سرویس تئاتر هنرآنلاین: حسین فدایی حسین یکی از فعالان حوزه تئاتر است که به لحاظ موضوعی در زمینه تئاتر کودک، تئاتر مقاومت و تئاتر مذهبی فعالیت میکند. او همچنین در این سالها مقالات بسیار نوشته و ترجمه کرده و یکی از پژوهشگرانی است که در آینده میتوان شاهد تالیفات مهمی از او بود.
فدایی حسین نویسنده و کارگردان هم هست و علاوه بر اینها در حوزه عکاسی نیز فعالیت میکند. مردی که در کمال آرامش کار خودش را میکند و انگار هیاهو را دوست ندارد و برای همین هم پیوسته کار کرده و هم بر کیفیت آثارش افزوده است. او امروز یکی از بهترین مترجمان تئاتر کودکان و نوجوانان هست و همچنین فعالیتهای پژوهشی در بنیاد نمایش کودک انجام میدهد.
فعالیتهای عمده پژوهشی
فدایی حسین بیش از 30 فعالیت پژوهشی دارد که میتوان به: "زوایای پنهان تئاتر دفاع مقدس"، "تئاتر ضد جنگ"، "فرزندکشی در ادبیات جهان"، "سیر تحول مضمون و تطور زمان در ادبیات نمایشی جنگ"، "بررسی وضعیت تئاتر کودک و نوجوان در ایران"، "بررسی تطبیقی تأثیر دین در نمایش شرق و غرب"، "تئاتر و تعلیم و تربیت دینی"، "چهل سال تئاتر کودک و نوجوان در ایران (1357 تا 1397)" اشاره کرد.
او همچنین 30 مقاله پژوهشی دارد که از جمله آنها به: "سیر تحول مضامین نمایشی در تئاتر دفاع مقدس"، "قالبهای داستانی در نمایشهای دفاع مقدس"، "مسیحیت و تئاتر دینی در قرون وسطی"، "تئاتر و مخاطب امروز"، "نسبت متقابل درام و تئاتر: تلاشی در تدوین ماهیت درام و تئاتر با رویکرد ادبیات نمایشی" و... میتوان اشاره کرد. فدایی حسین در سمینارها مختلفی نیز در زمینه تئاتر و هنرهای نمایشی به ارائه مقاله و سخنرانی پرداخته است. با حسین فدایی حسین درباره روال کار هنریاش، ترجمهها و پژوهشهایش در حوزه تئاتر گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید:
آقای فدایی حسین، آشناییتان با هنر از چه زمانی و چگونه بوده است؟
من از کودکی به هنر به شکلهای مختلف آن گرایش داشتم و علاقهمند بودم و اولین کارهایم در حوزه طراحی و نقاشی بود. معمولاً نقاشیهایی که سر کلاس میکشیدم نقاشیهای خوبی بود و گاهی حتی بچهها نقاشیهای من را میگرفتند و به خانه میبردند و به والدین خود نشان میدادند. همین باعث شد که من بسیاری از دفترهای نقاشیام را از دست دادم و همیشه هم حسرت این را میخوردم که چرا دفترهای نقاشیام را ندارم. به هر حال من نقاشی را به شکل جدی حتی در دوران راهنمایی و دبیرستان دنبال کردم و هنوز هم یک سری تابلوی نقاشی از کارهای قدیمیام دارم. البته کارهای خیلی خاصی نیست و در واقع مشق طراحی است.
در مسابقات طراحی و نقاشی هم شرکت میکردید؟
تا جایی که یادم است در قم در یک مسابقه شرکت کردم و نفر اول شدم. لازم هست بگویم که من در تهران به دنیا آمدم ولی بعد از سوم ابتدایی به خاطر اینکه اکثر اعضای خانوادهام قمی بودند به قم رفتیم. بنابراین شروع فعالیت هنریام با نقاشی بود و بعد به سمت عکاسی گرایش پیدا کردم و در دوران راهنمایی و دبیرستان کار عکاسی انجام میدادم. عکاسی را به شکل جدی در جنگ هم تجربه کردم.
آیا بهعنوان عکاس در جبهه حضور داشتید؟
بله. البته قبلش بهعنوان امدادگر و نیروی رزمی هم به جبهه رفته بودم. اولین بار در 17 سالگی بهعنوان امدادگر به جبهه رفتم و بعد بهعنوان نیروی رزمی و بعد بهعنوان عکاس. از عملیات والفجر 8 عکاسی کردم و آن عکسها را هنوز دارم.
عکسهایتان را به نمایش نگذاشتهاید؟
خیر. شرایطش پیش نیامده است. ما ارگان لشگر 17 علیابن ابیطالب بودیم و خود لشگر 17 گاهی از آن عکسها نمایشگاه میگذارد اما من خودم هم از روی عکسهایی که چاپ شده بود کپی گرفتهام و نگاتیوهایش را همچنان دارم. در ادامه کار طراحی، به سمت گرافیک کشیده شدم و چند سالی کارهای گرافیک را به شکل حرفهای انجام میدادم و روجلد و پوستر طراحی میکردم. بیشتر هم برای تئاترها طراحی میکردم. در واقع برای نمایشهایی که خودمان کار میکردیم طراحی پوستر و بروشور انجام میدادم. برای من فعالیتهای طراحی، عکاسی، گرافیک و تئاتر که خودش شاخههای مختلفی دارد تقریباً از دوران دبیرستان به شکل موازی پیش رفت منتها به مرور تئاتر بر بقیه غلبه کرد. البته من همچنان فعالیت عکاسی را ادامه میدهم اما با گوشی موبایل. البته در گذشته دوربینهای آنالوگ داشتم که دیگر کاراییشان را از دست دادند و دوربینهای دیجیتال هم عمدتاً گران و پرهزینه بودند و شکل استفادهشان هم طوری بود که یک مقدار اذیت میشدم بخواهم دوربین را همه جا همراه خودم ببرم. به همین خاطر الان با دوربین موبایل عکاسی میکنم و خوشبختانه گوشی من کیفیت خوبی برای عکاسی دارد و تقریباً میشود گفت که نیاز من را تأمین میکند. ضمن اینکه من واقعاً به دنبال عکاسی حرفهای هم نیستم و بیشتر سوژههایی که اطرافم میبینم و نسبت به آنها حساس هستم را سوژه عکاسی میکنم.
آیا هنوز نقاشی هم میکشید؟
خیر. تقریباً میشود گفت که اوج فعالیت طراحی من در دوران دانشگاه بود. من ورودی سال 68 دانشکده هنرهای زیبا هستم و طراحی صنعتی خواندهام. لیسانس طراحی صنعتی را هم در سال 73 گرفتم اما به شکل فعالیت حرفهای به طراحی صنعتی مشغول نشدم. اتفاقاً میخواستم این کار را ادامه بدهم و طراحیهای خیلی متنوعی هم انجام دادم که بیشتر در حوزه کودک (مثل کیف مدرسه، روروئک، کالسکه و اسباببازی) بود منتها هیچکدام اینها به سرانجام نهایی نرسید و آن زمان هیچ تولیدکنندهای از آنها استقبال نکرد. عمدتاً میگفتند ما ترجیح میدهیم محصولاتی که از خارج کشور وارد میشود را کپی کنیم. چرا که کار طراحی صنعتی بسیار گران تمام میشود و خیلی از تولیدکنندگان جرأت ریسک کردن در این زمینه را ندارند.
شاید اگر طراحیهایتان را به تولیدکنندههای خارجی معرفی میکردید اتفاق بهتری میافتاد چون خارجیها تاکنون بسیاری از ایدههای ایرانی را کپی کرده و حق کپی رایت آثار هم پرداخت کردهاند.
بله، اما باید در نظر بگیرید که آن زمان (سال 1373) ارتباطات جهانی خیلی محدود بود. به همین خاطر چون طراحی با فعالیتهای نمایشی من همزمان بود و فعالیتهای نمایشی برای من اولویت داشت کم کم طراحی به حاشیه رفت.
تئاتر از چه زمانی برایتان جدی شد؟
ماجرا به خیلی سال قبل برمیگردد. اولین نمایشی که دیدم در یک اردوی تفریحی بود که ما به تفرش رفته بودیم. این درست همزمان بود با ترک تحصیل من. سال 59 و بعد از سوم راهنمایی ترک تحصیل کردم. دوم راهنمایی من همزمان شده بود با انقلاب. بعد سال 59 جنگ شروع شد و من احساس میکردم الان دوران تحصیل و درس نیست و باید بروم سراغ حال و هوای جنگ و فعالیتهای اجتماعی. چند شغل هم تجربه کردم اما به جز نجاری در هیچکدام موفق نبودم چون آن کارها را دوست نداشتم. دلم میخواست یک کاری کنم که در آن هنری هم وجود داشته باشد. در همان سال در تفرش یک نمایش کودک با نام "میرویم خورشید را آزاد کنیم" دیدم که توسط گروهی از بچههای کانون پرورش فکری قم اجرا شد و با آن نمایش به شدت شیفته مقولهای به نام تئاتر شدم. چند سال قبلتر هم یک تئاتر در تهران دیده بودم و آن هم در کتابخانه یک مسجد اجرا شده بود. آن موقع من ارتباطی با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نداشتم. البته یک کتابخانه در خیابان ری نزدیک خانهمان بود و همیشه از بیرون آن را هم میدیدم و دیدن ساختمان کانون هم برایم جذاب بود، اما از طرف خانواده یک ممنوعیتهایی وجود داشت که اجازه ورود به کانون را نداشتم. نمایشی که آن زمان دیدم راجع به شیطان بود که میآمد یک کسی را فریب میداد و نمیگذاشت نماز بخواند. لباسها، رنگها و گریمها برای من خیلی جذاب بود. آن نمایش را بچههای خود مسجد تولید کرده بودند. بین آن نمایش تا نمایشی که در تفرش دیدم چندین سال فاصله افتاد. نمایشی که در تفرش دیدم برایم بسیار جالب بود. کارگردانش هم یک آقایی بود به نام محمدرضا عباسی امجد. من از ایشان در مورد نمایشی که اجرا کردند پرسیدم و ایشان گفت اگر دوست داری میتوانی به دورههایی که ما در کانون قم میگذاریم بیایی. البته وقتی به قم آمدیم و حساسیت خانواده نسبت به کانون کم شد من با کانون پرورش فکری قم ارتباط پیدا کردم، اما فعالیتم فقط در زمینه کتابخوانی و نقاشی بود. یک استادی به نام آقای بهمن بود که هنوز هم هستند و خدا انشاءالله به ایشان سلامتی بدهد. آقای بهمن نقاشی حرفهای هستند و من در حضور ایشان بودم. فقط هم در حد خواندن کتاب و نقاشی در کانون فعالیت میکردم. البته آنجا سروصداهایی از تئاتر میشنیدم و هرازچندگاهی برای کنجکاوی به سالن تمرین تئاتری که پشت ساختمان کانون وجود داشت میرفتم و از داخل سوراخ کلید نگاه میکردم اما هیچوقت به این فکر نکرده بودم که وارد همچین فعالیتی شوم. دیدن آن نمایش باعث شد که خیلی مشتاق شوم. برای آن کلاس ثبتنام کردم و کلاس تشکیل شد. تعدادی از بچهها بودند که از قبل فعالیت میکردند و تعدادی هم جدید بودند. کلاسها برای من به شکل جذابی پیش رفت، در حالیکه واقعاً فکر نمیکردم تئاتر بتواند اینقدر جذاب باشد. فعالیتهایی که انجام میشد تماماً فعالیتهای خلاق و بازیهای نمایشی بود. البته ما بعدها فهمیدیم که آنها بازیهای نمایشی و فعالیت نمایش خلاق بوده است. این فعالیتها توسط آقای امجد به ما منتقل میشد و من تمام تمرینات را در یک دفتر یادداشت میکردم. این دفتر تقریباً میشود گفت اولین کار نوشتاری بود که در حوزه تئاتر انجام دادم. در واقع من یک دفتر آموزشی تهیه کردم که برای خود من خیلی ارزشمند بود.
این دفتر را هنوز دارید؟
بله.
راجع به این دفتر و تجربیات دیگرتان میشود کار پژوهشی هم کرد.
بله. ضمن اینکه بچههایی که سالها بعد میخواستند تئاتر کار کنند هم این دفتر را از من میگرفتند و میرفتند در مدرسه یا جاهای دیگر و با استفاده از آن تئاتر کار میکردند. این تمرینات برای من خیلی جذاب بود. ما در کنار این آموزشها و تمرینات، یک نمایشی را هم شروع به کار کردیم که یک مقدار از حوزه نمایش خلاق فراتر رفت. فعالیت نمایش خلاق اصلاً وارد اجرا نمیشود. من بعداً متوجه شدم آقای امجد خودش در دوران نوجوانی در همان کتابخانه کانون در قم این آموزشها را زیر نظر یک آقایی به نام صفوی دیده بود. البته آقای امجد به خاطر علاقهمندیشان بعد از انقلاب در کلاسهایی که در تئاتر شهر تهران برگزار میشد آموزشهای دیگری را هم زیر نظر آقای بهروز غریبپور و آقای پرویز پورحسینی گذرانده بودند و این دو شکل آموزش را تلفیق کرده و به ما منتقل میکردند. من همیشه علاقهمند بودم که ببینم این آموزشها ریشه در چه منبعی دارد و این تمرینها از کجا آمده است، چون بعداً که به شکل جدیتری در قم فعالیت نمایشی را دنبال کردم در هیچ گروهی نمیدیدم که به این شکل تئاتر کار کنند. کاری که اینقدر با زمینهسازی دقیق و جذاب و فعالیت خلاق شکل بگیرد را ندیده بودم و این برایم خیلی جالب بود و تازگی داشت و همیشه دنبال ریشه و منبع این شیوه کار کردن بودم.
ما شما را بهعنوان مترجم حرفهای هم میشناسیم. آیا در آن سالها زبان را هم دنبال میکردید؟
البته من خودم را هیچوقت مترجم نمیدانم. گرچه برای منتقلکننده یک متن به زبان فارسی به ضرورت اسم مترجم یا برگردان را میآورند ولی من مترجم را کسی میدانم که تمام وقت و به شکل حرفهای به کار ترجمه بپردازد. من ترجمه را ذوقی انجام میدهم و هدفم هم بیشتر برای ارضای نیاز خودم به دانستن است. اما میگویم حالا که من دانستم و لذتش را بردم چه بهتر که این را برای دیگران هم منتشر کنم. در حقیقت شروعش با نیت دانستن بوده است. به هر صورت من فعالیتهای نمایشی را در دبیرستان ادامه دادم و با کانون و آقای امجد هم در ارتباط بودم ولی بعد از دوران انقلاب فرهنگی آقای امجد به دانشگاه برگشت و ما تقریباً دیگر فعالیتی در کانون نداشتیم.
خودتان در آن سالها هیچوقت کارگردانی نکردید؟
خیر. البته در مدرسه دو نمایش را که مناسبت دانشآموزی داشت، کار کردم. یکی از آن نمایشها مربوط به شب امتحان بود و دیگری یک کار انتقادی بود در مورد "طرح کاد" که بچهها میبایست ضمن درس خواندن به یک کار و حرفهی اجتماعی و بازاری هم مشغول میشدند. خود من چند شغل از جمله حروفچینی و کار در یک عکاسی را تجربه کردم. به این ترتیب معضلات و مشکلاتی که دانشآموزان برای یاد گرفتن کار در طرح کاد با آن مواجه میشدند را تبدیل به یک نمایش کردم و میخواستم آن را در مدرسه اجرا کنم. ولی مسئولین مدرسه جلوی آن را گرفتند و گفتند این در ذهن بچهها یک نگاه منفی از همچنین طرحی را ایجاد میکند. با این حال چون مربی طرح کاد خودش این نمایش را خیلی دوست داشت، جلسهای تشکیل داد و از همه مربیان طرح کاد شهر قم خواست بیایند این نمایش را ببینند تا متوجه معضلات یک دانشآموز در محیط کار شوند. این دو کاری بود که در دوران دبیرستان تجربه کردم. در کنار آن یک گروه در قم شروع به فعالیت کرد که از دبیرستان امام صادق (ع) شروع شد و آقای پارسایی سرپرستی گروه را برعهده داشت. دبیرستان امام صادق (ع) که تقریباً مهمترین دبیرستان قم بود یک سالن تئاتر داشت که نمایشها در آنجا کار میشد. از طرفی حاصل تمرینها و بازیهای ما در کانون پرورش فکری قم به یک نمایشی به اسم "اسماعیل اسماعیل" منجر شد و ما آن را در قم، اصفهان و زیرزمین برج آزادی اجرا کردیم. در آن نمایش آقای پارسایی هم وارد گروه ما در کانون شد و من آنجا با ایشان آشنا شدم و همراه با یکی دو نفر از دوستان به گروه ایشان رفتیم و شروع به فعالیت کردیم. ما در آن گروه نمایشی به نام "حضور" که زمان آقای امجد نیمهتمام مانده بود را احیا کردیم و با کمک حوزه هنری قم در سالن هلال احمر قم اجرایش کردیم. یک نمایش بزرگسال راجع به انقلاب بود و جدیترین کاری بود که ما در قم اجرا کردیم.
از چه زمانی خودتان شروع به تدریس کردید؟
کتابخانه کانون قم پس از رفتن آقای امجد به تهران و پایان انقلاب فرهنگی تخریب شد و ما چند سالی منتظر شدیم تا ببینیم چه زمانی دوباره کتابخانه تأسیس میشود که بتوانیم فعالیت تئاتری انجام بدهیم. تا اینکه کتابخانه پس از چهار سال وقفه در پارک شهر قم افتتاح شد و این همزمان شد با زمانی که من دیپلمم را گرفتم و دیگر طبیعتاً بهعنوان عضو نمیتوانستم در کانون باشم. به هرحال به آنجا مراجعه کردم و گفتم من در کانون پرورش فکری آموزش تئاتر دیدهام و میخواهم آموزههایم را به بچههای کانون منتقل کنم. آنجا به من گفتند برای فعالیت تئاتر به ما دستورالعملی ابلاغ نشده است و اگر شما بروید مسئولین تهران را متقاعد کنید ما حرفی نداریم. من به تهران رفتم و به مدیر وقت مرکز آفرینشهای هنری کانون مراجعه کردم و ایشان به صراحت گفتند: کانون تئاتر نمیخواهد و شما خودتان را درگیر این ماجرا نکنید و بروید یک فعالیت دیگری در کانون انجام بدهید. این برای من که لذت آموزش در کانون را دیده بودم خیلی سنگین بود. با این حال بهعنوان مربی در کانون قم فعالیتم را شروع کردم منتها با بچههای خردسال کار میکردم. یک اتاقی به من دادند و گفتند تو اینجا با بچههای خردسال، کتابخوانی، قصهگویی و... انجام بده. من شروع به طراحی بازی کردم و بچهها را هرروز دو ساعت به شکلهای مختلف سرگرم میکردم. ما گاهی به شکل ناخواسته به سمت نمایش خلاق هم میرفتیم اما شکل رسمی نداشت. تا اینکه نمایشی که ما با همکاری حوزه هنری اجرا کردیم مورد توجه آقای زم مدیر وقت حوزه هنری قرار گرفت و ایشان به قم آمد و حوزه هنری قم تشکیل شد و ما بلافاصله واحد تئاترش را با آقای پارسایی و آقای آزاد راه انداختیم. اولین کاری که کردیم جذب بچههای نوجوانی بود که میشد با آنها فعالیت نمایشی خلاق را انجام داد. به دبیرستانها و مدارس راهنمایی مراجعه کردیم و تعدادی از بچهها که علاقهمند بودند را به حوزه هنری آوردیم. حوزه فضای خوبی را در اختیار ما گذاشت و فعالیت آموزشی به شکل جدی از آنجا شروع شد. من دقیقاً همان آموزشهایی که از کانون گرفته و در دفترم یادداشت کرده بودم را با بچهها کار میکردم. این مربوط به سال 68 است که همزمان با ورود من به دانشگاه بود.
در دانشگاه هم اگرچه طراحی صنعتی میخواندم ولی همیشه در ساختمان تئاتر بودم و بیشتر در کتابخانه دانشکده هنرهای زیبا دنبال کتابهای تئاتر کودک میگشتم. چون آموزش میدادم دوست داشتم بیشتر بدانم و اطلاعات جدیدی داشته باشم. دو کتاب خارجی بود که من از آنها کپی تهیه کردم. یکی از آنها "فلسفه و روش در تئاتر کودک و نوجوان" نوشته موسی گلدبرگ و دیگری "تئاتر برای مخاطبان جوان" بود. من این کتابها را گرفتم و به سختی شروع به خواندشان کردم تا سر در بیاورم این کتابها چیست. بنابراین به یک شکلی شروع ترجمه به همین دو کتاب برمیگردد.
آیا از قبل مقدمات یادگیری زبان را گذرانده بودید؟
زبان را در دبیرستان و دانشگاه یادگرفتم و کلاسی خارج از دانشگاه نرفتم. البته من زبانم تعریف چندانی نداشت، به خاطر اینکه ما در دوران راهنمایی که شروع یادگیری زبان بود با یک معلم بسیار بیانگیزه و کمدانش مواجه شدیم که اصلاً ما را از زبان انگلیسی زده کرد. من زمانی به زبان علاقهمند شدم که سال سوم راهنمایی با یک معلم بسیار خوب مواجه شدم و ایشان خیلی مشوق ما بودند. بنابراین من زبان را به شکل تخصصی آموزش ندیدم اما از آنجایی که هیچ منبعی در حوزه تئاتر کودک و نوجوان وجود نداشت من را ترغیب کرد که سعی کنم ترجمه کنم و متنهای انگلیسی را بفهمم. واقعاً هیچ منبعی نبود. فقط یک کتابی را آقای کیانیان تحت عنوان "تئاتر کودک و نوجوان" منتشر کرده بودند که اصلاً آشنایی من با نام آقای کیانیان از همان کتاب بود. آن کتاب جنبه آموزشی نداشت و بیشتر کتابی تئوری و پژوهشی بود. در آن کتاب آقای کیانیان بازیها و فعالیتهای نمایشی را که بچهها در کودکی انجام میدهند، با شیوه برشت مقایسه کرده بودند چون ایشان علاقهمند به شیوه برشت بودند و در نمایشهایی که کار میکردند هم بسیار از این شیوه بهره میبردند. بنابراین کتاب "تئاتر کودک و نوجوان" بیشتر باعث شد من با آقای کیانیان آشنا شوم. آقای کیانیان آن زمان در مشهد ساکن بودند و من گاهی متن مینوشتم و برای ایشان پست میکردم تا نظرشان را برایم بفرستند. همین که نامهای برود و پاسخش برگردد زمان بسیار طولانی طی میشد تا ما ضعف و قوت کارمان را متوجه شویم. تازه امکان ارسال فیلم نمایش هم فراهم نبود. بنابراین هر نمایشی را که تولید میکردیم چون دوست داشتیم بدانیم ضعف و قوتش چیست، شرایطی را فراهم کردیم که از حوزه هنری قم ماشین بگیریم تا به مشهد برویم و آنجا آقای کیانیان بیایند کار ما را ببینند و ایرادهای کارمان را بگویند. این روند را در چند کار دنبال کردیم تا اینکه کارهایمان توانست به لحاظ فنی و هنری تفاوتی کند.
شروع فعالیتهای پژوهشیتان به چه زمانی برمیگردد؟
آغاز این ماجرا مربوط به برگزاری جشنوارههای سوره در قم است. آن زمان در حوزه هنری این امکان به وجود آمد که ما توانستیم سه سالن برای اجرا داشته باشیم. بنابراین شروع به برگزاری جشنوارههای سوره کردیم، آن هم نه به شکل جشنوارههای معمول با روزهای محدود بلکه تعداد روزهای جشنواره و تعداد اجرای نمایشها سال به سال افزایش پیدا کرد. مثلاً اولین سال جشنواره ده روزه برگزار شد و در سال دوم 45 روزه. سال سوم جشنواره ما سه ماه طول کشید. از آنجایی که دیگر گروههای نمایشی قم کفاف جشنواره را نمیداد ما گروههای مختلف شهرستانها را به قم دعوت میکردیم و یک هفته به آنها اسکان میدادیم و با هماهنگی که با مدارس داشتیم این گروهها چهار سئانس در روز اجرا میکردند. شور و حال خیلی خاصی ایجاد شده بود و استقبال خوبی از جشنواره صورت میگرفت تا اینکه ما سال بعد (1374) سالانه نمایش سوره را برگزار کردیم. یعنی توانستیم به مدت یک سال یک سالن را با ظرفیت 200 نفر برای روزی چهار سئانس اجرا فعال نگه داریم. این اتفاق باعث شد که من اولین کار پژوهشیام را انجام بدهم. آن زمان اصلاً از پژوهش چیزی نمیدانستم و فقط آمارها برایم جالب بود. من حساب کردم که ما در طول یک سال توانستهایم به حدود 280 هزار تماشاگر نمایش نشان بدهیم و بعد آماری هم از دانشآموزان قم در آن زمان گرفتم و تعداد تماشاگری که ما در طول سال برایشان اجرا کرده بودیم را تقسیم بر تعداد دانشآموزان قم کردم و یک آمار عجیب به دست آمد. آمار این بود که اگر ما بخواهیم با همین ظرفیت (روزی چهار اجرا برای 800 تماشاگر) کار کنیم و در طول سال حداقل 350 روز اجرا داشته باشیم، هر 11 سال نوبت به یک دانشآموز میرسد که تئاتر ببیند! بعد به این فکر کردم که اگر ما بخواهیم کاری کنیم که هر دانشآموز در طول یک سال حداقل یک تئاتر ببیند باید این ظرفیت را 11 برابر کنیم. یعنی 11 سالن داشته باشیم و این سالنها در طول سال روزی چهار سئانس اجرا کنند تا ما بتوانیم سالی یک تئاتر به بچهها نشان بدهیم. با توانایی و قدرتی که از تئاتر سراغ داشتم که میتواند بچهها را تغییر بدهد و روی آنها تأثیر بگذارد، این ادعا را مطرح کردم که اگر ما بخواهیم سالی یک تئاتر به بچهها نشان بدهیم و انتظار تأثیر در رفتار و افکار آنها داشته باشیم، باید این ظرفیت را ایجاد کنیم. ظرفیتی که البته هیچوقت ایجاد نشد و همان ظرفیت هم به سرعت سرکوب شد و سال بعد همان سالن را هم از ما گرفتند، اما این دغدغه در ذهن من ماند که چهکار میشود کرد که بچهها بتوانند هر چه بیشتر از تئاتر استفاده کنند. تازه ما آن زمان دو شبکه تلویزیونی داخلی داشتیم که هر کدام روزی یک ساعت خوراک مناسب به بچهها میدادند. اما الان با هجمه رسانههایی که شبانهروز اطراف بچهها را گرفته است، تنها چیزی که میتواند بچهها را به تعادل برساند و زندگیشان را بالانس کند تئاتر است. البته همه هنرها این کارکرد را دارند اما تئاتر به دلیل اینکه شبیهترین تجربه به زندگی است میتواند تأثیر به مراتب بیشتری داشته باشد. به هر صورت این فکر و آمار همچنان در ذهن من بوده و هست، منتها متأسفانه هم آن سالن از ما گرفته شد و هم آن فعالیتها نتوانست ادامه پیدا کند و ما دیگر نتوانستیم آن روند را دنبال کنیم.
پژوهشی که به آن اشاره داشتید را منتشر کردهاید؟
فقط در یک بولتن داخلی منتشر شد چون چندان سر و شکل پژوهشی درست و درمانی نداشت.
شاید بشود آن را با یک سری تعریفها بازنویسیاش کنید. بالأخره یک تجربهای است که یک جایی انجام شده است. این میتواند پیامد قضیهای باشد که شما همچنان دنبالش هستید و ممکن است بهانهای شود تا تشکیلاتی که سرکوب شده است بازآفرینی شود و مدیران ما ضرورت آن را در سطح کلان متوجه شوند. چون واقعاً اگر بخش پرورشی مدارس نسبت به بخش آموزشی آن کمتر است به خاطر این است که هنر و تئاتر نداریم و چه بسا تئاتر بتواند انگیزههایی را ناخواسته ایجاد کند که پرورش اتفاق بیفتد.
قطعاً همینطور است. این منوط بر این است که مسئولان آموزش و پروش به کارکرد حقیقی تئاتر و تأثیر بزرگ و عمیقی که تئاتر میتواند در بچهها داشته باشد پی ببرند. چه بسا که تئاتر بتواند به کمک خود آنها بیاید. تئاتر کارکردهای مختلفی دارد و یکی از کارکردهایش کارکرد آموزشیاش است و به شدت میتواند به کمک آموزش بیاید. این هم حوزهای است که من شدیداً به آن علاقهمندم و دارم در این زمینه تحقیق و ترجمه انجام میدهم. اتفاقاً کتابی که پس از هفت یا هشت سال اخیراً از من در نمایشگاه کتاب تهران منتشر شد کتاب "تئاتر، آموزش و ایجاد معانی" موضوعش همین است. من در روند ترجمهای که انجام میدادم به مقولهای تحت عنوان تئاتر آموزشی یا تئاتر تعلیمی رسیدم و اثری که نام برده شد را ترجمه کردم. ریشه این کتاب هم به کتاب دیگری با نام "آموزش از طریق تئاتر" برمیگردد که سالها قبل منتشر شد. من آن کتاب را البته با همکاری سه نفر از مترجمین دیگر که از دوستانم بودند ترجمهاش کردم و خیلی هم مورد استقبال علاقهمندان قرار گرفت و خود من را هم به مقوله تئاتر تعلیمی علاقهمند کرد. کتاب "تئاتر، آموزش و ایجاد معانی" و دو کتاب دیگری که هنوز منتشر نشده است کتابهایی هستند که من بعد از کتاب "آموزش از طریق تئاتر" برای ترجمه انتخاب کردم. گردآورنده کتاب "تئاتر، آموزش و ایجاد معانی" همان تونی جکسون است که کتاب "آموزش از طریق تئاتر" را گردآوری کرده بود. در واقع ایشان یک پروفسور تئاتر تعلیمی به حساب میآید. کتاب دیگر در این زمینه "تئاتر و نقش شفابخش آن در آموزش" است که سوره مهر قرار است آن را بعد از کتاب "تئاتر، آموزش و ایجاد معانی" منتشر کند. آن هم کتاب فوقالعادهای است و به آنهایی که به تئاتر تعلیمی علاقهمند هستند انگیزه میدهد. این مقوله از تئاتر که زیر شاخه تئاتر کاربردی به حساب میآید، تئاتر را از آنچه که معمولاً میشناسیم و با آن مواجه هستیم کاملاً فراتر میبرد. این نوع تئاتر اصلاً با هدف اینکه بتواند کارکرد اجتماعی داشته باشد از سالن بیرون میآید و میرود سراغ مخاطبش. تئاتر تعلیمی البته جزئیات بسیار جذاب و مفصلی دارد که در این بحث نمیگنجد و باید به زمان دیگری موکول شود.
نمایشنامهها و جشنواره "بچههای مسجد" چگونه شکل گرفت؟
در همان سال 74 پس از برگزاری سالانه نمایش سوره، حوزه هنری مرکز از ما خواست دفتری را در قم تشکیل بدهیم و حوزه جدیدی از فعالیت نمایشی را تحت عنوان "نمایش بچههای مسجد" در کل کشور ساماندهی کنیم. با اینکه قرار بود فعالیتمان مرکزی باشد و به تمام کشور احاطه و نظارت داشته باشیم ولی گفتند چون شما اکثرتان قمی هستید این دفتر را در قم تشکل بدهید. در ابتدای ماجرای یک سری تنشها داشتیم که اصلاً تئاتر جایش در مسجد است یا نه؟ در نهایت به این نتیجه رسیدیم که بیاییم تفکر مسجدی را در تئاتر دنبال کنیم. به ذهنمان رسید که بیاییم روی نمایشهای مذهبی کار کنیم و اولین چیزی هم به ذهنمان آمد این بود که در این زمینه نمایشنامه تولید کنیم. با نویسندههایی که از آنها شناخت داشتیم تماس گرفتیم و به آنها سفارش کار دادیم. نویسندههایی همچون آقای عاشورپور، آقای کیانیان، آقای سخاوت و دوستان دیگر برای ما نمایشنامه نوشتند و ما 13 مجموعه نمایشنامه تحت عنوان "بچههای مسجد" منتشر و حدود 7 یا 8 جشنواره برگزار کردیم. این از جدیترین فعالیتهایی بود که بعد از فعالیت در واحد نمایش حوزه هنری قم انجام دادیم. گرچه "بچههای مسجد" هم بهنوعی به حوزه هنری مرتبط میشد اما چون مستقیماً زیر نظر تهران بود ما دیگر با حوزه هنری قم همکاری چندانی نداشتیم. این جریان در اوایل دهه هشتاد با تغییرات وسیع مدیریتی در حوزه هنری مواجه شد و "بچههای مسجد" به طور کامل منحل شد و ما دوباره رفتیم زیر نظر حوزه هنری قم و کارمند آنجا شدیم. البته فعالیتمان آنجا به شکل جدی دنبال شد و من از حوزه کودک و نوجوان وارد حوزه فعالیت در نمایشهای جنگ شدم و وقتی جشنوارههای تئاتر دفاع مقدس برگزار شد به طور جدی به تئاتر بزرگسال با رویکرد جنگ ورود کردم. بعد شرایط کار مذهبی پیش آمد و ما نمایشهایی مثل "بانوی بینشان" و "شام غریب" را اجرا کردیم. در آن کارها هدفمان این بود که نمایشهایی را برای عموم مردم به اجرا بگذاریم و عموم مردم را به سالنهای تئاتر بکشانیم. یعنی نیتمان به آن شکل تئاتر حرفهای نبود و حتی گاهی متهم میشدیم که داریم روضه نمایشی اجرا میکنیم و این تئاتر نیست، اما ما میگفتیم چون نیتمان جذب مخاطب عام به تئاتر است مشکلی با این نوع کار نداریم و دیگران هر چه میخواهند بگویند. گرچه دغدغهمان این بود که کم کم کارمان را به شکل متداولتر تئاتر نزدیک کنیم و مخاطبمان را از مخاطبی که فقط میآید تأثیر میگیرد، گریه میکند و تخلیه میشود و میرود، به مخاطبی که به تفکر وادار میشود تبدیل کنیم. این روند دنبال شد تا به نمایشهایی رسید که کم کم موازنه برعکس شد. حالا دیگر تئاتریها به ما نمیگفتند اینها تئاتر نیست بلکه به عنوان یک تئاتر تمام و کمال قبول داشتند اما این بار میگفتند چرا این نوع کارها را انجام میدهید؟ میگفتند موضوعات مذهبی را اینجوری نمیشود مطرح کرد. یک برخوردهای خیلی خاص و عجیب و غریب صورت میگرفت. حتی بین مخاطبان تئاتری ما دودستگی ایجاد کرد. گاهی میآمدند و میگفتند این کار به لحاظ فنی، نمایشی و زیباییشناسی هنری خیلی عالی است ولی چرا این موضوع را اینطوری مطرح کردید؟ گاهی هم برخوردهای خیلی مثبت و خوبی صورت میگرفت و میگفتند پس با موضوعات مذهبی هم میشود اینجوری مواجه شد و از زاویه کاملاً تئاتری به قضیه نگاه کرد. نمونه بارزش هم نمایش "سراب" بود که در تئاتر شهر اجرا شد و یا نمایشی مثل "طوفان". یک سری مخالفتهایی با این نمایشها شد و من را مورد بازخوست قرار دادند که چرا سراغ همچین سوژههایی رفتهام که این برای من دردآور بود.
این بازخواستها از طرف چه کسانی بود؟ مخاطبان یا مدیران؟
اتفاقاً مخاطب عام هیچ جبههگیری نمیکرد و لذت هم میبردند. مسئولین هم دو دسته بودند. یک عده کار ما را کاملاً تأیید میکردند و بعضیها میگفتند کار شما کار خطرناکی است. میگفتند چرا شما راجع به یک واقعه دینی و یک شخصیت مقدس مذهبی تردید ایجاد میکنید؟ مثلاً میگفتند شخصیتهای مقدس مذهبی همه چیز برایشان روشن و آشکار است اما چرا در نمایش شما برای تصمیمگیری، تأمل و فکر میکنند؟ این چیزی بود که من به شدت با آن مخالف بودم و میگفتم عرصه تئاتر عرصه اندیشه است و ما باید دو اندیشه را مقابل هم قرار بدهیم تا این مخاطب باشد که تصمیم بگیرد کدام دارند، درست میگویند. به هر حال این مسائل کم کم گرایش من به تئاتر مذهبی را کند کرد و من با خودم گفتم به خاطر چی باید دنبال دردسر بگردم و بعد هم هزار جور جواب پس بدهم؟ همین اتفاق به شکل موازی در حوزه تئاتر جنگ هم افتاد. یعنی کار به جایی رسید که من مورد بازخواست قرار گرفتم که چرا مثلاً نمایشی مثل "دور گردون" را نوشتم و اجرا کردم و زندگی یک جانباز را به این صورت نشان دادم؟ از من انتظار داشتند که بگویم جانبازها وضعشان خیلی خوب است و مسئله و مشکلی ندارند!
اما اینگونه دیگر درام شکل نمیگیرد.
بله. لازمه شکلگیری درام تضاد و تنش در زندگی و افکار شخصیتهاست. به هر حال این برخوردها باعث شد که من به طور کلی از حوزه تئاتر بزرگسال فاصله بگیرم و دوباره بروم سراغ تئاتر کودک. طوری که احساس میکنم تئاتر کودک من را از آن فضای حرفهای که داشت اذیتم میکرد، نجات داد. این ماجرا همزمان شد با تشکیل دفتر تئاتر کودک و نوجوان در اواسط دهه هشتاد در تالار هنر تهران. آن زمان آقای سیدصادق موسوی مدیر تالار هنر و دفتر تئاتر کودک و نوجوان بودند و از من هم دعوت کردند وارد این شورا شوم. آقای کیانیان، آقای شاهمحمدلو، آقای بابک و آقای جهانگیریان دیگر اعضای شورا بودند. یک جمع خیلی خوبی تشکیل شد، با این نیت که سروسامانی به فعالیتهای نمایشی کودک داده شود. از طرفی دیگر جشنواره تئاتر کودک و نوجوان که سالها در آن وقفه ایجاد شده بود دوباره از سر گرفته شد. این را هم اضافه کنم که سال 75 یکی از نمایشهای ما با نام "اژدها و فلفل دانا" از قم برای جشنواره تئاتر کودک و نوجوان همدان انتخاب شده بود و ما آنجا اجرا رفتیم و ورودمان به عرصه جدی تئاتر کودک و نوجوان از آن جشنواره بود. یک نمایشی بود که در فضای مکتبخانه اتفاق میافتاد، با موضوع ترس. یادم است دکتر قطبالدین صادقی هم داور جشنواره بود و به شدت از این کار خوشش آمده بود و تا سالها ما را با آن نمایش میشناخت.
پس همین اتفاقات باعث شد که به طور جدی به سمت کار پژوهشی و ترجمه کتاب برای تئاتر کودک و نوجوان بروید؟
بله. وقتی دفتر تئاتر کودک و نوجوان تشکیل شد ما سعی کردیم یک سری ملاکها و معیارهایی را برای انتخاب آثار کودک و نوجوان در نظر بگیریم و برای نمایشهای تالار هنر یک سری مشخصهها را تعیین کردیم. کار جدی دیگر دفتر راهاندازی دوباره جشنواره تئاتر کودک و نوجوان بود که تصمیم گرفته شد در اصفهان برگزار شود. ما برای انتخاب دبیر جشنواره مدتها بحث کردیم و در نهایت به آقای رحماندوست رسیدیم، بهعنوان کسی که هم شخصیت شناخته شدهای در جمع فعالان کودک و بهخصوص ادبیات کودک بود و هم به خاطر تحصیلات و آشنایی ایشان با حوزه تئاتر و ادبیات نمایشی. همین امر زمینهای شد که ما بحث کتاب را جدی بگیریم. قبل از آن آقای کیانیان یک کتابی تحت عنوان "نمایش کودک" منتشر کرده بودند و بعد از آن دیگر کتابی نبود جز چند نمایشنامه در حوزه تئاتر کودک و نوجوان. به همین خاطر ما بحث ترجمه کتاب را با آقای رحماندوست مطرح کردیم و ایشان هم به شدت استقبال کردند. این اتفاق همزمان شد با کتابی که آقای سرسنگی از انگلیس آورده بود تحت عنوان "تئاتر برای بچهها" نوشته دیوید وود. آقای سرسنگی چون علاقهمندی من را میدانست گفت بیا روی این کتاب کار کن. اول قرار بود با هم کار کنیم اما بعد به خاطر مشغلهای که آقای سرسنگی داشت، من ترجمه کتاب را با خانم رکسانا شاهجانی انجام دادم. این کتاب بهعنوان اولین اثر بعد از وقفههای طولانی در حوزه تئاتر کودک و نوجوان منتشر شد و به شدت مورد استقبال اهالی تئاتر قرار گرفت چون میشود گفت تنها کتابی بود که تا آن زمان به شکل تئوری و همینطور کاربردی به مقوله تئاتر کودک و نوجوان پرداخته بود. این کتاب حاصل 30 سال تجربه دیوید وود در تئاتر کودک و نوجوان بود. یک نکته جذابی که "تئاتر برای بچهها" داشت این بود که ایشان هر مثالی که میخواست راجع به هر مبحثی بیاورد از نمایشنامههای خودش مثال آورده بود. در نتیجه ما یک بخشی به کتاب اضافه کردیم که خلاصه نمایشنامههای خود ایشان بود و به همین خاطر وقتی کتاب منتشر شد، جدای اینکه خود کتاب بسیار مورد استقبال قرار گرفت خیلیها سراغ آن نمایشنامهها را میگرفتند. همین به من انگیزهای داد که دنبال نمایشنامههای ایشان باشم.
بعد از کتاب دیوید وود چه آثاری را ترجمه کردید؟
من آن زمان به یاد دو کتابی افتادم که سالها قبل در دانشکده هنرهای زیبا کپی گرفته بودم. پیشتر فصلی از کتاب "فلسفه و روش در تئاتر کودک و نوجوان" را آقای علی ظفرقهرمانی ترجمه کرده بود و من با ایشان تماس گرفتم و گفتم حاضرید این کتابها را ترجمه کنیم و ایشان گفت بله. بعد متوجه شدم این کتاب حدود 15 سال قبل با ترجمه آقای اردشیر کشاورزی به انتشارات نمایش سپرده شده و آنجا گم شده است. آقای کشاورزی هم دیگر نه نسخهای از ترجمه کتاب داشت و نه اصل کتاب موجود بود. این موضوع را در یکی از جلسات شورا مطرح کردم. آقای کیانیان گفت من یک کپی از ترجمه آقای کشاورزی دارم و من هم کپی اصل کتاب را داشتم. این در شرایطی بود که خود آقای کشاورزی هیچکدام را نداشت. یعنی نه اصل کتاب را داشت و نه کپی از ترجمه خودش. همه چیز در انتشارات نمایش مفقود شده بود. من با آقای کشاورزی تماس گرفتم و گفتم ما همچین نیتی داریم و قرار است این نسخهها را به شما برسانیم و شما بازنگری کنید و آنها را به ما تحویل بدهید. یک ماه طول کشید تا آقای کشاورزی کتاب را بازنگری کردند و بعد هم من ویرایشش کردم و کتاب را بهعنوان دومین کتاب دفتر تئاتر کودک و نوجوان منتشر کردیم. به این ترتیب کمکم ترجمه برایم جدی شد و بعد کتاب "تئاتر برای مخاطبان جوان" را تحت عنوان "کارگردانی تئاتر کودک و نوجوان" با همکاری خانم فاطمه حسینی ترجمه و منتشر کردیم. در همان ایام درحالی که به دنبال نمایشنامههای آقای دیوید وود بودم به مجموعهای غنی از نمایشنامه رسیدیم که "گزیده یک قرن ادبیات نمایشی کودک و نوجوان" نام داشت. این کتاب را با کمک آقای ظفرقهرمانی بین مترجمهای مختلف پخش کردیم تا به سرعت ترجمه شود. آن هم اتفاق خیلی خوبی بود و آن مجموعه در دو جلد توسط انتشارات نمایش منتشر شد. نمایشنامههایی بود که هم موضوعات و دیدگاههای متنوعی داشت و هم از سبکهای نوشتاری مختلفی برخوردار بود.
کتابهای اورجینال را از چه طریقی تهیه میکردید؟
از آنجایی که ما امکان ارتباط مستقیم با سایتهای تهیه کتاب خارجی مثل آمازون را نداشتیم، من دو راه را همزمان دنبال کردم؛ یکی سفارش کار از طریق دوستانی بود که به خارج از کشور میرفتند و من میگفتم برایم چه کتابهایی را بیاورند و دیگری این بود که در دوبی در یک مؤسسه مالی ایرانی حساب باز کردم و ویزاکارت گرفتم. این فرصتی را فراهم کرد تا کتابهایی که خریداری میکنم به آدرس یکی از دوستانم در دوبی برود و ایشان هر وقت به ایران میآمد کتابها را برای من میآورد. البته وقتی روابط ما با دوبی به هم خورد آن مؤسسه تعطیل شد و سه هزار دلار من هم از بین رفت! از آنجا به بعد من از طریق شرکتهای واسطهای که در ایران بودند اقدام به تهیه کتاب کردم. هرچند این شکل ارتباط هم زمان خیلی زیادی میبرد و هم قیمت کتاب دو برابر میشد اما چارهای نبود چون راه دیگری به ذهنم نمیرسید. کتابهای زیادی را متناسب با نیازی که احساس میکردم تهیه کرده و به مرور ترجمه میکردم. در زمینه کار پژوهشی هم با توجه به اینکه سال 83 برای فوق لیسانس ادبیات نمایشی وارد دانشگاه آزاد شدم، کار پژوهشیام بیشتر از آن موقع به شکل جدی دنبال شد.
اولین مقاله یا فعالیتهای پژوهشتان چه بود؟
اولین مقالهام در حوزه تئاتر جنگ بود با عنوان "زوایای پنهان تئاتر دفاع مقدس" و بعد "مقایسه کمدی چخوف و برنارد شاو". این مقالهها منتشر شدهاند. در حوزه کودک هم اولین کار پژوهشیام که منتشر شد "بررسی وضعیت تئاتر کودک و نوجوان ایران" بود. این مقاله هم در سه شماره پیاپی مجله نمایش منتشر شد.
بررسی وضعیت تئاتر کودک و نوجوان ایران را از جبار باغچهبان شروع کرده بودید؟
من آن موقع شناختی از آقای باغچهبان به عنوان آغازگر تئاتر کودک در ایران نداشتم. فکر میکردم تئاتر کودک ایران با کانون پرورش فکری شروع شده است چون هیچ شناختی از فعالیت آقای باغچهبان نداشتم، گرچه آن موقع کتاب "تاریخ ادبیات کودک و نوجوان" منتشر و در آن اشاراتی شده بود که اولین نمایشها در مدارس به اجرا درآمده است. به هر صورت پژوهش من از کانون پرورش فکری شروع میشود تا اجراها، جریانهای جدید و گروههای فعال اواسط دهه 80. به وضعیت کتاب و ترجمه هم یک اشاراتی داشتم و در انتهای پژوهش یک آسیبشناسی هم کرده بودم. بعد از آن کم کم پژوهشهای من وارد شاخه تئاتر کودک و نوجوان شد. فکر میکنم حدود 30-35 پژوهش در حوزه تئاتر کودک و نوجوان، تئاتر بزرگسال، تئاتر جنگ و تئاتر کاربردی دارم که اکثر آنها در مجلات و نشریات مختلف منتشر شدهاند.
شاخصترین مقالاتی که در حوزه تئاتر کودک و نوجوان داشتهاید کدام مقالات هستند؟
یک مجموعه مقاله تحت عنوان "تئاتر و کودکی" دارم که هم ترجمه و هم تألیف است و کار شاخصام در حوزه تئاتر کودک و نوجوان همین کتاب است. در این کتاب به گرایشهای مختلف تئاتر کودک و نوجوان پرداخته شده است؛ از اولین نظریههایی که در این زمینه ارائه شده است تا کسانی که در حال حاضر دارند کار تئاتر انجام میدهند. به تئاتر دانشآموزشی هم پرداخته شده است و یک مقالهاش هم به نقد اشاره دارد. همینطور به حوزه جذابی مثل مشارکت تماشاگر در تئاتر هم اشاره شده است. در هر فصلی به یک شاخهای از تئاتر پرداخته شده و فکر میکنم در پژوهشهای دانشگاهی میشود از این کتاب به خوبی بهره برد. یک کتاب ترجمه خیلی خوب دیگر هم دو سال پیش منتشر کردم به نام "تئاتر کودک و نوجوان، فرهنگ و اجتماع" با گردآوری مانون ون دِ واتر. این کتاب مجموعه مقالاتی است که به وضعیت تئاتر کودک و نوجوان در دنیا اشاره دارد. البته از تئاتر ایران چیزی در آن نوشته نشده است و من هم چیزی راجع به تئاتر ایران به آن اضافه نکردم. تنها چیزی که به آن افزودم یک توضیح راجع به کتاب است. کتاب آنقدر خودش غنی است و آنقدر کار پژوهشی خوبی روی آن شده است که به نظرم مقدمه کتاب که روند تهیه مقالات را گفته است خودش یک مبحث آموزشی است و به ما میگوید یک کار پژوهشی خوب چقدر میتواند درست و دقیق انجام شود. بهعنوان ترجمه کتاب پژوهشی یک کتاب هم از آقای گلدبرگ تحت عنوان "20 مقاله پیرامون تئاتر کودک و نوجوان" ترجمه کردهام که آن هم کتاب پژوهشی خوبی است. به طور کلی در مجموعه کتابهایی که تاکنون تهیه و ترجمه شده سعی کردهام همه جور کتابی در حوزه تئاتر کودک و نوجوان وجود داشته باشد. این مجموعه الان حدود 50 عنوان شده است که تهیه و پیگیریاش به طور مستقیم و غیرمستقیم توسط خود من صورت گرفته و عمدتاً هم انتشارش با دردسر همراه بوده است.
اینها مشکلات پژوهش است که یک پژوهشگر باید صفر تا صد یک کاری را دنبال کند و هزینهها هم متقبل شود و بعد انتشار اثرش هم با مشکل مواجه شود.
دقیقاً. کتابی که اخیراً سوره مهر از من منتشر کرده متعلق به 8 سال پیش است. کتاب به لحاظ پژوهشی فوقالعاده است اما اگر فاصله ارائه تا انتشارش کمتر بود قطعاً اتفاق بهتری برای آن میافتاد. من الان یک مجموعه جدید از آقای دیوید وود دارم ولی جرأت نمیکنم آن را ارائه کنم چون آدم با واکنشهایی مواجه میشود که دیگر پس میزند. میگویند چقدر دیوید وود؟ تا کی باید نمایشنامههای ترجمه اجرا شود؟ اما هیچ دلیل قانعکنندهای برایش نمیآورند.
اتفاقاً اگر آثار متعدد یک نویسنده ترجمه شود خودش یک الگو است و اگر آن نویسنده آدم برجستهای در دنیاست ما میتوانیم آن برجستگی را برای خودمان کنیم. الان تقریباً تمامی آثار شکسپیر، چخوف و ایبسن در ایران ترجمه شده است و اصلاً ضرورت دارد که این اتفاق بیفتد. ما نویسندگان کودک را کمتر میشناسیم و حتماً لازم است آثار بیشتری از نویسندگان کودک ترجمه شود و خوشبختانه شما جزو معدود مترجمانی هستید که در حوزه تئاتر کودک روی برخی نویسندگان برجسته تمرکز کردهاید و این خودش میتواند یک الگو باشد. به هر حال ما آثار کمی در حوزه تئاتر کودک داریم و یا اگر داریم، همیشه یک گسست و عدم پیوستگی وجود داشته که دهه به دهه فاصله افتاده و همیشه مجبور بودهایم دوباره از صفر شروع کنیم.
دقیقاً همینطور است. این را هم بگویم که من جدای از آقای دیوید وود، آثار یک نویسنده دیگر با نام اوراند هریس را هم کامل و لازم دیدم و تا الان سه مجموعه هم از ایشان ترجمه کردهام. شکل و شمایل این مجموعهها هم مثل همان مجموعههای دیوید وود است. آقای دیوید وود دو مجموعه را منتشر کرده بود اما من میدانستم ایشان آثار بیشتری دارد و به همین خاطر چهار اثر دیگر را گرفتم و دقیقاً به همان شکل و شمایلِ دو مجموعه اول ایشان ترجمه و چاپ کردم و تقریباً میشود گفت برای اولین بار در دنیا یک مجموعه سومی هم از ایشان منتشر شد. این صحبتی بود که خود آقای وود مطرح کرد و برایشان هم خیلی جذاب بود.
بنابراین شما با آقای دیوید وود در ارتباط هستید؟
بله. من هر اثری را که از ایشان منتشر میشود، همراه با یک هدیه که معمولاً یکی از صنایع دستی ایران است برای ایشان میفرستم. اولین باری که با آقای وود ارتباط برقرار کردم و در مورد ترجمه آثار ایشان صحبت کردم، آقای وود به من گفت یک آدرس برایم بفرست و من آدرسم را فرستادم و در کمال ناباوری 10 روز بعد کتاب ایشان برای من از لندن به قم فرستاده شد. اتفاقاً ایشان یک برگه هم امضا کرده و لای کتاب گذاشته بود با این مضمون که تو هر کاری خواستی میتوانی با این کتابها انجام بدهی و من به سرعت شروع به ترجمه نمایشنامهها کردم. مجموعههای آقای هریس را هم در همان سبک و سیاق درآوردهام. دو مجموعهاش در سالهای گذشته منتشر شد و مجموعه سوم هم قرار بود سال قبل به مناسبت جشنواره کودک و نوجوان همدان منتشر شود که به خاطر بودجه انتشارات، همچنان منتشر نشده است. اگر این آثار هم منتشر شود میتوان گفت که ما نزدیک به 40 عنوان نمایشنامه در حوزه کودک و نوجوان خواهیم داشت که میتواند یک اتفاق خیلی خوبی را بهوجود آورد.
آیا همچنان قصد دارید به ترجمه در حوزه تئاتر کودک و نوجوان ادامه بدهید؟
جریان ترجمه برای من روند خودش را دارد طی میکند و من منتظرم یک کسی مثل خودم هستم که بیاید و همینطور فعال این حوزه را دنبال کند و من به سراغ دغدغههای خودم که بحث تألیف نمایشنامه و پژوهش در حوزههای جدید تئاتر است بروم. بهطور مثال من به شدت احساس میکنم که ما به نمایشنامههایی برای استفاده کودکان و نوجوانان نیاز داریم، البته نه نمایشنامههایی که صرفاً برای اجرا نوشته میشود بلکه نمایشنامههایی که برای خواندن به نگارش در میآید. اگر ما در شرایط فعلی جامعه که بچهها مورد هجوم رسانههای مختلف و متنوع هستند بخواهیم نمایشهای خوبی برای آنها داشته باشیم باید کاری کنیم که بچهها هر روز درگیر تئاتر شوند و این میتواند نسلی را بسازد که نسل متعادلی باشد. این شاید برای من فقط یک آرزو و چشمانداز دور باشد که نمیدانم به آن برسیم یا نه، اما من دنبال این هستم که شرایطی فراهم شود تا بچهها هر روز درگیر تئاتر شوند. قطعاً ما نمیتوانیم کاری کنیم که بچهها هر روز تئاتر ببینند و این امکانپذیر نیست اما میشود کاری کرد که بچهها درگیر تئاتر شوند. یکی از امکاناتی که بچهها را درگیر تئاتر میکند هم کتاب نمایشنامه است چون کتاب به راحتی در دسترس است و خیلی راحتتر از اجرای تئاتر میتواند بچهها را درگیر کند، منتها منظور من از کتاب نمایشنامه، متنهایی نیست که صرفاً برای اجرا نوشته شدهاند بلکه منظورم نمایشنامههای خواندنی است. این چیزی است که من سالهاست به آن فکر کرده و راه حلهای متنوعی را تجربه کردهام. از سال 85 به طور جدی سعی در ایجاد قالب تازهای از نمایشنامه به اسم "قصه - نمایش" کردم. این قالب نوشتاری همان نمایشنامه است اما هیچ توضیح صحنهای ندارد یا هر چه توضیحات هست در کلام قصهگو میآید. این کار را از این جهت انجام دادم که به نظرم میرسید زبان قصه برای بچهها آشنا است و با آن ارتباط خوبی برقرار میکنند. بنابراین ما با ترکیبی از قصه و نمایش میتوانیم بچهها را به خواندن نمایشنامه تشویق کنیم. قالب قصه - نمایش را اولین بار به صورت یک کتاب نمایشنامه به کانون پرورش فکری ارائه کردم که مدتها رفت و آمد و بعد گفتند کارشناسان قصه میگویند این نمایشنامه است و کارشناسان نمایشنامه میگویند این قصه است. در نهایت آقای رحماندوست این قالب را تأیید کرد و کتاب که شامل چهار قصه - نمایش بود، تحت عنوان "آبتنی در برکه" منتشر شد. بعد از آن دیگر استقبالی از این شیوه کار صورت نگرفت.
آیا این قصه - نمایشها اجرا هم شدند؟
اجرای رسمی و صحنهای خیر، اما در مدارس و کانون پرورش فکری مورد استفاده قرار گرفت.
آیا خانوادهها در جریان کتاب قرار گرفتند و از آن استفاده کردند؟
کتاب آنقدر مهجور ماند که من دیگر جز در کتابخانههای کانون نتوانستم سراغی از آن پیدا کنم. اما من به این روند ادامه دادم و دنبال قالبهای دیگری از کتاب نمایشنامه بودم که بتواند بچهها را به فعالیت نمایشی وادار کند. یعنی کتابی باشد که یک جورهایی از کاربرد صرف کتاب بیرون برود و بتواند کاربرد عملی پیدا کند. یکی از کارهایی که انجام دادم طراحی بسته "کتاب نمایش" بود. یعنی بستهای که داخل آن به تعداد شخصیتهای نمایشنامه نسخه نمایشی باشد و این نسخهها بین بچهها توزیع میشود. این کتاب به شکلی نوشته شده است که ما هیچ توضیح صحنهای نداریم و فقط دیالوگ شخصیتهاست و کلام قصهوگو. کتاب طوری طراحی شده که رنگ نوشته هر شخصیتی متفاوت است تا بچهها خیلی راحت گفتارهای خودشان را پیدا کنند و از روی آن بخوانند. کتاب مصور است و نقاشی دارد چون نقاشی، بچهها را جذب میکند. منتها نقاشیهای کتاب نقاشی معمولی نیست، بلکه ایدههای اجرایی میدهد تا اگر بچهها خواستند آن را اجرا کنند بتوانند از این تصاویر ایدههای اجرایی بگیرند. حتی قرار بود در این بستهها وسایل نمایشی هم برای اجرا باشد؛ وسایلی خیلی ساده مثل کلاه، عینک، ماسک و... که بتواند بعد از خواندن کتاب برای اجرا مورد استفاده قرار بگیرد. اما این طرح که حتی برای آن نمونهسازی هم کرده بودم آنقدر در کانون پرورش فکری دست به دست شد که کمکم از تولید آن ناامید شدم. البته چند سال پیش بخشی از این طرح به صورت کتاب و ماسک مورد تأیید کانون قرار گرفت و یک عنوان از آن شامل یک کتاب نمایشی با سه قصه از کلیله و دمنه همراه با ماسک شخصیتها منتشر شد ولی ادامه پیدا نکرد چون توسط کارشناسان انتشارات کانون مورد سئوال قرار گرفت که ماسک و کتاب چه سنخیتی با هم دارند؟ و من در ارتباط با این طرح بازخواست شدم که چرا اصلاً چنین طرحی را پیشنهاد دادهام. با این حال همچنان دارم در این زمینه تلاش و پژوهش میکنم. تمام تلاش من این است که کاری کنم تا بچهها به بهانه نمایش دور هم جمع شوند و با هم کتاب بخوانند و از آن کتاب برای فعالیت نمایشی استفاده کنند. آرمان من این است که بچهها هر روز به هر شکلی درگیر تئاتر شوند.
در حال حاضر هم کار پژوهشی انجام میدهید؟
کار پژوهشی من در حوزه تئاتر کودک و نوجوان به شکل جدی و عمده پس از تشکیل "بنیاد نمایش کودک" ادامه یافت. ایده تشکیل "بنیاد نمایش کودک" زمانی به ذهنمان رسید که به این نتیجه رسیدیم در مراکز دولتی به خاطر تغییراتی که مدام در آنها اتفاق میافتد، نمیشود یک کاری را به شکل منسجم و مستمر دنبال کرد و به این فکر افتادیم که خودمان یک نهاد کاملاً خصوصی راهاندازی کنیم تا کارهای زیربنایی در حوزه تئاتر کودک و نوجوان زیر نظر خودمان انجام شود. آقای کیانیان این طرح را پیشنهاد کردند و آقای خلج، آقای دکتر وفاداری، آقای جهانگیریان، آقای مسلم قاسمی، آقای اکبرلو و آقای آقاعباسی مؤسسان این بنیاد بودند و من هم به عنوان کوچکترین عضو این مجموعه در آن حضور دارم. البته بعدها خانم فیض هم به این جمع اضافه شدند. ما سه سال است که جلسات مستمری را داریم و در زمینه مباحث زیربنایی تئاتر کودک که عمدتاً هم کار پژوهشی است کار میکنیم. یکی از فعالیتهایی که در این زمینه انجام شد طرح مسئله صد سالگی تئاتر کودک و نوجوان بود که آغازگرش آقای باغچهبان بودند. مبنای ما هم اجرای اولین نمایش جناب باغچهبان نمایش "خور خور" بود که در سال 1298 توسط ایشان در مدرسه احمدیه شهر مرند و با همراهی دانشآموزان تولید و اجرا شده بود. دو سالی است که در این زمینه کار پژوهشی اتفاق افتاده و دو یا سه کتاب هم منتشر شده است که یکی از آنها نمایشنامههای خود آقای باغچهبان است، یکی دیگر "زندگی و آثار جبار باغچهبان" است و دیگری هم خودنوشت آقای باغچهبان که من در انتهای آن یک مقالهای دارم و روی آثار نمایشی آقای باغچهبان بررسی انجام دادهام. اتفاق دیگری که در بنیاد نمایش کودک دارد میافتد تاریخ شفاهی تئاتر کودک و نوجوان است که یک سال و نیم است ادامه دارد. مصاحبههای مفصلی از فعالان حوزه تئاتر کودک و نوجوان گرفته شده است که امیدواریم در یکی دو سال آینده به سرانجام برسد. در حال حاضر داریم به شکل ارائهاش فکر میکنیم. با نهادهای مختلفی که به یک شکلی درگیر تئاتر کودک و نوجوان هستند هم تعاملات و جلساتی داریم و گاهی به جشنوارههای کودک و نوجوان هم مشورت میدهیم.
جمعبندیتان از این گفتوگو چیست؟
اگر بخواهم از منظر کسی که سالها در حوزه تئاتر کودک و نوجوان فعال بوده است صحبت کنم، میخواهم این را مطرح کنم که تئاتر کودک و نوجوان برای جامعه ما یک ضرورت است، به این خاطر که تئاتر دارای قدرتی است که شاید هیچ رسانه و زبان دیگری این قدرت نداشته باشد. ما با تئاتر کودک و نوجوان و به طور کلی با تئاتر میتوانیم هر اتفاقی را در جامعه ایجاد کنیم، منتها اینکه من مدام روی تئاتر کودک و نوجوان اصرار میکنم به این خاطر است که مخاطب بزرگسال عمدتاً نگاهش به تئاتر یک نگاه خاص و یک مقوله تخصصی است اما تأثیری که تئاتر کودک و نوجوان میتواند در جامعه بگذارد به مراتب بیشتر از تئاتر بزرگسال است. دلیلش هم این است که بچهها به تئاتر علاقه دارند و با اشتیاق میآیند تئاتر میبینند و منتظر فرصت هستند تا ما برایشان نمایشی را داشته باشیم و آنها بیایند تماشا کنند. در حالیکه این اشتیاق در مخاطب بزرگسال نیست. مخاطب بزرگسال به خاطر دغدغهها و مشکلاتی که دارد، تئاتر را چندان مقوله جدی برای خودش نمیبینید که بخواهد برای آن وقت و انرژی بگذارد. نمیخواهم بگویم تلاش در زمینه تئاتر بزرگسال بیثمر است اما تأثیری که گسترش تئاتر کودک و نوجوان میتواند داشته باشد طبیعتاً تئاتر بزرگسال نمیتواند داشته باشد. بر همین اساس من ضرورت گسترش تئاتر کودک و نوجوان را احساس میکنم و چه بسا تئاتر کودک نوجوان جدای از تأثیر فرهنگی که میتواند روی آینده و آیندهسازان جامعه داشته باشد، میتواند به کلیت تئاتر کشور هم کمک کند. این یک واقعیت است که اگر ما بتوانیم تئاترهای خوبی را به بچهها نشان بدهیم آنها قطعاً مشتریان تئاتر آینده ما خواهند شد و مشکلی که ما الان تحت عنوان مشکل مخاطب داریم را در آینده نخواهیم داشت. ضمن اینکه تئاتر میتواند کمک بسیار خوبی برای حوزه آموزش باشد چون بچههای ما بیشتر وقتشان را در طول شبانهروز در مدرسه میگذرانند. چرا مدرسه صرفاً باید به فعالیت علمی اختصاص داده شود و آن فعالیت علمی هم صرفاً با آموزش مستقیم اتفاق بیفتد؟ آیا در مدارس از تئاتر نمیشود برای آموزش استفاده کرد؟ چرا کتابهای درسی به سمت امکانی مثل نمایشنامه نمیروند؟ ما میتوانیم نمایشنامههایی را داشته باشیم که موضوعات درسی را در خودشان داشته باشند و این نمایشنامهها مثل یک مبحث درسی ارائه شوند. اگر چنین شود میتواند به مراتب تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد. به هر شکل من احساس میکنم اگر ما به فکر آینده جامعه هستیم و برایمان مهم است که آینده بهتری را بسازیم باید به مقوله تئاتر کودک و نوجوان اهمیت بیشتری بدهیم. من این آمادگی را در خودم و دوستانم در بنیاد نمایش کودک میبینم تا با هرشخصی که دغدغه تئاتر کودک و نوجوان دارد و نیازمند کمک و همکاری است مشارکت داشته باشیم.