سرویس تئاتر هنرآنلاین: هادی عامل از هنرمندان خلاق عرصه تئاتر است که فعالیت هنری خود را از سبزوار آغاز کرده است. او که دارای مدرک کارشناسی در رشته فلسفه و کارشناسی ارشد در رشته کارگردانی است، طی سوابق کارگردانی خود نشان داده است که علاقه عجیبی به گونه نمایش ایرانی دارد با اینکه اغلب آثاری که روی صحنه آورده است از نویسندگان خارجی است. این بازیگر و کارگردان تئاتر هم اکنون نمایش "آلفرد" نوشته پاسکال نوواکی نمایشنامه‌نویس فرانسوی که تاکنون هیچ یک از آثارش در ایران اجرا نشده است را با حضور جمعی از چهره‌های سینمایی که در اصل فعالیت کاریشان را از تئاتر آغاز کرده‌اند را در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه دارد. اما در این اثر نمایشی شاهد بازی پوریا پورسرخ هستیم که او نخستین تجربه بازی در تئاتر را در این نمایش پشت سر می‌گذارد. در ادامه با هادی عامل کارگردان، هومن حسین‌زاده مترجم و نادر فلاح، پوریا پورسرخ و رابعه اسکویی به عنوان بازیگران نمایش "آلفرد" گپ و گفتی داشته‌ایم که می‌خوانید:

 

آقای عامل، فعالیت‌‌تان در زمینه تئاتر را از چه سالی و از کجا شروع کردید؟

هادی عامل: من مثل بسیاری از دوستان فعالیتم را از شهرستان شروع کردم. سال 67- 68 در سبزوار یک گروهی با نام "هاتف" وجود داشت که من عضو آن گروه بودم. هم ساز می‌زدم و هم با بچه‌ها قطعه‌های کوچک نمایشی اجرا می‌کردیم. فعالیت‌هایم در حوزه تئاتر از دوران راهنمایی و دبیرستان شروع شد. من در جشنواره‌های دانش‌آموزی و کانون پرورش فکری کودکان فعال بودم و از همان جا دیده شدم. با این حال فعالیت حرفه‌ای خودم را سال 76 زمانی که به تهران آمدم شروع کردم. من در دانشگاه هنر و معماری قبول شدم و در آنجا گروه تئاتر "پاپتی‌ها" را تشکیل دادیم.

انتخاب حرفه تئاتر برای شما چه‌قدر وابسته به انتخاب برادرتان بود؟

هادی عامل: من و بردارم در شهرستان با هم کار می‌کردیم ولی برادرم زودتر از من به تهران آمد. من لیسانسم را در رشته فلسفه گرفتم و در مقطع فوق لیسانس، کارگردانی تئاتر خواندم. آن موقع‌ها ما سالی نبود که در جشنواره حضور نداشته باشیم. گاهی از جشنواره منطقه‌ای به استانی می‌رسیدیم و آنجا حق‌مان را می‌خوردند و ما به سبزوار برمی‌گشتیم تا برای سال بعد تمرین کنیم. آن زمان معمولاً بین مرکز استان‌ و شهرستان‌ها درگیری وجود داشت و من الان هم می‌بینم هنوز این درگیری‌ها به پایان نرسیده است. من الان سه دوره است که عضو کانون کارگردانان خانه تئاتر هستم و ما در آنجا مدام در مورد این مسائل بحث می‌کنیم و برای تشکیل خانه تئاتر در شهرستان‌ها تلاش می‌کنیم.

یعنی شما همچنان دغدغه شهرستان را دارید؟

هادی عامل: بله. من حتی در ورک‌شاپ‌ها و کلاس‌هایی که در سراسر ایران برگزار می‌کنم هم تا جایی که بتوانم سعی می‌کنم ذکات علمم را بدهم. خاستگاه من شهرستان است و بچه‌های آنجا را نمی‌توانم فراموش کنم. من هر بار برای دیدن اقوام به سبزوار سفر می‌کنم، بیشتر وقتم را در کنار بچه‌های تئاتر سبزوار می‌گذرانم. اعتقاد دارم که باید ذکاتم را از این راه  بپردازم و به همین خاطر همیشه با بچه‌های سبزوار در ارتباط هستم. برای بسیاری از کسانی که از سبزوار به تهران می‌آیند بلیت تئاتر می‌گیرم و آنها را به دیدن تئاتر دعوت می‌کنم.

خانم اسکویی، شما از قبل با آقای عامل آشنایی داشتید؟

رابعه اسکویی: من با بردارشان آشنایی داشتم ولی الان خیلی خوشحالم که پس از مدت‌ها اولین تئاترم را با آقای عامل کار کردم.

آقای عامل، چطور شد که شما کار کردن روی نمایشنامه‌های داریو فو را کنار گذاشتید و به سراغ یک نمایشنامه‌نویس دیگر آمدید؟

هادی عامل: من داریو فو را کنار نگذاشته‌ام و می‌خواهم سه‌گانه داریو فو را کار کنم. تا به حال نمایش‌های "حساب پرداخت نمی شه" و "افسانه ببر" را کار کرده‌ام ولی اجازه اجرای نمایش "جسدهای پستی" در تئاتر شهر را به من ندادند. داریو فو یک متن دیگری هم با نام "شیطان با نون خامه‌ای" دارد که ما مجبوریم برای اجرای آن اسمش را عوض کنیم. من بالاخره یک کار سومی از نمایشنامه‌های داریو فو اجرا خواهم کرد. آقای داریو فو پس از اجرای نمایش "افسانه ببر" به من ایمیل زدند و ایمیل‌های ایشان من را بسیار دلگرم کرد. برای آقای فو بسیار جذاب بود که نمایشنامه‌هایش دارد در ایران اجرا می‌شود. طراحی من و نقاشی روی کلاه آقای هدایت هاشمی را پسندیده بود چون خودش این نمایش را ساده اجرا کرده بود، به همین خاطر وقتی دید من به این نمایش شکل داده‌ام خیلی خوشحال شد. من هم از ایشان دعوت کردم که در جشنواره تئاتر فجر حضور پیدا کند ولی به شش ماه نکشید که ایشان فوت کرد. داریو فو نویسنده مورد علاقه من است و واقعاً دوستش دارم. علاقه خودم به نمایش ایرانی و تخت‌حوضی و علاقه داریو فو به کمدیا دلارته باعث شده که من کارهای داریو فو را بیشتر کار کنم. انگار ما با هم قرابت فرهنگی داریم و زبان هم را خوب می‌فهمیم.

هادی عامل

با هومن حسین‌زاده و ترجمه‌های ایشان از قبل آشنایی داشتید؟

هادی عامل: بله، ما ابتدا قرار بود که فروردین ماه 98 متن نمایشنامه "عجب گرفتاری شدیم ما" ترجمه هومن حسین‌زاده را در سالن چارسو اجرا کنیم. حتی برای آن نمایش تمرین هم کرده بودیم. پس از 15 روز تمرین، آقای اسدی اعلام کرد که شما 23 ماه از اجرای قبلی‌تان در تئاتر شهر گذشته است و حتماً باید 24 ماه بگذرد تا بتوانید دوباره اجرا کنید، در حالی‌که خود آقای اسدی به ما گفت بیایید اجرا کنید. این‌طور شد که گروه من از هم پاشید و من تصمیم گرفتم نمایش "آلفرد" را کار کنم. بعد شروع به جمع کردن تیم جدید کردم که وقت بسیار زیادی از من گرفت. هر چند این نمایش چهار بازیگر بیشتر ندارد ولی من با افراد زیادی تماس گرفتم.

چه چیزی از  نمایشنامه "آلفرد" نظر شما را جلب کرد؟

هادی عامل: من از همان ابتدا که این نمایشنامه را خواندم فکر کردم چه نمایش سخت و پیچیده‌ای است. در کل شوخی کردن با شرق برایم جذابیت زیادی داشت. به نظر من این شوخی‌ها باعث پویایی نمایش می‌شود. من در نمایش‌های تخت حوضی همیشه با بازی گرفتن شوخی سعی در پویایی آن داشتم وگرنه سالیان سال است که دارند تخت حوضی اجرا می‌کنند و مردم هم از این نوع نمایش خسته شده‌اند ولی شما اگر بتوانید این قالب را بهم بریزید جذاب می‌شود. البته اندازه دارد و باید به اندازه آن را تغییر دهید تا نمایش پویاتر شود. یکی از دلایلی که من از نمایشنامه "آلفرد" خوشم آمد، شوخی‌های آن با اسطوره‌ها و کهن الگوهای شرقی بود.

آقای حسین‌زاده، آیا ترجمه نمایشنامه "آلفرد" را چاپ هم کرده‌اید؟

هومن حسین‌زاده: خیر این نمایشنامه چاپ نشده است. من در گذشته یکی دو نمایشنامه منتشر کرده‌ام و دیگر این کار را انجام نمی‌دهم چون ‌مخاطب ندارد. همان‌طور که برخی‌ها می‌گویند ترانه تا زمانی که ملودی روی آن ننشیند هویت مستقلی ندارد، من فکر می‌کنم مردم کتاب نمایشنامه هم نمی‌خوانند. به نظرم با مسائلی که در صنعت نشر وجود دارد، حق تألیف‌ها بسیار پایین و در حد یک شوخی هستند. من آبان‌ماه سال 96 یک مقدمه‌ای روی کتاب "چگونه عظمت را به آمریکا برگردانیم" نوشته دونالد ترامپ نوشتم که این کتاب ظرف دو ماه تمام شد ولی هنوز حق تألیفش را به ما نداده‌اند. فکر می‌کنم اگر بخواهم نمایشنامه‌ای ترجمه کنم این کار را بیشتر برای اجرا انجام خواهم داد.

شما صرفاً نمایشنامه ترجمه نمی‌کنید. درست است؟

هومن حسین‌زاده: ترجمه نمایشنامه جزو علایق شخصی خودم است، منتها رشته اصلی من روابط بین‌الملل است و بیشتر در حوزه اندیشه کار می‌کنم. ادبیات و به ویژه نقد ادبی را به صورت جدی پیگیری می‌کنم و به لطف دوستان تقریباً هفته‌ای نیست که من در جایی به‌عنوان منتقد حضور نداشته باشم. نمایشنامه هم اساساً چون یک متن ادبی است، بنابراین به دیده ادبیات به آن نگاه می‌کنم. نمایشنامه "آلفرد" اولین نمایشنامه غیر ابزوردی است که من آن را ترجمه کرده‌ام. حتی نمایشنامه‌ای که قرار بود با آقای عامل در چارسو کار کنیم هم یک متن ابزورد بود. چیزی که برای من جالب بود و نیروی محرکه شد تا من نمایشنامه "آلفرد" را ترجمه کنم، حضور نسل سوم دلقک‌ها بود. دلقک‌ها اساساً از سیرک آمده‌اند. در واقع دلقک‌ها در قرن 17 و 18 وارد سیرک شدند به خاطر اینکه اگر یک جایی افسار اسب از دست ‌اسب‌سوار در رفت آنها بتوانند توجه تماشاگران را جلب کنند تا اشتباه سوارکار به چشم نیاید. پس از مدتی دلقک‌ها وارد تئاتر شدند و ابتدا شیوه‌ اجرایی آنها بورلسک و مبتنی بر لال‌بازی بود. دلقک‌ها در سده بیستم دیگر دماغ قرمز نداشتند و ابتدا وارد سینمای صامت و پس از آن وارد تئاتر فرانسه شدند. مثلاً در نمایش "در انتظار گودو" شخصیت‌های "ولادمیر" و "استراگون" دلقک‌های رنگی سفید هستند، یعنی یک دلقک مظهر سادگی است و دلقک دیگر شلوغ بازی در می‌آورد. در این نمایشنامه نقش "آلفرد" که آقای نادر فلاح آن را بازی می‌کند یک دلقک سده بیست و یکمی است که مجموع تمام آن دلقک‌هاست، یعنی هم لال بازی و شیطنت دارد و هم سادگی. ما در مواجه با شخصیت‌های دیگر آن دو دلقک را می‌بینیم. حتی شخصیت "گدئون" که پوریا پورسرخ آن را بازی می‌کند در مقابل "آلفرد" با هم یک دوگانه دلقک سیاه و سفید را تشکیل می‌دهند. تکنیک دعوت و استیضاح در صحنه‌های تقابل "گدئون" و "آلفرد" بسیار مشهود است، یعنی یک انسان به انتهای خط رسیده و می‌خواهد خودکشی کند ولی دلقک ابتدا او را استیضاح می‌کند و سوال می‌پرسد و بعد او را به یک چیز دیگری دعوت می‌کند. این شیوه به لحاظ زبانی یک شیوه سده بیست و یکمی است. ما در بسیاری از دیالوگ‌های متن نمایشنامه "آلفرد" این شیوه را می‌بینیم که این موضوع برای من بسیار جالب بود. در بین کتاب‌های نمایشنامه‌ای که تهیه می‌کنم و می‌خوانم، نمایشنامه "آلفرد" یک متن مجزا بود، به ویژه اینکه خود پاسکال نوواکی آدم عجیبی است؛ آدمی که رشته اقتصاد را تا آخر خوانده و حتی تدریس کرده، ولی بعد به خاطر علاقه‌اش به تئاتر برگشته و این‌بار درس تئاتر خوانده است. یک نکته دیگر هم بگویم؛ ما در سرزمین‌مان قوانین کپی رایت را نداریم ولی چند سالی است که یک رسم بسیار خوب به‌وجود آمده که می‌تواند به جهانی شدن ادبیات ما کمک کند و آن رسم اجازه گرفتن از نویسندگانی است که داریم نمایشنامه‌های آنها را ترجمه یا اجرا می‌کنیم. این کار به لحاظ روانی تأثیر بسیار خوبی دارد. نویسندگان خارجی گاهی به ما می‌گویند شما آثار ما را دزدیده‌اید و پول آن را هم داخل جیب‌تان گذاشته‌اید. حالا اگر بخواهیم حق تألیف نویسندگان خارجی را بدهیم برای آنها مبلغ زیادی نمی‌شود ولی فکر می‌کنم به رسم ادب کار شایسته و خوبی است که دارد صورت می‌گیرد.

هومن حسین زاده

شما از نویسنده نمایشنامه "آلفرد" برای این ترجمه این اثر اجازه گرفته‌اید؟

هومن حسین‌زاده: من با آقای پاسکال نوواکی ارتباط برقرار کردم و ایشان از این کار بسیار استقبال کردند. حتی به من گفتند از تمرینات نمایش عکس بگیریم و بفرستیم که من این کار را انجام دادم. قرار بود یک روز از طریق اسکایپ با بازیگران ارتباط برقرار کنند ولی فرصتش پیش نیامد.

کمی درباره پاسکال نوواکی بگویید. جایگاه او در ادبیات نمایشی چگونه است؟

هومن حسین‌زاده: ایشان متولد سال 1958 میلادی هستند و 60 سال سن دارند. آن چیزی که ما در سنت فرهنگی خودمان به آن شهرت یا معروف بودن می‌گوییم، در شاخه‌های تخصصی ادبیات به آن شکل وجود ندارد و بیشتر، ژانر اهمیت دارد، یعنی یک سری انسان‌ها در ژانرهای مختلف برجسته می‌شوند. مثلاً در تئاتر ابزورد فرانسه، سباستین تیری بسیار آدم معروف و بنامی است که من اتفاقاً چند سال پیش نمایشنامه "آسانسور نداره" ایشان را ترجمه کردم. فکر می‌کنم استاد خانم حائری هم یکی دو نمایشنامه ژان میشل ریب را ترجمه کرده باشند. با این حال آلفرد" اولین اثر از پاسکال نوواکی است که در ایران ترجمه می‌شود. فعلاً قصد انتشار این اثر را ندارم، مگر اینکه دوستان بخواهند متنی از او ترجمه و منتشر کنند.

آقای فلاح شما چگونه با تئاتر آشنا شدید و به این حرفه ورود کردید؟ فکر کنم اولین نمایشی که شما به صورت حرفه‌ای در آن به روی صحنه رفتید، نمایش "سیاها" بود.

نادر فلاح: بله درست است. قصه آشنایی من با تئاتر همان قصه تکراری و کلیشه‌ای اغلب بازیگران است. در واقع من هم همچون بسیاری از بازیگر در دوران دبیرستان با تئاتر آشنا شدم. ما در کرمان یک استادی داشتیم با نام آقای مهدی ثانی که ایشان در حال حاضر یکی از پیشکسوتان تئاتر استان کرمان هستند. من در هنرستان هنرهای زیبا کرمان رشته گرافیک می‌خواندم که یک روز آقای ثانی آمدند و گفتند می‌خواهند با بچه‌های هنرستان یک تئاتر کار کنند و من هم رفتم در تئاتر ایشان بازی کردم. بلافاصله با همان گروه در جشنواره‌های دانشجویی شرکت کردم و تقریباً گروه ما هر سال در جشنواره‌های دانشجویی حضور داشت تا اینکه خودم سال 73 برای رشته ادبیات نمایشی دانشگاه هنر معماری تهران مرکز پذیرفته شدم. پس از 4- 5 سال فعالیت دانشجویی در نهایت کار حرفه‌ای تئاتر و سینما را آغاز کردم. البته در یک فاصله‌ای مجبور شدم به کرمان برگردم ولی بعد دوباره به تهران آمدم و کارهایم را ادامه دادم.

اولین مواجهه شما با نمایشنامه "آلفرد" چطور بود و چگونه شد که پیشنهاد بازی در این نمایش را پذیرفتید؟

نادر فلاح: آدم در اولین برخورد با متن نمایشنامه "آلفرد" متن را بسیار ساده می‌بیند که به نظرم این موضوع برای متن یک نقطه قوت محسوب می‌شود چون نویسنده‌ها در بسیاری از متون دچار یک پیچیدگی هستند. با این حال نمایشنامه "آلفرد" چندان ادعای پیچیدگی ندارد. یک قصه بسیار ساده در رابطه با روابط انسانی است. در واقع تم این نمایشنامه دوستی است و اینکه بنیان‌های دوستی چطور می‌تواند انسان‌ها را سرپا نگه دارد. مسئله اصلی آن تنهایی بشر در جهان معاصر است. تقریباً تمام کاراکترهایی که در این نمایش حضور دارند آدم‌های تنهایی هستند. حتی کسانی که با هم ازدواج کردند هم از یکدیگر جدا شده‌اند. حالا این قصه می‌خواهد کسی را پیدا کند که بتواند این تنهایی‌ها را یک‌بار دیگر با هم پیوند بزند. اساساً به نظر من تنهایی چیز بدی نیست ولی زندگی بشر بر پایه یک زندگی گروهی و جمعی شکل گرفته است. نمایشنامه "آلفرد" ابتدا نمایشنامه ساده‌ای به نظر می‌رسد ولی هر چه‌قدر بیشتر وارد آن می‌شویم با پیچدگی‌های بیشتر برخورد می‌کنیم. به نظر من باید خیلی مراقب بود که متن اشتباهی اجرا نشود.

نادر فلاح

فکر می‌کنم یکی از بازی‌های درخشان نمایش "آلفرد" بازی شما است که نقش یک جن مدرن را ایفا می‌کنید. شما برای رسیدن به این نقش چه چالش‌هایی داشتید؟

نادر فلاح: من و هادی عامل ابتدا داشتیم روی یک بستر رئالیستی پیش می‌رفتیم. اینکه آن آدم چندان هم موجود عجیب و غریبی نبود، بلکه یک آدمی بود مثل آدم‌های دیگر، منتها خودش را جن معرفی می‌کرد. چندان ویژگی‌های رفتاری و گفتاری نداشت ولی ما کم کم به توافق رسیدیم که من نقش "آلفرد" را به این شکل بازی کنم. اساساً در نمایشنامه آمده است که ما بازیگرانی هستیم که داریم این نمایش را شکل می‌دهیم. البته یک مرزی بین اینکه آیا واقعاً نمایش است یا خیر هم می‌گذارد ولی به این نکته هم اشاره می‌کند که ما نمایشگرانی هستیم که داریم این نمایش را بازی می‌کنیم. اما در مورد این سوال که من چطور به این کاراکتر رسیدم باید بگویم در واقع دو نقطه تمرکز بود که من را به این کاراکتری که می‌بینید رساند؛ نخست اینکه یک روز به این موضوع فکر کردم که فرض را بر این بگذاریم و تخیل کنیم که من مدت‌های مدیدی در داخل یک بطری بوده‌ام و حالا از داخل آن بطری بیرون آمده‌ام، در این صورت بدن من باید مچاله می‌شد و من باید تا مدت‌ها نمی‌توانستم بدن مچاله شده‌ام را صاف کنم، به همین خاطر کمی در بدنم فشردگی ایجاد کردم. کمی جلوتر که رفتیم به این موضوع فکر کردم که در قصه‌های ما گاهی جن را به گربه‌های سیاه تعبیر می‌کنند. در واقع اگر بخواهند از جن یک تصویر حیوانی داشته باشند، آن حیوان بیشتر گربه سیاه است. کمی هم از ایده گربه سیاه وام گرفتم و ترکیب این دو ایده چیزی شد که شما در حال حاضر از من روی صحنه می‌بینید.

آقای عامل چقدر در این ماجرا نقش داشتند؟

نادر فلاح: آقای عامل به‌عنوان کارگردان لحظه به لحظه شاهد و ناظر کار ما بود. یکی از ویژگی‌های خوب هادی در کارگردانی این است که به بازیگر اجازه می‌دهد خودش برود اشتباه کند و به دیوار بخورد و برگردد تا در نهایت بتواند راه خودش را پیدا کند. هادی عامل این‌طور نبود که یک چیزی را به من تحمیل کند و بگوید تو حتماً باید این‌طور باشی. تمرینات ما براساس اتودهای آزاد بود. یک جاهایی صدای من در می‌آمد و می‌گفتم مغزم دیگر کشش ندارد که باید از چه مسیری بروم. اما همین شکل کار کردن باعث شد که در نهایت به این کاراکتر برسیم.

آقای پورسرخ آیا در اجرا به متن اصلی نمایشنامه "آلفرد" وفادار بوده‌اید؟ چراکه گاهی به نظر می‌رسد نمایشنامه ایرانیزه شده است.

پوریا پورسرخ: ما اتفاقاً به متن اصلی وفادار بودیم. نمایشنامه "آلفرد" طوری نوشته شده که گاهی آدم فکر می‌کند چقدر این متن ایرانی است. به نظر من یک جاهایی از آن به شکل اذیت‌کننده‌ای ایرانی است. یکی از بحث‌هایی که ما با هادی عامل داشتیم هم در مورد همین مسئله بود. مثلاً من می‌گفتم ما داریم این نمایش را برای مخاطبان ایرانی اجرا می‌کنیم و آنها به تکه کلام‌هایی که به گوش‌شان خورده است می‌خندند و شاید به شوخی‌ها و جوک‌های فرانسوی نخندد. من یادم نمی‌آید هیچ‌وقت به یک جوک فرنگی خندیده باشم. من به لحاظ نقشم قرار نبود طنازی کنم ولی می‌رفتم در این زمینه با هادی عامل می‌جنگیدم.

آقای عامل چطور شد که این‌بار برای انتخاب بازیگران به سراغ چهره‌های شناخته شده تئاتر و سینما رفتید؟

هادی عامل: من از زمانی که متن را خواندم به یک سری گزینه‌ها فکر کردم. حتی دو سال پیش زمانی که با هومن حسین‌زاده سراغ این متن رفتیم به خانم اسکویی فکر کردیم. مثلاً می‌گفتیم کاش خانم اسکویی باشد و این نقش را بازی کند. آن موقع ایشان در ایران نبودند. یادم است پوریا پورسرخ آمد اجرای نمایش "افسانه ببر" را دید و من و هدایت هاشمی در پشت صحنه به او گفتیم بیا تئاتر کار کن او گفت من را چه به تئاتر؟ حتی زمانی که پوریا را برای نمایش "آلفرد" دعوت کردم هم تردید داشت. یک ترس عاقلانه و منطقی داشت و من به او گفتم اگر دوست داری این تجربه را داشته باشی، بالأخره باید از یک جایی شروع کنی. حالا بماند که برخی از افراد با انگیزه‌های دیگر به سراغ تئاتر می‌آیند ولی آنچه که من در پوریا دیدم علاقه عاشقانه به تئاتر بود. گاهی می‌بینیم برخی از افراد می‌گویند شما چهره سینمایی آورده‌اید که بفروشید. من به‌عنوان تهیه‌کننده و مدیرتولید، کارهای زیادی در تئاتر انجام داده‌ام اما مشکلی بابت مسائل مالی با چهره‌های سینمایی و بازیگرانی که از سینما انتخاب کرده‌ام، نداشته‌ام ولی گاهی با بچه‌های تئاتری این مشکلات به وجود می‌آید.

با این روند که دولت پای خودش را از هر آنچه که به فرهنگ و هنر مربوط می‌شود، کنار کشیده است، فکر می‌کنم این شکل تئاتر خصوصی و آمدن بچه‌های سینما و تلویزیون به تئاتر گریزناپذیر بوده است. حتی از دور مشخص بود که این اتفاق می‌افتد چون تئاتر در یک مقطعی داشت جور سینما را هم می‌کشید. این‌طور شد که سیل زیادی از بچه‌های تئاتر به سمت اجرای تئاترهای لاکچری رفتند. از آن طرف در عرصه تصویر هم می‌بینیم که سریال‌های خانگی تولید می‌شوند. در دهه پیش هر سریال یک یا دو چهره شناخته شده داشت ولی الان در سریال‌های نمایش خانگی می‌بینیم همزمان 10- 12 بازیگر چهره حضور دارند. یک زمانی چون دولت پشت ما بود و ما کاری به گیشه نداشتیم، بسیار خلاقانه و هنرمندانه کارمان را انجام می‌دادیم. آن موقع تئاتر رو به جلو بود. در حال حاضر تئاتر به سلیقه تماشاگر اجرا می‌شود. اگر بخواهد همین طور پیش برود، همه ما مجبور می‌شویم تئاتر آزاد کار کنیم. ما در این سال‌ها که با چشمان پف کرده سر صف ایستاده‌ایم و به دنیا فحش داده‌ایم، نیامده‌ایم آدم تربیت کنیم و مخاطب تئاتر پرورش بدهیم تا بیاید بگوید این چه تئاتر مزخرفی است که شما دارید کار می‌کنید! برای من خیلی مهم است که بازیگرانم به دام تماشاچی‌ها نیفتند چون معتقدم ما در این سال‌ها تماشاگر خوب پرورش نداده‌ایم که اگر اعتراض می‌کنند من بتوانم جهت کارم را پیدا کنم یا اگر من را تشویق می‌کنند، مطمئن باشم که دارم راه درست را می‌روم.

اما در کار تئاتر در شرایط امروز انتخاب بازیگران شما را به جایی می‌رساند که باید هر دو وجه را داشته باشید؛ هم بازیگران توانا داشته باشید و هم بازیگرانی که بتوانند بخشی از گیشه فروش شما را تضمین کنند. من در این سال‌ها همه مدل کاری انجام داده‌ام. در انتخاب بازیگران نمایش "آلفرد" اتفاقات زیادی دست به دست هم داد تا به این کست بازیگران رسیدیم. فکر می‌کنم تیم بسیار خوبی جمع کردم چون واقعاً به نقش‌هایشان بسیار نزدیک هستند. من از نتیجه تلاش پوریا پورسرخ در نمایش "آلفرد" راضی هستم.

در واقع شما مثل بسیاری از گروه‌هایی که از بازیگران چهره استفاده می‌کنند مجبور نشدید زمان تمرینات‌تان را کوتاه کنید. درست است؟

هادی عامل: ما حتی به خاطر خواهش‌ پوریا تمرینات‌مان را بیشتر هم کردیم.

پوریا پورسرخ: هیچ‌کدام از ما در ایام عید جایی نرفتیم و اساساً عید نداشتم. حتی یادم است یک روز پلاتوها باز نبود و من به هادی غر می‌زدم که چرا این‌طوری است. من اصولاً سعی می‌کنم بی‌استعدادی خودم را با تمرین زیاد بپوشانم.

هومن حسین‌زاده: من یک چیزی در مورد نقدهایی که از نمایش خواندم بگویم چون واقعاً روزی نیست که من نقد نخوانم. البته منظورم کامنت‌های خلق‌الساعه اینستاگرامی نیست، بلکه نقدهایی است که می‌شود روی آنها فکر و تأمل کرد. یک چیزی که در کامنت‌ها برای من جالب بود این است که شاید این مدل کمدی فانتزی برای فضای تئاتری ما غریبه باشد. ما هنوز فرهنگ نمایشی‌مان سوگ سیاوش است. به جای اینکه دوست داشته باشیم یک انسانی که اول نمایش می‌میرد در آخر به زندگی برگردد، نمایش‌هایی را دوست داریم که یک آدم سرحال بیاید و در نهایت خودش را دار بزند. اگر پایان نمایشنامه "آلفرد" هم این‌گونه نوشته می‌شد با تعریف و تمجیدهای زیادی روبه‌رو می‌شدیم. ما هنوز در فرهنگ‌مان چیزی با نام مرگ زیبا داریم. گاهی تعریف می‌کنیم و می‌گویم خوش بحال فلانی که عاشق مُرد. اما در فرهنگی که نویسنده این نمایشنامه را نوشته است چنین چیزی وجود ندارد و مرگ در بهترین شرایط باز هم چهره کریه و زشتی دارد. فکر می‌کنم کمدی فانتزی در ایران احتیاج به توضیح دارد. متأسفانه ما فضای نقد عملی درستی هم نداریم. من خودم چون در حوزه ادبیات منتقد هستم، خیلی دوست دارم یک نفر هم بیاید نقد درست و علمی روی نمایشنامه "آلفرد" انجام بدهد. گرچه رویکرد حاکم بر نقد در جامعه ادبیات و ادبیات نمایشی ما فرمالیست است و من بیشتر دوست دارم کسانی بیایند که به‌عنوان منتقد راجع به دکور، لباس، حرکات بازیگران و نوع ترجمه نقد بنویسند. دوست دارم یک نفر بیاید متن اصلی را از خودم بگیرد و راجع به انتخاب و گزینش واژه‌ها و شکل جمله‌بندی صحبت کند. متأسفانه چنین فضای نقدی وجود ندارد. اینکه بگوییم من این متن را دوست داشتم یا دوست نداشتم اصلاً ربطی به نقد ندارد. نقد به هیچ عنوان سلیقه نیست. البته انتخاب رویکرد نقادانه سلیقه است و امکان دارد یک نفر با نقد فرمالیستی بیاید یک اثری را بپسندد ولی به لحاظ نقد جامعه‌شناختی راجع به آن صحبت‌هایی داشته باشد. اتفاقاً یکی از نقدهای خودم به متن نمایشنامه "آلفرد" این است که سویه‌های جامعه‌شناختی ضعیفی دارد. در واقع یک جورایی انگار تاریخ و جغرافیا ندارد یا ما در آن چیزی با نام "طبقات اجتماعی" نمی‌بینیم. من به جمله "هنر برای هنر" اعتقاد ندارم و فکر می‌کنم هنر برای جامعه است. شاید خودم از این منظر با این وجه از متن نمایشنامه "آلفرد" احساس قرابت نکنم، ولی از فرم آن می‌توان دفاع کرد. امیدوارم راجع به این نمایشنامه یک جلسه نقد حرفه‌ای در یک جایی برگزار شود.

کانون ملی منتقدان هم جلسه‌ای برای شما برگزار نکرده است؟

هادی عامل: خیر، متأسفانه الان همه درگیر جشن‌های خانه تئاتر هستند. حتی انجمن کارگردانان هم درگیر این ماجرا شده است. تاریخ اجرای نمایش "آلفرد" در ایام عید و فروردین ماه برای من مقطع عجیبی بود.

رابعه اسکویی

خانم اسکویی، شما از دانش‌آموخته‌های آکادمی زنده‌یاد استاد سمندریان هستید. اولین بازی شما در تئاتر به چه سالی بر می‌گردد؟

رابعه اسکویی: اولین بازی من در تئاتر به سال 69 برمی‌گردد که در یک نمایشی با نام "قصه زندگی" بازی کردم. من بسیار اتفاقی وارد عرصه بازیگری شدم و در آن نمایش نقش اصلی را برعهده داشتم. متأسفانه آخرین سمفونی که در ایران با نام "فلک الافلاک" ساخته شد را هم آقای کامبیز روشن‌روان برای آن نمایش ساخته بودند. نمایش "قصه زندگی" نمایش عجیب و غریب و بزرگی بود که در تالار وحدت اجرا شد. آن موقع مادرم تازه فوت کرده بود و من دچار مشکلات روحی شده بودم. شرایطی پیش آمد که من وارد مسیر تئاتر شدم. واقعاً تئاتر جایی بود که من توانستم خودم را تخلیه روحی کنم و این مسئله را بپذیرم. پس از دو سال کار کردن در تئاتر تصمیم گرفتم که بروم کمی یاد بگیرم چون من هیچی بلد نبودم. در یک دوره‌ای با آقای سمندریان آشنا شدم که ایشان در خانه آموزش می‌دادند و هنوز آموزشگاه‌شان را تأسیس نکرده بودند. زمانی که آموزشگاه‌شان را به ثبت رساندند هم یک دوره آموزشی را نزد ایشان گذراندم. بعد با آقای رضا کرم‌رضایی یک نمایش کار کردم. ایشان همزمان داشتند یک سریال با نام "ببخشید" را کارگردانی می‌کردند که من را برای بازی در چند اپیزود انتخاب کردند. این‌طور شد که شروع به بازی کردن کردم و الان در خدمت شما هستم.

چرا در سال‌های اخیر تئاتر کار نکردید؟

رابعه اسکویی: اگر بخواهم صادقانه بگویم بیشتر به خاطر مسائل مالی از تئاتر فاصله گرفتم.

متن نمایشنامه "آلفرد" چه جذابیت‌هایی برای شما داشت که شما حاضر شدید در این نمایش بازی کنید؟

رابعه اسکویی: در سال‌های اخیر تئاترهای زیادی به من پیشنهاد شد و من متن‌ها را می‌خواندم و می‌دیدم که آنها را دوست ندارم. زمانی که آقای عامل تماس گرفتند گفتم می‌شود متن را برای من بفرستید و ایشان لطف کردند خودشان متن را آوردند و به من دادند. وقتی متن را خواندم دیدم چقدر متن راحت و روانی است. من از قبل با آقای عامل آشنایی نداشتم ولی برادرشان را می‌شناختم. با وجود اینکه نقشم، نقش کوچکی بود ولی قلقکم داد. من با آقای حسین‌زاده هم آشنایی نداشتم ولی وقتی متن را خواندم و با هم صحبت کردیم، از تفکر ایشان خیلی خوشم آمد. کست بازیگران و حضور پوریا پورسرخ هم خیلی برایم جذاب بود چون پوریا هم اولین کار تصویرش و هم اولین کار تئاترش را با من کار کرده بود. من بازی‌های نادر فلاح را دوست داشتم و پوریا هم برای من مثل بردارم است.

هادی عامل: من اصلآ نمی‌دانستم خانم اسکویی و پوریا پورسرخ همدیگر را می‌شناسند و با هم دوست هستند.

رابعه اسکویی: پس از وقفه‌ای که در کار بازیگری افتاد علاقمند بودم کارم را با تئاتر شروع کنم.

آقای پورسرخ، چطور شد که اولین حضور شما در تئاتر با نمایش "آلفرد" رقم خورد؟

پوریا پورسرخ: می‌گویند فرق تئاتر با سینما این است که در تئاتر از ابتدا تا انتها حس شما جریان دارد. من معتقدم که این موضوع باید برای من هم اتفاق بیفتد، یعنی روزی که می‌خواستم بیایم باید حالم همه جوره خوب می‌ماند. خدا را شکر از آنجایی که در سینما قیمت معقولی دارم اغلب سر کار سینما هستم. با این حال پیش خودم فکر می‌کنم وقتی سر اجرا می‌روم باید فکرم خیلی باز باشد. به نظرم صرف انگیزه و علاقه نیست. هر جایی قانون خودش را دارد و باید قوانین آنجا را بپذیرید و بعد وارد شوید. تئاتر برای من همین حکم را دارد. دارم وارد یک محیطی می‌شوم که برای من بسیار محیط محترمی است. بسیاری از اساتید من کسانی هستند که خاستگاه‌شان تئاتر بوده است. من روزی که می‌خواهم به صحنه تئاتر بروم باید به لحاظ روحی آماده باشم. چند روزی درگیر فیلمبرداری بودم که از آقای عامل خواهش کردم تمرینات را طوری برگزار کنند که به هیچ وجه تمرینات‌مان مختل نشود. وظیفه خودم می‌دانم که همین جا از تک تک عوامل گروه تشکر کنم چون گاهی به خاطر من مجبور می‌شدند ساعت تمرین‌ها را 9 شب بگذارند. با این حال تمرین قطع‌شده‌ای نداشتیم. به نظرم نتیجه تمرینات‌ معقول‌مان هم مشخص است.  من می‌گویم آدم با تمرین زیاد در هر مقوله‌ای می‌تواند ناپختگی‌هایش را جبران کند. در نمایش "آلفرد" این اتفاق بسیار خوب افتاد. من هادی عامل را از قبل می‌شناختم و با روحیات او آشنا بودم. با نادر فلاح همکاری نداشتم ولی شنیده بودم که آدم خوش استقبالی است. روز اول دورخوانی مطمئن بودم که من می‌توانم در این نمایش حضور داشته باشم. من و هادی با هم شرط گذاشته بودیم اگر من اواسط کار گفتم نیستم، بازیگر جانشین من را داشته باشد چون دوست نداشتم اولین کار تئاترم یک کار ناقصی باشد. شنیده بودم که محیط تئاتر استقبال چندان خوبی از بچه‌هایی که کار تصویر انجام می‌دهند ندارد اما وقتی من در این نمایش بازی کردم، فهمیدم یا من خیلی خوش شانس بودم یا اگر چنین اتفاقی می‌افتد ایراد از خود درخت است.

رابعه اسکویی: کامنت‌هایی که من از بازی پوریا پورسرخ گرفتم، اغلب برای‌شان جالب بود که اولین کار پوریا در تئاتر خوب درآمده است. اکثراً می‌گفتند ما فکر نمی‌کردیم پوریا این‌قدر روی صحنه خوب باشد.

آقای پورسرخ، قطعاً نمایشنامه "آلفرد" اولین نمایشنامه‌ای نبوده که به شما پیشنهاد شده است. می‌خواهم بدانم که چطور شد تصمیم گرفتید با این نمایش وارد تئاتر شوید؟

پوریا پورسرخ: من قبلاً خوشحال می‌شدم که به من بازی در تئاتر را پیشنهاد می‌دهند ولی پیشنهادات در یکی دو سال اخیر از حد در رفته بود. همان‌طور که یک بازیگر تئاتر می‌تواند در سینما فعالیت کند، یک بازیگر سینما هم می‌تواند در تئاتر بازی کند منتها به شرط اینکه قواعد بازی را بپذیرد. به نظرم در چند سال اخیر پیشنهادات در بعضی از موارد لوس شده بود. من می‌خواستم زمانی وارد تئاتر شوم که به لحاظ روحی آماده باشم و برای تمرین، فرصت و زمان داشته باشم. دوست نداشتم که حضورم در تئاتر از سر شکم سیری باشد. واقعاً دوست داشتم با عشق و علاقه کامل بیایم و ولع این را داشته باشم که چیزهای جدید یاد بگیرم. واقعاً این‌بار هیچ بهانه‌ای نداشتم تا در نمایش "آلفرد" حضور پیدا نکنم.

بخش اعظمی از نمایش "آلفرد" دارد روی شخصیت "گدئون" می‌چرخد که شما آن را بازی می‌کنید. احساس نکردید که ایفای این نقش برای نخستین تجربه بازی در تئاتر کمی سخت است؟

پوریا پورسرخ: شخصیت "گدئون" یک آدمی است که می‌خواهد خودش را در یک بازی رئال یا فانتزی بکشد. به طور نرمال تصور اینکه یک کسی با شمایل جن (آلفرد)  به خانه گدئون می‌آید نحوه بازی آن خیلی فرق می‌کند. ما با هادی و هومن و سایر بچه‌ها به مرور به یک جمع‌بندی رسیدیم که من باید دل به دلش بدهم. حتی یک جاهایی در اجرا اصلاً جلوی خنده خودم را نمی‌گیرم. واقعاً حس می‌کنم من نماینده آن تماشاچی‌ها بر روی صحنه هستم. "گدئون" یک آدمی است که جای خالی دوست را در زندگی‌اش حس می‌کند. من خودم اصولاً آدم تنهایی هستم و دوستان بسیار کمی دارم. حالا نه اینکه من خدایی نکرده به فکر خودکشی افتاده باشم ولی گاهی پیش خودم فکر می‌کردم "گدئون" چقدر جالب است. یک چیزی که در تئاتر برای من جذاب است این بود که شما در حین کار می‌توانید خودتان را روتوش کنید ولی در سینما اگر پلان را ضبط کنید دیگر جایی برای روتوش کردن وجود ندارد. من آدمی هستم که نظر دیگران را می‌پرسم و نظرات دیگران اصلاً روی من تأثیر منفی نمی‌گذارد. من زمانی که وارد کار شدم دیدم که نهایتاً قرار است به این خروجی برسیم، یعنی قرار است دل به دل این آدم بدهم و اگر جا داشت در جاهایی یز به سر او بگذارم. نمایش "آلفرد" برای من لحظات جالبی داشت، به همین خاطر همیشه سعی می‌کردم در صحنه راحت باشم تا ببینم در لحظه چه اتفاقی برایم می‌افتد. بازی در این نمایش برای من تجربه شیرینی بود و وظیفه خودم می‌دانم از تک تک اعضای گروه تشکر کنم. من حتی یک خاطره بد هم نه تنها از گروه خودمان بلکه از این محیط ندارم. به جرئت می‌گویم این حرف که تئاتری‌ها به بچه‌های سینما خوش آمد خوبی نمی‌گویند اشتباه است. اگر کسانی هستند که از این مجموعه خوش‌آمد خوبی نگرفته‌اند اشکال از گاردی است که خودشان از اول نسبت به این مجموعه گرفته‌اند.

آیا می‌توان گفت جن در نمایش "آلفرد" یک جن مدرن است؟

هادی عامل: بله، جن امروزی است و با جن‌های افسانه‌ای فرق دارد.

پس چرا لباس جن را مدرن و امروزی درنظر نگرفتید؟

هادی عامل: پیشنهاد متن بود. در متن یک سری کدها مثل همین لباس‌ها وجود داشت. در واقع در خود متن هم لباس‌ها امروزی نیستند. در هر صورت برای نشان دادن یک جن عناصری که در اختیار داشتیم گریم و لباس و یا فرم بدن بود که با نادر به آن رسیدیم. بسیاری از چیزها در اتودها و در تمرینات در آمد ولی برای نشان دادن یک جن همین عناصری که گفتم را داشتیم. من معمولاً دست طراحان را باز می‌گذارم و از آنها ایده می‌گیرم. مثلاً طراح لباس ما برای لباس نادر فلاح سه چهار بار لباس دوخت و آورد. در واقع لباس او به مرور تکمیل شد. من با مژگان عیوضی، طراح لباس‌مان بیشتر سر اندازه لباس نادر بحث داشتم. سایر لباس‌ها امروزی بودند و چندان مشکلی بابت رنگ و طرح آنها نداشتیم.

لباس "لی ‌لا" هم پیشنهاد متن بود؟

هادی عامل: خیر، آن لباس پایانی "لی ‌لا" را خودم دوست داشتم آن‌طوری باشد. می‌گویند ما رفتیم در پارک و درباره آینده‌مان صحبت کردیم. اصلاً در همین حد است. "لی ‌لا" طراح است و لباس‌های "آلفرد" را هم عوض می‌کند و در آخر می‌بینیم که خود "آلفرد" با یک سر و ریخت امروزی می‌آید. من دوست داشتم در آخر با آن لباس عروسی بیایند. در واقع خودمان کمی شکل هپی‌اند متن را تقویت کردیم. یک آدم با خودکشی شروع می‌کند ولی در آخر، پایان خوبی دارد و به زندگی امیدوار می‌شود و حتی همسرش هم برمی‌گردد. از طرفی جن هم با "لی‌لا" می‌روند سر زندگی‌شان.

هومن حسین‌زاده: عموماً کمدی‌های هادی عامل غایت خوشی دارند. من یادم است پارسال با هادی عامل داشتیم یک نمایش مونولوگ می‌نوشتیم که من یک پرسوناژ دیگر به آن اضافه کردم. دو راهب بودند که یکی از آنها هفت‌خط و دیگری یک راهب سر به زیر و آدم حسابی بود. یک شب‌ که داشتیم با هادی اتود می‌زدیم، من یک کاری کردم که آن راهب هفت‌خط بر راهب آدم حسابی پیروز شود و ردای راهب اعظم را روی دوشش بیندازد که به یک‌باره دیدم هادی ناراحت شد و گفت من اصلاً این متن را کار نمی‌کنم، من دارم تئاتر کار می‌کنم که بگویم خوبی برنده است ولی حالا تو داری آن کسی که شر است را پیروز می‌کنی؟ گفتم هادی در زندگی واقعی این‌طور است. اساساً هادی برای پایان‌بندی نمایش حساسیت بسیار زیادی دارد.

هادی عامل: من معتقدم با این وضع جامعه‌ای که داریم، بهتر است که مردم را بخندانیم. اصلاً ذات اینکه کمدی کار می‌کنم نیز همین مسئله است. ما در جهانی زندگی می‌کنیم که دردهای زیادی دارد. فیلم‌های ژانر اجتماعی هم به جای خودشان خوب هستند ولی سیاه‌نمایی برخی از آنها واقعاً زیاد است.

پوریا پورسرخ: من فکر می‌کنم در جامعه ما توازن همه چیز بهم ریخته است. مدام یا داریم از آن‌ور می‌افتیم یا از این‌ور.

هومن حسین‌زاده: نکته دیگری که راجع به متن می‌توانم بگویم و تا حالا گفته نشده، نفی اقبال‌گرایی است که من آن را خیلی دوست دارم. ما در یک جامعه اقبال‌گرا زندگی می‌کنیم؛ جامعه‌ای که به طور مشخص از دولت آقای احمدی‌نژاد به شدت اقبال‌گرایی در آن بیشتر شد. من بسیاری از آدم‌های نسل بعد از خودم را می‌بینم که کار و تلاش نمی‌کنند و برخی حتی در سایت‌های شرط‌بندی فعالیت می‌کنند و یا منتظرند دری به تخته بخورد تا به جایی برسند. اساساً اقبال‌گری در ادبیات ما وجود دارد. مثلاً عشاق امروز هنر ما معمولاً منفعل هستند و مدام دارند ناله و زاری می‌کنند تا معشوقه‌شان برگردد، در حالی‌که ما در ادبیات کهن فرهاد را داریم که به خاطر شیرین کوه می‌کند. در حال حاضر آن کسی که ادعای عاشق بودن می‌کند، نه تنها کوه نمی‌کند بلکه یک چهارراه هم آن طرف‌تر نمی‌رود. من فکر می‌کنم در جامعه ما باید کمی نفی اقبال‌گرایی ترویج داده شود چون الان نوجوانان فکر می‌کنند روال زندگی همین‌طور است، در صورتی که پدران ما گام به گام و قدم به قدم پیشرفت می‌کردند.

آقای پورسرخ با توجه به اینکه رشته تحصیلی‌تان محیط زیست است، در ارتباط با این تخصصتان  چه کارهایی انجام می‌دهید؟

پوریا پورسرخ: من دارم درسم را می‌خوانم و فعالیتم در زمینه محیط زیست را هم انجام می‌دهم.

با توجه به اینکه داشتید به صورت حرفه‌ای در زمینه هنر کار می‌کردید، چرا برای تحصیلات دانشگاهی هم به سراغ هنر نرفتید؟

پوریا پورسرخ: واقعیت این است که من خیلی اتفاقی به سمت هنر کشیده شدم. هنر یک اعتماد به نفس عجیب و غریب و بعضی جاها یک خودخواهی عجیب و غریب می‌خواهد که اینها را در زندگی شخصی‌ام ندارم. من خیلی آدم اجتماعی‌ای نبودم. شاگرد هدایت هاشمی بوده‌ام و هدایت این را می‌داند. شاید شروع آشنایی‌ام با هادی عامل هم از طریق هدایت بوده است. می‌خواهم بگویم که قصه من و شغلم، قصه عشق در یک نگاه نبوده و به مرور پیش آمده است. یک چیزی می‌خواهم بگویم که شاید خیلی حرف خوبی نباشد اما من همین الان هم عاشق کارم نیستم. من آدمی هستم که همه چیز رویم تأثیر می‌گذارد. بازیگری یک خودخواهی می‌خواهد که من آن را ندارم. من ترجیح می‌دهم مثلاً وقتی امروز همکارم از پیشم می‌رود حالش خوب باشد. مدل من این شکلی است اما یک جاهایی هم اصلاً وا نمی‌دهم. مثلاً یادم است سر سریال "کیمیا" که نقش آرش را بازی می‌کردم، چون آرش یک جوان طاغوتی بود می‌خواستند از همه لحاظ آن را منفی کنند اما من معتقد بودم لزوماً نباید این‌طور باشد و می‌جنگیدم تا حتی آن را محبوب کنم و همین‌طور هم شد. مثل اتفاقی که برای شهاب (حسینی) در سریال "شهرزاد" افتاد.

هومن حسین‌زاده: پوریا یک سری بت‌های انسانی دارد که به نظر من ارزشش خیلی بالاتر از هنر بازیگری و هر هنر دیگری است. مثلاً در تمرین‌های نمایش "آلفرد" دو سه تا از دیالوگ‌های پوریا، فحش و ناسزا بود و باید پوریا این واژه‌های سخیف را می‌گفت اما قسم می‌خورم پوریا در تمرینات حتی یک‌بار هم این واژه‌ها را به پارتنرش نگفت. به نظرم این خیلی ارزشش بالاتر از خود بازیگری است.

پوریا پورسرخ

ما الان می‌بینیم در سالن‌ها همین که اسم نمایش کمدی می‌آید، برخی از گروه‌ها به خودشان اجازه می‌دهند از هر دیالوگ استفاده کنند اما گروه شما به این سمت نرفته است.

پوریا پورسرخ: ما واقعاً تمام تلاش‌مان را کرده‌ایم تا به کلمه "شرافت" احترام بگذاریم. من واقعاً بعضی جاها خودم کلافه می‌شدم. می‌گفتم هادی بگذار من کارم را بکنم. من در مورد همان بحث نمایش ایرانی و نمایش خارجی هنوز هم معتقدم که یک سری جاها حق با من بوده است ولی من این را پذیرفته‌ام که وارد یک کشتی شده‌ام که کاپیتانش همان کارگردان است و هرچه او حکم کند باید بپذیرم. اتفاقاً هادی زیادی هم دموکرات است.

هادی عامل: درست می‌گویی. یک جاهایی دموکراسی زیاد هم خوب نیست و باید حکم داد و آخرین کلمه را گفت چون همه چیز باید از یک فیلتر عبور کند و چندپاره نشود. بدترین آسیب برای یک نمایش همین چندپارگی است، اینکه هر بخش یک اثر نمایشی به یک سلیقه‌ای اجرا و کار شده باشد. از نظر من یک تئاتر متوسط یکدست خیلی بهتر است یک تئاتر درجه یک پاره پاره است. چیزی که من همیشه سعی کرده‌ام رعایت کنم (بخصوص در مراحل آخر) همین انسجام در ترکیب‌بندی است. رسیدن به یک ترکیب‌بندی درست برایم اهمیت زیادی دارد. درست است که خودم می‌دانم ابتدای نمایشم خیلی قوی‌تر تمرین شده و پایان‌بندی آن یک ذره شل‌تر است، ولی باز در همان ترکیب‌بندی است و نت فالش ندارد. البته درخشان نیست و این خیلی بد است چون وقتی کار را با یک قدرتی شروع می‌کنید، باید با همان قدرت هم تمام کنید. مثلاً هنوز از موسیقی پایان نمایش رضایت کامل ندارم و علی روحانی دو اتود زده است که هنوز با آن کنار نیامده‌ام. یا در اجراهای ابتدایی از خانم اسکویی خواسته بودم دسته گل را به سمت تماشاچی‌ها پرتاب کند که الان این را عوض کرده‌ام. موارد دیگری هم هست که می‌خواهم یک تغییری به آن بدهم. اصلاً تئاتر مثل یک گیاه می‌تواند رشد کند و بالنده باشد.

رابعه اسکویی: من یک ذره این ترس را داشتم که یکی از عوامل گل‌درشت‌تر از بقیه نشود چون به نظرم این مرگ تئاتر است. اما خوشبختانه هادی عامل با صبوری و دموکرات بودنش توانست این هماهنگی را ایجاد کند تا کار همه به یک اندازه دیده شود. به همین خاطر الان شما نمی‌توانید بگویید هادی عامل بهتر از پویا پورسرخ و یا پوریا پورسرخ بهتر از رابعه اسکویی است. یا حتی نمی‌توانیم بگوییم مونا کرمی که نقشش کوچک است، بدتر از نادر فلاح است. به همین خاطر من واقعاً از هادی عامل ممنونم. به نظر من این ترکیب‌بندی بسیار روی خط است و هر کسی در جای خودش قرار دارد. با اینکه زحمت‌های نمایش بیشتر روی دوش نادر فلاح و پوریا پورسرخ است، اما هادی عامل خیلی زیرکانه و هوشمندانه  هماهنگی را ایجاد کرد و  همه را در یک سطح نگه داشت.

آقای عامل، طراحی صحنه نمایش را خودتان انجام داده‌اید؟

هادی عامل: بله، اما چند مشاور هم داشتم. سعید حسنلو به من کمک کرد و حسین طاهربخش حتی قرار بود صحنه را بسازد اما در سیل شیراز گیر کرد و نتوانست بیاید.

آقای فلاح، تا جایی که من خبر دارم شما دارید یک نمایش را تمرین می‌کنید. درست است؟

نادر فلاح: بله، ما داریم روی نمایشنامه "مختلف الاضلاع" نوشته دکتر سهند خیرآبادی کار می‌کنیم که من و خانم میترا حجار در آن بازی می‌کنیم. به نظر من متن این نمایشنامه یک متن متفاوت با ساختار متفاوت است. در واقع قطعات نمایشی بر اساس دو نفری‌های تاریخ نوشته شده است.

این نمایش قرار است در کدام سالن اجرا شود؟

نادر فلاح: در سالن شهرزاد اجرا می‌شود.

شما از سال 90 به بعد دیگر کارگردانی تئاتر انجام ندادید. چطور شد دوباره تصمیم گرفتید کارگردانی کنید؟

نادر فلاح: من پیش از این تنها دو نمایش را در کرمان کارگردانی کرده بودم که هر دو آن نمایش‌ها از کرمان برای جشنواره تئاتر فجر انتخاب شده بودند. زمانی که به تهران آمدم بیشتر تمرکزم را روی مقوله بازیگری گذاشتم. از آنجایی که می‌خواستم وضعیت خودم را در بازیگری تثبیت کنم تمرکزم را روی کارگردانی نگذاشتم، در حالی‌که من فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد رشته کارگردانی تئاتر هستم. ماجرای فوق ‌لیسانس گرفتن من به این صورت بود که من در دانشگاه تربیت مدرس تهران در مقطع لیسانس تحصیل می‌کردم ولی به دلایلی که دلایل قانونی خود دانشگاه بود توانستم همزمان دانشجوی فوق لیسانس هم بشوم. اما سازمان سنجش قانونی دارد که اگر یک نفر در مقطع لیسانس درس بخواند دیگر نمی‌تواند در مقطع فوق لیسانس هم تحصیل کند، به همین خاطر پس از مدتی تحصیلم در مقطع فوق لیسانس متوقف شد. چند سالی بین درس خواندم فاصله افتاد تا اینکه به دانشکده هنر و معماری تهران مرکز آمدم و فوق لیسانسم را در رشته کارگردانی تئاتر گرفتم. به هر حال در این مدت چون تمرکزم روی بازیگری بود دیگر کارگردانی نکردم.

بنابراین به نظر می‌رسد در مجموع چندان دغدغه کارگردانی ندارید؟

نادر فلاح: من بیشتر از بازیگری دغدغه کارگردانی دارم. از نظر من سطح و جنبه‌های آرتیستیک کارگردانی از بازیگری بسیار بیشتر است و کارگردان باید هم یک اشراف کامل روی متون دراماتیک داشته باشد و هم روی نقاشی، موسیقی، بازیگری وغیره. کارگردانی نسبت به بازیگری کار بسیار پیچیده‌تری است و برای من جذابیت بیشتری دارد. یکی از دلایلی که باعث شد من کمی دیرتر به سراغ کارگردانی بروم این بود که کارگردانی در عرصه هنر تئاتر یک امر ترسناک‌تر است. مدیریت یک تیم با تفکرات مختلف کار بسیار پیچیده و البته لذت‌بخش است.

آقای پورسرخ، آیا کار سینمایی یا تلویزیونی آماده پخش دارید؟

پوریا پورسرخ: چند سالی است که همکاری‌ام با تلویزیون کم شده است. در چند سال اخیر یک کار در تلویزیون انجام داده‌ام که سریال "از یادها رفته" بهرام بهرامیان بوده است. اگر شرایط همکاری با بهرام بهرامیان پیش بیاید، دوباره کار می‌کنم چون بهرام کارگردان مورد علاقه‌ام است.

من دو سریال در شبکه نمایش خانگی دارم که پخش نمی‌شوند. یک گلایه از بعضی از همکاران خودم دارم که به قواعد بازی توجه نمی‌کنند. من باید بدانم اگر یک کاری قرار است انجام بدهم که حساسیت‌برانگیز است، تنها خودم را به دردسر نمی‌اندازم و این مسئله دامن دیگران را هم می‌گیرد. متأسفانه این مشکلی است که وجود دارد. قبلاً کارهایی در شبکه نمایش خانگی منتشر شده که الان دودش به چشم دیگر سریال‌ها رفته است. ما می‌بینیم الان سریال "نهنگ آبی" از این مسئله گلایه‌مند است و خود من هم  در یک سریال به اسم "ریکاوری" کار کرده‌ام که درگیر همین مسائل است.

اصولاً هر کسی که کار هنری می‌کند و یا نمی‌کند، می‌داند که سانسور چیز جالبی نیست، اما همین سانسور یک سری قواعد هم دارد که همه جا هست و چیزی جالبی هم هست. از قضا، فلان فیلم را می‌گویند گروه سنی دارد و مثلاً مثبت 18 یا مثبت 14 است و این چیز بدی نیست. اما اگر به صرف اینکه بخواهیم کار خودمان فروش کند، بیاییم چهار سکانس و چهار حرف که طبیعی است در فرهنگ ما اجازه پخش ندارد (درست و غلطش را کاری ندارم) را به فیلم اضافه می‌کنیم، نتیجه‌اش این می‌شود که کار بعدی دچار دردسر می‌شود. این بلایی است که سر "نهنگ آبی" و اکثر سریال‌های جدید نمایش خانگی آمده است.

من در یک سریال 20 قسمتی (ریکاوری) بازی کرده‌ام که الان هشت قسمتش اجازه پخش گرفته است. سریال "پیکسل" را هم سه سال پیش کار کردم که هنوز پخش نشده است و از شانس بدم مطمئنم با هم پخش می‌شوند و این بدترین اتفاق برای بازیگر است.

دو کار سینمایی هم دارم که آنها خداراشکر مشکلی ندارند و می‌دانم در نوبت اکران هستند و امسال پخش می‌شوند. یکی از این فیلم‌ها "چشم و گوش بسته" به کارگردانی آقای فرزاد موتمن است. آقای موتمن از کارگردان‌های مورد علاقه‌ام است و اصلاً دیدن خود ایشان برایم لذت‌بخش است. یک کار هم با آقای حسین تبریزی دارم که کمدی "حاج آقا سلام" است و به نظرم فیلم خیلی بامزه و شیرینی است و از آنهایی است که اگر اکران  بگیرد، فیلم خیلی موفقی خواهد بود. یک فیلم هم در ژانر وحشت دارم که فکر می‌کنم کار بدی نشده باشد.

دیگر فیلم پخش نشده‌ای که دارم "مدیترانه" است که اخیراً در سی و هفتمین جشنواره جهانی فیلم فجر هم به نمایش درآمد. یک کار اجتماعی و خانوادگی است در بستر جنگ. "مدیترانه" داستان یک زوج است که شخصیت مرد در اداره آب کار می‌کند و ناخواسته درگیر گروه داعش می‌شود و یک مسئله‌ای برایش پیش می‌آید و خانواده‌اش از هم می‌پاشند.

در حال حاضر سر کار دیگری نیستید؟

پوریا پورسرخ: من هیچ‌وقت همزمان دو کار را انجام نمی‌دهم.

آقای فلاح شما چطور؟

نادر فلاح: مهم‌ترین کاری که من الان انجام می‌دهم کارگردانی و بازیگری نمایش "مختلف الاضلاع" و اجرای تئاتر "آلفرد" است. در شبکه خانگی هم برای مجموعه "کرگدن" قرارداد دارم که فیلمبرداری آن از چند وقت دیگر شروع می‌شود. چندین پیشنهاد برای تئاتر و یک پیشنهاد هم برای بازی در سینما دارم که آنها هنوز قطعی نشده‌اند.

 

هادی عامل پوریا پورسرخ رابعه اسکویی هومن حسین زادهدر پایان اگر صحبتی باقی مانده است بفرمایید.

هادی عامل: من خیلی خوشحالم و اجرای‌مان را بسیار دوست دارم. با تمام سختی‌هایی که داشتیم و با همه اتفاقات بدی که در این مدت برای کشورمان افتاد و کار ما را هم تحت تأثیر خودش قرار داد، در نهایت خیلی خوشحالم که خانم اسکویی، پوریا و دیگر دوستان در کار من حضور دارند. خیلی تجربه خوب و دلچسبی بود. امیدوارم بتوانیم مشکلاتی که داریم را پشت سر بگذاریم و از این پروژه پیروز بیرون بیاییم. ما به اجرا در شهرستان و اجرا در یک سالن دیگر در تهران فکر می‌کنیم و امیدواریم بتوانیم از اشتباهات‌مان درس بگیریم و مسیر بهتری را برویم. در کل من نمایشم را دوست دارم و راضی هستم. کارهای زیاد دیگری می‌شد انجام داد که ما نکردیم و شاید من اساساً برای این‌جور کارها ساخته‌ نشده‌ام. امیدوارم مردم بیایند اجرای ما را ببینند و دوست داشته باشند.

رابعه اسکویی: من از صمیم قلب خوشحالم که اینجا در کنار این گروه نازنین و مردم هستم. دلم به خاطر شرایط این روزهای مردم سرزمینم غمگین است. امیدوارم که همیشه لب‌های مردم ما خندان باشد و هر چه زودتر مشکلاتشان حل شود. من به‌عنوان بازیگر دلم می‌خواهد در کارهای جدی هم بازی کنم اما واقعاً الان به این نتیجه رسیده‌ام که وظیفه من این است که کاری کنم تا مردمم لبخند بزنند، اگر بتوانم این کار را بکنم. با تمام جانم دارم کار کمدی انجام می‌دهم تا بتوانم مردمم را بخندانم، فقط همین.

هومن حسین‌زاده: من از هادی عامل تشکر می‌کنم. هادی آدم بزرگواری است و کلاً به کار گروهی و کار کارگاهی اعتقاد زیادی دارد و من از این بابت خیلی خوشحالم. از دوستان گرامی دیگر از جمله آقای فلاح، خانم اسکویی، خانم کرمی و پوریا پورسرخ نازنین و بزرگوار هم تشکر می‌کنم که با اعتبارشان به من اعتبار بخشیدند و لحظات خیلی خوبی را برای من رقم زدند.