سرویس تئاتر هنرآنلاین: منوچهر اکبرلو را در سالهای آغازین دهه 80 به عنوان روزنامهنگار میشناختم که بعدها با هم در کانون ملی منتقدان تئاتر ایران همکار شدیم و البته در تمام این سالها همواره پر کار بود و در زمینه ترجمه، تالیف و پژوهش فعالیت میکرد و بارها با هم در نشستهای نقد و بررسی در کنار هم نشستهایم و با آنکه شاید مخالفتهایی در ارائه نظر داشتهایم اما به صلح و دوستی این همنشینیها برایمان معناو تداوم داشته است.
او در حوزه ادبیات کودکان هم نمایشنامه و هم داستان نوشته و ترجمه کرده است اما موضوع بحث ما درباره پژوهشهایی است که او در این ده، دوازده سال ارائه کرده و همواره نیز بر آن تاکید ورزیده است.
1. پژوهش و مقاله تئاتر:
تدوین و یکی از نویسندگان کتاب "پرواز پروانه خیال" (مجموعه مقالات تئاتر کودک ونوجوان)، انتشارات نمایش، مهر 1385
تدوین و یکی از نویسندگان کتاب "راز دین، رمز نمایش" (مجموعه مقالات تئاتر دینی)، انتشارات حوا، دی 1385
تدوین و یکی از نویسندگان کتاب "نمایش ماورا" (مجموعه مقالات تئاتر دینی)، انتشارات حوا، دی 1385
پژوهش"18 سال نقد" (تاریخچه کانون ملی منتقدان تئاتر)٬ انتشارات نمایش٬ بهمن1386
نگارش یکی از مقالات کتاب "تئاتر و مخاطب" (مجموعه مقالات سمینار پژوهشی تئاتر و مخاطب)٬ به کوشش محمد علی خبری٬ انتشارات نمایش٬ 1386
نگارش کتاب "نگاهی به نمایشهای سنتی ایران"، نویسندگی مشترک با کتایون حسین زاده، ابراهیم خادم، محمد علی ناصری و پریزاد سیف، انتشارات موسسه آموزش شهر، دی 1386
پژوهش"تکنیکهای نمایش خلاق" (کتاب دورههای آموزشی مربیان نمایش خلاق با کودکان)؛ انتشارات حوا؛ پاییز1387
نگارش مقاله درکتاب "کودکان و شاهنامه" (مجموعه مقالات سمینار پژوهشی کودک و شاهنامه)، به کوشش سید علی کاشفی خوانساری٬ انتشارات حوا٬ 1388
سرویراستاری کتاب"آموزش از طریق تئاتر"؛ به کوشش حسین فدایی حسین؛ انتشارات حوزه هنری استان قم؛ تابستان 1389
سرویراستاری کتاب "تئاتر برای مخاطبان جوان" (2 جلد)؛ به کوشش حسین فدایی حسین و منوچهر اکبرلو؛ انتشارات نمایش؛ مهر1389
پنج سال تئاتر فجر (مجموعه دادهها و تحلیلهای پنج دوره جشنواره بینالمللی تئاتر فجر) جلد اول از مجموعه "تاریخچه جشنواره بینالمللی تئاتر فجر"، انتشارات نمایش، بهمن1391
کتاب "توکا" جلد یک (مجموعه مقالات تئاتر کودک و نوجوان)، به سفارش انجمن تئاتر کودک و نوجوان خانه تئاتر، انتشارات خانه تئاتر، بهمن1391
تدوین و یکی از نویسندگان "تئاتر و زن (جلد اول: زن در تئاترمعاصر ایران) به مناسبت سومین دوره جشنواره تئاتر بانوان؛ انتشارات رابعه، آبان 1388
تدوین و یکی از نویسندگان " تئاتر و زن" (جلد دوم: زن در تئاتر جهان) به مناسبت سومین دوره جشنواره تئاتر بانوان؛ انتشارات رابعه، آبان 1388
تدوین و یکی از نویسندگان "تئاتر و زن" (جلد سوم: زن، تئاتر، سنت) به مناسبت سومین دوره جشنواره تئاتر بانوان؛ انتشارات رابعه، آبان 1388
24سال نقد تئاتر (تاریخچه کانون ملی منتقدان تئاتر)؛ همزمان با سی و دومین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر، انتشارات نمایش، بهمن1392 (نسخه اولیه این کتاب پیش از این با نام 18 سال نقد تئاتر منتشر شده بود.)
تدوین و یکی از نویسندگان "زندگی وآثار جبار باغچه بان" به مناسبت سوم و دومین دوره جشنواره بینالمللی تئاتر کودک و نوجوان همدان، آذر 1395
نمایشنامهنویسی گام به گام، انتشارات موسسه کتاب همراه، 1395
"تئاتر خیابانی در ایران و جهان"، اردیبهشت 1392؛ انتشارات افراز
نگارش مقاله پژوهشی "بازتاب مولفههای آرمانشهر در ادبیات نمایشی دفاع مقدس"، در کتاب "بیمها و امیدها" به کوشش مهدی حامد سقائیان)، مجموعه مقالات ششمین سمینار علمیپژوهشی تئاتر مقاومت، شانزدهمین جشنواره سراسری تئاتر مقاومت،27 آبان 1397
پژوهش 40 سال نمایش در ایران (1357تا1397) مشترک با علی ایزدی؛ دوره دو جلدی، بهمن 1397
پژوهش و آموزش و مقاله سینما:
نگارش کتاب"شعبده سینما"؛ انتشارات بنیاد سینمایی فارابی؛ 1384
نگارش کتاب"اقتباس ادبی برای سینما"؛ انتشارات بنیاد سینمایی فارابی؛ 1384
نگارش مقاله "اقتصاد سینمای ملی"، در کتاب: "سینمای ملی،طرحی برای فردا"، به کوشش جعفر گودرزی، انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای خانه سینما، پاییز1387
نگارش مقاله "مدیریت اقتصاد سینما"، در کتاب"مجموعه مقالات هماندیشی ملی مدیریت هنری"، به کوشش سید محسن هاشمی، خانه سینما، بهار 1389
نگارش مقاله"ابهامات در مفهوم سینمای دینی"، در کتاب: "سینمای دینی از منظری دیگر" (به مناسبت هفتمین جشنواره فیلمهای کوتاه دینی رویش)، انتشارات سینمایی سازمان توسعه سینمایی سوره حوزه هنری؛ پاییز 1390
نگارش دو مقاله "اقتباس در سینمای ایران" و "آسیب شناسی وضعیت کنونی سینمای کودک و نوجوان در ایران"، در کتاب: "کندوکاوی در سینمای ایران، جلد 2"، به کوشش عبدالله بیچرانلو، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات؛ دی 1390
نگارش مقاله "الهام، اقتباس و سینما" در کتاب جستارهای درباره فیلم کوتاه (مجموعه مقالات همایش بینالمللی)
با اکبرلو درباره پژوهشهای تئاتری در ایران و همچنین روال پژوهشگری خودش گفتوگو کردهایم که او نظرات، انتقادت و سازوکارهایش را در این رابطه مطرح کرده که میخوانید:
آقای اکبرلو، از چه زمانی با تئاتر آشنا شدید و علاقه شما به تئاتر چگونه شکل گرفت؟
علاقه من به تئاتر مثل بسیاری از افراد از مدرسه شروع شد. آن موقع من در اصفهان بودم و در مدرسه ما بعدازظهرها کلاسهای فوقالعاده تئاتر، روزنامهدیواری، خوشنویسی، موسیقی و در کنار آن کلاس قرآن میگذاشتند و هر شخصی، هر کلاسی که میخواست را انتخاب میکرد و اصلاً به پایه تحصیلی هم ربطی نداشت. من ابتدا کلاسهای روزنامهدیواری و داستاننویسی را انتخاب کردم. همزمان یکی از دوستانم من را به کتابخانه کانون پرورش فکری معرفی کرد. کتابخانه کانون و کلاسهای فوقالعاده مدرسه خاستگاه اغلب کسانی بود که وارد حوزههای نوشتن، ادبیات و هنر میشدند. من در کلاسهای تئاتر، فیلمسازی و موسیقی مدارس شرکت میکردم ولی پس از مدتی دیگر کلاسهای موسیقی را نرفتم چون متوجه شدم این کاره نیستم و هنوز هم دارم افسوساش را میخورم. یادم است که مدرس کلاس تئاتر خانم نسرین پاکخو بود ولی مدرس کلاس فیلمسازی را متأسفانه یادم نیست ولی میدانم آن موقع در تلویزیون برنامههای نمایشی اجرا میکرد. حتی یکبار برای یک برنامه که به چند نوجوان احتیاج داشتند ما را به تلویزیون بردند و ما یک نقش کوتاه در حد یک دیالوگ، بازی کردیم. در مدرسه یک آقایی با نام عقدایی بود که در رادیو اصفهان نمایشنامه رادیویی کار میکرد. ایشان هم چند بار ما را به رادیو برد و چند نقش کوتاه که مربوط به چند جوان بود را به ما داد. در واقع میشود گفت اولین برخورد من با تئاتر، نمایشهای رادیویی بود.
در واقع شما در دوره نوجوانی به شکلی با انواع هنرها آشنا شدید و درگیر آنها بودید.
بله، مخصوصاً به کارهای گروهی علاقه بسیار زیادی داشتم. زمانی که در مدرسه جشنی برگزار میشد، ترکیبی از هنرها اتفاق میافتاد که من به کارهای گروهی علاقه داشتم.
آیا جایزه هم میگرفتید؟
بله جایزه هم گرفتم. یادم است آن موقع برگزیدگان را به رامسر میبردند و من چندین دوره به رامسر رفتم. آنجا هم کلاس آموزشی بود و هم اسباب تفریح مهیا بود. در ابتدای کلاسهای آموزشی اردوگاه چند تا سوال میپرسیدند و چند تا تمرین میدادند و از این طریق شناسایی میکردند که چه کسی به چه رشتهای علاقهمند است. به طور مستقیم کلاسهای آزاد میگذاشتند تا کسانی که دوست نداشتند سر کلاس بنشینند به دریا بروند یا فوتبال بازی کنند و فقط کسانی که تمایل داشتند سر کلاس بنشینند. من از آنجا یاد گرفتم کلاسهای گزینشی کارکرد و خروجی بهتری نسبت به کلاسهای اجباری و همگانی دارد. در واقع آن کلاسها یک جور استعدادیابی بود.
شما در آن سالها با داستاننویسی هم آشنا بودید و به احتمال قوی کتاب هم میخواندید. کتابهایی که آن موقع خواندید را یادتان هست؟
مدرسه ما مثل اغلب مدارس به آن صورت کتابخانه جدی نداشت. از زمانی که به کتابخانه کانون پرورش فکری راه پیدا کردم، با دریایی از کتابها و محیط جذاب آنجا آشنا شدم و از همه مهمتر واقعاً کتابدارها و معلمهای خوبی داشتیم. من به این نتیجه رسیدم که شاید مهمترین فاکتوری که بتواند بچههای مدرسه را به کتاب علاقهمند کند، کتابدار خوب است. کتابدار قبل از هر چیزی باید مهربان باشد. ما در کوچه و خیابان دنبال توپ میگشتیم و بعد وارد محیطی میشدیم که کولر داشت و خوش بو بود. آدمهایی در آنجا حضور داشتند که به ما لبخند میزدند و اجازه نمیدادند تا ما همینطور به صورت فلهای دنبال کتاب بگردیم، بلکه از ما سوال میپرسیدند و علاقهمندیهای ما را جویا میشدند و متناسب با آن علاقهمندیها به ما کتاب معرفی میکردند. به همین خاطر هر کتابی که به من معرفی میکردند واقعاً برای من مناسب بود و در ادامه تبدیل به یک کتابخوان حرفهای شدم. یادم است که آن موقع هر شخصی در هفته فقط دو کتاب را میتوانست امانت بگیرد ولی ما آنقدر کتاب میخواندیم و دائماً آنجا حضور داشتیم که اجازه میدادند کتابها را به صورت روزانه ببریم. گاهی بسیاری از کتابها را با برادرم در راه رسیدن به خانه روی دوچرخه میخواندیم. هنوز هم با یکی دو نفر از کتابدارهای آن زمان ارتباط دارم و همیشه روز معلم را به آنها تبریک میگویم، چون حس میکنم در روحیه من برای اینکه به کتاب خواندن عادت کنم نقش بسیار مهمی داشتند.
مهمترین کتابهایی که به یادتان مانده و حال و هوایتان را تغییر داده است یا با خواندن آنها این پرسش را در شما به وجود آورده که باید بنویسید، کدام کتابها بوده است؟
کتابهایی نظیر "بابا برفی" نوشته جبار باغچهبان، "آن روزگارها" نوشته علیاکبر صادقی، مجموعه انتخاب شده اشعار شاعران بزرگسال مثل احمد شاملو و احمدرضا احمدی که به صورت بسیار صحیحی برای نوجوانان انتخاب میشد و مجموعه رمانهایی مثل "کودک، سرباز و دریا" و کتاب "شهر طلا و سرب" که در کانون منتشر میشد، کتابهایی بودند که من بارها آنها را میخواندم. کتاب "ماهی سیاه کوچولو" هم روی من تأثیر زیادی گذاشت ولی از این داستان بدم میآمد چون روحیه صلحآمیزی داشتم. این کتاب من را تحتتأثیر قرار میداد و هر وقت این کتاب را دست دوستانم میدیدم، میگفتم نکند او فردا سنگ بردارد و شیشهها را بشکاند. من بعدها راجع به کارهای صمد بهرنگی، نسیم خاکسار، بیژن مفید و منصور یاقوتی پژوهش انجام دادم که بدانم چقدر از این کارها برای بچهها هستند یا به بهانه بچهها منتشر شدهاند.
آن آثار به بهانه بچهها منتشر میشدند ولی خواه یا ناخواه روی بچهها تأثیر هم میگذاشتهاند.
بله، بدون شک تأثیرگذار بودهاند. اگر تأثیر نمیگذاشتند، من بعد از 50 سال درباره آنها تند حرف نمیزدم یا نمیرفتم به آنها بپردازم که ببینم مناسب گروه سنی بچهها هست یا خیر، بلکه مثل هزاران کتاب دیگر آنها را هم میخواندم و رد میشدم. علاوهبر اینها، کانون یک مجموعهای داشت که چکیده شاهکارهای بزرگ ادبی بود. مخصوصاً آنهایی که شخصیتهای اصلیشان نوجوان بودند. از آنجایی که شخصیت اصلیشان هم سن من بودند و میرفتند ماجراجویی میکردند و نمیترسیدند، به من که همیشه در امنیت بزرگ شده بودم یک نوع جسارت تخیلی میداد. جسارتی که هیچوقت نمیتوانستم در عمل نشان بدهم.
مقوله نوشتن از چه زمانی برای شما جدی شد؟
نوشتن من ابتدا از روزنامهدیواریهای مدارس شروع شد و بعد برای اجرای جشنهای مدرسه مینوشتم. من آن موقع عشق زیادی به سیاهبازی داشتم و هنوز هم دارم. همیشه تعجب میکردم این آدمها چگونه میتوانند با هر جملهای که میگویند و با هر حرکتی که انجام میدهند، مردم را به خنده و قهقهه وا دارند؟ شوخیهایشان با وجود اینکه لو میرفت و مردم میدانستند که قرار است چه شوخیهایی شود ولی باز هم باعث قهقهه مردم میشد. آن موقع نوارهای کاست سیدحسین یوسفی و زندهیاد سعدی افشار را میگرفتم رونویسی میکردم و در مدرسه با اسم خودم به عنوان نمایش کمدی غالب میکردم و بچهها آن را اجرا میکردند. با این حال خودم هیچوقت دوست نداشتم نقش سیاه را بازی کنم. همین مسئله نقطهای شد که من بعدها روی سیاهبازی پژوهش کنم. سیاهبازهای حرفهای برای خنداندن از چیزهایی استفاده میکردند که سهل ممتنع بودند، یعنی چیزهایی میگفتند که همه میتوانستند بگویند ولی همه نمیتوانستند مثل آنها خنده بگیرند. سیاهبازی برای شوخی کردن، تکنیکها و جاهایی دارد که من آن موقعها غریزهای متوجه میشدم ولی بعدها با خواندن و پژوهش، خودم به صورت علمی دیدم که این تکنیکها چقدر اصولی است. حتی اگر خودشان کم سواد یا بیسواد باشند هم مثل اغلب کمدینها به صورت غریزی و تجربی به آن اصول رسیدهاند.
آن سالها چطور و در کجاها نوشتههایت چاپ شد؟
آن موقع کانون پرورش فکری یک مجلهای منتشر میکرد که فقط آثار بچهها را چاپ میکرد و من هم ولع این را داشتم که نوشتهای از من چاپ شود. ضمن اینکه آن موقع مثل امروزه وفور مجلات، تلویزیون و رادیو نبود که شما بتوانید بهعنوان یک نوجوان آثار خودتان را مطرح کنید. یک مجلهای بود که در تیراژ محدود در آموزش و پرورش اصفهان منتشر میشد و مسئول آن آقای عقلایی، مربی پرورشی ما بود. او عطش من را دید و تأکید کرد که دنبال چاپ نباش چون زود ارضا میشوی و تو را از پیشرفت باز میدارد ولی من قبول نمیکردم چون عطش اجتنابناپذیری داشتم. بعدها فهمیدم که چه حرف درستی زدند و خودم هم در برخورد با نوجوانها این توصیه را ادامه دادم. یکی دو داستان نوشتم که یکی از آنها داستان پلیسی بود که آن را تحتتأثیر فیلمهای پلیسی و معمایی که در تلویزیون دیده بودم نوشتم. یکی از داستانهای من در مجله منتشر شد و دیدم همه میگویند این داستان را ما هم شنیدهایم و من خجالتزده میشدم. بعد به این نتیجه رسیدم که عطش زود چاپ شدن را کنار بگذارم.
مقاله نوشتن و پژوهش را از چه زمانی شروع کردید؟
میل به جمع کردن همیشه در من وجود داشته است. از بچگی به قبرستان میرفتم و بعضی شعرها و جملههای روی سنگ قبر را یادداشت میکردم و بعضی از آنها را در روزنامه دیواریها استفاده میکردم. بعدها آنها را به صورت یک پژوهش در کلاس فرهنگ عامه دکتر جابر عناصری ارائه دادم و او تعجب کرد و گفت اینها چقدر قدیمی هستند و تو اینها را از کدام قبرستان آوردهای؟ قبرستانهای امروزی معمولاً از یک محدوده شعری تکرارشونده و ثابتی استفاده میکنند. من همواره به جمع کردن همه چیز و حتی فوتبال علاقهمند بودم. مثلاً اینکه کدام بازیکن چند گل زده و دقیقه چند زده است را یادداشت میکردم و هر کسی که از من میپرسید این چیزها را چرا یادداشت میکنی؟ میگفتم دوست دارم. هیچ استدلالی پشت آن وجود نداشت که من بخواهم تعداد گلهای یک فوتبالیست را یک جایی استفاده کنم چون نه رشتهام بود و نه علاقه خاصی داشتم که بگویم من میخواهم در زمینه ورزش فعالیت کنم و ممکن است در یک جایی به دردم بخورد. شاید دهها مورد از این جمعآوری کردنها دارم که وقتی به آنها نگاه میکنم، میبینم بسیاری از آنها خندهدار است و حتی به درد خودم هم نمیخورد. همیشه دنبال این بودم که بدانم اولینها چه کسانی بودند. از دوران نوجوانی همیشه دفتر خاطره داشتم و ابتدا همه چیز را یادداشت میکردم. آرام آرام با کتابهایی که خواندم و کلاسهایی که رفتم یاد گرفتم بعضی چیزها را حذف کنم و به حوادث خاص و حوادثی که هر روز تکرار نمیشوند بپردازم. عادت به نوشتن همواره در من وجود داشته است. بسیاری از کتابهای پژوهشی و تاریخچهای من در همین خاطره نوشتنهایم ریشه دارد. در واقع من برای نوشتن آن کتابها از صفر شروع نکردم و یک بستری آماده داشتم.
آیا اولین پژوهشها و پیگیری جدیتر شما در دانشگاه اتفاق افتاد؟
بله. من سال 59 دیپلم گرفتم و سال 60 جذب آموزش و پرورش شدم. آن موقع یک سری معلمهای هنری میخواستند بیایند به امور تربیتی بچهها بپردازند. مثلاً ما میرفتیم برای بچهها روزنامهدیواری و تئاتر کار میکردیم. آن سال انقلاب فرهنگی شد و دانشگاهها ورودی نمیگرفتند. یکی از دوستانم که معلم قرآن بود گفت من آشنا دارم بیا برویم در یک مدرسه تدریس کنیم. آن مدرسه یک معلم هنری داشت که وسط سال به جبهه رفت و شهید شد. بعد به من پیشنهاد دادند که بروم معلم هنری شوم و اینطور شد که من استخدام شدم. یکبار برای ما یک سخنرانی گذاشتند که در مورد اهمیت پژوهش بود. از آنجا بود که دیدم پژوهش در هر زمینهای چقدر میتواند مهم باشد و انسان را زودتر به هدفش برساند. زمانی که دانشگاهها باز شد دنبال این بودم که یک رشتهای با نام پژوهش وجود داشته باشد ولی چنین رشتهای نبود. طبق علاقهای که به تئاتر داشتم وارد رشته تئاتر شدم. با وجود اینکه آن سال بیشترین ورودی را داشت ولی من رتبه یک را آوردم. دانشگاهها هیچ سالی به اندازه سال 68 ورودی نگرفتند. بعضی از شرکتکنندهها نظیر حمید فرخنژاد و آرش آبسالان سالها کار حرفهای تئاتر انجام داده بودند و حالا میخواستند تحصیل آکادمیک هم داشته باشند. یک عده هم مثل من تا آن موقع کارهای صحنهای انجام نداده بودند و تمام تمرکزشان روی تئاترهای دانشآموزی بود. من اولین متنهایم را برای نمایشهای دانشآموزی نوشته بودم. بعدها یک مجموعهای از آن متنها در انتشارات مدرسه به چاپ رسد. جالب است که یکی از آن متنها آنقدر اجرا شده که چند روز پیش آقای خلج که داور جشنواره استانی آموزش و پرورش بود تماس گرفت و گفت نمایش برگزیده امسال ما نمایشنامه "جمشید شاه" شماست. من نمایشنامه "جمشید شاه" را سال 64- 65 نوشتم که همان موقع در انتشارات مدرسه چاپ شد. وقتی شنیدم که این نمایشنامه برگزیده شده است خندهام گرفت چون میدانم نمایشنامه بسیار ضعیفی است ولی جذابیتهای خودش را دارد. من به صورت تجربی و علمی یاد گرفتم که کودکان و نوجوانان به چه چیزهایی میخندند. هنوز هم به صورت پراکنده رابطه خودم را با بچهها حفظ کردهام. یک چیزی که بین بچهها خیلی رواج دارد، زبان مخفی آنهاست که در طول زمان دائماً تغییر پیدا میکند. من دائماً به زبان مخفی آنها گوش میدهم و اگر بخواهم با آنها حرف بزنم با همان زبان دهه هشتادیها یا نودیها حرف میزنم و این نوع صحبت کردن من برای بچهها جذاب است.
به نظر میرسد هنوز پژوهش آنچنانی در حوزه تئاتر دانشآموزی نشده است. آیا شما پیگیر این موضوع هستید؟
بله، به دلایل مختلفی در این زمینه پژوهش زیادی صورت نگرفته است. اول اینکه خود آموزش و پرورش جدی نیست و دلیل دیگر اینکه تئاترهایها جدی نمیگیرند و همیشه تئاتر کودک و یکی از زیرشاخههایش که مربوط به مدرسه است را جدا میکنند. تئاتر دانشآموزی یکی از بخشهای تئاتر کودک است که هیچوقت اجرای عمومی ندارد و چون اجرای عمومی ندارد، به نوعی یک تئاتر تعلیمی محسوب میشود و حرفهای به نظر نمیآید. واقعیت هم همینطور است. یک چیز بینارشتهای بین دانش، علم و تربیت با هنر است که کارکردش تنها در مدرسه است و به اجرای عمومی نمیرسد. در گذشته تالار فرهنگ در طول روز 6 سانس میزبان دانشآموزها در سه مقطع ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان بود. بلیتهای نسبتاً ارزان قیمتی هم میگذاشتند و از همه مناطق تهران میآمدند نگاه میکردند. جشنوارههای مهمی از نظر آدمهای شرکتکننده برگزار میکردند. من حتی یادم است در یک دورهای کار علیرضا نادری که هنرمند درجه یکی است انتخاب نشد. ما بارها و در جاهای مختلف گفتهایم که چرا پژوهش صورت نمیگیرد؟ به خاطر همین احساس نیازها است که ما به پیشنهاد آقای داوود کیانیان و با همراهی منصور خلج، حسین فدایی حسین، یدالله وفاداری، عباس جهانگیریان، مسلم قاسمی و یدالله آقاعباسی بنیاد نمایش کودک را تأسیس کردیم که کار آن فقط پژوهش است. ما به هیچ وجه وارد عرصه تولید نمایش و برگزاری جشنواره و مسابقات نمیشویم و فقط در حوزههای مختلف کار کودک، فعالیت پژوهشی انجام میدهیم که یک بخش از آن تئاتر دانشآموزی است. ما یک کتابچه نوشتهایم و حالا داریم یک پژوهش بزرگتر انجام میدهیم. به مدیران مختلف دورههای مختلف هم گفتهایم و آنها طبق عادت همیشگیشان گفتند به به چه خوب و ما هم هستیم ولی وقتی جلوتر رفتیم، دیدیم نیستند یا عوض شدهاند. با این حال ما کار خودمان را میکنیم. در حوزه نمایشهای خلاق و تئاتر حرفهای هم فعالیت داریم.
واقعاً جای خالی تئاتر کودک چه در مدارس و چه در جنبه خلاق و حرفهای حس میشد. به نظرم پژوهش کودک از پژوهش همه حوزهها میتواند مهمتر باشد چون فقط تئاتر نیست، بلکه زندگی، دانش، پرورش و وجه خلاق هم در آن وجود دارد. از این پژوهش، دانشمندها میتوانند بیرون آیند.
من یادم است چند سال پیش همراه با چند نویسنده دیگر نزد وزیر آموزش و پرورش رفتیم و گفتیم اجازه بدهید کتابهای درسی متنوع شوند و فقط ادبیات تعلیمی نباشد و تخیل هم در آنها وجود داشته باشد. در واقع خواستیم چنین فضایی را ایجاد کنیم. آقای وزیر پس از اینکه صحبتهای ما را شنید، گفت من اگر بخواهم مشکلات آموزش و پرورش را فهرست کنم، شاید پرداختن به هنر اولویت صدم ما هم نباشد. بعد یکی دو تا از مشکلاتشان را گفتند که برخی از مدارس ما استیجاری است و سقفشان دارد خراب میشود. همینطور داشتند مشکلات را فهرست میکردند که من دست بلند کردم و گفتم من از مقطع مهدکودک تا تربیت مدرس دانشگاه درس دادهام و حتی با نابینایان هم کار کردهام. معلم، ناظم، مدیر، مربی امور تربیتی، کارشناس هنری و معلم قرآن هم بودهام. گفتم مشکلات آموزش و پرورش دو دسته بیشتر نیستند؛ یک بخش از مشکلات مثل سقف مدارسی که دارند فرود میآیند و حقوق معلمها مربوط به سختافزار است و بخش دوم مشکلات، چیزهایی هستند که ادبیات و هنر بسیار سریع میتواند آنها را رفع کنند. قطعاً اگر در مدارس ما معلمهای آموزش دیده هنر وجود داشته باشند، میتوانند بسیاری از مشکلات بچهها را حل کنند تا دچار افت تحصیلی نشوند. ادبیات و هنر میتوانند مسئله اعتیاد و خشونت را تا حد زیادی کاهش بدهند. سرمایهگذاری روی ادبیات و هنر به این معنا نیست که بچهها یک زندگی دارند و حالا در اوقات فراغتشان یک داستانی هم بخوانند یا تئاتری هم اجرا کنند. گفتم مشکل شما این است که امور ادبی و هنری را از آموزش و پرورش جدا کردهاید و اسم آن را کلاسهای فوق برنامه گذاشتهاید. اگر این کلاسها را وارد برنامه کنید، بسیاری از مشکلاتی که در فهرست شما وجود دارد قابل حل است. حتی شاید به صورت غیرمستقیم روی بقیه مشکلات هم تأثیر بگذارد. مثلاً اگر نهادهای حکومتی ببینند که آموزش و پرورش چقدر پویا است، ممکن است در این راه به آموزش و پرورش کمک کنند تا مشکلات مادی و سختافزاری آموزش و پرورش هم حل شود چون به هر حال آنها هم بچه مدرسهای دارند و بچهای که از مدرسه شاداب برمیگردد، میتواند به خانواده انگیزه بیشتری بدهد. گفتم تا زمانی که این نگاه وجود نداشته باشد، وضعیت تغییری نمیکند و بعد این مشکلات حتی به هنرمندان ما تسری پیدا میکند. مثلاً در مسابقاتی که برگزار میشود میبینیم هیچ خبری از نمایشهای کودک نیست. میخواهم بگویم تفکیک کردن کار کودک از بزرگسال همیشه کار ما را خراب میکند و باعث میشود تئاتر کودک پیش پا افتاده به نظر برسد. ما در چند سال اخیر که مسئله اقتصاد بسیار حاد شده است، میبینیم بسیاری از نمایشگران خوب کودک برای دیده شدن و شرکت در مسابقات و گرفتن پول بیشتر مجبورند که بیایند کار بزرگسال اجرا کنند.
اولین پژوهشتان که به نتیجه رسید کدام پژوهش بود؟
دو سه کار کلاسی در دانشگاه بود که بعداً در مجله "نمایش" و "فرهنگ عامه" منتشر شد. یکی از پژوهشهایم ادبیات کامیونی بود که در این راه آقای جابر عناصری من را به فرهنگ عامه علاقهمند کرد. ایشان به من آموخت برای اینکه بفهمید مردم در جامعه چطور رفتار میکنند، نمیتوانید به تاریخهای رسمی درباری مراجعه کنید، بلکه باید به سراغ فرهنگ عامه بروید. شما وقتی یک کتاب رسمی یا غزلیات حافظ را میخوانید، آن کتاب بازتاب آن چیزی است که از نگاه حافظ در جامعه اتفاق افتاده است ولی فرهنگ عامه متعلق به یک آدم خاص نیست، بلکه متعلق به اکثریت مردم جامعه است که شکستها، آرزوها، دغدغهها، حرصها و ترسهایشان را در لالاییها، افسانهها، ترانهها و نواختن موسیقیشان بروز میدهند. اینکه آدمهای مختلف در دورههای مختلف از چه ضربالمثلهایی، عبارتهایی و تکه شعرهایی بیشتر استفاده میکردهاند به ما کمک میکند تا آدمهای هر دوره را بهتر بشناسیم. تا جایی که یادم است آن کتاب اولین پژوهشی بود که از من چاپ شد. یک کتاب دیگر هم جمعآوری انواع عروسکهای نمایشی هندی برای یک واحد کلاسی بود. من به فرهنگ هند هم علاقه بسیار زیادی داشتم و به همین خاطر این مجموعه را جمعآوری کردم و آن موقع در دانشگاه هنرهای زیبا یک مجلهای با نام "تئاتر تجربی" وجود داشت که این کتاب در آنجا به چاپ رسید.
اولین کتابتان که جنبههای پژوهشی در آن بارزتر بود کدام کتاب است؟
متأسفانه نمیدانم اولین کتابم کدام کتاب بوده است. یک چیزی که همیشه برایم مهم بوده مقوله تاریخچه است. ما معمولاً به خاطر رودربایستی و یک سری دلایل دیگر کتاب تاریخی منتشر نمیکنیم. من مجموعه کتابهای تاریخی که تاکنون توانستهام منتشر کنم، یکی تاریخچه کانون ملی منتقدان است که آن را با هدف اینکه نقد در ایران چه سابقهای داشته است درآوردهام. پژوهش دیگر تاریخچه خانه تئاتر است که یک مقدمه مفصل دارد و آقای حمید مظفری زحمت آن را کشیده است. من از او خواهش کردم این مقدمه را بنویسند چون او هم اسناد نگهدار است و مو را از ماست میکشد. یک کتاب دیگر که هنوز منتشر نشده، تاریخچه "انجمن منتقدین سینما" خانه سینما است. یک کتاب مفصل هزار صفحهای هم در مورد تاریخچه تئاتر کودک در ایران نوشتهام که بخش تاریخچه تئاتر در آموزش و پرورش آن منتشر شده است. اینها کتابهای تاریخچهای من بودند ولی من در بخش پژوهش در دو زمینه که کمتر در مورد آنها کار شده است علاقهمندی نشان دادهام؛ یکی از آن زمینهها تئاتر خیابانی است و دیگری تئاتر کودک.
ما متأسفانه در زمینه تئاتر خیابانی مجموعاً 10 کتاب هم نداریم که اغلب آنها نیز ترجمه شده است و بومی نیست. من برای یک جشنواره دانشجویی این کار را کردم و چکیدهای از آنچه در تئاتر خیابانی دنیا اتفاق میافتد و وضعیت تئاتر خیابانی در ایران را در یک کتابی تحت عنوان "تئاتر خیابانی در ایران و جهان" در نشر "افراز" منتشر کردم. با این حال بیشتر پژوهشم روی کار کودک و شاخههایی که فکر میکنم کمتر کار شدهاند است. مثلاً در زمینه کارگردانی خوشبختانه افرادی نظیر حسین فداییحسین کتابهای زیادی منتشر کردهاند. اصول کارگردانی عمومی است و شما برای کارگردانی میتوانید از کتابهای بزرگسال هم استفاده کنید اما عرف نمایش خلاق در ایران برای کودکان و مخصوصاً خردسالان است. گرچه من حتی با سالمندان هم نمایش خلاق کار کردهام. من در این زمینه متمرکز شدم و نظریات جدیدی که در این زمینه در دنیا وجود دارد را به صورت تألیفی و ترجمه درآوردم. جدیدترین کتابی که من در این زمینه کار کردهام، کتاب "سه رویکرد نوین به نمایش خلاق" است که نصف آن ترجمه و نصف دیگرش بومیسازی است. تمام ترانهها و بازیهایش مربوط به فرهنگ دیگری بود و به آداب مذهبی خاص دیگری اشاره داشت ولی من آن را به ملی- مذهبی و اسلامی تغییر دادم تا برای بچههای ایران هم قابل استفاده شود.
آخرین پژوهشتان؟
آخرین کاری که همراه با آقای علی ایزدی انجام دادیم و در بهمنماه سال 97 رونمایی شد ولی متأسفانه هنوز به دلایل مختلف توزیع نشده، پژوهش "40 سال تئاتر در ایران" است که فکر میکنم این کتاب به درد همه خواهد خورد. تاریخ ما همیشه با رودربایستی و جانبداری همراه بوده است. زمانی که حمایت دولتی پشت پژوهشها است، حب و بغضها به وجود میآید و میگویند دوره من بهترین دوره بوده و دوره آدم قبل از من یا کسانی که در جناح مقابل من بودهاند، بدترین دوره بوده است. ما در این پژوهش یک اصل گذاشتیم که به هیچ وجه صفت به کار نبریم و فقط اطلاعات و دیتاها را آوردهایم. در واقع هیچ تحلیلی نداشتهایم. طبیعتاً کسی که به تئاتر اشراف دارد، وقتی این کتاب را بخواند خودش متوجه میشود که کدام دوره شکوفاتر و پُررونقتر بوده است. من همیشه در مقدمه پژوهشهایم مینویسم که این پژوهش کامل نیست و بدون نقد دیگران کامل نخواهد شد. بهعنوان کسی که کار نقد هم انجام میدهد، معتقد هستم که هیچ پژوهشی نیاز به تفسیر ندارد، بلکه نیاز به نقد دارد. من به تازگی به آقای گیلآبادی پیشنهاد دادم که جلد دوم کتاب "تاریخ تئاتر ایران" را در بیاوریم. زمانی که ما از سال 78 تا 88 را منتشر کردیم و خوانده شد، معلوم شد که در آن چقدر کاستی وجود دارد. من چیزی حدود حجم همان کتاب اصلاحیه دارم. خودم از آدمهای مختلف خواستهام که بنویسند تا بهعنوان اصلاحیه و افزودهها به آن پژوهش اضافه کنم. باید جلد دوم نوشته شود تا کاستیهای جلد اول برطرف و افزودهها افزوده شوند. اساساً خصلت کتابهای پژوهشی همین است و دائماً باید به صورت یک پروسه روتین تجدید چاپ شوند ولی متأسفانه در ایران اگر یک نفر در یک زمینهای یک کاری را انجام بدهد، انگار فقط او انجام داده و دیگر هیچکس به سراغ آن مقوله نمیرود. مثلاً من اگر بگویم میخواهم راجع به 40 سال اخیر تئاتر پژوهش کنم، میگویند این مقوله را اکبر ایزدی کار کرده است، در حالیکه ربطی ندارد و شما حتی میتوانید از اطلاعات او استفاده کنید و تحلیل خودتان را بدهید. یک بخشی که ما را بسیار زیاد آزار داد بخش تئاتر در استانها بود. غیر از دو استان که مثل من عادت داشتند همه چیز را یادداشت کنند، سایر استانها هیچ چیز نداشتند.
دو استانی که آمار و ارقام داشتند کدام استانها بودند؟
یکی از آنها استان مرکزی بود که آمار آنها با ادبیات متین بود و اطلاعاتشان بدون تمرکز روی یک دوره خاص و مخصوصاً دوره خودشان بود. چندین استان مثل استانهای اصفهان، مشهد، همدان، اردبیل، کرمانشاه و تبریز هم هستند که کتابهای تاریخی درآوردهاند ولی متأسفانه بیشتر تاریخ آنها تا دهه 60 است. یکی دو تای آنها تا دهه 70 هم پیش آمدهاند. در واقع تاریخچه آنها بیشتر ناظر بر تاریخچه پیش از انقلاب آنها بود که در کتاب ما کاربردی نداشت. نهایتاً در دو سه خط میتوانستیم به آنها اشاره کنیم که مثلاً تئاتر در اصفهان از دهه 30 شروع شده است و بعد بلافاصه باید به تئاتر پس از انقلاب میرفتیم چون ما میخواستیم تئاتر 40 سال پس از انقلاب را بررسی کنیم. برای یک استانی نظیر آذربایجان شرقی دنیایی کتاب میشود درآورد. متأسفانه هر چقدر عقبتر میرویم منابع ما کمتر میشود. البته من به یک چیز تجربی رسیدم که ما منبع کم نداریم ولی در اختیار نیست چون اعتماد وجود ندارد. در واقع هر کسی آمده از آنها اسناد گرفته، دیگر پس نیاورده است. به همین خاطر من از کسی سند نمیگرفتم و فقط اسکن آن اسناد را میگرفتم و بعد بیرون میآمدم. معمولاً حب و بغضهایی که در پیشکسوتان هست و دارد به جوانان هم تسری پیدا میکند، باعث میشود که منابع را در اختیار ما قرار ندهند. یکی از چیزهایی که برای مدیران ما اهمیت دارد این است که میگویند قبل از ما هر چیزی بوده هیچ است و مبدأ تاریخ از زمانی است که من آمدهام و این باعث شده که هیچ علاقهای به معرفی کارهایی که قبلاً انجام شده است نداشته باشند.
شما بهعنوان کسی که چندین کتاب را به سرانجام رساندهاید، فکر میکنید اعتباری که باید به پژوهشگر داده شود اتفاق میافتد یا پژوهشگر باید از جیب خودش خرج کند؟
پایه پژوهش این است که ما یک پدیده، شی، رفتار اجتماعی و یا واقعه سیاسی اجتماعی را از همه جوانب نگاه کنیم. ما اگر میخواهیم بدانیم که در زمان مشروطه چه گذشت یا تئاتر خصوصی دارد به تئاتر ایران خدمت میکند یا خیانت، باید این مباحث را از همه مناظر ببینیم تا بتوانیم به یک جواب قابل قبول برسیم. صرفاً اینکه بگوییم تئاتر خصوصی یعنی تئاتر تجاری و تئاتر اندیشه از بین رفته غلط است و صرف اینکه بگوییم مثل همه جای دنیا باید فقط تئاتر خصوصی وجود داشته باشد هم غلط است. اگر بخواهم یک تقسیمبندی کنم و مسائل را تیتروار بگویم، من دارم از همه جوانب به قضیه نگاه میکنم. مسائلی که امر پژوهش دارد به چند دسته تقسیم میشود و یکی از آنها مسائل ساختاری است. شاخص سرمایهگذاری در پژوهش به چند دلیل وجود ندارد. همه فکر میکنند از خودشان شروع میشود. مدیران وقتی که حکمشان میآید فکر میکنند متخصص هستند و نیازی به پژوهش ندارند. در ساختار نظام آموزشی ضعف پژوهش وجود دارد. در مدرسهها وقتی به بچه میگویند برو درباره فلان چیز تحقیق کن، معنایش این است که برو از یک جایی رونویسی کن یا بده مادر و پدرت بنویسند. در واقع پژوهش بهعنوان رونویسی و مشق اضافه دیده میشود و هیچگاه حس کنجکاوی بچه تحریک نمیشود که به پژوهش علاقهمند شود. طبیعتاً خواسته ما باید متناسب با توانایی بچه باشد. من در مدارس به بچهها میگویم خودتان یک موضوع را انتخاب کنید و بروید از 10 نفر از اطرافیانتان راجع به آن موضوع بپرسید و چکیده آن را در کلاس بیان کنید. بنابراین ضعف ساختاری نظام آموزش، بیتوجهی به پژوهش و تعریف غلط پژوهش یکی از مشکلات ساختاری است.
ایراد سوم در ساختارها، روزمرگی نظامهای اداری مرتبط است. پژوهشگاهها بیشتر درگیر سیستم اداری هستند تا اشتیاق خود امر پژوهش. معیار من از پژوهش این است که یک نیازی را برطرف کند. شما به پایاننامههای بچهها و کتابهای پژوهشی که در میآید نگاه کنید. اخیراً یک پایاننامه پژوهشی را نگاه میکردم که عنوان آن "بررسی مسئله آزادی افکار در نمایشنامههای تنسی ویلیامز" بود و بعد با خودم گفتم این پژوهش کجای مسئله ما یا ضرورت جامعه تئاتری ماست؟ در همه رشتهها همینطور است. برادر من پزشک است و میگوید بعضیها پایاننامهشان در مورد یک بیماری است که اصلاً در ایران وجود ندارد. کسی که در مقطع دکتری تز میدهد باید بتواند از نظر فکری یک چالهای را پُر کند. ایراد دیگر عدم مکانهای مشخص برای جمعآوری اطلاعات است. مثلاً ما در کتاب "40 سال نمایش" تمام اجراهای تهران را از سال 58 تاکنون جمع کردیم. شاید به نظر برسد که سختترین بخش آن پیدا کردن اجراهای قدیم است ولی سختترین قسمت این کار برای ما نمایشهای سال 96 بود چون تعدد مراکز تصمیمگیر وجود دارد. ابتدا گفتیم باید به مرکز هنرهای نمایشی مراجعه کنیم ولی آنها کتاب نداشتند. بعد گفتیم معیار ما کسانی هستند که مجوز گرفتهاند و به همین خاطر به اداره نظارت مراجعه کردیم ولی آنها هم به صورت پراکنده اطلاعات داشتند. در جداولی که به ما دادند بدون هیچ توضیحی تئاتر آزاد و مراسمهای جُنگ شادی هم در آن وجود داشت یا مثلاً یک نمایشی 7 بار اجرا شده بود. درآوردن لیست اجراهای سال 96 سختترین بخش کار ما بود. میخواهم بگویم فقط یک فهرست بدون تحلیل و آمار و اینکه چند روز اجرا شده و چطور بلیت فروشی شده است، وجود داشت. البته منابع وجود داشت ولی آنقدر پراکنده بود و به همه چیز نگاه امنیتی داشتند که به دست ما نرسید. ما از آقای شهرام کرمی برای همه بخشهای مرکز یک نامه گرفتیم که با ما همکاری کنند ولی برخی از بخشها کوچکترین همکاری هم با ما نکردند. میخواهم بگویم در حال حاضر مشکل نبود اطلاعات منسجم وجود دارد.
در حوزه کودک و نوجوان چگونه پژوهش میکنید؟
یکی از کارهایی که ما داریم در زمینه کودک انجام میدهیم، مرکز اسناد تئاتر کودک است. ما گفتیم به هر جایی که بخواهد این کار را انجام بدهد کمک میکنیم. ما صدها کارتن اسناد داریم که برای آنها جا نداریم. من تمایل دارم دانشجویانی که پایاننامه میگیرند کار پژوهشی انجام بدهند. به دانشجویان میگویم شما اگر اهل بابل هستید، بروید زندگی و خاطرات یکی از پیشکسوتان شهرتان را جمعآوری و مدون کنید. من یک مدتی در دانشگاه آزاد این کار را انجام دادم ولی متأسفانه خوششان نیامد. دانشجویان نیز حوصله چنین کارهایی را ندارند و بیشتر ترجیح میدهند پایاننامههای قبلی را بردارند و کپی کنند. یکی دیگر از ایرادها، نبود قوانین حمایتی در حوزه فرهنگ است. شما اگر یک نمایشنامه بنویسید و با هر کیفیتی چاپ کنید، در مراکز دولتی از لحاظ پوئن اداری که حقوقها را تعیین میکنند، یک نمایشنامه مزخرف و یک نمایشنامه از بهرام بیضایی در یک واحد و در یک سطح ارزش هستند. به همین خاطر است که بسیاری از معلمهای آموزش و پرورش میآیند کتابهای کنکور چاپ میکنند. مثلاً سوالات 10 سال اخیر کنکور را جمعآوری میکنند و آن پوئن را میگیرند. شما اگر 20 سال هم روی یک کتاب پژوهشی کار کرده باشید، باز به همان اندازه امتیاز دارد که یک معلم سوالات کنکور را جمعآوری کرده است. در دانشگاه هم همینطور است. بسیاری از استادان دانشگاه سریعاً نمایشنامههایشان را چاپ میکنند. حتی کمکهزینههای پژوهشی هم که میگیرند، نمیروند کار پژوهشی انجام بدهند و نهایتاً با آن کار پایاننامهشان را چاپ میکنند چون واقعاً از نظر اقتصادی نمیارزد. آنها وقتی میبینند یک کار پژوهشی با چیزهایی که یک صدم کار پژوهشی انرژی نمیبرد برابر تلقی میشود، ترجیح میدهند که کار پژوهشی انجام ندهند. حتی برخی از پژوهشگران ترجیح میدهند بروند درس بدهند یا کار ژورنالیستی انجام بدهند. ترجیح میدهند که بروند نمایشنامه یا فیلمنامه بنویسند.
رابطه جامعه با پژوهشگر چگونه بوده است؟
در واقع مشکل بعدی همین جاست؛ نبود رابطه بین پژوهش و نیازهای جامعه است. یعنی پژوهشگران جایی ندارند که بگویند نیازهایتان را به من بگویید که من با توجه به سابقه و تجربهام بروم آن را برطرف کنم. شما در 40 سال اخیر هیچ موقع نشنیدهاید که مرکز هنرهای نمایشی بگوید دغدغه ما برای 5 سال آینده، تئاتر خصوصی است و اگر کسی این کاره است برود این موضوع را بررسی کند. ما یک کتاب پژوهشی درآوردیم که قرار بود در آن کتاب به صورت 5 ساله تمام 30 دوره جشنواره تئاتر فجر بررسی شود. یک جلد از آن را زمان آقای آشنا منتشر کردیم ولی بعد ایشان رفت و پژوهش ما دیگر ادامه پیدا نکرد. قطعاً دبیر جشنوارههای بعد از ایشان این کتاب را ندیدهاند. به هر حال یک سری آدم که قدرهای این حرفه هستند، آمدهاند این پژوهش را انجام دادهاند. یکی از تحلیگران این کتاب آقای مهرداد رایانی مخصوص بود. من بعضاً حتی از آنها پرسیدم و دیدم آنها کتاب را نخواندهاند که ببینند در 5 سال قبل چه اتفاقاتی در جشنواره تئاتر فجر افتاده است تا مسیر جدیدشان را براساس آن انتخاب کنند. مشکل بعدی کمبود پژوهشگر است که عرض کردم چرا پژوهشگران کم هستند و به سراغ حرفههای دیگر میروند. یک چیزی که اهمیت زیادی دارد نبودن رقابت در واگذاری پژوهشهاست. ظاهراً گفته میشود پروپوزال، ولی آشنابازی است. البته پژوهش "40 سال نمایش" را به مزایده نگذاشتند. در واقع خود آقای ایزدی پیشنهاد کرد. اینطور نبوده که مرکز احساس نیاز کند و فراخوان بدهد و یک گروه بیطرف بیاید پژوهش کند. اغلب پژوهشگاهها فراخوان میدهند ولی انتهای آن میبینیم که پژوهشگر خودشان یا شاگردان خودشان است. بیانصافانهترین شکل ممکن این است که میبینیم طرف اسم خودش را نوشته است. نبود رقابت باعث میشود که پژوهشگر انگیزه کافی نداشته باشد. وقتی رقابت وجود ندارد و پس از انتشار کتاب برای پژوهشگر مهم نیست که کتابش دیده و نقد میشود، بنابراین هر چه که شد را منتشر میکند. به همین خاطر است که میبینیم بسیاری از پژوهشها آبکی هستند.
درباره ارتباط با خارج از کشور چگونه تعامل میان پژوهشگران تئاتر انجام میشود؟
نکته بعدی، نبود ارتباط با خارج از کشور است. ما واقعاً زبان را کم میدانیم و نهایتاً زبان انگلیسی را بلد هستیم. من هیچ تئاتری را نمیشناسم که مثلاً به صورت حرفهای به زبان اسپانیولی مسلط باشد تا بتواند از پژوهشهای کشورهایی که زبانشان اسپانیولی است استفاده کند. هیچ راهی برای ارتباط برقرار کردن وجود ندارد. دانشگاهها این امکانات را دارند ولی در دانشگاه هم به خاطر اینکه رقابت وجود نداشته باشد انحصار شده است. مثلاً در دانشگاههای معتبر میبینیم فقط یکی دو نفر این ارتباطات را دارند و به سایر دانشجویان معرفی نمیکنند تا در انحصار خودشان باشد یا حتی اگر خودشان هم نمیتوانند استفاده کنند، حداقل دیگران هم استفاده نکنند. نبود ضوابط برای جذب پژوهشگر در مراکز پژوهشی هم یک موضوع دیگری است. کسانی بهعنوان کارشناس، پروپوزالهای شما را بررسی میکنند که اساساً در طول عمرشان حتی یک مقاله پژوهشی هم ننوشتهاند. من یکبار به یک جایی مراجعه کردم که طرف حتی نمیتوانست کلیدواژهها را تلفظ کند. دکتر یک رشته دیگر بود ولی داشت در مورد پروپوزال تئاتر من نظر میداد.
آخرین نکتهای که میتوانم در بحث ساختاری بگویم این است که از پژوهشهای موجود استفاده نمیشود. یکی از دوستان گفت من هم دارم 40 سال تئاتر منتشر میکنم و گفتم من یک نسخه از کاری که خودم انجام دادهام را به دستت میرسانم ولی گفت میخواهم بدون نگاه کردن به پژوهش شما کار کنم. چنین کاری ممکن است در ادبیات خلاقانه جواب بدهد ولی در پژوهش اساساً نباید این اتفاق بیفتد. اصلاً اولین قسمت پژوهش، پیشینه پژوهش است. در واقع شما ابتدا باید بیایید بگویید فلانی و فلانی در مورد این موضوع مقاله نوشتهاند و حتی در مورد آن میزگرد برگزار شده است و حالا من میخواهم از اینجا به بعد آن را پژوهش کنم یا میخواهم فلان بخش آن را انجام بدهم که پژوهشگران قبلی انجام ندادهاند. عرصه پژوهش یک عرصه محدود است و آدمهای آن محدود هستند. یکی از کارهای من که دائماً به دوستانم سرویس میدهم معرفی کردن منابع است. من در زمینههای مختلف منبع جمعآوری میکنم. مثلاً در حوزه تئاتر درباره سیاهبازی، اقتباس، تئاتر کودک، تئاتر در دوره مشروطه منابع را جمع میکنم و هر کتابی که میبینم سریعاً به لیستم اضافه میکنم و با افتخار تمام منابع را به دوستانم میدهم چون میگویم همه این کارها را که من نمیتوانم انجام بدهم، حداقل بگذار یک تیکه از آن را یک نفر دیگر انجام بدهد و بعد من بروم از ثمره آن استفاده کنم. اما متأسفانه عدم استفاده از پژوهشهای دیگر باعث میشود که ما دوباره کاری کنیم و نتوانیم راستیآزمایی کنیم. همه اینها که گفتم مشکلات ساختاری است ولی به این معنا نیست که همه پژوهشگران مشتاق پژوهش کردن هستند و فقط منتظر شرایط هستند، بلکه میخواهم بگویم پژوهشگران هم مسائلی دارند.
یعنی به لحاظ روحی روانی اشتیاق کم است؟
بله، بنا بر دلایلی اشتیاق کم است. یکی از دلایلش مسائل معیشتی است و مسلئه دیگر این است که ما دائم خودمان را با دیگران مقایسه میکنیم. من بهعنوان یک مقالهنویس اگر خودم را با یک کارگردان یا بازیگر مقایسه کنم، خطا است چون پژوهشگری شهرت بازیگری را ندارد، در حالیکه مدت زمانی که پژوهشگر برای کارش صرف میکند بیشتر است. گاهی ممکن است شما به پژوهشگران هم تراز خودتان نگاه کنید. مثلاً ببینید فلانی ده جلد از یک کتاب را درآورده و هیچ چیزی داخل آن نیست ولی خودتان ده سال است که دارید پژوهش میکنید و هنوز نتوانستهاید جایی را پیدا کنید که پژوهش شما را منتشر کند. مسائل حمایتی مثل نبودن رقابت باعث میشود که پژوهشگران به سراغ رشتههای دیگر بروند یا به جای اینکه تمرکزشان را بگذارند روی اینکه پروپوزال قویتر و علمیتر بنویسند، دنبال آشنا باشند که طرحشان تصویب یا پژوهششان منتشر شود. درگیر شدن در کارهای اجرایی و آموزشی هم باعث کم شدن اشتیاق برای پژوهش میشود. وقتی یک پژوهشگر رئیس گروه میشود، 90 درصد وقتش مشغول کاغذبازی است و باید مشکلات انتخاب واحدها را حل کند. در این صورت ذهن آن پژوهشگر یک ذهن اداری خواهد شد. آخرین مشکلی که بین پژوهشگران وجود دارد این است که نسبت به کارگروهی بیتوجه هستند. در واقع در همه زمینهها هیچکس کار هیچکس را قبول ندارد. ما در بنیاد نمایش کودک سعی کردهایم مجموعه آسیبهایی که گفتم را کم کنیم. مثلاً ما در بنیاد هر درآمدی را که به دست بیاوریم پخش میکنیم. اصلاً مهم نیست که من 90 درصد آن کار را انجام دادهام یا 10 درصدش را، در هر صورت درآمدش را پخش میکنیم چون میخواهیم تفاوت مادی وجود نداشته باشد. اگر مسئولیت نوشتن چیزی را به کسی میسپاریم، دفعه بعد آن مسئولیت را به یک نفر دیگر میسپاریم. ما سعی کردهایم اینطوری آن چیزهایی که آسیب میزند را مهار کنیم. برخی از افراد به ما گفتهاند که چرا ما را در بنیاد به کار نمیگیرید، بعد آنها را دعوت کردهایم و وقتی دیدهاند پروسه کاری ما به این صورت است رفتهاند. ما در بنیاد نمایش کودک به هیچ کار درآمدزایی فکر نمیکنیم. بنیاد تاکنون 12 کتاب منتشر کرده است که یکی از آنها کتاب زندگی و آثار جبار باغچهبان است که با کوشش من و همکاری دوستان، سال گذشته بیرون آمد. من و دوستانم از بابت آن کتاب که چند ماه از وقتمان را گرفت، هیچکداممان حتی یک ریال هم نگرفتیم و تمام درآمد آن کتاب را به دختر آقای باغچهبان هدیه دادیم. امسال هم با کوشش حسین فداییحسین یک کتاب دیگری از زندگی او منتشر کردیم که باز هم از ابتدا توافق کردیم هیچ حقالزحمهای نداشته باشیم. ما در کنار اینها به کتابهای دیگر هم فکر میکنیم ولی آنها را در بنیاد مطرح نمیکنیم، بلکه خودمان مستقل و به عنوان فرد کار میکنیم. سعی کردهایم آسیبهایی که در این عرصه دیدهایم را به حداقل برسانیم. اگر بنیاد تاکنون سرپا مانده این است که انتفاعهای مادی را حذف کردهایم تا اختلاف نظر به وجود نیاید. ما گفتیم همیشه به صورت گروهی هیچ چیز مادی را نپذیریم. مثلاً یک سالی گفتند بنیاد بیاید یک مسابقهای را برگزار کند ولی ما مخالفت کردیم و گفتیم اگر بخواهید میتوانید از آدمهای بنیاد به صورت فردی کسانی را انتخاب کنید ولی به اسم بنیاد امکانپذیر نیست چون وقتی ما وارد این مسئله شویم که گروهی را انتخاب کنیم یا نکنیم، وارد حاشیههایی میشویم که متأسفانه در تئاتر ما زیاد است. به نظر من پژوهشگر نباید وارد این بازیها شود و انتخاب کند، بلکه دیگران بگویند کدام کتاب بهتر است.
با وجود مشکلاتی که تعریف کردید، آیا شرایط برای پژوهش امکانپذیر است؟ با این شرایط اگر کسی بخواهد پژوهش کند باید از جان گذشته باشد!
در تئاتر یا روزنامهنگاری چیزی که ما را بیشتر ارضا میکند، حسها و کنجکاویهای درونیمان است. من همیشه به تئاتریهای جوان میگویم هیچ جا جلوی یک مدیر نگویید که ما برای پول تئاتر کار نمیکنیم و برای عشق است که تئاتر کار میکنیم. همین جمله باعث شده است که به تئاتر بها ندهند. همین جمله باعث شده که من اگر یک کتابی کار میکنم، تایپیستها، صفحهبندها و پیکها همان لحظه پولشان را میگیرند و میروند چون هیچوقت یک راننده پیک نمیگوید برای من پول مهم نیست و به خاطر اشتیاق و علاقهام کار میکنم. متأسفانه تئاتریها این کار را کردهاند و این مسئله واقعاً به تئاتر ضربه زده است. در یک پروسه تولید آخرین نفری که پول میگیرد، بازیگر و کارگردان تئاتر است. کسی که کارش طراحی است، زمانی که میخواهد متریال بخرد پولش را از تهیهکننده میگیرد. البته این صحبتها را نمیگویم که بچههای تئاتر پولکی بار بیایند، چرا که نسل جدید به اندازه کافی به پول اهمیت میدهد. بخش قابل توجهی از مسئله پژوهش به علاقه شخصی آدمها برمیگردد. پژوهشگران حرص میخورند که تاریخ دارد میگذرد و آدمها و اسناد از دست میروند ولی ما به دلیل اطلاع نداشتن، مدام تجریبات گذشتگان را تکرار میکنیم. مثلاً در رابطه بین هنرمندان و مدیران دولتی همیشه نقطه نظرات مختلفی بوده است که آیا باید جنگید؟ آیا آنها در مقابل ما قرار دارند؟ آیا ما همیشه باید منتظر کمکهای آنها باشیم؟ آیا هنرمند باید وارد مسائل سیاسی شود؟ اینها مسائلی هستند که ما هر روزه میبینیم تئاتریها با آن درگیر هستند. هیچگاه برنمیگردیم ببینیم تئاتریها در دهههای 30- 40 یا 70 چه کارهایی کردهاند و نتیجه کارهایشان چه بوده است؟ البته نه که عین آن کارهایی که آنها کردهاند را انجام بدهیم چون شرایط اجتماعی تغییر کرده است. جالب است که تمام این بحثها در تمام طول تاریخ نه تنها در ایران، بلکه در تمام جهان وجود داشته است. همین که ما بدانیم آدمهای هم حرفه ما در شرایط بد اقتصادی چه کارهایی انجام دادهاند خوب است که به نظرم این بخش مورد غفلت واقع شده است. همانطور که مدیران به دنبال تاریخ پیش از خودشان نیستند، تئاتریها حتی دنبال پیشینه خودشان هم نیستند.
ما یکی از کارهایی که داریم در بنیاد انجام میدهیم تاریخ شفاهی کودک است که ببینیم در تاریخ تئاتر کودک ایران چه اتفاقاتی رخ داده است؟ چه تجریبات اشتباه و چه تجربیات موفقی انجام شده است که بتواند به درد الان بخورد. یک جمله کلیدی وجود دارد که میگوید پژوهش همیشه نورافکندن به گذشته است، برای اینکه چراغ راه آیندگان باشد. با این حال ما معمولاً اهل پژوهش در گذشته نیستیم. همیشه به فکر این هستیم که امروز بگذرد و کمتر به چیزهای بلندمدت فکر کردهایم ولی پژوهشگران این کار را انجام میدهند. پژوهش درست این است که شما در پژوهشتان بگویید که پیش از این چه بوده و حالا وضعیت موجود چیست و وضعیت مطلوب چگونه خواهد بود؟ البته برخی از پژوهشها فقط گردآوری است ولی برخی از پژوهشها که تحلیلی هستند باید این چیزها را به ما نشان بدهند. روزمرگی هنرمندان ما مثل مدیران باعث شده که کمتر به پژوهش بپردازیم. من به دانشجویانی که میخواهند کارهای آوانگارد کنند پیشنهاد میکنم کارهای پژوهشی آقای دولتآبادی و کتاب "تئاتر ایران در گذر زمان" نوشته خانم ستاره خرمزاده اصفهانی را بخوانند که پیشینه و ریشه آن و بازتابش در جامعه را ببینند تا بتوانند از تجربیات آنها استفاده کنند یا بروند مشابه رویکردهای آن در اروپا و آمریکا را بررسی کنند. متأسفانه افراد نسل جدید فکر میکنند نیازی به پژوهش ندارند. یکبار یک دانشجویی اقتباسی از نمایشنامه "هملت" نوشته بود و نشان من داد، گفتم چند نسخه از متن "هملت" خواندهای؟ گفت مگر لازم است که بخوانیم؟ گفت من هیچکدام از ورژنهای اقتباسی این متن را نخواندهام چون میخواهم یک کار آوانگاردی از آن در بیاورم. این نگاه بیتوجه به پیشینه، نگاه تنبلانه و نگاه تعریف غلط از کار مدرن و پیشرو باعث میشود که هنرمندان ما امر پژوهش را جدی نگیرند.
من فکر میکنم در سالهای اخیر یک سری پژوهشها با رویکردها و پیامدهای متفاوت صورت گرفته است. آیا پژوهشگران حوزه تئاتر به الگوهای خودشان و به پژوهشهای در خور تأملی رسیدهاند؟
پژوهش یک امر مستمر است. به نوعی یک مهارت است. من همیشه میگویم هیچ دانشگاهی شما را هنرمند و آرتیست نمیکند. ممکن است شما کارشناس بازیگری شوید ولی الزاماً به صورت اتوماتیک بازیگر نمیشوید. بازیگری یک مهارتی است که آن را باید در تجربه عملی به دست بیاورید. کارشناس شدنتان به شما کمک میکند متن را بهتر تحلیل کنید و بدانید که چطور نقش را دریابید ولی شما را بازیگر روی صحنه نمیکند. ما میبینیم کارگردانهایی که سالهاست کار نمیکنند یا نویسندههایی که نمینویسند، در ادامه مسیرشان دچار یک سکتهای میشوند. به نظر من پژوهش هم به همین صورت است. وجود آن استمرار است که شما در کار پژوهش به الگوها میرسید. البته مجموع یک سری عوامل که خدمتتان عرض کردم، باعث میشود که استمرار وجود نداشته باشد. بازگشت دوباره به پژوهش مثل ماشینی است که مدتها خاموش بوده است. از آنجایی که شرط استمرار وجود ندارد، ما کمترین را میبینیم. بنابراین اگر بخواهم برعکس آن جواب بدهم، پژوهشگران تئاتر الگوهای خودشان را دارند، منتها از سوی کسانی که به صورت مستمر دارند پژوهش میکنند و در حوزههای تخصصی خاصی کار میکنند. مثلاً یک پژوهشگر فقط دارد روی نمایش سنتی کار میکند ولی برخی از پژوهشگران حرفهای شدهاند، یعنی در مورد مباحث مختلفی پژوهش میکنند. من حس میکنم این کار راه به جایی نمیبرد و به همین خاطر خودم فقط در حوزه تاریخچه تئاتر و تئاتر کودک متمرکز شدهام. از حوزههای دیگر هم پیشنهاد داشتهام ولی خودم به آنها پیشنهاد کردهام که این بخش را به من بدهید و بخش دیگر را به فلان شخص بدهید که من در یک بخش بتوانم استمرار داشته باشم و از دل آن یک سری الگوها به دست بیاورم و به نظریه برسم. ما در این زمینه نظریه نداریم. فکر میکنم از معدود کسانی که در حوزه تئاتر کودک ما نظریه دارد، آقای داوود کیانیان است. آقای کیانیان جدای از اینکه هنوز آدم دانشآموزی است، استمرار زیادی دارد. در واقع او فقط روی تئاتر کودک تمرکز کرده که این کار بسیار سختی است چون شما به خاطر این کار بسیاری از موقعیتهای مالی مشابه را از دست میدهید. متأسفانه ما در عرصه تئاتر بزرگسال چون کمتر کسی در کارش استمرار دارد نظریه نداریم. در عرصههای زیادی زمینه نظریهپردازی وجود دارد اما علیرغم اینکه کارهای خوبی انجام شده ولی ما هنوز به نظریه نرسیدهایم.
در دهه 40 کتاب "نمایش در ایران" توسط بهرام بیضایی نوشته شد که درباره انواع نمایشهای ایران بود. آیا پس از آقای بیضایی پژوهشی در این زمینه صورت گرفته است؟
خوشبختانه پژوهشها زیاد شده اما به دلایل مختلفی که عرض کردم نظیر پراکنده کاری پژوهشگران و حسادتها کمتر دیده میشوند. با این حال در این عرصه کارهای زیادی شده است. مثلاً در مورد تعزیه کتابهای زیادی نوشته شده ولی هنوز به یک جمعبندی نرسیدهاند چون استمرار ندارند. شاید هر کس دیگری جز بهرام بیضایی آن کتاب را مینوشت، در همان دوره خودش میماند و ادامه پیدا نمیکرد. من حس میکنم بهرام بیضایی است که آن کتاب را هنوز زنده نگه داشته است. البته آن کتاب هم کمبودهای زیادی دارد که خود آقای بیضایی هم به آن کمبودها اذعان میکند. ضمن اینکه آن موقع کار اصلی بیضایی یک چیز دیگری بوده است. شما اگر منابع "نمایش در ایران" را نگاه کنید میبینید بسیار محدود است. در حالیکه الان منابع چند برابر شده و کتابهای خوبی هم منتشر شده است ولی ما پراکنده کاری میکنیم و کار همدیگر را پوشش نمیدهیم و معرفی نمیکنیم. من گاهی میبینم برخی از پژوهشگران به دانشجوها میگویند در این زمینه کار نشده است. در حالیکه دانشجو با یک جستوجو ساده در گوگل، مراجعه به سایت ایرانداک و رفتن به کتابخانه میتواند ببیند که دهها نفر در آن زمینه کار کردهاند. من همیشه به دانشجویانی که میخواهند پایاننامه بگذرانند میگویم بروید رسالهها را ببینید و منابع آن را فهرست کنید چون خود رساله ممکن است ضعیف یا کپی باشد ولی کتابها وجود دارند. من خودم گاهی این کار را انجام میدهم و با وجود روحیهای که دارم میتوانم بگویم زمینههای مختلفی که بهرام بیضایی در کتاب "نمایش در ایران" کار کرده، در بخشها، فصلها و موضوعات مختلف کتاب زیاد کار شده است اما از آنجایی که دوست نداریم کار یکدیگر را معرفی کنیم و کتابخانه تخصصی نداریم، چندان در جریان کتابهایی که چاپ شده است قرار نمیگیریم. پس از کتاب "نمایش در ایران" کتابهای بسیار زیادی به صورت تخصصی منتشر شده ولی چون پراکنده هستند در نگاه اول چندان به چشم نمیآیند. من تکرار میکنم که نام بهرام بیضایی است که آن کتاب را همچنان سرپا نگه داشته است ولی شخصاً جزو کسانی هستم که معتقدم این جمله غلط است که میگویند هنوز در زمینه نمایش در ایران کسی کار نکرده است و ما هنوز داریم کپی کتاب "نمایش در ایران" بهرام بیضایی را سر کلاس تدریس میکنیم.
خودتان این روزها مشغول چه کاری هستید؟
در حال تکمیل "تاریخچه منتقدان سینما" خانه سینما هستم و منتظر هستم که تغییر تحولات در هیئت مدیره انجام شود. یکی از کارهای دیگرم که قسمتی از آن انجام شده است، فرهنگنامه برای نوجوان است که به صورت تألیفی انجام میشود. ما در زمینه سینما کتاب و دایرهالمعارف زیادی داریم ولی اغلب آنها ترجمه شده است و همچنین کتاب برای مخاطب جوانتر نداشتهایم. بنابراین با آقای خوانساری به این ضرورت رسیدیم که یک مجموعه دایرالمعارف در بیاوریم. بخش سینما آن آماده است و دایرهالمعارف تئاتر و تلویزیون را هم شروع کردهایم. دایرهالمعارف تئاتر چیزی حدود صد مدخل دارد و به بحثهای تاریخچهای و اصطلاحات و بخش مربوط به ایران میپردازد که این مباحث هیچکدام از کتابهای ترجمه شده وجود ندارد. من در آخرین ویرایشی که از آن در فروردینماه انجام دادم، آخرین اطلاعات مربوط به سینمای ایران را هم به آن اضافه کردم. متأسفانه دایرهالمعارف مثل کارهای پژوهشی دیگر زمانبر است. شما یک نمایشنامه را حتی میتوانید یک شبه هم بنویسید ولی برای دایرهالمعارف باید هر پاراگرف آن را از یک جایی گیر بیاورید و باید راستی آزمایی کنید. اینترنت معتبر نیست و باید به کتابهای اورجینال مراجعه کنید. در برخی از آن مدخلها اساساً چیزی به زبان فارسی وجود ندارد و آن تیکهها را شما یا تیمتان باید ترجمه کنید و بعد ایرانیزهاش کنید. از آنجایی که این دایرهالمعارف برای نوجوانان است، فایده ندارد که هر چیزی و هر اسمی را بگذارید. مثلاً انتخاب عکسها نیز کار سختی است. به همین خاطر کار زمانبری است و هر کدام از آنها یک سال و نیم وقت میگیرد ولی چون این کار جزو علاقهمندیهای من هست و ناشری دارد آن را منتشر میکنم که تخصصش فقط دایرهالمعارف است، داریم این کار را انجام میدهیم.
بهعنوان سخن پایانی اگر صحبتی باقی مانده است بفرمایید.
یک کاری که من در کتابهای آموزشی خارجیها دیدم این است که آنها تجربیات شخصیشان را منتشر میکنند. مثلاً شما اگر به کتابها استانیسلاوسکی که کتابهایش در ایران یکی از پرفروشترین کتابهای آموزش بازیگری است نگاه کنید، میبینید اینطور نبوده که او در خانهاش بنشیند و یک چیزی را بنویسد. مثلاً اینگونه نبوده که آموزش دهد که بازیگری و تربیت حس این است. او رفته با کودکان، نوجوانان و دانشجویان سروکله زده و حاصل آنها را مدون کرده و حالا سلیقه به خرج داده و فصلبندی کرده است. بعضیها کتابهایشان را به صورت آموزشی منتشر میکنند. مثلاً آخر کتاب خلاصه فصل یا تمرین میگذارند. ما این کارها را در ایران کم انجام دادهایم. من خودم دو کتاب در مورد نمایش خلاق منتشر کردهام و در کتاب سوم خودم مجموع تجریبات 30 سال اخیرم را نوشتهام. اصل اول نمایش خلاق، تربیت است. ما نمیتوانیم از تجربیات نمایشهای خلاق خارجیها استفاده کنیم چون فرهنگها و آداب متفاوت است. بنابراین اغلب آنها در ایران کاربردی ندارند. من در کلاسهایم و به همنسلان خودم میگویم تجربیات خودتان را روی کاغذ بیاورید و نگران نباشید. بگویید من رفتم سر کلاس این بازی را انجام دادم ولی هیچکس استقبال نکرد و بعد فکر کنید که چرا استقبال نشد و چراهای آن را بنویسید و برای جلسه بعدی آن را حل کنید. من دارم حاصل 30 سال تجربهام در مدرسهها، مراکز و فرهنگسراهای مختلف در مورد نمایش خلاق را مینویسم. در واقع تجربیات عملیام را مینویسم. من زمانی که زندهیاد سمندریان فوت کرد به اطرافیانم گفتم نمایشنامهنویسها، نمایشنامههایشان را چاپ میکنند ولی کارگردانها چطور؟ چرا ما مدام میگوییم استاد سمندریان؟ دانشجویانم از من میپرسند که استاد سمندریان جدای از روحیه شخصیشان چکار میکرد؟ چه روش کارگردانی داشت؟ شما در این زمینه حتی یک یادداشت هم نمیبینید. من همیشه میگویم اگر یک نفر از دنیا میرود، برای او یادنامه در بیاورید و روش و کارهایش را تحلیل کنید. متأسفانه ما این کار را انجام نمیدهیم و از آن غافل هستیم. من به همه رشتهها توصیه میکنم نوشتن و ثبت تجربیاتشان را جدی بگیرند، حتی اگر خودشان نویسنده هم نیستند. طرف در اروپا و امریکا میآید تجربیات زندگیاش را مینویسد و یک نفر نویسنده چون اهل قلم است میآید آن متن را قابل خواندن میکند.