20 نمایشنامه، کارهای بسیار کمی بودهاند که خودم از اجرای آنها احساس خوشایندی داشتهام. من اجرای نمایش "جتسیمانی" را با وجود تمام کاستیهایی که حتماً دارد دوست دارم. این اکیپ، اجرا و فضایی که ساخته میشود را دوست دارم ولی اعتقاد دارم این دوست داشتن بیشتر خواهد شد. اگر این نمایش در سالن بهتری اجرا برود و مشکلات کمتری سر راه آن قرار بگیرد، میتواند اجرای شیکتر و زیباتری داشته باشد.